زمان : 05 Mehr 1392 - 02:00
شناسه : 77041
بازدید : 10867
حُجر بن عَدى، مجاهدی نستوه حُجر بن عَدى، مجاهدی نستوه
«حُجر بن عَدی الکِندی» یا «حجرالخیر» عابدى پارسا، مجاهدى ظلم ستیز، آمر به معروف و ناهى از منكر بود و از پیامبرخدا صلى الله علیه و آله و امیرمۆمنان علیه السلام حدیث روایت مى كرد. او شیفته نماز و نیایش، مستجاب الدعوة و از اصحاب برجسته رسول خدا بود. چنان دلباخته زهد و عبادت و نماز و روزه بود كه او را «راهب اصحاب محمد» مى گفتند.(1)
 
اگر تولد او را آنچنان كه گفته اند در عصر جاهلیت بدانیم، هنگامى كه پس از فتح مكه به اسلام گروید، حدود 27 سال داشت. هر چند دیر اسلام آورد و سن او در آن هنگام چندان زیاد نبود، ولى در عمق ایمان و صداقت عقیده و باور استوار نسبت به دین خدا و رسالت پیامبرش، از بسیارى از كهنسالان و سابقه داران پیشتر و بارزتر بود.

 

به تعبیر مرحوم سیّدمحسن امین:

«حجر، از نیكان صحابه بود، فرماندهى شجاع، بلندهمت، عابد و زاهد، مستجاب الدعوة ،عارف به خدا، مطیع محض فرمان پروردگار، حق گوى صریح، ظلم ستیز صبور، بى هراس از شهادت، ایثارگر در راه خدا و از هواداران خالص امیرالمۆمنین علیه‌السلام بود. این كه از سوى حضرت على علیه السلام به فرماندهى سپاه در جنگ جمل و صفین برگزیده شد، نشانه شجاعت اوست. حاضر بود كه بمیرد، ولى خوارى و ذلت نپذیرد. آغوش به روى شهادت گشود؛ اما حاضر نشد از امام على علیه‌السلام بیزارى بجوید و خود را از مرگ برهاند و حاضر شد كه پسرش پیش از خودش شهید شود، تا مبادا با دیدن تیغ جلاد بالاى سر پدرش، سست شود و دست از ولاى حضرت على علیه السلام بردارد...». (2)

 

سینه چاک یار

دلباختگى حجر بن عدى نسبت به مولایش على علیه السلام بسیار شدید بود. شیفتگى در حد عشق و اطاعت و فرمانبردارى در حد اعلا را به هم آمیخته بود. وى شاهد ماجراهاى تلخ مظلومیت مولایش بود و خون دل مى خورد، تا آن كه پس از كشته شدن عثمان، فرصت را مغتنم شمرد و در جبهه نورانى علوى، همه ظرفیت وجودى خویش را به كار گرفت و با همه توان به میدان آمد.

شهادت حجر بن عدی بر مردم و حتى وابستگان به دربار اموى تأثیر شگرفی گذاشت و موج نفرت از بنی امیه سراسر جامعه اسلامی را فراگرفت، به طوری که عایشه هنگامی که در مراسم حج با معاویه ملاقات کرد، به او گفت: «چرا حجر و یاران او را کشتی؟ از رسول خدا شنیدم که فرمود: در «مرج العذراء» جماعتی کشته می شوند که فرشتگان آسمان از کشته شدن آنها خشمگین خواهند شد»

در دوران خلافت امیرالمۆمنین علیه السلام، زمانى كه پیمان شكنان از حكومت حق علوى سر برتافتند و فتنه جمل پیش آمد، آن حضرت، نماینده اى به كوفه فرستاد تا مردم را براى یارى امام فراخواند. حجر برخاست و گفت: اى مردم! به نداى امیرمۆمنان پاسخ دهید و سواره و پیاده بكوچید، حركت كنید و بشتابید و من خودم پیشتاز این راه خواهم بود.(3)

در نبرد صفین و رویارویى امیرمۆمنان با سپاه معاویه نیز، حجر در طلیعه یاران امام و از كوشاترین اصحاب، چه در حضور در صحنه، چه در حمایت از امام، چه بسیج نیرو براى نبرد و چه در میدان نبرد بود. حماسه هاى حجر در نبرد صفین، از او چهره‌اى شاخص ترسیم كرد.(4)

در آن میان، فتنه دیگرى سر برآورد و آن طغیان و شورش گروهى از سربازان ساده لوح و نابخرد امام بود كه با عنوان خوارج نهروان شناخته مى شوند. در نبرد نهروان، امام على علیه السلام به سبب رشادت و اخلاص و كاردانى حجر بن عدى، او را به فرماندهى جناح راست خویش گماشت.(5) هیچ صحنه اى از رویارویى حق و باطل نبود، كه حجربن عدى در آن حضورى فعال و نقش آفرین در حمایت از جبهه امیرالمۆمنین نداشته باشد.

