«آن زمان كه هنوز معروف نشدهاي و دوست داري مشهوري شوي، همه كاري انجام ميدهي تا به چشم بيايي اما وقتي به خواستهات رسيدي، مجبوري در خيابان، عينك 14اينچي بزني و كلاه بگذاري تا كسي تو را نشناسد و آرامش داشته باشي!»'
«آن زمان كه هنوز معروف نشدهای و دوست داری مشهوری شوی، همه كاری انجام میدهی تا به چشم بیایی اما وقتی به خواستهات رسیدی، مجبوری در خیابان، عینك 14اینچی بزنی و كلاه بگذاری تا كسی تو را نشناسد و آرامش داشته باشی!» میگوید، در جوانی آرزو داشته روزی به جای احمدرضا عابدزاده وارد زمین شود و آنقدر مشهور شود كه در ورزشگاهها نامش را فریاد بزنند. میگوید آنقدر روحیه پیروزیطلبی در او بالاست كه حتی وقتی با پسرش (مهران) گلكوچك بازی میكنند هم دوست ندارد بازنده باشد. میگوید دعا میكند وقتی مسابقه دارند، نبازد تا رویش بشود شب به خانه برود. میگوید دوست دارد از اخلاق و منشش یاد كنند تا بازیهایش. اینها، تنها گوشههایی از صحبتهای محمد محمدی، دروازهبان موفق و البته خوشتیپ استقلال است كه به بیشتر آرزوهای زندگی شخصی و فوتبالیاش رسیده و فقط یك آرزوی بزرگ دیگر دارد: «بازی در جامجهانی 2014 و بعد هم خداحافظ فوتبال.»
این را از كریم باقری یاد گرفتهام كه وقتی دوش گرفتی و از ورزشگاه خارج شدی، چه برده باشی چه بازنده ، دیگر نباید به آن بازی فكر كنی، چراكه 2 روز بعد بهفكر بازی بعدی هستی. بنابراین اگر در یك بازی اشتباهی انجام داده باشی، باید تمام تمركزت را بگذاری روی بازی بعدیات تا دیگر اشتباه نكنی، نه اینكه بخواهی به خاطر آن اشتباه فكرت را مشغول كنی و در بازیهای بعدیات هم همان اشتباهات را تكرار كنی! خود من وقتی بعد از بازی به منزل میآیم، سعی میكنم دیگر به آن فكر نكنم، خوشبختانه اهالی خانهمان هم زیاد فوتبالی نیستند و حداقل در خانه آرامش دارم.
بهنظرم مهران استعداد چندانی در فوتبال ندارد، با اینكه چند باری با خودم او را سر تمرینبردهام اما فكر میكنم آن استعدادی كه در بسكتبال و بهخصوص بدمینتون دارد را در فوتبال ندارد! من هم آدمی نیستم كه بخواهم علایقم را به فرزندم تحمیل كنم؛ دوست دارم خودش برای آیندهاش تصمیمگیری كند.
اولین فاكتور برای دروازهبانی، قد، قامت و هیكل مناسب است اما اصلیترین فاكتور برای تبدیل شدن به یك دروازهبان ایدهآل، نترس بودن است، وگرنه دروازهبانی كه روی خط گلری كند و بترسد، هیچ وقت موفق نمیشود. ممكن است خیلیها به من انتقاد كنند كه زیاد خروج میكنی و از دروازه خارج میشوی اما بهنظرم همان 10خروجی كه حین بازی انجام میدهم، اگر 8 تایش هم درست باشد، آنقدر به تیم و دفاع اعتمادبهنفس میدهد كه صددرصد در روند بازی تاثیر خواهد داشت. دروازهبانی كه ترسو باشد، همان بهتر كه دروازهبانی نكند!
20 سال داشتم كه ازدواج كردم؛ بهنظرم ازدواج هر زمانی كه برای هر فردی اتفاق بیفتد، خوب است، اما برای یك فوتبالیست حرفهای یا باید قبل از به شهرت رسیدنش اتفاق بیفتد یا اواخر دوران بازیگری یا بعد از دوران بازیگری. معتقدم ازدواج در راه رسیدن به موفقیتم خیلی كمكحال من بود، زیرا یك ورزشكار حرفهای همه چیزش از خواب و استراحت بگیرید تا آخر، باید حرفهای باشد. من هم از این قاعده مستثنا نبودم و از اینكه با همسرم ازدواج كردم خوشحالم.
