یزدفردا :در جهت همراهی با کنگره مولانا کمال الدینی (شمس الدین) محمد وحشی بافقی بزرگمرد ادبیات ایران که از سرزمین آهن و فولاد شهر بافق واقع در استان یزد به دنیا معرفی شده است
یزدفردا در جشنواره فرهنگی این بزرگمرد خطه کویر اقدام به برپایی جشنواره فرهنگی اشعار و مطالب مرتبط با وحشی بافقی نموده است و در این راستا غزل "
" را در ادامه می خوانید:روحش شاد و یادش گرامی باد
از پـــی بـــهــبـــود درد مــا دوا ســـودی نــداشــت | هر کـه شـد بـیمـار درد عـشـق بـهـبـودی نـداشـت |
بــود روزی آن عــنــایـتــهـا کــه بــامــا مــی نــمــود | خـوش نمـودی داشـت امـا آنـچـنـان بـودی نداشـت |
دوش کامد بـا رقـیبـان مسـت و خـنجـر می کشـید | غـیـر قـصـد کـشـتـن مـا هـیـچ مـقـصـودی نـداشـت |
عــشــق غـالـب گـشــت اگـر در بــزم او آهـی زدم | کی فـروزان گشـت جـایی کاشـتـی دودی نداشـت |
جـای خـود در بـزم خوبـان شمعسان چـون گرم کرد | آنــکــه اشــک گــرم و آه آتـــش آلــودی نــداشـــت |
داشت سودای رخش وحشی به سر، در هر نفس | لیک از آن سودا چه حاصل یکدمش سودی نداشت |
وحـشـی از درد مـحــبــت لـذتــی چــنـدان نـیـافـت | هر که جـسمی ریش و جـان درد فرسودی نداشت |