زمان : 16 Tir 1392 - 19:12
شناسه : 73536
بازدید : 13739
لیبرال تنهایی که تا پایان عمر اطلاح طلب باقی ماند! لیبرال تنهایی که تا پایان عمر اطلاح طلب باقی ماند!
یزدفردا " مهندس مهدي بازرگان در سال 1286 در تهران متولد شد.
پدرش حاج عباسقلي بازرگان (تبريزي) از تجار ديندار،‌ روشنفكر و سرشناس زمان خود بود.
بازرگان تحصيلات ابتدايي را در مدرسه سلطانيه تهران و متوسطه را در دارالمعلمين مركزي به پايان رسايند و در سال 1306 جزء اولين گروه محصلين ممتاز كشور،‌ براي تحصيل به فرانسه اعزام شد.
 او در مدرسه حرفه و فن شهر پاریس در رشتهٔ ترمودینامیک و نساجی تحصیل کرد و پس هفت سال در سال ۱۳۱۳ به ایران بازگشت. مهدی بازرگان جزو نخستین گروه از فارغ التحصیلانی است که در تاریخ ایران زیر عنوان بورسیه به تحصیل در کشور دیگری پرداخته‌است.
بازرگان پس از طي دوره مقدماتي و قبولي در كنكور سراسري كشور فرانسه، از بين دانشجويان اعزامي، اولين ايراني بود كه وارد تحصيلات عالي دانشگاهي شد و مورد تشويق وزير فرهنگِ وقت قرار گرفت.

عكس, موافقت وزیر معارف با اعزام مهندس بازرگان به خارجhttp://www.yazdfarda.com/media/news_gal/file_29752.jpeg

نظر به ماده دوم قانون مصوب اول خرداد 1307 وزارت معارف تصدیق می نماید كه آقای مهدی بازرگان...

در سال 1313 پس از 7 سال تحصيل در فرانسه به كشور بازگشت و به خدمت نظام وظيفه رفت. در سال 1315 به عنوان اولين دانشيار در دانشكده فني دانشگاه تهران مشغول به تدريس شد و دو دوره متوالي رياست دانشكده فني را به عهده گرفت.

در سال 1330،  وی در دوران دکتر محمد مصدق(رهبر جنبش ملی شدن صنعت نفت) به عنوان رییس هیئت مدیره خلع ید از شرکت نفت انگلیسی به آبادان رفت و به عنوان رییس هیات مدیره موقت شرکت برگزیده شد. و با حمايت مردم موفق به خلع يد از انگليسي‌ها و با همت متخصصين ايراني موفق به راه‌اندازي و اداره صنايع عظيم نفت شد.اما پس از مدتی از این سمت استعفا داد

وی در سال 1331پس از کودتا ریاست شرکت آب و فاضلاب تهران را بر عهده گرفت و و موفق شد نخستین شبکه لوله‌کشی آب را در تهران احداث کند.
پس از كودتاي ننگين 28 مرداد 1332،‌ به دليل اعتراض مكتوب عليه انتخابات غيرقانوني مجلس شوراي ملي، در بهمن 1332 از خدمات دولتي و استادي دانشگاه بر كنار شد
در سال‌های ۱۳۴۲ و ۱۳۴۳ به اتهام اقدام بر ضدامنیت کشور، ضدیت با سلطنت مشروطه و اهانت‌های گستاخانه به مقام شامخ سلطنت در دادگاه نظامی برگزار شد. این دادگاه پس از ۳۱ جلسه رای به محکومیت متهمان داد و اکثر افراد به حبس‌های طولانی مدت محکوم شدند. بازرگان نیز به ۱۰ سال زندان محکوم شد. او پس از دوره کوتاهی در زندان قصر به زندان برازجان در استان بوشهر تبعید شد و در سال ۱۳۴۶، پس از پنج سال زندان و تبعید آزاد شد.

و تا شانزدهم بهمن 1357 كه پست نخست‌وزيري دولت موقت انقلاب را به عهده گرفت،

با پیروزی انقلاب، امام خمینی حکم نخست وزیری دولت موقت را به نام بازرگان صادر کردند.

متن حکم انتصاب بازرگان به نخست وزیری:

حکم انتصاب به نخست‌وزیری دولت موقت

در تاریخ۱۵, ۱۱, ۱۳۵۷ توسط آقای هاشمی رفسنجانی در مدرسه علوی قرائت گردید. بسم‌الله الرحمن الرحیم جناب آقای مهندس مهدی بازرگان بنا به پیشنهاد شورای انقلاب برحسب حق شرعی و حق قانونی ناشی از آراء اکثریت قاطع قریب به‌اتفاق ملت ایران که طی اجتماعات عظیم و تظاهرات وسیع و متعدد در سراسر ایران نسبت به رهبری جنبش ابراز شده‌است و به‌موجب اعتمادی که به ایمان راسخ شما به مکتب مقدس اسلام و اطلاعی که از سوابقتان در مبارزات اسلامی و ملی دارم جناب‌عالی را بدون در نظر گرفتن روابط حزبی و بستگی به گروهی خاص مأمور تشکیل دولت موقت می‌نمایم تا ترتیب اداره امور مملکت و خصوصاً انجام رفراندوم و رجوع به آراء عمومی ملت دربارهٔ تغییر نظام سیاسی کشور به جمهوری اسلامی و تشکیل مجلس مؤسسان از منتخبین مردم جهت تصویب قانون اساسی نظام جدید و انتخاب مجلس نمایندگان ملت و برطبق قانون اساسی جدید را بدهید. مقتضی است که اعضاء دولت موقت را هرچه زودتر با توجه به شرایطی که مشخص نموده‌ام تعیین و معرفی نمائید. کارمندان دولت و ارتش و افراد ملت با دولت‌موقتِ شما همکاری کامل نموده و رعایت انضباط را برای وصول به اهداف مقدس انقلاب و سامان یافتن امور کشور خواهند نمود. موفقیت شما و دولت موقت را در این مرحلهٔ حساسِ تاریخی از خداوند متعال مسئلت می‌نمایم.

روح‌الله الموسوی الخمینی
وزرای کابینهٔ مهندس بازرگان
ر. وزیر وزارت‌خانه ر. وزیر وزارت‌خانه
۱ شکوهی، رجایی آموزش‌وپرورش ۱۲ طاهری راه
۲ اسلامی ارتباطات ۱۳ میناچی جهانگردی
۳ امیرانتظام سخنگو ۱۴ احمدزاده صنایع
۴ اردلان دارایی ۱۵ شریعتمداری علوم
۵ سنجابی،یزدی خارجه ۱۶ دوزدوزانی، حبیبی ارشاد
۶ صدر بازرگانی ۱۷ فروهر کار
۷ سامی بهداشت ۱۸ حاج سیدجوادی کشور
۸ یدالله سحابی ‬مشاور ۱۹ کتیرایی‌‏‎ مسکن
۹ ایزدی کشاورزی ۲۰ معین‌فر نفت
۱۰ مبشری دادگستری ۲۱ تاج نیرو
۱۱ مدنی،چمران دفاع ۲۲ عزت الله سحابی سازمان برنامه و بودجه
۲۳ شاه‌حسینی‏‏ تربیت بدنی ۲۴    
http://www.yazdfarda.com/media/news_gal/file_29753.jpeg
بازرگان بعد از استعفا از نخست وزیری در دوره اول مجلس شورای اسلامی به نمایندگی مردم تهران انتخاب شد.

او به مدت ۹ ماه (۲۷۵ روز) سمت نخست وزیری موقت را بر عهده داشت. پس از اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ هیات دولت به ریاست مهندس بازرگان تشکیل جلسه داد وبرای بار سوم استعفا نمود

مهدی بازرگان در ۳۰ دی ۱۳۷۳ خورشیدی در ضمن سفر درمانی در ژنو درگذشت و بعد از انتقال پیکر او به تهران و تشییع از مقابل حسینیه ارشاد، در قم دفن شد. بنا به وصیت بازرگان، پیکرش در مقبره بیات در نزدیکی آرامگاه فاطمه معصومه و در کنار والدین و برخی از اقوامش به خاک سپرده شد.

