زمان : 10 Mehr 1392 - 11:47
شناسه : 77307
بازدید : 11595
غزلی از وحشی بافقی:پر گشت دل از راز نهانی که مرا هست وحشی بافقی/اشعار زیبـای/دیوان اشعار/گنجینه ی بهترین شعرها و اشعار /کنگره وحشی بافقی غزلی از وحشی بافقی:پر گشت دل از راز نهانی که مرا هست مولانا کمال الدینی (شمس الدین) محمد وحشی بافقی

یزدفردا :در جهت همراهی با کنگره مولانا کمال الدینی (شمس الدین)  محمد وحشی بافقی بزرگمرد ادبیات ایران که از سرزمین آهن و فولاد شهر بافق واقع در استان یزد  به دنیا معرفی شده است

یزدفردا در جشنواره فرهنگی این بزرگمرد خطه کویر اقدام به برپایی جشنواره فرهنگی اشعار و مطالب مرتبط با وحشی بافقی نموده است و در این راستا غزل " 

 پر گشت دل از راز نهانی که مرا هست

   " را در ادامه می خوانید:روحش شاد و یادش گرامی باد

پـر گشت دل از راز نهانی که مرا هست نـامـحـرم راز اسـت زبـانـی کـه مـرا هـسـت
با کس نتوان گفتن و پنهان نتوان داشت از درد همین اسـت فـغـانی کـه مـرا هسـت
ای دل سـپــری سـاز ز پــولـاد صـبــوری بـا عـربـده سـخـت کـمـانی کـه مـرا هسـت
مشـهور جـهان سـاخـت بـر آواز عـزیزش در کـوی تـو رسـوای جـهانی که مرا هسـت
بـادیست که بـا بوی تو یک بـار نیامیخت این مـحـرم پـیغـام رسـانـی کـه مـرا هسـت
محـروم کـن گـردنم از طـوق دگرهاسـت از داغ وفـای تــو نـشـانـی کـه مـرا هـســت
یک خـنـده رسـمـی ز تـو نـنـهاده ذخـیره این چشم به حسرت نگرانی که مرا هست
زایل نـکـنـد چـین جـبـین و نـگـه چـشـم بـر لـطـف نـهان تـو گـمـانی کـه مـرا هسـت
وحشی تـو بـده جان که نیاید بـه عیادت این یار خـوش قـاعـده دانی کـه مـرا هسـت