زمان : 09 Mehr 1392 - 12:06
شناسه : 77409
بازدید : 18048
غزلی از وحشی بافقی :ناتوان موری به پابوس سلیمان آمدست .............ذره ای در سـایه خـورشـیـد تـابـان آمـدسـت مولانا کمال الدینی (شمس الدین) محمد وحشی بافقی غزلی از وحشی بافقی :ناتوان موری به پابوس سلیمان آمدست .............ذره ای در سـایه خـورشـیـد تـابـان آمـدسـت

یزدفردا :در جهت همراهی با کنگره مولاناکمال الدینی (شمس الدین)  محمد وحشی بافقی بزرگمرد ادبیات ایران که از سرزمین آهن و فولاد شهر بافق واقع در استان یزد  به دنیا معرفی شده است

یزدفردا در جشنواره فرهنگی این بزرگمرد خطه کویر اقدام به برپایی جشنواره فرهنگی اشعار و مطالب مرتبط با وحشی بافقی نموده است و در این راستا غزل " 

 

   " را در ادامه می خوانید:روحش شاد و یادش گرامی باد

 

نـاتـوان مـوری بـه پـابـوس سـلـیمـان آمـدسـت ذره ای در سـایه خـورشـیـد تـابـان آمـدسـت
قــطــره ای نــاچــیـز کــو را بــرد ابــر تــفــرقــه رفتـه از عـمان و دیگر سـوی عـمان آمدسـت
سـنـگ نـاقـص کـرده خـود را مـسـتـعـد تـربـیت تـا کند کـسـب کـمالی جـانب کـان آمدسـت
بی زبـان مرغی که در کنج قفس دم بسته بود سد زبـان گردیده و سوی گلسـتـان آمدست
تــشــنـه دیـدار کـز وی تــا اجــل یـک گـام بــود ایـنـک ایـنـک بــر کـنـار آب حــیـوان آمـدسـت
تـا بـه کی این رمز و ایما، این معما تـا بـه چـند چند درد سر دهم کین آمدست، آن آمدست
مختصر کردم سخن وحشیست کز سر کرده پا بـهـر پـابــوس سـگـان مـیـر مـیـران آمـدسـت