البته زندگی كردن با یك ورزشكار یا هنرمند برای هر خانمی سختیهای خاص خودش را دارد، اما برای خانمی كه قرار است بچهداری كند و از طرف دیگر كارهای مربوط به منزل را هم انجام دهد، زندگی كردن با یك ورزشكار حرفهای سختیهای خودش را دارد، چون در شرایط عادی حداقل هفتهای یك شب را در اردوهای تیممان هستیم و آنچنان كه باید وقت نمیشود در كنار خانوادهمان باشیم.
سطح توقع بچههای امروز با زمان ما خیلی فرق كرده؛ آن زمان شاید ما با یك آتاری یا حداكثر سگا خوشحال میشدیم و خودمان را سرگرم میكردیم اما بچههای این دوره و زمانه باید در اتاقشان حتما انواع بازیهای روز، لپتاپ و كامپیوتر باشد، زیرا تكنولوژی پیشرفت كرده و یك بچه در اینترنت جستوجو میكند یا خود مهران مجبور است یكسری گزارشها را به وسیله اینترنت تهیه كند. خاطرم هست زمانی كه بچه بودم، بازی با چند جوراب بهعنوان توپ فوتبال به همراه برادران ما را سرگرم میكرد اما الان مهران چون در خانه تنهاست، اغلب اوقات فراغتش را با درس، كامپیوتر و موسیقی پر میكند.
این اقتضای سنین جوانی است كه دوست داشته باشی پیشرفت كنی، مشهور شوی و به چشم بیایی. به قول دوست عزیزم مهرداد میناوند، آن زمان كه هنوز معروف نشدهای و دوست داری این اتفاق در زندگیات رخ دهد، همه كاری انجام میدهی اما وقتی به خواستهات رسیدی، مجبوری در خیابان، عینك 14 اینچی بزنی و كلاه بگذاری تا نشناسنت و آرامش داشته باشی! به هر صورت وقتی سنات بالاتر میرود، مهم هست در بازی خوب و برنده باشی اما زمانی كه از زمین مسابقه بیرون میآیی، دیگر ذهنت به زندگی شخصیات تعلق دارد. من همزمانی كه جوان بودم دوست داشتم وقتی خانوادهام دارند بازیام را تماشا میكنند، اشتباهی را مرتكب نشوم و همیشه بهترین عملكرد را داشته باشم، اما الان دوست دارم فقط شبها بعد از بازیهایمان طوری بازی كرده باشم كه رویم بشود به خانه بیایم، بالاخره الان همسرم و آقا مهران تمام بازیهایم را دنبال میكنند و دوست ندارم بازنده باشم.
زمانی كه نوجوان بودم و در تیم «گسترش» بازی میكردم، چندباری در روزنامههای مختلف عكس و اسمم را بهعنوان بازیكن هفته و… زده بودند اما بهخاطر نخستین تمرینی كه با تیم پرسپولیس انجام دادم، یك روزنامه از قول علی پروین تیتر زده بود :«محمدی، عابدزاده دیگر فوتبال ایران.» همچنین یك سال پیش بعد از بازی با الاهلی در عربستان، یكی از روزنامهها تیتر زده بود؛ «محمدی شیر عربستان» كه فكر میكنم اینها بهترین تیترهایی بوده كه تابهحال درباره خودم خواندهام.
نمیخواهم شعار بدهم، چون تا آنجا كه در توانم بوده به حرفهایم عمل كردهام اما همیشه معتقدم یكسری چیزها ارزش بیشتری از فوتبال دارند؛ شاید در دروازهبانی در حد خیلیها نباشم اما این برایم مهم است كه همیشه وقتی اسمم میآید، بگویند؛ محمدیمنش، اخلاق و رفتارش خوب است. این مهم است كه علی پروین بگوید، محمدی بچه خوبی است تا اینكه بگویند فوتبالش بهتر از اخلاقش است! وگرنه تا دلتان بخواهد آنقدر فوتبالیست و دروازهبان بهتر از من بوده اما الان هیچ یادی از آنها نمیكنند اما كسانی كه سعی كردند در هنر و فوتبال همیشه خوشبرخورد و خوشرفتار باشند، همیشه در ذهن و یاد همه باقی ماندهاند و هر جا بروند از آنها به نیكی یاد میشود. من هم دوست دارم جزو این دسته باشم، وگرنه فوتبال و ورزش حرفهای یك روز تمام میشود و هیچكس در ذهنش نمیماند فلان بازیكن در فلان بازی حضور داشته یا نه! مهم اخلاق و منش ورزشكاری است.