"قوچانی در" مهرنامه" در مطلبی با عنوان " ليبرالِ تنها"به چگونگی اصلاح طلب ماندن  مهدی بازرگان در عالم سیاست پرداخته است  .
از نگاه قوچانی مهدی بازارگان اینگونه تا پایان عمر اطلاح طلب باقی مانده است " که در ادامه می خوانیم :چگونه مهدی بازرگان تا پايان عمر «اصلاح‌طلب» باقي ماند؟

یگانه شاهدِ لیبرالیسم در شعر فارسی شاید سروده‌ای باشد از نماینده‌‌ی اول تهران در مجلس اول شورای اسلامی فخرالدین حجازی:

شنیدم كه صباغیان عنود كه رأیش به مجلس همیشه كبود

یكی نطق حساس هتاك داشت سخنرانی داغ بی‌باك داشت...

بغرید خلخالی پرتوان چو ببری به میدان جنگاوران

دگر لیبرالان به كار آمدند ولی خوار و نالان و زار آمدند

وكیلان به یكدیگر آویختند صراحی شكسته، قدح ریختند

بیفتاد عمامه‌ها بر زمین كشیدند فریاد خشمگین

ریاست به خونسردی و خنده‌اش نشسته به كرسی پاینده‌اش

به آرامی و خامشی و وقار همی بود ناظر بر آن كارزار

لیبرالیسم اما نه‌تنها در شعر فارسی كه در تاریخ معاصر ایران همواره «خوار و زار» آمده است. از صدر مشروطه تا امروز – كه دولت‌های مدرن در ایران شكل گرفته‌اند – هیچ رئیس دولتی را نمی‌‌توان لیبرال خواند جز مهدی بازرگان كه درباره‌ی او هم لیبرالیسم را چون ناسزا به كار می‌برند نه تحسین و توصیف.

بازرگان نیز كه در آغاز به سنت چپ‌ها، چریك پیر خوانده می‌شد (و او هرگز نه چریك بود و نه چریك‌ها را دوست می‌‌داشت!) به هنگام بدرقه از حاكمیت چندان دشنامِ لیبرال بودن و لیبرال شدن شنید كه گویی ناخواسته لیبرالیسم را پذیرا شده است:

«باید دید لیبرال یعنی چه؟ من نمی‌دانم، مگر لیبرالیسم یا لیبرال چیز بدی است؟... اگر می‌گویند لیبرال عمل كرده‌ایم تا آن اندازه كه اسلامی و انسانی و قانونی بوده، بله... حق حیات، حق اظهارنظر، حق بیان و حق عرضِ اندام به مخالف باید داد و ما می‌دادیم زیرا هر مخالفی را نمی‌شود گفت دشمن است» (روزنامه‌ی اطلاعات، 4 دی 58)

اما آیا مهدی بازرگان تنها رئیس دولت ظاهراً لیبرال در تاریخ معاصر ایران – واقعاً لیبرال بود؟ برای پاسخ به این پرسش باید به بازرگان بازگشت. پرسش ما همان پرسش بازرگان است:

«باید دید لیبرال یعنی چه؟»

1 لیبرالیسم (آزادی‌خواهی) خواستِ «حكومت قانون» است. همان حكومتی كه بازرگان همه عمر در پی آن بود: «خود من زائیده‌ی سالِ صدور فرمان مشروطیت می‌باشم... ما در دوران آزادی‌خواهی و مشروطیت‌طلبی یا مبارزه به دنیا آمده‌ایم. در این فكر زندگی می‌كنیم و آخرسر امیدواریم در حالی كه آزادی و قانون اساسی واقعاً در مملكت حكمفرما شده باشد بمیریم» بازرگان خطابه‌ی خود در دادگاه دیكتاتوری پهلوی را با چنین عباراتی آغاز كرد و با چنین عباراتی به پایان برد: «ما آخرین كسانی هستیم كه از راه قانون اساسی به مبارزه سیاسی برخاسته‌ایم. ما از رئیس دادگاه انتظار داریم این نكته را به بالاتری‌ها بگوید» جمله‌ای تاریخی كه رنگ و بوی پیش‌بینی داشت اما «بالاتری‌ها» آن را جدی نگرفتند و بازرگان را به زندان انداختند در حالی كه بیرون از زندان گروه‌های چریكی مخالفِ قانون اساسی شكل می‌گرفتند و دو نیروی عمده‌ی سیاسی جامعه اول ساواكی‌ها و دوم چریك‌ها می‌شدند و بالاتری‌ها در خواب بودند و بازرگان در زندان.

«حكومت قانون» مهمترین شاخصه‌ی لیبرالسیم سیاسی است. تلاش برای هدایت منازعه‌‌های سیاسی به راهكارهای حقوقی و پرهیز از برخوردهای تند و خشن نظامی و شبه‌نظامی. از نگاه لیبرال‌ها «قانونِ بد» از «بی‌قانونی» بهتر است اما معنی این سخن چنین نیست كه در برابر «قانونِ بد» سكوت كنیم و برای اصلاح آن تلاش نكنیم. نسل اول لیبرال‌ها در برابر حكومت‌های استبدادی قرار داشت كه «بدون قانون» ظلم می‌كردند اما نسل‌های تازه لیبرال‌ها در برابر خود دیكتاتوری‌های مدرن را دیدند كه «با قانون» ظلم می‌كردند. دیكتاتوری پهلوی‌ها «استبداد قانونی» بود. حكومتی كه ظاهراً مشروطه بود و پارلمان و دادگستری داشت امّا واقعاً از استبداد قاجاری تمامیت‌خواهانه‌تر بود. نسل دوم لیبرال‌ها – كه اتفاقاً از شرق طلوع كردند – به این واقعیت پی بردند و سعی كردند با نظریه‌هایی چون «نافرمانی مدنی» و «مبارزه‌ی قانونی» و «جنبش‌های عدم خشونت» قرائت تازه‌ای از آزادی‌‌خواهی و حكومت قانون بدهند. پرچم‌دار واقعی این نظریه ماهاتما گاندی در هند بود و از جمله اولین افرادی كه در ایران به گاندی توجه كرد مهدی بازرگان بود كه كتاب «نهضت آزادی هند» را نوشت و در اوج ترجمه آثار خشونت‌آمیز لنین و مائو در ایران به هند توجه كرد كه هم مستعمره و هم استعمارگرش بیشتر به ایرانِ تحت سلطه‌ی بریتانیا شباهت داشت تا روسیه و چین كمونیستی.

بازرگان از لیبرالیسم سیاسی، اصلاح‌‌طلبی را به خوبی آموخته بود. در نظریه «آزادی‌خواه» بود و در عمل «ضدخشونت» و قانون‌‌گرا. با وجود آنكه پیدایش گروه‌های مسلحانه را در جریان انقلاب ایران پیش‌بینی می‌كرد هرگز به دام دفاع از مبارزه مسلحانه نیفتاد. گرچه گفتار بازرگان در دادگاه می‌توانست به سرمایه‌ی سیاسی او تبدیل شود و به عنوان پیشتاز و پیشگوی چریك‌ها شناخته شود اما او هرگز از جایگاه خود سوءاستفاده نكرد و هویت تحمیل شده از سوی رژیم بر خود را باور نكرد و آن را حجاب واقعیت ذهنی خود قرار نداد. بازرگان خویش را خوب می‌شناخت و حتی به خودش دروغ نمی‌گفت. هنگامی كه مجاهدین اولیه او را به خود خواندند گفت:

«من نمی‌‌توانم كار و زندگی‌‌ام را مخفی كنم و حتی این را كه قرار بود من محل جلسه را به كسی نگویم رعایت نكرده‌‌ام و پسر كوچكم نوید... (وقتی) از من پرسید كجا می‌‌روی؟ من هم (واقعیت را) گفتم! در این جلسه پس از شرح اهداف و به‌‌خصوص نقطه نظرات فكری (مجاهدین خلق) آقای بازرگان صریحاً می‌‌گوید كه شما حرف‌های كمونیست‌ها را می‌زنید و یكی از رفقا به اعتراض به او می‌‌گوید شما برای كار چندساله‌ی ما پشیزی ارزش قائل نیستید. با فاصله‌ی چندماه یا یك سال مجدداً با مهندس تماس برقرار می‌شود با این تصور كه اگر برخی از جزوات چپ مثلاً تضاد اثر مائوتسه دون یا چه باید كرد؟ اثر لنین را در اختیار او بگذارند یا حتی با او بحث كنند نظرات او تغییر خواهد كرد. چنین كاری هم می‌كنند ولی نتیجه مطلوب عاید نمی‌‌شود» (تراب حق‌‌شناس, مجاهد بعداً ماركسیست, به نقل از در تكاپوی آزادی, ج 1, ص 402)