حجر بن عدی

امام على علیه السلام درباره او دعا كرده بود كه شهادت، روزى او شود. بیستم رمضان، وقتى امام ضربت خورده و در خانه بسترى بود، نگاه مبارکش بر حجر افتاد و فرمود: چگونه خواهى بود آن گاه كه تو را به برائت جستن از من وادار كنند؟

حجر گفت : به خدا قسم یا على! اگر با شمشیر قطعه قطعه ام كنند و در آتشم بسوزانند، برایم بهتر از آن است كه از تو بیزارى بجویم!

حضرت فرمود: «وفقت لکل خیر یا حجر جزاک الله خیرا عن اهل بیت نبیک؛ اى حجر! خدا بر هر نیكى توفیقت دهد، خدا تو را از جانب خاندان پیامبر، پاداش نیك دهد.(6)

سرانجام امام رفت و حجر ماند و عشقى كه به مولا داشت و عهدى كه براى پایبندى به این عشق بسته بود، و روزگارى پراندوه و دشوار.

پس از شهادت امیرمۆمنان علیه السلام، معاویه که از خطر سوء قصد رهایی یافته بود، گستاخ شد و برای در هم کوفتن حکومت نوپای امام حسن علیه السلام با صدهزار مرد جنگی راه عراق پیش گرفت. وقتی امام از حرکت لشکر شام آگاه شد، برای گردآوری مردان جنگی، به افراد با نفوذ نیاز داشت، کسانی که بتوانند با کاردانی و نفوذ کلامشان، مردم اطراف کوفه را به میدان مسۆولیت پذیری بکشند. حضرت این شایستگی را در چهره حجر بن عدی دید و به او فرمان داد در بیرون شهر به گردآوری سپاه پردازد. او بسیاری از مردم را در «نخیله» گرد آورد.(7)

 

سر بر آستان دوست

پس از شهادت امام مجتبی علیه السلام، و رفت و آمد بزرگان عراق و اشراف حجاز با امام حسین علیه‌السلام دست ‌نشاندگان معاویه به دستور او سختگیری بیشتری نسبت به شیعیان، به‌ خصوص شیعیان کوفه می‌کردند و بعضی از چهره های سرشناس شیعه را به بهانه های پوچ و بی اساس به قتل می ‌رساندند. یکی از آنان حجر بن عدی بود.

حجر بن عدی

وقتی حجر و یارانش به دستور معاویه در غل و زنجیر گرفتار آمدند، مأموران ستمگر بارها از آنان خواستند كه از امیرالمومنین على علیه السلام بیزارى بجویند تا آزاد شوند؛ ولى آنان گفتند: «صبر بر تیزى شمشیر، برایمان آسان تر از چیزى است كه ما را به آن مى خوانید. رفتن به دیدار خدا و پیامبر و على، برایمان محبوب تر از ورود به دوزخ است».(8)

سرانجام لحظه دیدار یار فرارسید. حجر، در آستانه شهادت، از آنان مهلت خواست تا دو ركعت نماز بخواند و براى آخرین بار، بندگى خویش را در آستان پروردگار، ابراز كند. سپس گفت :

«لَا تُطْلِقُوا عَنِّی حَدِیداً وَ لَاتَغْسِلُوا عَنِّی دَمَاً وَ ادْفِنُونِی فِی ثِیابِی، فَإِنِّی لاقٍ مُعاوِیَةَ بِالْجادَّةِ وَ إِنِّی مُخاصِمٌ؛ غل و زنجیر را از دست و پایم باز نکنید و خونم را نشویید و مرا در پیراهنم دفن کنید! چرا که مى‏‌خواهم به این صورت معاویه را در قیامت براى دادخواهى در پیشگاه خدا دیدار کنم».(9)

نقل شده است در مجلسی که خبر شهادت حجر و لحظات قبل از شهادتش را برای معاویه بازگو مى كردند، او لب به سخن گشود و گفت:

اگر من در میان یارانم چند نفر همچون حجر داشتم ، دامنه حكومت امویان را تا همه جاى دنیا مى گستراندم؛ ولى هیهات! كجا من امثال حجر را دارم؟ كسانى كه در راه باورهایشان با تمام صلابت، فداكارى مى كنند. و پس از درنگى آمیخته به غصه و حسرت گفت: یَوْمِی مِنْکَ یا حُجْرُ طَوِیلٌ؛ اى حُجر! روزى طولانى (براى محاکمه نزد خدا) با تو خواهم داشت (10)

حاضر بود كه بمیرد، ولى خوارى و ذلت نپذیرد. آغوش به روى شهادت گشود؛ اما حاضر نشد از على علیه السلام بیزارى بجوید و خود را از مرگ برهاند و حاضر شد كه پسرش پیش از خودش شهید شود، تا مبادا با دیدن تیغ جلاد بالاى سر پدرش، سست شود و دست از ولاى على علیه السلام بردارد...

همچنین وقتی خبر شهادت حجر بن عدی به امام حسین علیه ‏السلام رسید، اندوهگین شد و نامه‏ ای سرزنش آمیز به معاویه نوشت و شهادت حجر را سند سیه روزی و جنایت پیشگی معاویه برشمرد و افزود:

«مگر تو قاتل حجر بن عدی و یارانش نیستی؟! آن مردان عبادت پیشه و فروتنی كه بدعت را گناهی بزرگ می‌شمردند و امر به معروف و نهی از منكر می‏ كردند. با آنكه پیمانهای مستحكم و عهدهای مۆكد بسته بودی، از روی دشمنی و ستمگری، آنان را به قتل رساندی، پیمان خدا شكستی و بر فرمانش بی‏ اعتنا شدی!»(11)

 

موج سرخ

شهادت حجر بن عدی بر مردم و حتى وابستگان به دربار اموى تأثیر شگرفی گذاشت و موج نفرت از بنی امیه سراسر جامعه اسلامی را فراگرفت، به طوری که عایشه هنگامی که در مراسم حج با معاویه ملاقات کرد، به او گفت: «چرا حجر و یاران او را کشتی؟ از رسول خدا شنیدم که فرمود: «سَیُقْتَلُ بِعَذْراءَ نَاسٌ، یَغْضِبُ اللَّهُ لَهُمْ وَ أَهْلُ السَّماءِ؛ به زودى در منطقه «عذراء»، مردمانى کشته مى‌‏شوند که خداوند و آسمانیان به خاطر آنان خشمگین مى‏‌شوند».(١٢) معاویه برای این که عمل خود را توجیه کند گفت: در آن زمان هیچ مرد عاقل و کاردانی نزد من نبود تا مرا از این کار باز دارد.(13)

كشتن حجر و یاران سرافرازش، چنان كابوسى گریبان معاویه را گرفت و تا لحظه مرگ، رهایش نكرد ولى شهیدان خطّه «مرج العذراء»، جاودانه گشتند و نام بلندشان سرلوحه دفتر عشق و معرفت و دیباچه آزادگى و شرف گردید.

 

اخیرا سلفی‌های بی‌دین به قبر مطهر این صحابی بزرگوار رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اهانت کرده و پیکر مطهر ایشان را که سالم نیز بود از قبرش خارج نموده و به مکانی نامعلوم برده‌اند. برای اعلام برائت و اعتراض خود، این طومار را امضا کنید.

 

پی نوشت:

1) حاكم نیشابورى، مستدرك صحیحین، ج 3، ص 468.

2) امین، اعیان الشیعة، ج 4، ص 571.

3) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 231.

4)همان ص 340.

5) همان، ص 345.

6) مجلسی، بحارالانوار، ج 42، ص 290.

7) اربلی، كشف الغمة، ج 1، ص 539؛ ابن شهرآشوب، المناقب، ج 4، ص 32.

8) مسعودی، مروج الذهب، ج 3، ص 12.

9) متقی هندی، کنزل العمال، ج 11، ح 31724؛ ابن اثیر، اسدالغابة، ج1، ص 386 .

 

10) الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 487.

11) بحارالانوار، ج 10، ص 490.

12) ابن عساكر، مختصر تاریخ دمشق، ج6، ص 241 ؛ ابن حجر، الاصابة، ج 1، ص 315.

13)  كنز العمال، ج 11، ح 30887.