همیشه مهمترین چیزی كه دوست داشتهام به پسرم هم یاد بدهم، این بوده كه در هر كاری صداقت داشته باشد. خود من هم چه در زندگیشخصیام و چه در فوتبال و كارم، دوست دارم صادق باشم چون اگر بخواهی یكبار دروغ بگویی، مجبوری پشتسرش برای درست كردن آن دروغ، باز همدروغ بگویی! این مهم است كه برای رسیدن به جایگاه موردنظرت تلاش كنی و به آن برسی اما به چه قیمتی؟! مهم این است كه برای رسیدن به آن نقطه، پایت را روی دوش كسی نگذاری و خودت پله پله بالا بروی. دنیا آنقدر ارزشش را ندارد كه بخواهی هر كاری بكنی، برای اینكه به جایی برسی چون آخرش همهمان در یك وجب جا میخوابیم. خود من در دورهای رشد كردم كه با بزرگانی همچون بهزاد غلامپور، داوود فنایی، فرشید كریمی، حسن رودباریان و... هم رفیق بودم و هم رقیب اما هیچوقت دست از تلاش برنداشتم و جایگاه امروزم را اول مرهون لطف خدا و بعد مدیون زحمات خودم میدانم.
وقتی از خانه بیرون میروم، یك جوان به من به چشم محمد محمدی نگاه نمیكند، من را بهعنوان دروازهبان استقلال میشناسد، شاید دروازهبان استقلال برای خیلیها یك الگو باشد، بنابراین همیشه زیرنظر است كه مثلا چه لباسی میپوشد یا چه رفتاری دارد. به همینخاطر اكثرا سعی میكنم هنگام انتخاب لباسهایم، به شیك بودنشان توجه كنم تا ماركدار بودن! مهم این است كه هر لباسی بپوشی، تروتمیز باشی، همین. اگر كار اداری داشته باشم، ترجیح من كتوشلوار است اما اگر بخواهم با خانوادهام جایی بروم، اسپرت را بیشتر میپسندم.
بهنظرم این نیمچه موفقیتی هم كه توانستهام در فوتبال داشته باشم را مدیون آرامشم هستم. همیشه سعی كردهام از آرامش احمدرضا عابدزاده كه دوست خوبم هم هست الگوبرداری كنم، چراكه همین كه بتوانی در شرایط سخت بازی به تیمت كمك كنی و روحیه بدهی، خودش خیلی هنر میخواهد و اعتمادبهنفسی را میطلبد كه میتواند همه جا كمك حالت باشد. همیشه سعی كردهام، در مواقع سخت و زمانی كه تیم تحت فشار است، با خندیدن و دستكشیدن سر همتیمیام به تیم و روحیه بازیكنانمان كمك كنم، البته به بازیكنش هم بستگی دارد، چون بعضیاوقات مجبور میشوی با یك فریاد زدن سر همتیمیات، به او و تیم شوك وارد كنی تا از زیر فشار خارج شوی.
همیشه در زندگی یك ورزشكار حرفهای روزهای بد و خوب زیادی وجود دارد، اما بهنظرم بدترین اتفاقی كه ممكن است برای یك ورزشكار در اوج دوران بازیگریاش بیفتد، زمانی است كه مصدوم شود. خاطرم هست زمانی رباط صلیبیام پاره شده بود و با هیچتیمی قرارداد نداشتم و از همه بدتر اینكه هیچ پولی هم در بساط نداشتم! اما هیچوقت كم نیاوردم.
هامبورگ و اسپانیا؛ ایدهآلهای من
زیاد اهل تفریح نیستم و فرصت كافی هم برای این كار ندارم، خیلی دوست ندارم در خیابان باشم، شلوغی و ترافیك اذیتم میكند. اغلب تفریح من، به یك ماه آخر سال ختم میشود كه یك مسافرت دستهجمعی با خانوادهام را اكثرا ترجیح میدهم. بیشترین جایی كه برای مسافرت كردن دوست دارم، شهر هامبورگ آلمان است و بعد از آن اسپانیا را میپسندم.
