زبان دراز كودكي و نوجواني را در دوران ستمشاهي گذارند.
در آن روزگار به غير از جور استاد و درس چيزي به خاطر ندارد فقط از بزرگترها«وصف حال» شنيدهاست.
سپس در دوران جواني همانند بعضي چنانكه افتد و داني صبر انقلابي پيشه كرد.
پس دشمنان آتش جنگ افروخته و در آن دوران از اون حرفها زدن خجالت داشت بعدهم كه دوران قرض و بدهي خارجي و سازندگي از طرح بعضي مسائل شرمسار بود. كه در آن برهه حساس سخني از دلخواهيهايمان كلمهاي بگويم و بعد هم كه اصلاحات سر رسيد هر 9 روز يك بحران آفريدند، وزيرش هم كه حرف زد كتك خورد، چه برسد به زبان دراز و همقطارانش.
بعد هم شميم خوش مهرورزي و عدالت وزيد كه ناچار به تحمل و همراهي و« مخمور در ميان مستان نشستن» شديم.
تا خواستيم نفسي در اين رايحه خوش خدمت بكشيم گفتند: تحريم شديم و بايد پيچ تاريخي را رد كنيم آن هم با مقاومت و صبر!
آقا جان از ما كه گذشت بايد آينده نگر باشيم چرا كه مردن امروز به اندازه زندگي كردن ديروز يا شايد بيشتر خرج دارد.
لذا بايد پس انداز داشته باشيم ولي آيا فرزند و فرزند زادگان سهمي از خوشي و رفاه از بيتالمال و برنامهريزي عدهاي از دولتيان خواهند برد؟
نميدانم آقا زادگان و وابستگان آنها كي فرصت كردند كه از آن برهه و گردنه و پيچ بگذرند كه سندش توي كيف رييسالوزراي سابق و نطق تعدادي از نمايندگان سابق و حال بود!
ما كه بيتقصير هستيم ولي آيا در جنگ جناحها و دستهبنديها يادي از حق ما هم ميشود !!
از كساني كه مذاكرات مجلس را شنيدهاند بپرسيد!!