زمان : 30 Tir 1392 - 18:30
شناسه : 74220
بازدید : 5445
 سنت خود را نقد نکرده‌ایم گفت‌وگو با حسن چاوشیان درباره «فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم»: سنت خود را نقد نکرده‌ایم علی سالم
گفت‌وگو با حسن چاوشیان درباره «فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم»:
سنت خود را نقد نکرده‌ایم
علی سالم
به بهانه ترجمه «فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم» گفت‌وگویی با حسن چاوشیان مترجم این فرهنگ و آثاری همچون «تمایز» اثر بوردیو، «فرهنگ و زندگی روزمره» اثر اندی بنت، «جامعه‌شناسی انتقادی» و... داشتیم. در این مصاحبه کوتاه چاوشیان، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه گیلان، از دغدغه‌هایش در زمینه ترجمه گفت. او که به هیچ قانونی در زمینه انتخاب یک اثر برای ترجمه قایل نیست و از تعداد کتاب‌ها و مقالات مهم ترجمه‌نشده جامعه‌شناسان کلاسیک گلایه دارد، تاکید می‌کند شرایط عینی زندگی در کشوری همچون ایران مترجمان حرفه‌ای را به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه به یک سنت فکری خاص نزدیک می‌کند. نخی که به گفته خودش دانه‌های تسبیح آثار ترجمه‌شده از او را به هم وصل می‌کند، رویکرد انتقادی است. از منظر او امتیاز جامعه‌شناسان جوان ایرانی ابداع و نوعی بومی‌سازی ایده‌های روز جامعه‌شناسی و نقد سنت و جامعه ایرانی است، چراکه سنت و ادبیات ایران که همواره مشحون از حمد و ثنا بوده با مفهوم انتقاد بیگانه است. «فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم» به سرویراستاری «ویلیام آوتویت» و «تام باتامور» که متعلق به مکتب انتقادی‌اند، اخیرا توسط «نشر نی» به بازار آمده است. این فرهنگ تلاش می‌کند با تمرکز بر سه مبحث عمده «مفاهیم اصلی و تفکر اجتماعی»، «مکاتب و نهضت‌های اصلی تفکر اجتماعی» و «نهادها و سازمان‌هایی که از موضوعات مهم تحلیل اجتماعی بوده‌اند» مفاهیم موجود در این زمینه را توضیح دهد.

‌ «فرهنگ علوم اجتماعی در قرن بیستم» چه تمایز یا مزیتی بر دیگر فرهنگ‌های علوم اجتماعی دارد که آن را برای ترجمه انتخاب کردید؟
تعداد فرهنگ‌های علوم اجتماعی در غرب زیاد است. ناشران برجسته غربی هرکدام فقط در حوزه جامعه‌شناسی عناوین مختلف و تعداد زیادی دیکشنری، دایره‌المعارف (encyclopedia) و کتاب مرجع دارند. بیش از 50 جلد از این قبیل کتاب‌ها در زبان انگلیسی وجود دارد. ولی به فارسی هیچ چیز دندانگیری نداریم. یک دانشجوی انگلیسی‌زبان برای انجام تحقیق و مطالعه به‌راحتی به چندین و چند منبع معتبر دسترسی دارد و می‌تواند آنها را با هم مقایسه و تطبیق دهد اما در فارسی هنوز که هنوز است متاسفانه حتی بین استادان هم در مورد برخی از مفاهیم، سوء‌تفاهم وجود دارد، مثلا چندی پیش در یکی از دانشگاه‌ها در مصاحبه آزمون دکترا از دانشجوی من سوال شده که «نظر شما در مورد پدیدارشناسی انقلاب اسلامی چیست؟»، در حالی‌که این سوال از اساس اشتباه است و پدیدار‌شناسی، بحثی مربوط به تحلیل‌های خرد کنش‌های قصدی است. پس انگیزه من در وهله نخست ترجمه یک منبع معتبر بود تا دانشجویان با رجوع به آن اطلاعات نسبتا درست و وثیقی راجع به مفاهیم اساسی جامعه‌شناسی داشته باشند. از بین فرهنگ‌های مختلف، فرهنگ‌های بهتر از این هم وجود دارد اما حجم آنها بسیار زیاد است و گاه به 16 جلد می‌رسد. در یک محاسبه بهینه از نظر زبان، شمولیت و حجم این فرهنگ را انتخاب کردیم. دایره‌المعارف دیگری هم با عنوان دایره‌المعارف علوم اجتماعی به‌زودی از طرف انتشارات آمه چاپ می‌شود. اما با این، حال ما هنوز در این زمینه بی‌نیاز نیستیم و امیدوارم کتاب‌های مرجعی نظیر این به‌زودی به دست دیگران ترجمه شود.
