زمان : 28 Tir 1392 - 00:29
شناسه : 74079
بازدید : 8484
 من با لگدی كه خوردم مشهور شدم! من با لگدی كه خوردم مشهور شدم!

بعضی وقت‌ها یك كسی یا یك چیزی یا یك شانسی تو را به جایی میرساند كه حتی در مخیله خودت هم نمیگنجد! «لگد علی انصاریان، باعث شد مشهور بشم!»

 

بعضی وقت‌ها یك كسی یا یك چیزی یا یك شانسی تو را به جایی میرساند كه حتی در مخیله خودت هم نمیگنجد! «لگد علی انصاریان، باعث شد مشهور بشم!»
این را خودش میگوید و جالب این‌كه ‌وقتی یك جوان 19-18 ساله كرمانی بود، وقتی هنوز كسی نمیشناختش و وقتی ‌داشت به هر دری میزد تا برای خودش اسم و رسمی به‌هم بزند، با پیراهن تیم پاس جلوی مدافعی قرار گرفت كه آن روزها جرات میخواست از كنارش رد شوی، چه برسد به این‌كه بخواهی او را دریبل فانتزی بزنی!
اما آرش این كار را كرد و علی انصاریان هم با لگدی كه به او زد، نامش را سر زبان‌ها انداخت و باعث شد امروز در ورزشگاه‌های ایران او را اینگونه صدا بزنند؛ «آرش آقای گل.» (علی آقا اگر لگدهای شما این همه خاصیت و مزیت داره، ما رو هم دریاب لطفا!) در اواسط ماه اول بهار، پای صحبت‌های آرش برهانی نشستیم كه همین چند روز پیش با گلزنی مقابل پرسپولیس، به قول خودش خیلیها را از خودش متنفر كرد اما در عوض، دل خیلیها را هم به دست آورد.

پرسپولیسی بودم امااستقلال را هم دوست داشتم


در تیم شهرداری كرمان بازی میكردم كه ‌سال 80 به تیم ملی جوانان دعوت شدم، اما ‌همیشه در پست‌های غیر‌تخصصی مثل پیستون‌ها به كارم میگرفتند! ‌حس می‌کردم امثال مرا دعوت کرده‌اند برای این‌كه نشان دهند از هر استان، یک نماینده به تیم ملی جوانان دعوت شده! اما تجربه بدی نبود و به همراه تیم در آسیا چهارم شدیم. بعد از این‌كه به كرمان برگشتم، چند پیشنهاد خوب از ‌باشگاه‌های سایپا، ذوب‌آهن و پرسپولیس دریافت كردم.

كم‌كم داشتم ‌به یکی از آرزوهای بزرگم، یعنی بازی در یک تیم لیگ برتری تهرانی میرسیدم. ابتدا چند جلسه ‌زیر‌نظر ناصر ابراهیمی در پرسپولیس تمرین کردم، بعد از آن با باشگاه سایپا به توافق ‌رسیدم، اما چون سال بعدش سرباز میشدم، به پاس رفتم.

بحث حضورم در پرسپولیس فقط در حد صحبت بود، اصلا هم دوست ندارم از علایق دوران کودکی‌ام حرفی بزنم ولی این‌طوری هم نبود که ‌استقلال را دوست نداشته باشم.

وقتی خون انصاریان به جوش میآید


زمانی كه در تیم پاس یك بازیكن تقریبا گمنام بودم، با پرسپولیس بازی داشتیم كه آن زمان مدافع مشهور و محكمی به نام «علی انصاریان» داشت. یادم میآید توپ را به گوشه‌های زمین بردم و 3-2 بار علی را با دریبل‌هایم فریب دادم، به همین دلیل علی هم كه جلوی طرفدارانش بازی میكرد، حسابی خونش به جوش آمد و لگد خیلی محكمی به پایم كوبید و خودش هم اخراج شد. از آن به بعد بود كه اسم من سر زبان‌ها افتاد. به همین دلیل همیشه گفته‌ام، لگد علی انصاریان باعث شد معروف شوم!

