زمان : 11 Tir 1392 - 00:32
شناسه : 73254
بازدید : 4870
«با طعم خرداد...» تقدیم به گوچی «با طعم خرداد...» تقدیم به گوچی احمد طحانی
تقدیم به گوچی
1. خرداد، ماه حماسه است. ماهی پر از خاطره. ماهی که از قیام خونین مردم تبریز گرفته تا آزاد سازی خرمشهر را در خود دارد. ماهی که عروج امام امت در آن اتفاق افتاده است، و... . خرداد 92 هم 2 اتفاق بزرگ و حماسی داشت. اول انتخابات ریاست جمهوری که به گواه دوست و دشمن، پر شور و حال و باشکوه برگزار شد، و جناب آقای دکتر حسن روحانی با کلید «تدبیر و امید» بر مسند خدمت تکیه زد، و دوم صعود مقتدرانه تیم ملی کشورمان به جام جهانی. صعودی که با برد کره جنوبی همراه شد، و با توجه به جنگ روانی که مربی و بازیکنان کره براه انداخته بودند، به معنی واقعی کلمه چسبید. به گفته یکی از بازیکنان کره، قرار بود کاپیتان نکونام در کره خون گریه کند! اما «نکو»، مرد اول تیم ملی، نه تنها خون گریه نکرد که اشک شوق ریخت و لبخند پیروزی زد. قبل از پیروزی ایران بر کره، همه چیز برای رسیدن ازبک به جام جهانی آماده بود. ورزشگاه اولسان که پر از تماشاگر بود، تبانی احتمالی قطری ها که ظرف 30 دقیقه، 5 گل خوردند! و مصاحبه های سرمربی و بازیکنان کره. اما غیرت و تعصب ایرانی، و هدایت های سرمربی بزرگی چون کیروش، تیم ملی را از همه این موانع عبور داد و حماسه ای دیگر آفرید. حماسه ای در «خرداد 92»
2. از ابتدای حضور آقای کیروش در فوتبال ایران، بعضی از مربیان و کارشناسان شروع به انتقاد کردند. اما کیروش به خاطر سابقه و کارنامه درخشانش، از جمله دستیاری سرالکس فرگوسن و سرمربیگری رئال مادرید و تیم ملی پرتقال، از همه هجمه ها جان سالم بدر برد. زمان سپری شد و تیم ملی روز به روز جلو رفت تا اینکه مقابل لبنان با یک نتیجه باور نکردنی شکست خورد. شکست در مقابل لبنان، شروع دوباره ای بود برای آنانکه به هر دلیلی نمی خواستند و نمی توانستند کیروش را در لباس سرمربیگری تیم ملی ایران بببینند. آن دوران هم گذشت. رسانه ها و مطبوعات، به همراه رسانه ملی، دست تیم ملی را گرفتند و بلندش کردند. تیم ملی دوباره ایستاد و با برد کره در ورزشگاه آزادی همه را امیدوار کرد. بعد از آن شکست مقابل ازبکستان دوباره شرایط را تغییر داد. فشارها شروع شد و منتقدین حمله کردند. اما باز این همیاری و همدلی ملت با مرد باهوش پرتقالی بود که تیم ملی را سرپا نگه داشت. تیم ملی، با هدایت کیروش، سه بازی نفس گیر را انجام داد. سه بازی مهم و حیاتی. و شکر خدا از این سه بازی حداکثر امتیاز را کسب کرد. نتایجی که موجب بهت و حیرت دوست و دشمن شد. منتقدین انگشت حیرت به دهان گرفتند و طرفداران فریاد شوق سردادند. این بزرگی مردان غیور ایرانی بود که به همراه «دانش» و «حرفه ای گری» سرمربی «بین المللی» کشورمان، موجب این پیروزی حماسی و بزرگ شد. بعد از صعود، همانها که به خون کیروش تشنه بودند، شروع کردند به تبریک گفتند. از سابقه اش گفتند، و از انتخاب شایسته تاکتیکی که در برابر کره برگزیده بود. از زیرکی اش به خاطر انتخاب «قوچان نژاد» گفتند و از برنامه های کاملی که برای تیم ملی ریخته بود. بله، کارلوس کیروش به وعده اش عمل کرد؛ او تیم ملی ایران را «مقتدرانه» به جام جهانی برد. او «حرفه ای» بود، اما «مظلوم». و عجب چسبید خنده های از ته دلش بعد از برد کره، و جشن صعودی که در تهران گرفته شد. بخند آقای کیروش. بخند که خدا جای حق نشسته...