‌ آیا ترجمه کتاب‌های جامعه‌شناسی و به صورت اخص کتاب‌های مرجع از نویسندگانی با سنت‌های متفاوت فکری و توسط مترجمان مختلف موجب تشتت و سردرگمی مخاطبان نمی‌شود؟ آیا فکر می‌کنید گرایشی مشخص در یک مترجم برای انتخاب ترجمه آثار غربی به یکدستی آنها کمک می‌کند؟
من در زمینه ترجمه به هیچ دستورالعمل از پیش نوشته‌شده‌ای اعتقاد ندارم. نمی‌توان ایرادی به مترجمی گرفت که در آن واحد از سنت‌های مختلف ترجمه می‌کند. بسیاری از متون کلاسیک جامعه‌شناسی هنوز به فارسی ترجمه نشده است. به گمانم ما به چیزی به‌عنوان نهضت ترجمه در علوم اجتماعی نیاز داریم. روزی چندصد مقاله در زمینه علوم اجتماعی در دنیا چاپ می‌شود. ما امیدواریم که بتوانیم حداقل 10 عنوان از این مقالات را ترجمه کنیم. جدا از اینکه سلیقه فکری و سیاسی من چیست نیاز داریم از همه سلیقه‌ها ترجمه شود. البته مترجمانی هم هستند که به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه خطی خاص را دنبال می‌کنند. خود من فکر می‌کنم جامعه‌شناسی نوعی نهادینه‌شدن وظیفه روشنفکر سنتی در جامعه است. در یک تقسیم‌بندی کلی، روشنفکران را می‌توان به دو گروه متفاوت تقسیم کرد؛ یک دسته روشنفکران اصلاح‌طلب و دسته دیگر روشنفکران انقلابی. اولی به صورت مشاور در خدمت دستگاه‌های دولتی و دومی به‌عنوان معترض بیرون از دولت. در هرحال هر دو دنبال تغییر اجتماعی و معتقد به بهبود شرایط‌اند و این موجب می‌شود که هر دو را روشنفکر ببینیم. جامعه‌شناسی همیشه این دو لبه را داشته است. عده‌ای از جامعه‌شناسان به‌عنوان مشاور در دستگاه‌های اجرایی، شوراها و نهادهای برنامه‌ریزی حضور دارند و متصدیان حکومتی‌اند، چه اینجا و چه در غرب. عده‌ای نیز به قول «گونترگراس» سنت روشنفکر معترض بیرون از نظام را دنبال کرده‌اند که خاستگاه آن بیشتر در غرب بوده. در ایران، ما در سابقه تاریخی و حتی ادبی خود اصولا با نگرش انتقادی بیگانه‌ایم و هیچ‌گاه سنت خود را نقد نکرده‌ایم. یکی از همکاران من در تهران، در یکی از مجلات، مقاله‌ای با تیتر درشت چاپ کرده بود با این عنوان که علوم اجتماعی در ایران باید در مورد مصیبت‌بار‌بودن مدرنیته به اجماع نخبگانی برسد. مصیبت‌بار‌بودن مدرنیته را خود غربی‌ها به ما آموختند. جلوتر از ما، همه سویه‌های تاریک مدرنیته را یافته و نقد کردند. اما این مدرنیته فقط سویه‌های تاریک نداشته و از سویه‌های روشنش امروز ما و همه دنیا برخورداریم. چیزی که ما بیش از همه نیاز داریم نقد فرهنگ سنتی خودمان است که از جایی باید آغاز شود. آنچه می‌تواند وجه تمایز جامعه‌شناسی ایرانی باشد و به این رشته در ایران هویت دهد همین موضوع بکر و تحقیق‌نشده است. در مقابل همکاران مردم‌شناس ما که در برابر سنت فقط مدیحه‌سرایی می‌کنند، ما هنوز به اینکه سنت‌مان دارای چه نقاط ضعفی است و با شرایط امروز زندگی ما چه نسبتی دارد نپرداخته‌ایم. خطی که شما می‌توانید بین دانه‌های تسبیحی که من ترجمه کرده‌ام بیابید در واقع تاکید بر رویکرد انتقادی است. البته مقصودم جریان صرفا چپ و مارکسیستی نیست. رویکرد انتقادی و نقد فرهنگ سنتی خودمان مدنظر است. برای این مهم در ابتدا باید منابع مهم نظری و پایه‌ای که رویکرد انتقادی و چگونگی آن را تشریح می‌کنند، ترجمه شود.