بازرگان (همان كه به نوعی پدر معنوی مجاهدین خلق اولیه بود) و همان كه در دادگاه خود پیش‌قراول اعلام حضور چریك‌های مسلح علیه رژیم سلطنتی بود در مواجهه با مؤسسان این سازمان ابایی از این ندارد كه آنان را نقد كند نقدی كه در آن زمان بسیاری از روشنفكران و حتی روحانیان یا متوجه آن نبودند یا از بیان آن پرهیز داشتند یا خود نیز شامل حال آن می‌شدند. همین گروه مجاهدین همزمان به نزد مرحوم آیت‌الله طالقانی هم رفته بودند و خشنود بازگشته بودند و یا به هنگام اولین عملیات گروگان‌گیری مجاهدین «بر فراز خلیج‌فارس» یا به هنگام بازداشت سران آنان علمایی چون آیت‌‌الله منتظری از ایشان حمایت كردند اما تنها دو تن یكی از میان روشنفكران و دیگری از میان مجتهدان مجاهدین را به خوبی شناخته بودند: مهدی بازرگان و مرتضی مطهری. و همین دومین دلیلی است كه می‌توانیم بازرگان را لیبرال بخوانیم.

2 لیبرالیسم (آزادی‌خواهی) پذیرش تقدم آزادی بر عدالت است. ارزشِ اول نزد لیبرال‌ها آزادی است و اصولاً عدالت را «حقِ آزادی» می‌دانند و تعبیر اخیر عدالت یعنی عدالت اجتماعی را بر ساخته‌ی سوسیالیست‌ها می‌شمارند. عدالت واقعی برابری انسان‌ها در استفاده از فرصت‌ها برای زندگی است اما عدالت اجتماعی سرابی است كه وعده‌ی برابری اقتصادی، اجتماعی و حتی طبیعی انسان‌ها را می‌دهد. از این رو بود كه مرحوم مهندس بازرگان مبارزه با استبداد را مقدم و محیط بر مبارزه با استعمار قرار می‌‌داد:

مهندس عزت‌الله سحابی (شاگرد و یار بازرگان) می‌نویسد:

«در سال 1345 كه نهضت جمال عبدالناصر در مصر در اوج بود آن موقع ما در زندان بودیم. اكثریت افراد من جمله مرحوم طالقانی همه طرف ناصر را داشتند. مرحوم مهندس بازرگان مخالف بود و می‌‌گفت درست است كه ناصر یك وجهه‌‌ی ضداستعماری دارد... اما این راهی كه می‌‌رود راه درستی نیست و این دیكتاتوری در واقع نقض غرض است زیرا نمی‌تواند جامعه‌ای با استعمار خارجی مبارزه عمیق داشته باشد مگر اینكه خودش از درون اصلاح شود و مردم در آن سهم و نقش پیدا كنند. منظورم این است كه ایشان اصل آزادی را مقدم بر مبارزه با استعمار در این كشورها می‌دید» (ایران فردا،‌ ش 23 دی‌ماه 74، ص 23)

پیش‌‌بینی بازرگان 45 سال بعد درست از كار درآمد و نظامی كه جمال عبدالناصر در مصر بنا نهاد و از درون آن سادات و مبارك بیرون آمد یك دیكتاتوری تمام‌عیار بود كه با انقلاب مصر سرنگون شد اما تقدم مبارزه با استعمار غربی بر مبارزه با استبداد داخلی فقط در ناصر ریشه نداشت در ایران در همان زندان رژیم پهلوی روشنفكرانِ صادقی مانند مهندس سحابی هم‌چنین می‌‌اندیشیدند كه باید آزادی را قطره قطره به حلق جامعه داد و مهندسی كرد:

«من گاه‌‌گاهی به عنوان نقد (به بازرگان) می‌‌گفتم كه آیا بهتر نیست آزادی را به تدریج به جامعه‌ای كه عادت ندارد اعطا كرد؟ تمام نهادهای جامعه، تمام رگ و پوست جامعه، گوشت و استخوان جامعه با آن استبداد پرورده شده و اگر دولت آزادی‌خواهی هم مثل دولت مرحوم مصدق بیاید مردم خیلی قدرش را نمی‌دانند... در یك چنین جامعه‌ای بهتر نیست كه این آزادی تدریجی باشد؟ منتهی با این شرط كه دولت موجود خود شدیداً و عمیقاً به آزادی اعتقاد داشته باشد نه اینكه از روی بی‌اعتقادی عدم آمادگی مردم را بهانه كند. مرحوم مهندس بازرگان با این رأی موافق نبود و می‌‌گفت آزادی را باید یك دفعه و بی‌قید و شرط داد.» (همان، ص 11)

مهندس بازرگان خود قهرمان مبارزه با استعمار بود. در دولت مرحوم مصدق اولین ایرانی مدیر صنعت نفت شد و «خلع ید» از دولت بریتانیا را انجام داد. اما همان زمان هم از اینكه روشنفكران و روزنامه‌‌نگاران همه‌ی سابقه‌ی شركت نفت ایران و انگلیس را نفی می‌‌كنند و یك‌سونگری می‌‌كنند و به مقایسه‌ی خانه‌ و سطح زندگی مدیران انگلیسی و كارگران ایرانی می‌‌پرداختند ناراحت بود و از آنها می‌‌خواست زندگی همین كارگران را با بومیان ایرانی خوزستان هم قیاس كنند و به این پرسش پاسخ دهند كه: «اصلاً از نفتی كه ما آمده‌‌ایم با تأسیسات عظیم بی‌نظیر گران‌بهای آن را ملی كنیم و به ملت ایران برگردانیم آیا ما خبر داشتیم و اكتشاف و استخراج و تصفیه آن را بلد بودیم؟ اگر دارسی و رویتر نیامده بودند از مظفرالدین‌شاه امتیاز نگرفته بودند و علم و عمل و عُرضه‌ی اروپائیان مایع سیاه متعفن مدفون شده در زیر میلیون‌ها تن خاك جهنمی جنوب را زنده نكرده قابل استفاده و قابل فروش در بازارهای دنیا نكرده بودند و سهمی ولو مختصر به خود ما نداده بودند آیا معادن هنوز به همان حال نمانده بود و ما چیزی داشتیم كه ملی‌اش بكنیم؟» (آدینه، شماره 75، آبان 71، ص 22)

جز انصاف و اخلاق، آگاهی بازرگان از تقدم آزادی بر عدالت و استبدادستیزی بر استعمارستیزی سبب می‌شود او بار دیگر یك سرمایه‌‌ی پوپولیستی (عنوان اولین مدیر ایرانی صنعت نفت) را نادیده بگیرد و پرسشی طرح كند كه هنوز روشنفكران جرأت طرح آن را ندارند و گاه در پاسخ همچون مرتجعان هستند. بازرگان از استعمار دفاع نمی‌‌كند،‌ استبداد را به نقد می‌‌كشد همچنان كه حتی ماركس هم میراث بریتانیا در هندوستان را ناچیز نمی‌شمارد؛ همان میراثی كه گاندی با اتكا به حكومت قانون بریتانیایی‌ها استعمار و استبدادشان را سرنگون ساخت.

اما ماركسیست‌های ایرانی بنیان‌‌گذار غرب‌ستیزی در ایران شدند و آن را به اسلام‌‌گرایان هم آموختند. چیزی كه بازرگان آن را نمی‌پسندید.