 

مطمئن باشید بهتر از اینها خواهم شد

همیشه سعی کرده‌ام در هر تیمی که هستم، بهترین بازی‌ها را ارائه بدهم. از همان اول که به‌عنوان یک بازیکن جوان در پاس تهران به فوتبال ایران معرفی شدم‌، همه سعی و تلاشم این بود که در هر شرایطی بهترین بازی خودم را انجام بدهم. به هر حال معتقدم فوتبال هر بازیکنی‌، فاکتور شانس را هم تا حد زیادی می‌طلبد. شانس من هم تا همین حد بود که پیشرفتم تا همین‌جا باشد، ولی‌ مطمئن باشید هیچ‌وقت دست از تلاش برنمی‌دارم ‌و سعی‌ام را می‌کنم، ‌باز هم در هر شرایطی بهترین باشم. اما نیم‌نگاهی هم به حضور در لیگ‌های معتبر دنیا دارم.

این واژه كابوس ماست


دركل از زمانی که واژه «گل‌نزن» وارد فوتبال ایران شد‌، روزگار‌ فوتبالیست‌هایی که به‌عنوان گلزن در زمین حاضر بودند، سیاه شد‌! فراری بودن از این لقب، کابوسی شده بود برای همه گلزن‌ها! همیشه به محض خراب کردن هر موقعیت گلی، به این موضوع فکر می‌کنی که نکند الان آقای گزارشگری كه آن بالا نشسته، این واژه را در مورد تو به کار ببرد. دركل از زمان به‌وجود آمدن این واژه، بدبختی ما شروع شد‌.

باید بسوزی و بسازی


بازی در تیم‌ملی نهایت آرزوهای هر بازیکنی است. مسلما من هم از این قاعده مستثنا نیستم. در برخی مقاطع به هر حال مجبوری با نبودنت در تیم‌ملی کنار بیایی. به هر حال هر مربی سلیقه ‌خاص خودش را دارد و تو نمی‌توانی آن را تغییر بدهی. باید بسوزی و بسازی! باید آنقدر خوب باشی که قبل از بازی، هیچ‌کس نتواند در مورد بازی کردنت شک کند.

 
شب‌ها ‌به جای شام، افسوس میخوردم!

 اوایل، وقتی شب‌ها بعد از بازیهایمان به موقعیت‌هایی كه حین بازی از دست داده بودم فكر میكردم، خیلی اذیت می‌شدم و مدام به این تصویرها فکر می‌کردم و همش با خودم می‌گفتم ‌کاش این کار را می‌کردم یا کاش آن کار را می‌کردم ولی به مرور به این نتیجه رسید‌م‌ که فقط باید ‌داخل زمین تمام سعی و تلاشم را انجام بدهم و تمرکز زیادی داشته باشم‌، وگرنه باز هم وقتی شب به خانه برگردم، ‌دوباره باید بنشینم و افسوس بخورم! این طرز فکر در موفقیت‌های بعدی‌ام خیلی تاثیر داشت و به بهتر و بهتر شدنم کمک کرد.

 به جای آشپزی از رستوران غذا میگیرم


درباره نحوه تغذیه و رژیم غذاییام باید بگویم، وقتی در اردو هستیم ‌همه چیز سر‌جای خودش است و برنامه غذایی‌مان زیرنظر مربیان و دكتر تغذیه‌مان مو به مو اجرا می‌شود. همه خوراکی‌ها با تایید کادر پزشکی در اختیار ما قرار می‌گیرد و هیچ نگرانی‌ در مورد خورد و خوراک‌مان نداریم، ولی‌ خارج از این فضا، ماجرا کمی فرق می‌کند؛ باید خودم رژیم غذاییام را كنترل كنم‌‌؛ صبحانه را معمولا با لبنیات شروع می‌کنم و بعضی اوقات هم با تخم‌مرغ. هر وقت بیدار شوم هم می‌خورم. ساعت دقیقی ندارد؛ تا 2 ساعت مانده به تمرین هم باید ناهارم را خورده باشم تا هنگام ‌تمرین دچار مشکل نشوم. معمولا از رستوران‌های خوب و مطمئن ‌غذا می‌گیرم. شام را هم که دیگر در خانه‌ام‌ و معمولا آخر شب می‌خورم. اکثرا هم از غذای بیرون استفاده می‌کنم و زیاد اهل آشپزی نیستم.

