زمان : 12 Mehr 1392 - 14:25
شناسه : 77660
بازدید : 12870
غزلی از وحشی بافقی:چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود مولانا کمال الدینی (شمس الدین) محمد وحشی بافقی غزلی از وحشی بافقی:چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود

یزدفردا :در جهت همراهی با کنگره مولانا کمال الدینی (شمس الدین)  محمد وحشی بافقی بزرگمرد ادبیات ایران که از سرزمین آهن و فولاد شهر بافق واقع در استان یزد  به دنیا معرفی شده است

یزدفردا در جشنواره فرهنگی این بزرگمرد خطه کویر اقدام به برپایی جشنواره فرهنگی اشعار و مطالب مرتبط با وحشی بافقی نموده است و در این راستا غزل " 

چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود

   " را در ادامه می خوانید:روحش شاد و یادش گرامی باد

 

چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود که سـرگذشـت فـراق تـو بـر زبـانم بـود
شــد آتــش جــگــرم پــیـش مـردمــان روشــن ز خون گرم که در چشم خونفشانم بود
بــــه الـــتــــفــــات تــــو دارم امـــیـــدواریـــهـــا ولـی ز خـوی تـو ایمـن نمـی تـوانم بـود
ســتــم گــذشــتــه ز انـدازه ورنـه کــی بــا تــو کــدام روز دگــر ایـنــقــدر فــغــانـم بــود
زبـان خـامـه مـن سـوخـت زیـن غـزل وحـشـی مــگــر زبــانـه ای از آتــش نـهـانـم بــود