3 لیبرالیسم (آزادی‌خواهی) خصم كمونیسم است و بازرگان دشمن ماركسیسم بود. او ماركسیسم را «مكتب میكروبی و رقیب اصلی اسلام در ایران و در سایر جاها» می‌دانست. (انقلاب ایران در دو حركت، ص 176) اما چرا؟

لیبرال‌ها، ماركسیسم را ایدئولوژی فریبنده‌ای می‌‌دانند كه با تفسیرهای نادرست از آزادی و عدالت و فرد و جامعه و اخلاق، انسان را در معرض تباهی قرار می‌دهند. لیبرال‌ها «انسان» (فرد) را هسته‌‌ی اصلی حیات می‌دانند در حالی كه ماركسیست‌ها او را در «توده» بی‌شكل و مبهم جماعت غرق می‌كنند. اما از مجادلات نظری گذشته (كه جای آنها در این مقاله نیست) بازرگان همچون بسیاری از لیبرال‌ها قضاوتی سیاسی و تاریخی و واقعی از ماركسیسم واقعاً موجود یعنی اتحاد شوروی، جمهوری چین و اروپای شرقی داشتند و برای بازرگان كه دل‌بسته‌ی نهضت ملی ایران در عصر مصدق بود ماركسیسم یك تجربه تلخ شخصی بود. بازرگان در مقاطع مختلف مانند دوره نهضت ملی (كه توده‌ای‌ها به‌جای شعار ملی شدن نفت در سراسر ایران خواستار اعطای نفت شمال به روس‌‌ها بودند) دوره مبارزه مسلحانه (كه بخش ماركسیست مجاهدین خلق به ترور بخش مسلمان آن دست زد) و نیز در دوره‌‌ی پیروزی انقلاب اسلامی نگران نفوذ و خیانت ماركسیست‌ها بود. همان ماركسیست‌هایی كه به میرزا كوچك‌خان، محمد مصدق، مجید شریف واقفی خیانت كرده بودند بازرگان را وا می‌داشت كه در سخنرانی عمومی در برابر دیدگان سران جناح چپ اسلامی بگوید: «اگر آمریكا شیطان بزرگ یا شیطان كبیر باشد ماركسیسم كه سیاست شوروی و حزب توده جزئی از آن می‌باشد شیطان اكبر است.» (روزنامه میزان، 17 فروردین 60)

گفتیم كه مهندس بازرگان مخالف حركت مسلحانه‌ی مجاهدین خلق اولیه بود و آنان را ماركسیست می‌دانست اما بعد از انقلاب این نقد بازرگان صریح‌تر و علنی‌تر شد و به جای جلسات خصوصی و صحبت‌های درگوشی به عرضه‌ی علنی كشیده شد و با شورش مجاهدین در خرداد 1360 بازرگان نامه‌‌ای سرگشاده به آنها نوشت و ضمن یادآوری نسبت مجاهدین با خویش «شما فرزندان نهضت آزادی هستید» و ضمن پذیرش نقش خود در تكوین فكری آنها «مبانی فكری و تعلیمات اولیه را كتاب‌ها و بحث و تحلیل‌ها و تجربیاتی كه از نهضت (آزادی) گرفتند تشكیل می‌داد» به نقاط اختلاف لیبرال‌ها و مجاهدین پرداخت:

«اگر بعداً به لحاظ ایدئولوژی و تاكتیك فاصله‌ها و اختلاف‌ها پیش آمد و از خود شما كسانی جدا و مخالف شدند اینها مانع و منكر رابطه‌ی پدر و فرزندی نمی‌تواند باشد» بازرگان اما در این نامه مخاطب دیگری هم دارد كه از آنها به مكتبی‌ها یاد می‌‌كند. همان جناحی كه بعداً به چپ اسلامی یا خط امامی مشهور شد:

«مكتبی‌ها نیز با همه تندی و تلخی و بدخلقی كه دارید از ما هستید... عقد اخوتتان با روحانیت و با امام امت را ما بستیم خلاصه آن كه هر دو شما مجاهد و مكتبی اگر مرا پدر خود ندانید و پشت كنید من شما را فرزندان خود می‌دانم و گوشتان را می‌كشم و رویتان را می‌‌بوسم» بازرگان چون پدری رنج كشیده فرزندانش را محاكمه می‌‌كند. همان فرزندانی كه به گفته‌ی خودش «هر دو به دنباله‌روی از فدائیان خلق دولت موقت منتخب امام را می‌كوبیدید» بازرگان اما دشمن را این دو نمی‌‌داند و از آنها كینه ندارد. دشمن را همان ماركسیسمی می‌داند كه در لباس اسلام به صورت مجاهد و مكتبی درآمده و بار دیگر این بار در لباس دوست قصد خیانت دارد. پس از ایدئولوژی‌سازی توده‌ای‌ها و فدایی‌ها و ورود واژه‌‌های ماركسیستی مانند امپریالیسم و پرولتاریا و بورژوازی و ... به ادبیات اسلامی اكنون ماركسیسم از قالب سنتی حزب توده درآمده بود و مستقیماً به شكل یك ایدئولوژی حكومتی جلوه‌گر می شد و هدف آن پس از سقوط دولت موقت، استحاله‌ی همه‌ی نظام سیاسی بود. روایت بازرگان از تغییر لباس ماركسیسم و تبدیل آن به گروه‌های شبه‌‌اسلامی مانند مجاهدین خلق چنین است:

«اگر مجاهدین خلق التفاطی هستند معتقدات اسلامی و انقلابی خود را اصرار دارند بر مبنای اصول ماركسیسم بنا نمایند و درخت ایدئولوژی آنها ریشه‌های ماركسیستی دارد درخت ایدئولوژی شما هم میوه‌های ماركسیستی دارد زیرا كه اهل قهر و انتقام و انهدام هستید كه به هیچ وجه با روح اسلام سازگار نیست و عناد خاص با سود و مدیریت خصوصی داشته اگر دستتان برسد هر چه سرمایه و مالكیت و معامله است از بین برده كشور را یكسره ملی یعنی دولتی می‌كنید. وجه اشتراك دیگر انحصاری‌بودنتان است. مجاهدین نیز مانند مكتبی‌ها و تمام فرقه‌های متعصب مسلمان و غیرمسلمان فقط خودشان را بر حق و پاك می‌شناسند نه‌تنها به لحاظ عقیده بلكه در عمل نیز اگر اختیاردار مملكت بشوند احدی را نه مشاركت می‌دهند نه اجازه حیات و حركت با اساس فكری مبتنی بر تضاد و طبقات كه دارید و در جامعه توحیدی خواب دیكتاتوری اشتراكی رنجبران (مستضعفین) را می‌بینید دست كمی از آنها كه می‌گویید مرتجع و مستبد و انحصارطلب هستند، ندارید در مسابقه‌ی تبلیغ و تهمت و تعرض نیز الحمدالله خورده و برده نسبت به یكدیگر ندارید.

خوشمزه است كه هر دو به آمریكا فحش می‌‌دهید و تنها مقصرش می‌شناسید و آن وقت برخلاف اصول بدیهی ریاضیات كه می‌گوید «دو چیز مساوی با یك چیز (یا مخالف با یك چیز) خودشان مساوی‌اند:» دشمن یكدیگر شده و دعوا راه می‌‌اندازید. خلاصه آنكه دست به دست هم داده و می‌‌خواهید مملكت و ملت و دولت را وجه‌‌المصالحه خواسته‌ها و ستیزه‌های خود نمایید و با زدن بر سر یكدیگر پدر ما (و خودتان) را درآورید... چاره‌ای ندارید جز اینكه به ایران (زادگاه و خانه مشترك) و به اسلام (هدف و آرمان مشترك) برگردید. دستور واعتصموا بحبل‌الله جمیعاً و لاتفرقوا را فقط از طرف دیگر نخواهید. ماركسیسم و امپریالیسم هر دو را كنار زده ایران و اسلام را آنطور كه واقعیت و اصالت دارد بجویید و بخواهید. البته قبول آنچه من تكلیف می‌‌كنم برای هر دو طرف شاق است... یك عمل كاملاً انقلابی است شبیه انقلابی درونی حُر در روز عاشورا.»

روزهای پس از نگارش این نامه به بازرگان سخت گذشت. هیچ‌‌یك از طرفین به حرف او گوش نمی‌دادند و هر یك بازرگان را به جانبداری از آن دیگری محكوم می‌كردند اما بازرگان مأیوس نشد چراكه پوپولیست نبود.