قبلا خیلی بدنسازی میكردم و وزنه میزدم اما به مرور كه سن بالا میرود، یكسری مسائل تغییر میكند، مثلا الان هفتهای یكبار بیشتر سراغ وزنه زدن نمیروم و به تغذیهام هم خیلی اهمیت میدهم. مثلا صبحانهام مثل همه نان و چای شیرین و پنیر است اما مهمترین وعده غذایی من، ناهارم است كه سعی میكنم 4-3 ساعت قبل از تمرین با غذاهایی كه كربوهیدرات بیشتری دارند، مثل ماكارونی یا برنج، نیاز بدنم را تامین كنم. به هیچ وجه اهل غذاهای سرخكردنی نیستم. بعد از تمرین، یعنی حدود ساعت 8 هم شامم را میخورم و حداكثر ساعت 11 میخوابم.
هیچ وقت دوست نداشتهام چه در زندگی و چه در فوتبالم بازنده باشم حتی گاهیاوقات هم كه با مهران گل كوچك بازی میكنیم، دوست ندارم ببازم! همیشه از بزرگان تجربههای زیادی را آموختهام؛ مثلا روحیه پیروزیطلبیام را از علی پروین یاد گرفتهام. خاطرم هست یك روز با علی پروین زمانی كه در باشگاه استیل آذین بودیم میخواستیم تك به تك تنیسفوتبال بازی كنیم (همانطور كه میدانید علی پروین در این بازی بسیار حرفهای است)، آن روز من از علی آقا بردم. رفتم خانه و آرش فرزین (داماد علی پروین) با من تماس گرفت و گفت علی آقا گفته: فردا زودتر بیا سر تمرین كارت دارم! فردایش زودتر رفتم سر تمرین و به علی آقا گفتم: «چیزی شده؟» او هم گفت: «بیا بریم تنیس فوتبال!» رفتیم و آن روز من باختم، بعد از بازی علی آقا به من گفت: «بچه جون من بهخاطر اینكه دیروز به تو باختم، تا صبح نتونستم بخوابم!» این حس خیلی قشنگی است كه همیشه دوست داشته باشی برنده باشی.
بهنظرم هر كسی در هر صنفی كه باشد، برای آن زحمت میكشد. خاطرم هست یك روز علیرضا دبیر كه تازه از سفر فرانسهبرگشته بود (به خاطر مصدومیت كتفش به آن مسافرت رفته بود)، به من گفت، ایرادی كه اغلب مردم دارند، این است كه /، یا هر فرد دیگری. اینطوری نیست كه همان روز اول آمدهباشند با او قراداد بسته باشند و كلی پول تقدیمش كرده باشند! معتقدم هر كسی به هر جایگاهی، مقامی و پستی رسیده، روزی برایش تلاش كرده. غیرممكن است شما درس نخوانی و نفر اول كنكور شوی! یك بار میتوانی تقلب كنی، 2 بار میتوانی، بار سوم دستت رو میشود.
در هیچ صنف یا كاری، نمیتوانی سقفی برای آرزوهایت تعیین كنی؛ چراكه هر روز چیزهای جدیدتری میآید كه دوست داری آنها را هم یاد بگیری؛ مثلا در دروازهبانی، مربیگری و…، هیچوقت نمیتوانی انتهایی را مشخص كنی و بالاترین سطح را پیدا كنی. اما در حال حاضر یكی از بزرگترین آرزوهای فوتبالیام، حضور به همراه تیمملی در جامجهانی 2014 برزیل است. چون با توجه به سنوسالم، این آخرین شانسماست.
زندگی بعد از فوتبال؟
دوست دارم 4 سال دیگر كه مهران هم دوره راهنماییاش تمام شده است، فوتبال را كنار بگذارم. با اینكه خیلی از دروازهبانهای بزرگ دنیا مثل ادوین واندرسار، ینس لمان و… با وجود سن زیاد همچنان در بهترین سطح بازیهای فوتبال در جهان میدرخشند اما دوست ندارم بعد از 37 سالگی به فوتبالم ادامه دهم و بعد از این دوران هم، حدود 3-2 سالی به هیچ عنوان با فوتبال ارتباطی نخواهم داشت. دوست دارم اگر سراغ مربیگریهم رفتم، با توپ پر برگردم و تمام مدارك و دانش مورد نیاز آن را كسب كنم.