‌ در مقدمه کتاب در مورد توجه نویسندگان این فرهنگ به مکاتب و نحله‌های فکری نو‌ظهور در قرن بیستم همچون پوزیتیویسم و مارکسیسم و به‌وجود‌آمدن رشته‌ای دانشگاهی به نام «جامعه‌شناسی» اشاره کرده‌اید. با این توضیح آیا شما معتقد به انشقاق فلسفه و تاریخ در یک مقطع زمانی و ایجاد چند‌پارگی در آن هستید؟ آن چندپارگی که موجب سربرآوردن شاخه‌های مختلف علوم انسانی اعم از علوم اجتماعی، ‌انسان‌شناسی و روانشناسی اجتماعی در محیط آکادمیک شد؟ آیا چنین انشقاقی را الزامی تاریخی می‌بینید؟
شاید اگر از اینجا شروع کنیم بد نباشد. جامعه‌شناسی هفت، هشت مفهوم عمده دارد که دیگر مفاهیم دوروبر آنها شکل می‌گیرند. در این میان آن مضمونی که همه متفق‌القول‌اند مهم‌ترین مضمون در جامعه‌شناسی به شمار می‌آید، بحث تغییر اجتماعی است. جامعه‌شناسی در غرب همراه با شروع تغییرات اجتماعی به وجود آمد. برای جامعه‌ای که به صورت سنتی قرن‌هاست روال کار خود را طی می‌کند و هنوز دچار تغییرات اجتماعی نشده است، علمی به نام جامعه‌شناسی تقریبا بی‌معناست و اصلا شکل نمی‌گیرد. به خاطر همین است که می‌گویند جامعه‌شناسی همزاد مدرنیته است. در عین حال که یکی از عناصر ایجاد‌کننده و نیز استمرار‌دهنده مدرنیته نیز هست. این مفهوم نیاز به توضیح بیشتری دارد. ولی آنچه مسلم است جامعه‌شناسی همراه با مدرنیته و برای فهم مدرنیته ایجاد شده است. تغییراتی که با انقلاب کبیر و همچنین انقلاب صنعتی شروع شد موجب بهت و حیرت در متفکران شد و نگاه‌ها را بیشتر به سمت مسایل اجتماعی معطوف کرد. تلاشی که متفکران برای فهمیدن اینکه چه اتفاقی در حال وقوع است و ما به کدام سمت حرکت می‌کنیم، انجام دادند جامعه‌شناسی را به وجود آورد و در فضای پوزیتیویستی قرن بیستم علمی دانشگاهی به‌عنوان جامعه‌شناسی شکل گرفت. البته امروز مشخص شده است که برخی خطاها در این زمینه صورت گرفته، مثل تفکیک‌های تخصصی و حوزه‌هایی که بیشتر مصنوعی‌اند. امروزه متخصصین طرازاول دنیا این تفکیک‌ها را نمی‌پذیرند. امروز دوباره برگشتی به سنت جامعه‌شناسان کلاسیک که هیچ‌کدام به معنای امروزی جامعه‌شناس نبودند، در حال وقوع است. جامعه‌شناسان کلاسیک همه در آن واحد هم اقتصاددان، هم مورخ و هم حقوقدان بودند. امروز هم بر ماهیت بین‌رشته‌ای این حوزه‌ها تاکید زیادی می‌شود.
‌ با توجه به ماهیت بین‌رشته‌ای علوم اجتماعی در آثار جدید و از جمله این فرهنگ، در ترجمه مذکور دچار مشکل نشدید؟ فکر می‌کنید وجود تیمی منسجم که در تمامی این حوزه‌های بین‌رشته‌ای همپوشانی داشته باشند به بحث ترجمه کمک نمی‌کند؟ چون در چند سال اخیر و با وجود کمبود منابع ترجمه‌شده باز هم نوعی تشتت و بی‌نظمی در ترجمه‌های علوم انسانی به چشم می‌خورد؛ ترجمه‌هایی کم‌و‌بیش اشتباه که چندان هم نقدی به آنها وارد نمی‌شود.
بله، کلاسیک‌های جامعه‌شناسی، همه خود میان‌رشته‌ای بوده‌اند و تفکیک‌های مردم‌شناسی، روانشناسی اجتماعی و جامعه‌شناسی و خط و مرز دقیق‌کشیدن بین حوزه‌های تخصصی، بحثی بی‌ثمر است که به این رشته ضربه زده است. اگر شرایط ایجاد یک جمع منسجم و هم‌طراز هم در مورد بحث مورد‌نظر و هم از نظر توان ترجمه همسطح وجود داشته باشد، مفید است. من برای ترجمه همین فرهنگ قرن بیستم تمایل داشتم عناوین اقتصادی را یک اقتصاددان و عناوین روانشناسی را یک روانشناس ترجمه کند اما مهیا نشد. من از بین ترجمه‌نکردن و به تنهایی ترجمه‌کردن دومی را انتخاب کردم.
‌ چندی پیش بحثی در محافل دانشگاهی جامعه‌شناسی در ایران در مورد مرگ جامعه‌شناسی درگرفت؛ بحثی که در سطحی متفاوت با مقیاس جهانی در مورد «پایان تاریخ» و پایان مفهوم تغییر صورت گرفت. در ایران این بحث ماهیتی متفاوت داشت و با بحث محدودکردن علوم انسانی غربی مطرح شد. فکر می‌کنید این نوع تفکر چه پیامدهایی برای علم جامعه‌شناسی در ایران دارد.
این بحث در غرب نیز چندان پرطرفدار نیست. معدود متفکران افراطی که حرف از پایان تاریخ و پایان روشنفکری می‌زنند، بدنه اصلی متفکران علوم اجتماعی نیستند. به نظر من بحث مهمی نیست و تمام می‌شود.