4 لیبرالیسم (آزادی‌‌خواهی) نسبی با پوپولیسم (عوام‌گرایی) ندارد. لیبرالیسم ایدئولوژی سیاسی و اجتماعی نخبگان است. نخبگانی كه گرچه دموكراسی را به عنوان یك «روش» برگزیده‌اند اما آن را دارای «ارزش» ذاتی نمی‌دانند. دموكراسی معیار حق و باطل نیست ابراز ناگزیر اعمال قدرت است و اعمال قدرت در نظام‌‌های لیبرالی آن‌قدر به حوزه‌های مورد اتفاق محدود می‌شود كه حریم خصوصی افراد از سیطره‌ی عرصه عمومی درامان می‌ماند. در عرصه عمومی نیز رأی عمومی باید در مكانیسم خودانگیخته‌ای شبیه سازوكار بازار سامان‌دهی شود. ارسطو و ماكیاولی هر دو بهترین نوع حكومت را نه دموكراسی كه جمهوری می‌دانستند نظامی كه آمیخته‌‌ای است از دموكراسی و آریستوكراسی، اقتدار عوام و همراهی اشراف. در چنین نظامی پوپولیسم و فاشیسم هر دو مطرود است. همین منطق است كه بازرگان را وا می‌دارد به نقد جوانان بپردازد و آنان را نصیحت كند. بازرگان همان پدر پیری است كه در مهرماه سال 1331 در رساله‌ی «بازی جوانان با سیاست» خطاب به جوانان نوشت:

«یقین بدانید آنهایی كه پای شما را در میدان سیاست باز كردند و هر روز در گفته‌‌ها و نوشته‌‌ها با عناوین آبدار باد در آستینتان می‌اندازد قصد فریب و خیانت به شما و به كشور را داشته و دارند. می‌خواهند از صفای ضمیر و حرارت جوانی شما سوءاستفاده نموده اغراض خصوصی یا سیاسی خود را پیش ببرند. اگر شما متوجه نشده‌‌اید آنها خوب می‌‌دانند كه برای عمل كردن در سیاست خیلی بچه هستید... چطور شده است در عالم سیاست كه صد بار مشكل‌تر و دقیق‌تر و پردردسرتر از كسب و زندگانی است و درس آن را نخوانده‌اید یا كم خوانده‌اید خود را استاد می‌دانید و به خود حق نظر و دخالت می‌دهید؟ وكیل و وزیر معین می‌كنید؟... به شما می‌‌گویند سیاست مملكت نباید اختصاص به طبقات معین داشته و جوانان كه گل سرسبد اجتماع هستند از مبارزات سیاسی بركنار باشند.

چه بهتر كه سیاست را روشنفكران بر اصول علمی و صحیح اداره كنند. این حرف از جهاتی صحیح است... سیاست هم علم است اما علمی است كه چه در استنباط و استخراج و چه در استعمال و اجرای اصول آن شناسایی تجربی واقعیات، مهارت و سابقه در عمل شرط اساسی می‌‌باشد. شما كه به تلقین بعضی احزاب ادعا می‌كنید می‌‌خواهید سیاست را طبق اصول علمی اعمال كنید اولاً در مدارس چیزی كه نمی‌خوانید سیاست است و ثانیاً اگر مختصری در كلاس‌های بعضی از دانشكده‌‌ها می‌‌خوانید هنوز كوچكترین فرصت عمل و كسب نظر از آن پیدا نكرده‌اید... ملاحظه می‌‌كنید كه سیاست آن‌قدرها امر پیش‌پاافتاده‌ی ساده‌ای نیست كه از عهده‌ی هر كس و در هر سن و مقام برآید.» (مجموعه آثار، 4 ص 274-269)

بازرگان بعداً خاطره‌ی نگارش آن رساله را در پایان عمر چنین یادآور می‌‌كند كه: «من در آن زمان كتاب «بازی جوانان با سیاست» را نوشتم كه همه به جز كمونیست‌ها با آن موافق بودند كه در دانشگاه فعالیت سیاسی نشود و سروكار استاد و دانشجو با تعلیم و تربیت و تحقیق باشد ولو چون حزب توده در دانشگاه فعالیت و اخلال داشت و دانشجویان را به خود جذب می‌‌كرد ملیون و صاحبان سایر افكار در صدد فعالیت برآمدند.» (ایران فردا، شماره 4 آذر و دی 74، ص 55)

البته فقط كمونیست‌ها با بازرگان مخالف نبودند در درون نیروهای ملی مذهبی هم بازرگان مخالفانی داشت. از جمله مهندس سحابی می‌‌نویسد: «كتاب بازی جوانان با سیاست كه در سال 1331 نشر شد خیلی مورد گله‌ی افراد سیاسی آن زمان قرار گرفت. حتی دوستانش كه او را می‌‌شناختند و به ایشان هم خیلی علاقه داشتند می‌‌گفتند آقای مهندس در چنین روزگاری چنین كتابی چرا؟ ولی این كتاب نتیجه تأثیری بود كه در آبادان یافته بود. جوی كه جوانان در آبادان ایجاد كرده بودند جایی برای دلسوزی یا برای ابراز عقیده و یا اظهارنظر بزرگترها یا صاحبان تجربه بیشتر باقی نمی‌‌گذاشت. فضا را چنان داغ كرده بود كه كسی جرأت حرف زدن نداشت فقط كسی مثل بازرگان بود كه جرأت این كار را می‌‌كرد.» (ایران فردا، ضمیمه شماره 16 ویژه بازرگان، دی ماه 73، ص 9)

بازرگان پس از انقلاب اسلامی هم از نظر خود برنگشت و 30 سال بعد در كتاب «انقلاب ایران در دو حركت» در كنار روحانیت و ماركسیست‌ها قشر سومی به نام «نوجوانان» را از برندگان اصلی انقلاب می‌‌داند كه سمبل حركت آنها تسخیر سفارت آمریكا در تهران به رهبری آقای موسوی خوئینی‌ها بود. (تأكید از بازرگان است).

5 لیبرالیسم (آزادی‌خواهی) همسایه محافظه‌كاری است گرچه محافظه‌كاری نیست. لیبرالیسم از آن جهت كه نرمخو و صلح‌‌طلب و واقع‌گراست در عمل به سوی نوعی محافظه‌كاری سوق می‌یابد اینگونه بود كه مهندس بازرگان در نقد پوپولیسم و ماركسیسم چنان مرزها را درمی‌نوردد كه به تدریج به محافظه‌كاران مذهبی نزدیك می‌‌شود و این یكی از ویژگی‌های لیبرالیسم است. لیبرال‌ها البته در چپ‌ترین جناح‌های خود (لیبرتارین‌ها) به آنارشیست‌ها و ماركسیست‌‌ها نزدیك می‌‌شوند اما در راست‌ترین جناح‌های لیبرالی افرادی وجود دارند كه محافظه‌كاران را بر ماركسیست‌ها ترجیح می‌دهند. افرادی مانند الكسی دوتوكویل و ادموند برك از جمله لیبرال‌های محافظه‌كار بودند كه اتفاقاً گفتمان اصلی در لیبرالیسم را تشكیل می‌دهند و برخلاف لیبرتارین‌ها در حاشیه نیستند.

مرحوم بازرگان در آستانه‌‌ی انقلاب اسلامی در نگرانی از شیوع ماركسیسم حتی به انتقاد از دكتر علی شریعتی روی آورد و با وجود تكریم او و با این نیت كه شریعتی را از اتهام ضدیت با اسلام مبرا كند به مرتضی مطهری نزدیك شد و در اعلامیه‌ای مشترك با آیت‌الله مطهری نوشت:

«نظر به اینكه تحصیلات عالیه و فرهنگ او غربی بود و هنوز فرصت و مجال كافی نیافته بود در معارف اسلامی مطالعه وافی داشته باشد تا آنجا كه گاهی از مسلمات قرآن و سنت و معارف و فقه اسلامی بی‌خبر می‌ماند هر چند با كوشش زیاد به تدریج بر اطلاعات خود در این زمینه می‌‌افزود در مسائل اسلامی حتی در مسائل اصولی دچار اشتباهات فراوان گردیده است كه سكوت در برابر آنها ناروا و نوعی كتمان حقیقت... است.»

