یزدفردا :در جهت همراهی با کنگره مولانا کمال الدینی (شمس الدین) محمد وحشی بافقی بزرگمرد ادبیات ایران که از سرزمین آهن و فولاد شهر بافق واقع در استان یزد به دنیا معرفی شده است
یزدفردا در جشنواره فرهنگی این بزرگمرد خطه کویر اقدام به برپایی جشنواره فرهنگی اشعار و مطالب مرتبط با وحشی بافقی نموده است و در این راستا غزل "
" را در ادامه می خوانید:روحش شاد و یادش گرامی باد
دوش از عـربــده یـک مـرتـبـه بــاز آمـده بــود | چـشـم پـر عـربــده اش بــر سـر نـاز آمـده بـود |
چـشمش از ظاهر حـالم خبـری می پـرسید | غـمـزه اش نـیـز بـه جـاسـوسـی راز آمـده بـود |
بـود هنگـامـه مـن گـرم چـنان ز آتـش شـوق | کـه نـگـاهـش بــه تــمـاشــای نـیـاز آمـده بــود |
غـیر داند که نگاهش چـه بـلا گرمی داشـت | زانـکــه در بــوتــه غــیـرت بــه گــداز آمـده بــود |
چـه اداهـا کـه نـدیدم چـه نـظـرها کـه نـکـرد | بـنـده اش مـن کـه عـجـب بـنده نواز آمـده بـود |
آرزو بـود که هر لحـظه بـه سویت می تـاخت | داشت می دانی و خوش در تک و تاز آمده بود |
وحشی از بزم که این مایه خوشحالی یافت | کـه سـوی کـلـبـه مـا بـا می و سـاز آمـده بـود |