زمان : 12 Mehr 1392 - 14:16
شناسه : 77648
بازدید : 13101
غزلی از وحشی بافقی:دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد مولانا کمال الدینی (شمس الدین) محمد وحشی بافقی غزلی از وحشی بافقی:دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد

یزدفردا :در جهت همراهی با کنگره مولانا کمال الدینی (شمس الدین)  محمد وحشی بافقی بزرگمرد ادبیات ایران که از سرزمین آهن و فولاد شهر بافق واقع در استان یزد  به دنیا معرفی شده است

یزدفردا در جشنواره فرهنگی این بزرگمرد خطه کویر اقدام به برپایی جشنواره فرهنگی اشعار و مطالب مرتبط با وحشی بافقی نموده است و در این راستا غزل " 

دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد

   " را در ادامه می خوانید:روحش شاد و یادش گرامی باد

 

دگر آن شبـسـت امشب که ز پـی سـحـر ندارد مـن و بــاز آن دعـاهـا کـه یـکـی اثــر نـدارد
من و زخـم تـیز دستـی که زد آنچـنان بـه تـیغم که سـرم فـتـاده بـرخـاک و تـنم خـبـر ندارد
همه زهر خـورده پـیکان خـورم و رطـب شـمارم چه کنم که نخل حرمان به از این ثمر ندارد
ز لبـی چـنان که بـارد شـکـرش ز شـکـرسـتـان همـه زهـر دارد امـا چـه کـنـد شـکـر نـدارد
بــه هـوای بــاغ مـرغـان هـمـه بــالـهـا گـشـاده بـه شـکنج دام مرغی چـه کند که پـر ندارد
بـکش و بـسـوز و بـگذر منگر بـه این که عاشق بـجـز این کـه مـهـر ورزد گـنـهی دگـر نـدارد
می وصل نیست وحشی به خمار هجر خو کن کـه شــراب نـاامـیـدی غـم درد ســر نـدارد