گرچه برخی بعداً گفتند كه بازرگان تحت فشار افكار عمومی زمان امضایش را پس گرفت اما خود بازرگان می‌‌‌گوید: «من امضایی پس نگرفتم... از روشنفكران ما انتظار نمی‌رود كه شخص‌پرست و متعصب باشند. چنانچه شریعتی هم‌چنین نبود این بود كه نه من و نه مرحوم مطهری هیچ یك امضای خود را پس نگرفتیم.» (در تكاپوی آزادی، ج 2، ص 33)

بازرگان ضدیت خود با ماركسیسم را در آستانه‌ی انقلاب چنان شدت بخشید كه از برخورد با حزب توده دفاع می‌كرد:

«حزب توده و بعضی گروهك‌‌های چپ مانند تروتسكیت‌ها و چریك‌های فدایی اكثریت خود را موافق انقلاب و جمهوری اسلامی و حتی مدافع ولایت فقیه و خط امام نشان می‌دادند تا امكان فعالیت آزاد داشته هم برنامه‌هایشان را اجرا كنند و خط بدهند و هم به موقع مقتضی ضربه لازم را بزنند. حزب توده از تجربه انقلاب صغیر دوران مصدق استفاده كرده تا با مذهب در افتاد و نه با خط عمومی انقلاب... اما در انقلاب كبیر حاضر خوشبختانه بعد از دو سه سال همگامی و نفوذ در بهمن ماه 61 با یك حركت قاطع اطلاعات‌یافته‌ای سران و ایادی عمده حزب را دستگیر و نقشه‌هایشان را آشكار كردند.» اما همزمان از رسوخ فكر توده‌ای در دیگران نگران بود: «به این ترتیب حزب متشكل و مجهز توده با افراد ماركسیست ورزیده شاید برای همیشه در حركت دوم انقلاب از صحنه بركنار شد ولی آیا افكار و اهداف آنها هم برچیده شد و آیا روحیه و رویه و رسوبات ماركسیستی سر جای خود باقی نماند؟» (انقلاب ایران در دو حركت، ص 173)

بازرگان نتوانست با محافظه‌كاران همزیستی داشته باشد. همان‌گونه كه او خود پیش بینی می‌كرد نفوذ افكار چپ در حاكمیت، جناح چپ اسلامی را به قدرت رساند و آنها همان مكتبی‌هایی بود كه مخالف بازرگان محسوب می‌شدند. محافظه‌كاران متحدان طبیعی خود یعنی لیبرال‌ها را نشناختند و قدرت به دست چپ‌ها این بار از نوع اسلامی افتاد. اما بازرگان اصلاح‌طلب ماند.

6 لیبرالیسم (آزادی‌خواهی) همان اصلاح‌طلبی است. لیبرالیسم به جنگ طبقاتی باور ندارد و تغییرات تدریجی را از طریق سیاست‌ورزی دنبال می‌‌كند. به این معنا اگر بگوییم لیبرالیسم همان سیاست‌ورزی است خطا نكرده‌ایم و اگر بگوییم علم سیاست مهمترین علم نزد لیبرال‌هاست اشتباه نكرده‌ایم. بازرگان همواره اهل سیاست بود. مذاكره و محاسبه و معامله می‌كرد اما نه بر سر ارزش‌ها و اصول خود بلكه بر سر راه‌های رسیدن به آزادی تاكتیك‌‌ها و روش‌های خود را تغییر می داد. بازرگان همان كسی بود كه در اوج انقلاب اسلامی و اندكی قبل از سقوط رژیم سلطنتی به امام خمینی پیامی شگرف داد. جزء جزء این پیام امروز خواندنی است. پیامی كه هیچ یك از انقلابیون آن را تأیید نمی‌كردند اما هر بخش آن فصلی از لیبرالیسم تنیده شده در ذهن بازرگان را به خوبی نشان می‌دهد. بازرگان در این پیام هم از نظریه‌ی «حكومت قانون» دفاع می‌كند، هم مدافع «سیاست‌‌ورزی انتخاباتی» است هم به نظریه «تقدم استبدادستیزی بر استعمارستیزی» اشاره می‌كند و صراحتاً پیشنهاد مذاكره و معامله با غرب برای سرنگونی استبداد داخلی را می‌دهد، هم بر اصل «بخشش» در داخل كشور تاكید می‌‌كند و ضمن دفاع از حضور روحانیت در سیاست نسبت به «حكومت روحانیت» انذار می‌دهد تا در قامت یك «لیبرال تمام» ظاهر شود:

«در مردادماه 57 با مشورت دوستان نهضت قرار شد پیامی به دست یكی از تجار مطمئن بازار كه عازم زیارت عتبات و دیدار مخفیانه [آیت‌‌الله خمینی] بود، بدهم. مطالب پیام شفاهی را پس از توضیح و تفهیم به صورت یادداشت‌هایی همراه آن آقا كردم كه ذیلاً قسمت‌هایی از آن نقل می‌‌شود:

1-‌ قانون اساسی ایران به صورت اصلی و متمم آن بدون اضافات بعدی سندی زنده و قابل ارائه و استناد و دفاع در محاكم داخلی و محافل بین‌المللی است و فعلاً یگانه ضامن اجرای اصول و احكام اسلامی می‌باشد. اگر آن را نفی كنیم منطقاً و قانوناً هرگونه مدرك محكومیت رژیم را از دست می‌‌دهیم. به معنای ضامن سلطنت شاه نیز نیست چون سراسر خلاف آن عمل كرده و خود را قانوناً معزول ساخته است.

2- لبه تیز حمله فعلاً بهتر است به استبداد باشد نه استعمار. جنگ كردن در دو جبهه مانع پیروزی است و مصلحت مملكت در برانگیختن سیاست آمریكا و اروپا كه علیه خودمان و به سود و حمایت شاه است، نخواهد بود.

3- كلیه جنبش‌های ملی و مذهبی اخیر كه در زمان خود ما به موفقیت‌های عمده رسیده و سطح بیداری و تحرك مردم را بالا برده است با اعلام انتخابات آزاد از طرف دولت و استقبال رهبران شروع شده است. با وارد شدن در فعالیت‌های انتخاباتی بهتر توانسته‌اند حرف خود را بزنند و مردم را متوجه و متحرك سازند.

4- از هر گامی كه دولت علی‌رغم خود و برای ریا و فریب در جهت خواسته‌‌های ملت بردارد باید استفاده كرد. افرادی كه از صف دولت خارج می‌شوند ولی صددرصد خالصانه نباشد جا دارد تشویق شوند تا بیشتر در این جهت جلو بیایند و سایرین هم ملحق شوند.

5- هدف نهایی البته سرنگونی رژیم است اما در مرحله اول رفتن شاه، در مرحله دوم نظارت و محدودیت جانشینان او در چارچوب قوانین موجود و آزادی‌ها، سوم كار كردن روی افكار و افراد و تشكل و ترتیب و تجهیزات و بالاخره در مرحله چهارم تبدیل به جمهوری اسلامی.

6- مشورت با روحانیت ایران كه صمیمانه و عاقلانه وارد مبارزه شده‌اند كه گفته‌اند «امرهم شوری بینهم» كه دستور و اصل قرآنی است. اطلاعات، ارتباطات منظم مطمئن وسریع از داخله و خارج برای رهبری آگاه و ارزیابی و تنظیم حركت‌های ضروری است و ایجاب می‌نماید كه هیأت سه نفری یا چهار نفری مورد اعتمادی در تهران به تشخیص خودشان انتخاب، به محرَم‌ها معرفی نمایند. همچنین برای دریافت دستورهای آقا و مشورت و نظردهی گروه‌‌ها به آنها استفاده شود.

