برخی از طرفداران این جریان همچنان معتقدند با توجه به ظرفیت بالقوه بالای اصلاحطلبان (که ثبتنام هاشمیرفسنجانی آن را به نمایش گذارد)، رهبری اصلاحات نبایستی بگذارد تا آن شور و اشتیاق از میان رفته و باید هرچه سریعتر یکی از دو نامزد غیراصولگرا را با عنوان نامزد اصلی اصلاحطلبان معرفی کنند. در ابتدا آقایان هاشمیرفسنجانی و خاتمی و در مرحله بعدی، سایر چهرهها و شخصیتهای اصلاحطلب باید پس از رایزنی و توافق اعلام کنند که دکتر حسن روحانی یا دکتر محمدرضا عارف نامزد اصلی اصلاحطلبان شدهاند و در صورت پیروزی هر یک، دومی بهعنوان معاون اول وی تعیین خواهد شد.
طرفداران «نظریه اجماع» بر این باورند که اولا شانس روحانی یا عارف در صورت معرفی رسمی آنها از سوی شورای هماهنگی جبهه اصلاحات خیلی هم پایین نبوده و حتی اگر بخشی از حمایت گستردهای که برای هاشمی به راه افتاده بود، به سمت عارف یا روحانی سرازیر شود، آنان بهراحتی میتوانند چهرههای اصولگرا را شکست دهند. یا دستکم آنان را در دور دوم شکست دهند. به علاوه و در صورت عدم موفقیت، با تحرک و شرکت گسترده در انتخابات، اصلاحطلبان نشان دادهاند که نیروی مهم سیاسی، اجتماعی بوده و اصولگرایان نمیتوانند در اداره مملکت، آنان را نادیده بگیرند.
اما در مقابل این رویکرد، گروه دیگری از اصلاحطلبان قرار دارند که استدلال میکنند اجماع روی عارف یا روحانی، در عمل به معنای پذیرش این اصل و رویه غیردموکراتیک است که اصولگرایان برای اصلاحطلبان تعیین تکلیف کرده و به آنان بگویند که هاشمیرفسنجانی یا خاتمی نمیتوانند نامزد شما باشند اما عارف و روحانی میتوانند. اصلاحطلبان با معرفینکردن نامزد دیگری در این انتخابات، اعتراض مدنی خود را به اصولگرایان به نمایش گذاردهاند.
به علاوه آنان معتقدند که به فرض هم که رهبری اصلاحات روی روحانی یا عارف به اجماع برسند و آن را اعلام رسمی کنند، خیلی معلوم نیست که بدنه اجتماعی اصلاحطلبان چه میزان از این اجماع استقبال کرده و در 24 خرداد، پای صندوقها حاضر شده و به نامزد مورد اجماع رهبری اصلاحات رای دهند. استدلال سوم آنان این است که با اجماع روی عارف یا روحانی، رهبری اصلاحات در مواجهه با موضوع «تعیین صلاحیت» یا «احراز صلاحیت» که معمولا مورد بحث میان طرفین بوده است، مساله را حل نکردهاند. رهبری اصلاحات به کدامیک از این دو گزینه باید تن دهد؟
آنچه مسلم است اصلاحطلبان فرصت زیادی برای تصمیمگیری ندارند. هاشمی و خاتمی به همراه مشاورین خود، میبایست گرد هم جمع شوند و بالاخره با رسیدن به تصمیم روشن، شفاف و شجاعانه، به این دوگانگی پایان دهند. البته تصمیم بسیار دشواری است اما آنها میبایستی این تصمیم را اتخاذ کنند و قرص و محکم پای تصمیم خود، بایستند.
جایگاه رهبری یک جنبش اجتماعی میطلبد که بعضا تصمیمات دشواری اتخاذ کنند. نکته دوم که رهبری اصلاحات میبایست در نظر داشته باشد، این است که هر تغییر و تحولی در ایران، هر حرکتی ولو اندک در جهت گسترش دموکراسی و اصلاح وضعیت موجود،لاجرم از صندوق رای میگذرد و مسیر دیگری نداریم ولو آنکه اصولگرایان دسترسی به صندوق رای را برای اصلاحطلبان دشوار کرده باشند.