زمان : 04 Mehr 1392 - 23:53
شناسه : 76996
بازدید : 11036
شاید فردا زنده .... شاید فردا زنده ....

وقتی مرگشان می رسد و عذاب را مشاهده می کنند، می گویند به ما مهلت بدهید تا کار خیر کنیم ولی مهلت داده نمی شوند.(سوره منافقون آیه 10)

احتضار: جان كندن، فرا رسیدن تدریجى مرگ

واژه «احتضار»، مصدر ثلاثى مزید از باب افتعال و از ریشه «ح ض ر» و از نظر لغوى به‌ معناى غایب نبودن[ القاموس المحیط، ج‌1، ص‌534] و در اصطلاح، به‌ معناى جان كندن[ جواهرالكلام، ج4، ص5; الدرالمنثور، ج2، ص460; المصباح، ص140] و حضور مرگ است[ القاموس‌المحیط، ج‌1، ص‌535; اقرب‌الموارد، ج‌1، ص‌667]

مراد از حضور مرگ (انتقال از دنیا به آخرت) حضور اسباب و مقدمات آن مى‌باشد;[ مجمع‌البیان، ج‌3، ص‌37; الكاشف، ج‌7، ص‌334‌ـ‌335; تفسیر قرطبى، ج‌2، ص‌173] به ‌گونه‌اى كه شخص، چیزهاى غیر مادّى مانند فرشته مرگ را ببیند و از زندگى دنیایى ناامید شده، به مرگ خویش اطمینان یابد.[ مجمع‌البیان، ج3، ص37]

عرب حاضر شدن سبب مرگ* را كنایه از مسبّب مى‌داند.[ تفسیر قرطبى، ج‌2، ص‌173] به شخص در حال احتضار، «محتضَر» و «محضور» گفته مى‌شود.[ المصباح، ص‌140; تاج العروس، ج‌6، ص‌291] ناگفته نماند كه اصطلاح احتضار، مربوط به مرگ تدریجى بوده، درباره مرگ دفعى، به ‌كار نمى‌رود.

دفعى بودن مرگ، دلیل خوب یا بد بودن شخص نیست. طبق حدیثى، مرگ دفعى تخفیف و راحتى براى مۆمن، و گرفتارى و غضب براى كافر است;[ من لا‌یحضره الفقیه، ج‌1، ص‌151] زیرا مۆمن با توبه، استغفار و وصیت، خود را آماده مرگ و در یك لحظه جانش را به خداوند تسلیم مى‌كند; ولى كافر این آمادگى را ندارد.[ تفسیر موضوعى، ج‌5، ص‌21]

كلمه احتضار (به ‌معناى حضور مرگ) در قرآن نیامده; امّا با تعابیر دیگرى، از حاضر شدن مرگ (نساء/4، 18) آمدن سكرات مرگ (ق/50،19) قرار ‌گرفتن در غمرات مرگ (انعام/6،93) آمدن‌مرگ (انعام/6،61) رسیدن جان به گلو (واقعه/56،83) توفّى به‌ معناى گرفتن و نگه‌دارى روح[ المیزان، ج‌16، ص‌251 و ج‌3، ص‌206] (نحل/16،32) و نظایر آن سخن رفته است.

در آیه‌30 قیامت/75 با واژه «مساق» به قطع تعلق روح از بدن اشاره شده است: «اِلى رَبِّكَ یَومَئِذ المَساق»

مساق، مصدر میمى به ‌معناى «سَوق» و معناى آیه این است كه انسان در حال احتضار، به‌ سوى خداوند سوق داده مى‌شود.

از تعبیر «مساق» استفاده مى‌شود كه انسان در پیمودن این راه، هیچ‌گونه اختیارى ندارد[ همان، ج20، ص‌113] و كاربرد لفظ سوق در این‌گونه آیات به كراهت توده انسان‌ها از پدیده مرگ صعوبت آن و مراحل پس از آن اشاره ‌دارد.

درخواست تأخیر اجل، مربوط به مۆمنان متوسط و گنهكار، و اشتیاق براى رفتن به‌سوى خدا، مربوط به دارندگان درجات عالى ایمان است

گفته شده در دو آیه «وَالنَّازِعَاتِ غَرْقًا * وَالنَّاشِطَاتِ نَشْطًا» (نازعات/79، 1‌ـ‌2) خداوند به فرشتگانى كه مأمور گرفتن جان انسان‌ها هستند سوگند یاد ‌كرده و مراد از نَزْع، گرفتن روح كافران با سختى یا گرفتن روح انسان‌ها است و مراد از نَشْط، گرفتن روح مۆمنان یا گرفتن روح كافران یا گرفتن روح انسان‌ها است; ولى برخى مفسران این آرا را نپذیرفته و گفته‌اند: سیاق آیات هیچ‌گونه دلالتى بر این معانى ندارد.[ المیزان، ج‌20، ص‌179‌ـ‌181]