7- حكومت اسلامی یگانه هدف و منظور نهایی هر مسلمان باید باشد. عنوان كردن آن در جواب سوال خبرنگار لوموند كاملاً بجا بوده است. اما هنوز مشخص و شناخته شده و تعریف واحدی پیدا نكرده روی كیفیت حكومت اسلامی از جهات عدیده ایدئولوژیك، اقتصادی، سیاسی، اداری و غیره به قدر كافی و مقبول كار نشده؛ همچنین رهبری انحصاری روحانیت كه امتحان خوبی درگذشته نداده، سابقه و تجربه و صلاحیت فنی لازم را ندارد. كنار زدن و خارج از حق وظیفه كردن گروه‌های ملی غیرمذهبی با حُسن نیت و با صلاحیت برخلاف مصلحت است. (60 سال خدمت و مقاومت خاطرات مهندس مهدی بازرگان، به كوشش غلامرضا نجاتی، صص 255-235)

اما بازرگان رهبر انقلاب ایران نبود. رهبر انقلاب، امام خمینی بود كه در 30 مهرماه 1357 با بازرگان دیدار كرد و به روایت بازرگان این گفت‌وگو بین آنها گذشت:

«گفتم: انتخابات مجلس كه وعده‌ی آزادی آن را داده‌اند فرصت خوبی برای نفوذ و موفقیت خواهد بود و شاه را می‌‌شود به تدریج بیرون انداخته از راه‌های قانونی و مجلس مؤسسان تغییر نظام داد. ایشان بلافاصله اشكال كرده و گفتند: شور و هیجان مردم خواهد خوابید. گفتم: برعكس است فعالیت‌های انتخاباتی همیشه بهترین فرصت و وسیله برای بحث و تبلیغات و تجمع و تحركات است. ایشان اظهار ناامیدی كرده و گفتند تضمین می‌كنید؟ از مشكلات و مخالفت‌ها و مسائلی كه رو در روی خواهیم شد صحبت كردیم از جمله كارشكنی‌های حتمی دولت‌های بزرگ و لزوم دقت و تدبیر در پیشروی. فوق‌العاده متعجب شدم كه دیدم ایشان مسائل را ساده می‌گیرند و نمی‌خواهند وجود یا اثر آمریكا را قبول كنند.

گفتم بالاخره آمریكا را با موقعیت و قدرتی كه دارد به حساب بیاوریم. جواب دادند چون ما حرف حق می‌ زنیم آمریكا مخالفت نخواهد داشت ما نمی‌‌گوییم نفتمان را به آنها نمی‌فروشیم می‌فروشیم ولی به قیمت عادلانه‌ای كه خودمان در بازار آزاد مشتری‌ها تعیین نماییم و بعد هم از آنها به جای اسلحه‌ ماشین‌های كشاورزی خواهیم خرید. گفتم دنیای سیاست و محیط بین‌المللی حوزه علمیه نجف و قم نیست كه حرفمان حق باشد تا آنها تسلیم نشوند. از خونسردی و بی‌اعتنایی ایشان به مسائل بدیهی سیاست و مدیریت ماتم برد و دنبال كردن بحث در این زمینه را بی‌فایده دیدم. پرسیدم جنابعالی چگونه اوضاع و تكلیف را می‌بینید؟ باز هم ساده‌نگری و سكینه و اطمینان ایشان به موفقیت نزدیك مرا به تعجب و تحسین انداخت.

مثل اینكه قضایا را انجام شده و حل شده دانسته، گفتند شاه كه رفت و به ایران آمدم مردم نمایندگان مجلس و بعد دولت را انتخاب خواهم كرد منتهی چون كسی را نمی‌شناسم از شما می‌خواهم افرادی را كه مسلمان و مطلع و مورد اعتماد باشند علاوه بر خودتان و دكتر یزدی معرفی كنید كه مشاورین من باشند و آنها بگویند چه كسی برای نمایندگی مجلس خوب است تا من به عنوان نامزد به مردم پیشنهاد نمایم. البته مردم آزاد خواهند بود رأی‌ای را كه مایل باشند بدهند... احساس من... این بود كه ایشان از ما فقط برای مرحله‌ی بعد از انقلاب كه تشكیل دولت و مجلس و اداره مملكت است می‌خواهند استفاده نمایند و نسبت به مرحله‌ی قبل خیالشان راحت و برنامه معین است.» (همان، صص 257-256)

بازرگان در بدترین زمان ممكن رئیس دولت موقت انقلاب اسلامی شد و همان بر سرش آمد كه بر سر همه‌ی رهبران غیرانقلابی و لیبرالی در شرایط انقلابی می‌آید. مهم اما نوع واكنش بازرگان بود. او از ریاست دولت استعفا داد و به عرصه عمومی برگشت. هنگامی كه تصمیم گرفت نامزد اولین دوره ریاست‌جمهوری ایران شود با مخالفت جناح چپ نهضت آزادی و دیگر نیروهای ملی مذهبی رقابت را به حسن حبیبی (عضو وقت نهضت آزادی) واگذار كرد و خود كناره گرفت. همین جناح چپ نهضت آزادی (به رهبری عزت‌الله سحابی كه بعداً از نهضت انشعاب كردند) در دوران ریاست دولت موقت از سوی بازرگان علیه او اطلاعیه می‌داد: «رفتار نرم با ضدانقلاب و آزادی دادن به آنها یعنی تقدیم انقلاب به ضدانقلاب» (بیانیه نهضت آزادی در 28 مرداد 1358)

بازرگان حتی در درون خانواده ملی مذهبی یك لیبرال تنها بود. بنیانگذار گفتمان ملی مذهبی‌ها نزد آنها تنها یك نماد پیر بود. واقعیت این است كه نامگذاری و انسجام جریان ملی – مذهبی پس از درگذشت مهندس بازرگان روی داد و بازرگان فراتر از این جریان سیاسی و نهضت آزادی بود. ملی‌‌مذهبی‌‌ها گرچه از انتخابات مجلس ششم زیر عكس‌های بازرگان و مصدق و طالقانی و شریعتی نشستند اما بیشتر به عنوان گروهی چپ‌گرا و اسلام‌گرا تحت تأثیر شریعتی و طالقانی بودند تا بازرگان. بازرگان تنها لیبرال تاریخ ایران و لیبرالی تنها در میان ملی‌مذهبی‌ها بود نهضت آزادی كم وبیش حزبی لیبرال بود اما اكثریت ملی‌مذهبی‌ها سوسیالیست بودند.

بازرگان اما بدون كینه و یأس گروه سیاسی خود را احیا كرد و تن به هیچ تندروی نداد. نزدیكترین فرد به آیت‌الله طالقانی بود اما تحت تأثیر او قرار نگرفت و از مجاهدین خلق حمایت نكرد. با جبهه ملی رابطه‌ی تاریخی داشت اما حاضر نشد به ابوالحسن بنی‌صدر در كابینه خود پست وزارت بدهد. با دكتر علی شریعتی از یك تبار فكری بود امّا انتقاداتش از او را پنهان نمی‌كرد. مدت‌ها بود كراوات نمی‌‌بست اما برای تابوشكنی باز هم شروع به بستن كراوات كرد. در مجلس اول كتك خورد و ناسزا شنید اما انتخابات مجلس دوم را تحریم نكرد. رد صلاحیت شد اما باز هم در انتخابات ریاست‌جمهوری سال 1364 شركت كرد. این بار هم ردصلاحیت شد اما پیامش چنین بود:

«از این محرومیت و ممانعت نباید متأسف و مأیوس بوده، دست از مطالبه حق و حقیقت و از دعوت به خیر و خدمت برداریم یا از ادای وظیفه‌ی امر به معروف و نهی از منكر باز بایستیم. رحمت خدا و حاكمیت فائقه‌ی او بر دنیا برقرار و استوار است.»(در تكاپوی آزادی، جلد 2، ص 342)

این در حالی بود كه هاشمی‌رفسنجانی در آن زمان از حمایت برخی مراجع تقلید مانند آیت‌الله مرعشی نجفی از نامزدی بازرگان خبر می‌‌دهد و این می‌توانست برای بازرگان یك سرمایه سیاسی تلقی شود اما بازرگان یك سیاستمدار لیبرال بود و منتظر فرصت تازه‌ای بود. (خاطرات سال 64 هاشمی ص 236)