3. کسانی که تیم ملی را در مقطعی حساس تنها گذاشتند، و برای لباس سربازی میهن، که خیلی ها آرزوی پوشیدنش را دارند، ناز کردند، حالا و بعد از صعود ایران به جام جهانی، دوباره هوای پوشیدن پیراهن ملی به سرشان زده. گویا می خواهند در میادین بین المللی و جام جهانی خود نمایی کنند. بله، آنها که فراموش کرده بودند که هرچه دارند از همین پیراهن است، امروز دوباره گردن کج گرفته اند و از «خدمت» و «سربازی» میهن سخن می گویند. کسانی که کیروش بین المللی را، کیروش منچستر و رئال و پرتقال را، با سی سال سابقه حرفه ای، در حد «دستیار» مربی ایرانی می دانستند! دوباره دارند از تیم ملی حرف می زنند. کیروش حرفه ای است، خدا کند که مسولان کشور، به او حق بدهند که خودش انتخاب کند. اگر قرار به بازگشت کسانی است که او را در سخت ترین شرایط تنها گذاشتند، باید خودش انتخاب کند، که قطعا همینطور خواهد بود.
4. «قوچان نژاد». «گوچی». «گل». کلماتی که انگار در این چند وقت اخیر، با هم عهد کرده بودند که دل ایرانیان سراسر گیتی را شاد کنند. کلماتی که باهم پیمان بسته بودند که «بزرگی» کنند. کلماتی که قرار گذاشته بودند تا ایران و ایرانی را سربلند کنند. رضا قوچان نژاد، بازیکنان جوان مشهدی که در لیگ اتریش توپ می زند، سوغات کیروش بود از سفر اروپایی اش، برای تیم ملی کشورمان. قوچان نژاد، بازیکنی حرفه ای، باهوش و خوش استیل، کیروش را متوجه خودش کرد، و البته کیروش هم با چشمان تیزبینش، خوب او را دید. «رضا» آمد. او آمد و با 2 گل حیاتی و حساسی که در مقابل قطر و کره زد، بلیط پرواز به آسمان جام جهانی را در جیب تیم ملی گذاشت. رضا در این مدت گل زیاد زد. به لبنان هم گل زد. اما گل هایی که به قطر و کره زد را هیچکس و هیچوقت فراموش نمی کند. رضا «حماسه ساز» شد. مثل همشهری اش «خداداد». رضا بزرگی کرد. اما متاسفانه بزرگی ندید. او و سرمربی کشورمان، از همان اوایل حضورش با خیل انتقاد ها روبرو شدند که: امثال قوچان نژاد در کشورمان ریخته! یا: باید بر داشته های داخلی تکیه کرد و... . وقتی لباس آستین بلندش را که در هوای گرم قطر و زمین شرجی کره می پوشید، و چهره مظلومش هیچ شکایتی نداشت؛ وقتی با بی مهری، دستهای او را به بهانه های مختلف پنهان می کردیم، و وقتی «دو رگه» و «غربتی» اش می خواندیم، رضا مظلوم بود. آن روزها اگر کسی از او حمایت می کرد مردانگی کرده بود. کاری که کیروش کرد. کاری که کاپیتان «نکو» انجام داد، و کاری که بچه های تیم ملی کردند. به قول یکی از ورزشی نویسان، این سوال وجود دارد که چطور می شود خالکوبی های وحشتناک «بکهام» و «ماتراتزی» بطور مستقیم از «رسانه ملی» پخش شود، اما بدن «رضا» و «اشکان» باید در گرمای هوا پوشانده شود، که بد آموزی دارد؟ باشد. قبول. خدا کند که یکجوری این مسئله را جبران کنیم، و با اینکه این دو بازیکن بزرگوارند، بطور ویژه ای از دلشان در بیاوریم. «رضا» و «اشکان» مظلوم بودند، و با تلاش خودشان و کیروش «محبوب» شدند، و محبوبیت حقشان است.
