غربت پیر دیر هنر در یزد !
يقين دارم خيلي از يزدي ها و شايد اكثر قريب به اتفاق غير يزدي ها وقتي دو روز پيش استاد و پير نقاشي و مجسمه سازي ايران در سن 108 سالگي جان به جان آفرين تقديم داشت براي اولين بار اسم او را شنيدند البته مشروط به اين كه سري به بعضي سايت ها ي خبري و پاره اي از جرايد زده باشند . روزي كه استاد سيد مهدي چيتي فوت كرد با يك روز پيش از آن چه تفاوتي داشت جز اين كه اگر تا ديروز چيتي زنده بود و مي شد سري به او زد و با دمي گرم قطره اي از آن همه هنر را قدر دانست امروز ديگر اين ذره هم از لطف شرايطش مهيا نيست . او را مي برند تا زير خروار ها خاك براي هميشه از انظار دور بدارند ..و اما يك فرق ديگر هم امروز با ديروز دارد و آن اين كه حس مرده دوستي ما تا يكي نميرد طبيعي است كه احيا نمي شود و گل نمي اندازد . همه كساني كه زير تابوت پيكر نحيف استاد رفتند شايد تا ديروز به خاطرشان هم خطور نمي كرد يادي از او بكنند . هر چند خلال اين سال ها از بس همه گفتند و اين سنت مرده پرستي را به نقد كشيدند گهگاهي شاهد و نظاره گر بزرگداشت معدودي از فرهيختگان در زمان حياتشان بوديم اما باور كنيد از قلم افتاده ها و از ياد رفته ها هم كم نبوده و نيستند . كه اين همه قصور يا از سر تعداد بيشمار و زياد چهره ها و نخبگان ماندگار در اين ديار است - ای کاش چنین باشد - و يا به سبب همان عادت مالوف در انداختن سفره هاي نا تمام و اقدامات ابتري است كه ما ايراني ها معتاد به آن هستيم ؟ درست است برای يك هنرمند آن هم در اندازه هاي استاد چيتي كه الحق پير دير هنر بودن برازنده اوست اين قبيل بزرگداشت ها چنگي به دل نمي زند و استغنايي كه دارند به مراتب بيش از اين دست غناهاست اما اين دليل نمي شود شاگردان و نوچه ها ولو به سلامی به نشانه احترام زانوي ادب در پيش آموزگاران خود بر زمين ننهند .. در گذشته که سلاطین حاکم بودند و همه چيز وابسته به دربار شاهان بود با عناويني چون صله دادن و هنرمندان را زانو به زانوي خود در مجالس و محافل نشاندن تا حدودي اداي ادب نسبت به فرهيختگان مي شد اما اكنون كه به بركت انقلاب همه چيز مردمي شده اين وظيفه مردم است كه نگذارند بزرگان قومشان در تنهايي و عزلت بمانند و سال مي آيد و مي رود يادي از آن ها نكنند .
سید طاهر حسینی