بازرگان با وجود همه‌ی این مسائل در تمام سال‌های پس از انقلاب امیدوار و فعال باقی ماند. با پایان جنگ ایران و عراق از فرصت محدود ایجاد شده استفاده كرد در چهارم بهمن‌ماه 1367 در مصاحبه با روزنامه‌ی حكومتی تهران‌تایمز گفت: «نهضت آزادی به محض دریافت چراغ سبز ا وزیر كشور فعالیت سراسری خود را آغاز می‌كند و اگر شرایط مطلوب باشد نامزد ریاست‌‌جمهوری معرفی می‌كند. ما حزب را در تمام سطوح در سراسر كشور سازمان خواهیم داد تا از این طریق بتوانیم برنامه‌هایمان را به مردم معرفی كنیم.» بازرگان افزود كه از اجرای قانون احزاب استقبال می‌كند. (خاطرات سال 67 هاشمی رفسنجانی ص 488)

7 لیبرالیسم (آزادی‌خواهی) یك جنبش مدنی و نهضت بورژوایی است. نیروی اصلی خود را در میان شهروندان می‌‌جوید وبرای حقوق شهروندی تلاش می‌‌كند و سعی دارد از همه ابعاد زندگی تفسیری مدنی ارائه كند. بازرگان به عنوان یك لیبرال مسلمان همه‌ی عمر فعالیت مدنی را بر فعالیت حكومتی مقدم می‌دانست و از راه‌‌های مدنی می‌كوشید خواست‌های سیاسی و مذهبی و اجتماعی خود را محقق سازد.

بازرگان در زمره اولین گروه دانشجویان ایران بود كه برای تحصیل از سوی رضاشاه به اروپا اعزام شد. او به یاد می‌آورد كه رضاشاه از آنها خواسته بود به جای جمهوریت فرانسه صنعت آن را به ایران به ارمغان آورند اما بازرگان می‌نویسد: «رضاشاه كورخوانده بود.»

بازرگان عضو اولین گروه استادان دانشگاه تهران بود همان كسی كه نماز خواندن علنی را در دانشكده فنی باب كرد و پایه‌گذار انجمن‌‌های اسلامی دانشجویان شد. «دیدم كه برخی اساتید حقوق پنهانی نماز می‌خوانند گفتم چرا پنهانی؟ گفتند از ماركسیست‌ها می‌ترسیم و شاید ریا شود گفتم اتفاقاً الان باید نماز خواندنمان را به همه نشان دهیم.» در دوره ریاست بر دانشكده فنی دانشگاه تهران نمازخانه‌ای (همچون باشگاهی كه برای دیگر دانشجویان اختصاص یافته بود) در اختیار دانشجویان مسلمان گذاشت اما هرگز اموال عمومی را خرج ایدئولوژی خود نكرد و به دانشجویان مسلمان یاد داد كه خود برای دین خود خرج كنند.

بازرگان بنیان‌‌گذار و دبیركل اولین جمعیت ایرانی بود كه ذیل عنوان حقوق بشر سازمان سیاسی ایجاد كردند. در عصری كه همه از حقوق مستضعفین حرف می‌‌زدند در روزگاری كه هنوز حقوق بشر مفهومی شناخته شده در ایران نبود بازرگان از حقوق بشر سخن گفت. چراكه او یك شهروند و یك بورژوا بود.

بازرگان گرچه مقاماتی دولتی مانند رئیس هیأت خلع ید یا مدیر عامل سازمان آب تهران و نیز ریاست دولت موقت را به دست آورد اما هرگز كارمند دولت نشد. برای یك عضو مؤثر نهضت ملی ایران پسندیده نبود كه در رژیم پهلوی رئیس سازمان لوله‌‌كشی آب تهران شود. اما بازرگان این كار را انجام داد تا نشان دهد كه اهل خدمت است نه اهل قهر و كینه. او از هر قهر و كینه به دور بود. بازرگان نه فقط حزب سیاسی ساخت بلكه لوله‌كشی آب تهران را امروز از او داریم. بازرگان سیاست را همه زندگی نمی‌دانست گرچه سیاسی‌تر از همه یاران خود بود. بازرگان به عنوان یك بورژوای تمام عیار همواره روی پای خودش ایستاد و زندگی كرد. هنگامی كه در سال 1358 او را به سرمایه‌دار بودن متهم كردند ابایی نداشت كه بگوید:

«من اسمم بازرگان است. پدرم بازرگان بود و اهل شغل و كسل و كار آزاد بوده‌ام و به آن افتخار می‌كنم... سرمایه‌داری بنده و كارخانه‌داری بنده عبارت است از داشتن دو یا سه سهم پنج هزار تومانی در یك شركت. كل سرمایه آن شركت یك و نیم میلیون بوده و كل پرسنل و كادر اداری و فنی آن از شصت نفر تجاوز نمی‌كند. به این ابعاد و به این قیاس بله بنده سرمایه‌دار و كارخانه‌دار هستم.»

همین استقلال اقتصادی و مدنی به بازرگان اجازه می‌‌داد كه از دین سیاسی و مدنی اما غیردولتی و غیرحكومتی دفاع كند. بازرگان تا روز آخر دفاع مدنی و غیرحكومتی از دین را فرونگذارد. یك سال قبل از مرگ وقتی دید كه غربیان اسلام‌ستیزی پیشه كرده‌‌اند در نامه‌‌ای به روزنامه لوموند از اسلام دفاع كرد و هنگامی كه در ایران یكی از نشریات مؤسسه كیهان (كه در خارج از ایران چاپ می‌‌شد) مقاله بازرگان را بازچاپ كرد از همین لطف (!!!) در حق خودش سرمست شده بود و با تحریریه كیهان به گفت‌وگو پرداخت. چراكه او هر مخالفی را دشمنی نمی‌دانست.

بازرگان آزادیخواه و اصلاح‌‌طلب به دنیا آمد. آزادیخواه و اصلاح‌طلب در دنیا زندگی كرد و آزادیخواه و اصلاح‌طلب از دنیا رفت.

هرگز در هراس و یأس نبود و هول و حرص رستگاری خلق را نداشت گرچه دلسوز ایران و اسلام بود اما قرآن به او آموخته بود ان‌‌الله لایغیرمابقوم حتی یغیر ما بانفسهم.

حكومت قانون، اصلاح‌طلبی، سیاست‌ورزی، میانه‌روی، زندگی مدنی و در یك كلام آزادیخواهی در جامعه‌ای بارور می‌ شود كه طبقه متوسط، جامعه مدنی و بخش خصوصی مستقل و مقتدر داشته باشد و تا این شرایط محقق نشود كاشتن نخل بر بحر است.

در سی‌ام دی‌ماه 1373 در مرگ بازرگان اسلام‌گرایان بسیاری از سراسر جهان پیام تسلیت دادند. نجم‌الدین اربكان نخست‌وزیر اسبق تركیه و پدرخوانده اردوغان نخست‌وزیر فعلی این كشور، محمد حامد ابوالنصر مرشد جماعت اخوان المسلمین مصر و راشد الغنوشی رهبر حزب النهضه تونس از جمله آنان بود.

این هر سه اكنون می‌‌توانند بگویند در تركیه و مصر و تونس در بهار اسلامی – عربی گام‌هایی به پیش برداشته‌اند اما بازرگان بدون آنكه آرزویش برآورده شود در خاك رفته است. چرا از اربكان، اردوغان زاده شد اما بازرگان (این پدر همه‌ی نسل‌های روشنفكری اسلامی) بی‌فرزند ماند. او لیبرالی تنها بود كه با امید بسیار در وصیت‌نامه‌‌اش نوشت: «اولین و مهمترین آرزو و توصیه‌‌ام به خانواده و خویشان و دوستان این است كه رفتن من بر ایشان عبرت بوده و به زندگی همیشگی خیلی بزرگتری كه در پیش دارند – بیشتر از دو روزه دنیای گذران – بیندیشند... اینك كه دنیا و زندگی در مجموعه و به طور متوسط ناخشنودی و ناراحتی و زیانكاری بوده و جریان تاریخ بشریت در جهت افزایش گرفتاری‌ها و سختی‌‌ها یا توسعه ظلم و فشارهاست باید سعی كنیم در عوض آخرتمان در اثر تحمل و تلاش و با صبر و مرحمت آباد و خشنودكننده باشد.»

بازرگان حتی در جهان دیگر هم اصلاح‌طلب باقی ماند.