یزدفردا :در جهت همراهی با کنگره مولانا کمال الدینی (شمس الدین) محمد وحشی بافقی بزرگمرد ادبیات ایران که از سرزمین آهن و فولاد شهر بافق واقع در استان یزد به دنیا معرفی شده است
یزدفردا در جشنواره فرهنگی این بزرگمرد خطه کویر اقدام به برپایی جشنواره فرهنگی اشعار و مطالب مرتبط با وحشی بافقی نموده است و در این راستا غزل "
" را در ادامه می خوانید:روحش شاد و یادش گرامی باد
قـدر اهل درد صـاحـب درد مـی دانـد کـه چـیسـت | مـرد صـاحــب درد، درد مـرد، مـی دانـد کـه چــیـسـت |
هر زمـان در مـجـمـعـی گـردی چـه دانی حـال مـا | حـال تـنـهـا گـرد، تـنـهـا گـرد، مـی دانـد کـه چـیـسـت |
رنــج آنـهـایـی کــه تــخــم آرزویـی کــشــتــه انــد | آنـکـه نـخـل حـسـرتـی پـرورد مـی دانـد کـه چـیسـت |
آتـــش ســـردی کـــه بـــگـــدازد درون ســـنــگ را | هـرکـرا بــودســت آه ســرد، مـی دانـدکـه چــیـســت |
بـازی عـشـقـسـت کاینجـا عـاقلان در شـش درند | عـقـل کـی مـنصـوبـه این نـرد مـی دانـد کـه چـیسـت |
قـطـره ای از بــاده عـشـقـســت سـد دریـای زهـر | هر که یک پیمانه زین می خورد، می داند که چیست |
وحشی آنکس را که خونی چند رفت از راه چشم | عـــلـــت آثـــار روی زرد مــی دانــد کـــه چـــیــســـت |