شایان ذكر است كه از مصدر احتضار، فقط واژه محتضر در قرآن به ‌كار رفته كه داراى معنایى غیرمرتبط با مرگ است (قمر/54،28) و در آیاتى نیز تعبیر حضور مرگ آمده; ولى مراد از آن، زمان احتضار نیست; بلكه منظور، فرا رسیدن برخى از اسباب غیر قطعى مرگ مانند بیمارى و پیرى است;[ مجمع‌البیان، ج‌1، ص‌180; تفسیر قرطبى، ج‌2، ص‌93] نظیر آیه‌133 بقره كه به وصیت یعقوب(علیه السلام) اشاره دارد و آیه‌180 بقره كه حكم وصیت مۆمنان در زمان مرگ را بیان كرده است. این‌گونه آیات از بحث ما خارجند.

 

احتضار پایان مهلت پذیرش توبه

انسان تا قبل از زمان احتضار، فرصت توبه دارد; ولى با فرا‌رسیدن حالت احتضار و ظاهر شدن علائم قطعى مرگ، دیگر توبه او پذیرفته نشده،[ التبیان، ج‌3، ص‌147] هیچ سودى براى وى نخواهد داشت: «وَلَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ ...» (نساء/18) گفته شده: مراد از گنه‌كاران (لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ ) در این آیه مسلمانانند; زیرا در ادامه آیه به عدم پذیرش توبه كافران تصریح شده است.[ جامع البیان، مج‌3، ج‌4، ص‌402]

در لحظه احتضار، حقایق براى انسان آشكار مى‌شود; ولى اثرى بر آن مترتّب نمى‌گردد; زیرا نمى‌توان ایمان آورد.[ تفسیر موضوعى، ج4، ص173‌ـ‌174]

فرعون هنگام گرفتارى در غرقاب نابودى توبه و اظهار ایمان كرد; ولى از وى پذیرفته نشد: «...حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنتُ أَنَّهُ لا إِلِـهَ إِلاَّ الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِیلَ وَأَنَاْ مِنَ الْمُسْلِمِینَ * آلآنَ وَقَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَكُنتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ» (یونس،‌90‌ـ‌91)

در برخى روایات وارد شده كه توبه حتى در زمان احتضار نیز پذیرفته مى‌شود [ الكشاف، ج‌1، ص‌489] و در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) آمده است: در زمان احتضار، امكان توبه براى انسان جاهل وجود دارد; ولى این راه براى عالم مسدود است.[ تفسیر عیاشى، ج‌1، ص‌228]

 

درخواست تأخیر مرگ و بازگشت به دنیا

بسیارى از انسان‌ها در زندگى دنیا دچار غفلت بوده، براى هجرت از دنیا آمادگى ندارند; به همین دلیل، هنگام رویارویى با مرگ، با استغاثه فراوان درخواست تأخیر مرگ و بازگشت به دنیا را دارند.

قرآن كریم از ابراز چنین تقاضایى چه هنگام فرا رسیدن مرگ بر اثر فرود آمدن عذاب الهى بر اقوامى خاص (ابراهیم/14، 44) و چه هنگام فرا رسیدن مرگ به‌ معناى عام خبر داده است: «حَتَّى إِذَا جَاء أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ » (مۆمنون/99‌ـ‌100)

طبق این آیه، مشركان همواره به خدا شرك ورزیده، خدا را به آنچه از آن منزه است، وصف مى‌كنند و به اموال و فرزندانى كه به آن‌ها داده شده، مغرورند تا زمانى كه مرگ یكى از ایشان فرا رسد[ المیزان، ج‌15، ص‌67] و غفلت و لجاجت را در وى از بین ببرد.

در این هنگام، از روى ندامت و حسرت بر كوتاهى‌هاى خویش درخواست مى‌كند كه به دنیا بازگردد[ كشف‌الاسرار، ج‌6، ص‌467] كه البته چنین درخواستى پذیرفته نمى‌شود.

