سیاست > احزاب و شخصیتها - شرق در گفتوگویی با محمدرضا خاتمی نوشت:
*{در پاسخ به این سوال که در انتخابات 24 خرداد مثل انتخابات دوم خرداد غافلگیر شدید یا انتظار پیروزی داشتید؟} این انتخابات با انتخاباتسال 76 خیلی تفاوت داشت؛ اینبار پیروزی غافلگیرکننده نبود، تردیدی نداشتیم که در انتخابات رقابتی اصلاحطلبان برنده هستند بهخصوص اگر بتوانند با نامزدهای اصلی خود وارد میدان شوند. در مورد کاندیداهای دیگر جریان اصلاحطلبی هم مطمئن بودیم اگر موج برخاسته از اصلاحطلبی را بشود پشتسر کاندیدای بعدی هدایت کرد، باز هم پیروزی قطعی است اما البته در این مرحله یقین نداشتیم که بشود این کار را با ضریب مطمئن انجام داد اما اینبار پیروزی که حاصل شد کاملا یک پیروزی برنامهریزیشده بود؛ یعنی کاندیدای حداکثری، ایجاد موج امید برای تغییر، ائتلاف و بالاخره انتقال موج پشتسر کاندیدای ائتلافی.
*ائتلاف جزیی از پروسه برنامه ریزی برای انتخابات بود. حتی شاید بدون آن حالت (کنارهگیری محمدرضا عارف) این امکان وجود داشت ولی قطعی نبود. تردید نکنید! الزام به شرکت با کاندیدای حداکثری که اول آقای خاتمی گزینه ما بود و بعد آقای هاشمی و بعد ائتلاف، از بدنه به راس منتقل شد.
*{در پاسخ به سوالی درباره حمایت ناطق نوری و خاتمی از روحانی به عنوان دو رقیب در سال 76} به هر حال کشور در وضعیتی قرار داشت که هرکس که علاقهمند به ایران بود همراهی و همدلی میکرد. ما حتی در کلام رهبری میبینیم که میگویند: «کسانی که به ایران علاقه دارند در انتخابات شرکت کنند.»، یعنی حتی مرز بین طرفداران نظام و منتقدان نظام را برمیدارند، این دلیل اول بود. اما در مورد کسانی که در درون جبهه انقلاب بودند، حالا هر اسمی که میخواهید روی آن بگذارید و مصداقش را جناب ناطق و جناب خاتمی بدانید باید دید که 16سال از حادثه دومخرداد گذشته و در این کشور حوادث بسیار زیادی اتفاق افتاده است، مسایل بسیار زیادی روشن شده است، آیا فکر نمیکنید همین کافی است کسانی که عقل و تدبیر دارند، دوراندیشی و دلسوزی دارند، دیدگاههایشان به همدیگر نزدیک شود؟ من فکر میکنم این اتفاق افتاده است. ما نمیتوانیم منکر این شویم که در طول 16سال بهخصوص در طول این چهارسال یا هشتسال اخیر، اتفاقاتی در کشور افتاده که بسیاری از پردهها را کنار زده، بسیاری از افراد را در هر دو جریان اصولگرا و اصلاحطلب، متحول کرده است. این تحول، سبب شده است نتیجهای را ببینیم که در آن آقای خاتمی، آقای هاشمی، آقای ناطق و بعضی چهرههای اصولگرا مانند آقای مطهری در کنار گروههای اصلاحطلب یک جبهه هستند.
*جریانهای سازمانیافته اصولگرایان نمیتوانند از بار مسوولیتشان در مورد این چهارسال یا هشتسال آقای احمدینژاد فرار کنند و بگویند ما نبودیم، این اتفاق امکانپذیر نیست. در عالم سیاست هر کسی ممکن است اشتباه کند، مردانگی و مروت و انصاف این است که آدم بیاید و بگوید که اشتباه کردم، هیچکس آنها را نباید متهم به خیانت، وطنفروشی و... کند.
*من فکر میکنم شاید کمی بیانصافی باشد که بگوییم هر مشکلی در این هشتسال بوده، از طرف آقای احمدینژاد و حلقه اطراف ایشان بوده است، خیلی افراد دیگر هم مسوولیت داشتند.
*تا آنجایی که من میدانم آقای خاتمی بر این باورند که «من (سیدمحمد خاتمی) نقش خودم را در درون قدرت ایفا کردهام، رییسجمهور بودهام، وزیر بودهام وکیل بودهام و خدمتی اگر میتوانستم انجام دادهام و الان صحنه فعالیت من، صحنه فعالیت درون قدرت نیست، بلکه درون اجتماع است».
*از مدتها پیش ارتباطمان را با آقای هاشمی برقرار کرده بودیم، در طول این سه، چهار ماه انتخابات این ارتباط گستردهتر هم شده بود. یکی از کسانی که اصرار میکرد آقای هاشمی باید بیاید ما بودیم. آقای هاشمی، ناطق، خاتمی، مشارکت و بخشی از اصولگرایان، درون جبهههایی هستند که به فراتر از منافع حزبی و جناحی میاندیشند، اهداف و آرمانهای والاتری را تعریف کردهاند که مشترک است.
*اصلاحطلبان سهم نمیخواهند به این معناست که نمیخواهند آدمهایشان وزیر و وکیل شوند. هیچ اصلاحطلبی ندیدم که فهرست به آقای روحانی معرفی کند، چه رسد به اینکه فشار بیاورد. این موضوع در اختیار آقای روحانی و تیم ایشان است. اما اصلاحطلبان مطالباتشان را دارند و مطالباتشان همان اجرای برنامههای آقای روحانی است. آقای روحانی آمد و گفت: «من سرهنگ نیستم» یعنی اگر در حوزه دانشگاه، اجتماعی و فرهنگی وارد شود به روشهای فرهنگی عمل خواهد کرد. روحانی گفت، چرخ مملکت بچرخد بهتر در عین حالی که چرخ سانتریفیوژها هم میچرخد، این یعنی در عین حفظ حقوق هستهای کشورمان چرخ مملکت بچرخد و... آقای روحانی هرکسی را خواست در کابینه بگذارد، بگذارد اما این کارها را انجام دهد.