5. اما بعد از صعود افتخار آمیز تیم ملی کشورمان به رقابت های جام جهانی برزیل، مردم عزیز کشورمان، در سراسر ایران اسلامی، به صورت خودجوش به جشن و پایکوبی پرداختند. جشنی که به معنی واقعی کلمه «ملی» بود. اما مسولین ورزش کشور هم مراسمی را تدارک دیدند تا در آن هم به صورت رسمی از افتخار آفرینان کشورمان، قدردانی کنند و هم جشنی رسمی و شکیل برای مردم علاقه مند به ورزش ترتیب داده باشند. نفس عمل، جای تشکر و قدردانی دارد. لیکن مشکلات و بدسلیقگی هایی که در حین کار صورت پذیرفت، حقیقتا جای نقد دارد. اول از همه باید سوال کرد که چرا این مراسم باید ساعت پنج بعد از ظهر صورت بگیرد؟ در حالیکه می شد در بهترین ساعت ممکن، یعنی مثلا نه و ده شب انجام می شد؛ تا هم استقبال با شکوه تری از مردم می دیدیم، و هم ملی پوشان و اعضای تیم را در گرمای هوا و زیر آفتاب نمی دواندیم. بعد از آن، آتش بازی در روز روشن، چه لطفی دارد؟ جز اینکه سر و صدایی ایجاد شد و کلی تیر و ترقه حرام شد که نه زیبایی داشت و نه جالب بود، و بلکه تنها فایده اش این بود که در ذهن مخاطب این سوال را بوجود آورد که «راستی چرا؟». کاش مراسمی که صورت گرفت با کمی سلیقه همراه می شد، تا شاهد شکوه بیشتری بودیم. تصور بفرمایید که ورزشگاه آزادی لبریز از تماشاگران مشتاق باشد، موزیک ورزشی زیبایی هم بر فضا طنین انداز شود. رقص نور و آتش بازی هم باشد، آنوقت ملی پوشان و کادر فنی در چنین فضای پر شکوهی به میان مردم بیایند. آتش بازی در دل شب، به همراه شور و شعف و شادی مردم و ملی پوشان، می توانست جشنی به یادماندی را رقم بزند. گرچه جشنی که خود مردم بعد از مراسمی اینچنینی می گیرند، بیشتر از هر مراسم دیگری در یادها خواهد ماند...
6. مردم کشورمان این روزها بسیار شادند. اول از همه ایام ولادت قائم آل محمد (عج) است. مردم ایران عاشق امامشانند. ایران کشور امام زمان است، و جشن و پایکوبی و پخش شیرینی و شربت، سنت دیرین ایرانی هاست. بعد از آن حماسه سیاسی را رقم زدند. حماسه ای که جشن پیروزی اش، فضای سراسر کشور را شاد کرد. و حالا هم تیم ملی کشورمان، با اقتدار به جام جهانی صعود کرده است. مردم ایران بزرگ و با تمدن اند. مردم ایران دیندار و فهمیده اند. و شادی و شاد بودن حقشان است. انشاء الله با همت مسولان، هر روز ناراحتی و اندوه در این مرز و بوم کمتر و کمتر شده و دلهای مردم ایران بیش از پیش شاد شود...
این نوشته ناقابل، تقدیم می شود به رضا قوچان نژاد عزیز که دل مردم ایران را شاد کرد
به قول شاعر:
برگ سبزیست تحفه درویش
چه کند؟ بینوا ندارد بیش...