در حدیثى از رسول‌اكرم(صلى الله علیه وآله) درباره این آیه آمده است: هنگامى كه مرگ انسان فرا مى‌رسد، هر آنچه گرد آورده و از اداى حق آن خوددارى كرده، در برابرش جمع مى‌شوند و در آن هنگام است كه مى‌گوید: «رَبِّ ارجِعون‌...»[ التفسیر الكبیر، ج‌23، ص‌119]

بر اساس روایت دیگرى از آن حضرت، جمله «رَبِّ ارجِعون‌...» در آیات 99‌ـ‌100 مۆمنون به كافر اختصاص دارد; امّا مۆمن هنگامى كه ملائكه را مى‌بیند و آنان از وى درباره بازگشت به دنیا مى‌پرسند، دنیا را خانه غم‌ها خوانده، اشتیاق خود را براى رفتن به ‌سوى خدا اعلام مى‌دارد.[ الكشاف، ج‌3، ص‌203; الدر‌المنثور، ج‌6، ص‌114‌ـ‌115]

چون جان مۆمن به گلوى وى رسد، جایگاهش در بهشت به او نشان داده مى‌شود; آن‌گاه مى‌گوید: مرا به دنیا باز‌گردانید تا خویشان خود را از آن‌چه مى‌بینم آگاه سازم كه به وى گفته مى‌شود راهى به‌سوى این كار نیست

در عین حال، آیاتى دیگر به درخواست تأخیر اجل از سوى مۆمنان اشاره دارد; مانند آیاتى كه در آن‌ها به مۆمنان امر شده از یاد خدا غافل نشوند و از آنچه روزیشان شده انفاق كنند; زیرا در غیر این صورت، هنگامى كه مرگ یكى از آن‌ها فرا رسد، از خداوند مى‌خواهد مرگ او را به تأخیر اندازد تا بتواند از اموال خویش انفاق كند: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَمَن یَفْعَلْ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ * وَأَنفِقُوا مِن مَّا رَزَقْنَاكُم مِّن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوْلَا أَخَّرْتَنِی إِلَى أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ وَأَكُن مِّنَ الصَّالِحِینَ * وَلَن یُۆَخِّرَ اللَّهُ نَفْسًا إِذَا جَاء أَجَلُهَا وَاللَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ»(منافقون/9‌ـ‌11)

وجه جمع این آیات با روایاتى كه بر عدم رغبت مۆمن براى بازگشت به دنیا دلالت مى‌كنند، مى‌تواند این باشد كه درخواست تأخیر اجل، مربوط به مۆمنان متوسط و گنهكار، و اشتیاق براى رفتن به‌سوى خدا، مربوط به دارندگان درجات عالى ایمان است.

در روایتى نیز آمده است كه چون جان مۆمن به گلوى وى رسد، جایگاهش در بهشت به او نشان داده مى‌شود; آن‌گاه مى‌گوید: مرا به دنیا باز‌گردانید تا خویشان خود را از آنچه مى‌بینم آگاه سازم كه به وى گفته مى‌شود راهى به‌سوى این كار نیست.[من لا‌یحضره الفقیه، ج 1، ص‌152] چنان ‌كه قرآن، شبیه چنین مطلبى را از مۆمنى راستین نقل مى‌كند: «قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ یَالَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ * بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُكْرَمِینَ : [سرانجام به جرم ایمان كشته شد، و بدو] گفته شد: «به بهشت درآى.» گفت: «اى كاش، قوم من مى‏دانستند*كه پروردگارم چگونه مرا آمرزید و در زمره عزیزانم قرار داد.»

(یس/26‌ـ‌27)

 

اعتراف ستم‌گران بر ضد خویشتن

قرآن كریم، از اقرار برخى ستمگران (در لحظه احتضار) به كفر خویش سخن گفته و این اعتراف، حاكى از عمق یقین انسان در آن لحظه به عاقبت خویش است: «

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآیَاتِهِ أُوْلَـئِكَ یَنَالُهُمْ نَصِیبُهُم مِّنَ الْكِتَابِ حَتَّى إِذَا جَاءتْهُمْ رُسُلُنَا یَتَوَفَّوْنَهُمْ قَالُواْ أَیْنَ مَا كُنتُمْ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ قَالُواْ ضَلُّواْ عَنَّا وَشَهِدُواْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُواْ كَافِرِینَ : پس كیست ستمكارتر از آن كس كه بر خدا دروغ بندد یا آیات او را تكذیب كند؟ اینان كسانى هستند كه نصیبشان از آنچه مقرّر شده به ایشان خواهد رسید، تا آن گاه كه فرشتگان ما به سراغشان بیایند كه جانشان بستانند، مى‏گویند: «آنچه غیر از خدا مى‏خواندید كجاست؟» مى‏گویند: «از [چشم‏] ما ناپدید شدند» و علیه خود گواهى مى‏دهند كه آنان كافر بودند.» (اعراف/37)منابع:

سایت حوزه

اندیشه قم

سایت عرفان