وقتی جوان بودم، همیشه فوتبال را با احمدرضا عابدزاده مقایسه میكردم چون علاقه خیلی زیادی به او داشتم و دارم، حتی خاطرم هست اكثر دستكشهای دروازهبانی و لباسهای ایشان را میخریدم. بهنظرم احمدرضا عابدزاده بهترین الگوی فنی فوتبالی من بوده، چراكه اعتماد به نفس و حركات فوقالعادهاش همیشه زبانزد بود. من هم همیشه سعی كردهام از ایشان الگو بگیرم، هر چند یكصدمشان هم نخواهم شد! یكی از آرزوهای دوران نوجوانیام همیشه این بود كه یك روز به جای احمدرضا عابدزاده؛ من وارد زمین شوم و استادیوم تشویقم كنند كه الحمدلله این اتفاق در زندگیام رخ داد اما باز هم میگویم هنوز نسبت به بزرگانی همچون ناصر حجازی و احمدرضا عابدزاده، خیلی عقب هستم.
سال 69 اولین درآمد فوتبالیام را از تیم نوجوانان گسترش كه ماهانه هزار و 200 تومان بود دریافت كردم، آن زمان پولهایم را جمع میكردم و به مادرم میدادم، الان هم كه بزرگتر شدهام، پولهایم را جمع میكنم و میدهم به همسرم! (میخندد) همینجا باید از آقای دارا غزنوی، مدیرعامل وقت سایپا كه باعث شد زندگی من متحول شود، كمال تشكر را داشته باشم، چراكه نخستین قرارداد حرفهای در رده بزرگسالانم را زمانی منعقد كردم كه ایشان مدیرعامل سایپا بود و خیلی حمایتم میكرد. سال اول قراردادم 600 هزارتومان بود به علاوه ماهانه 35 هزارتومان حقوق (كه خیلی نسبت به آن زمان پول خوبی بود.) اما سال بعدش یك قرارداد 2 ساله بستم كه با پول آن، یك خانه خریدم، ازدواج كردم و تشكیل زندگی دادم.
فعلا شغل دیگری به غیراز فوتبال ندارم اما از صبح تا شب درگیر كارم! البته چند وقت پیش، فروشگاهپوشاكی راهاندازی كردم كه یكی از برادرانم آنجا بود و قرار بود خودم هم به آنجا سر بزنم اما دیدم این كارها با روحیهام سازگار نیست و موفقیتی برای خودم نمیدیدم، به همین دلیل مغازه را تخلیه كردم و اجاره دادم. خواهناخواه حداكثر 5-4 سال دیگر بتوانم فوتبال بازی كنم، به همین دلیل خیلی به دوران بعد از بازیگریام فكر میكنم و در فكر شروع یك كار دیگر به همراه دوستان خوبی كه دارم، هستم، آن هم نه بهدلیل مسائل مالی و درآمدزاییاش بلكه از خانهنشینی بدم میآید و دوست دارم سرم گرم كار باشد. البته این را هم بگویم آدم كار اداری نیستم كه بخواهم مانند كارمندان صبح از خانه بزنم بیرون و بعدازظهر برگردم، ترجیحم كاری است كه دست خودم باشد.
آخرین فیلمی كه دیدم، همین چند وقت پیش، یعنی بعد از اتمام جشنواره فیلم فجر بود كه فیلم اكران نشده «خیابانهای آرام» را دیدم و اتفاقا خیلی هم دوستش دارم. یكی از دوستان من، مسئول یكی از سینماهاست، به همین دلیل بعضی وقتها روزهای جمعه برای اینكه شرایطم را میداند، به همراه خانوادهام دعوتم میكند و 3-2 تا فیلم را پشتسر هم نشانمان میدهد! در كل، اهل فیلم هستم، بهخصوص فیلمهای طنز ایرانی. مثلا فیلم سنپطرزبورگ، هم محتوای خوبی داشت، هم بازیگران قوی و هم درونمایه طنزش فوقالعاده خوب بود.
3-2 سال است ماشینهای خوب سوار میشوم. در كل، علاقه زیادی به ماشین دارم و نخستین اتومبیلم هم رنو پیكی بود، بعد از آن پیكان، پراید و 206 خریدم و بعد سوناتا و سانتافه و آزرا و الان هم یك BMW X3 آبیرنگ دارم.