با لشكر بدخواهانم هیچ‌وقت درگیر نمیشوم


درباره كسانی كه برایم كری میخوانند و سعی میكنند با حرف‌ها و نوشته‌هایشان تحت فشارم قرار دهند، باید بگویم همیشه کار خودم را می‌کنم و زیاد هم اهل کری‌خواندن نیستم‌. سعی میكنم با بازی‌ام جواب‌شان ‌‌را بدهم. اگر بخواهم خودم را با لشكر بد‌خواه و مخالفانم درگیر کنم كه دیگر هیچ تمرکزی برایم باقی نمی‌ماند و نمی‌توانم به خوب بازی کردنم فکر کنم.

 ‌مارك لباس‌ برایم مهم نیست


خیلی به نوع لباس پوشیدن و هماهنگ بودنش با سلیقه و خواسته‌ام ‌اهمیت میدهم و چندان مارك‌دار بودن لباس برایم مهم نیست. بیشتر هم انتخابم لباس‌های اسپرت است تا رسمی. اكثر لباس‌هایم را سعی می‌كنم هنگامی كه با تیم در اردو هستیم یا خودم به مسافرت خارجی میروم بخرم، به‌خصوص دوبی كه به‌نظرم بهترین لباس‌ها را میتوان آن‌جا پیدا كرد. درباره عطر مورد علاقه‌ام نیز باید بگویم سال‌هاست ادكلن POLO را به بقیه ‌ادكلن‌ها ترجیح میدهم.

 
هر وقت فوتبال ما حرفه‌ای شد، من هم حرفه‌ای میشوم!


هر وقت بشود به فوتبال ما لقب فوتبال حرفه‌ای و لیگ حرفه‌ای داد، آن‌وقت واژه فوتبالیست حرفه‌ای را هم می‌‌توان در مورد بازیکن‌ها ‌استفاده كرد! ولی وقتی خودمان را با همین کشور‌های کوچک دور‌و‌برمان ‌مقایسه می‌کنیم، می‌بینیم ‌فوتبال ما با حرفه‌ای شدن فرسنگ‌ها فاصله دارد.

ذاتا خودخواهم!


اصلا این موضوع را ‌كه هنگام بازی یار كنار دستیام را فراموش میكنم، قبول ندارم! مسلما تا آن‌جا كه احساس كنم خودم میتوانم توپی را گل كنم، خودم هم آن را به سمت دروازه شوت میكنم چون ذات یك مهاجم خودخواه است، وگرنه مهاجم نمیشد!

  از دوچرخه تا بیام‌و 320!


‌اولین هدیه‌ای كه دریافت كردم و خیلی از آن خوشحال شدم، یک دوچرخه بود!‌ البته بعد از آن پدرم چند دوچرخه برایم گرفت که ‌همه‌شان را به نوعی خراب كردم! اما وقتی پول نخستین قراردادم را كه 8 میلیون تومان بود گرفتم، ‌یک ۲۰۶ خریدم که برادرم ظرف چند روز چپش کرد! با باقیمانده پولم ‌هم، یك خانه رهن كردم. بعد از آن هم یك زانتیا خریدم، بعد تویوتا كمری و الان هم‌‌ BMW 320 دارم.

 

وقتی خربزه میخوری...


هر كسی بگوید از این‌كه مشهور شوم بدم میآید، مطمئن باشید دروغ میگوید. اصلا این در ذات انسان است. خود من هم از این‌كه مشهورم خوشحالم، البته بعضی اوقات دوست داری تنها باشی و كسی سراغت نیاید اما به قول معروف، وقتی خربزه میخوری، باید پای لرزش هم بنشینی!