صبا نامه ( اشعار طنز )
*زبانم را گاز گرفتم
که چیزی نگویم
اما گفتم . . .
حالا من هستم و
یک اتاقِ گاز .
* کاش به جای این همه پزشک
دامپزشک داشتیم .
آن وقت ، آن ها
دردهای ما را بهتر می فهمیدند و
ما ،
زبانِ آن ها را .
* کلاغ ها ، بی خودی شلوغش کرده اند
دیروز ، یک کلاغ بود و چهل درخت
امروز ، یک درخت است و چهل کلاغ .
اتفاقی نیفتاده است .
کلاغ ها ،
بی خودی شلوغش کرده اند .
* عقب گردِ تکامل
پرنده بودیم و خونگرم
خزنده شدیم و خونسرد .
روزگاری ، آسمان
جولانگاهِ ما بود
امروز اما ، مرداب ها . . .
پَر داشتیم و اکنون ،
پوستی کلفت داریم
پرواز می کردیم و حالا ،
بی دست و پا می خزیم
به راستی که ما خزندگان
موجوداتی کسل کننده ایم .
* کلاغِ خیس ،
خبر از باران آورد .
کلاغ ها ،
همیشه هم ،
بد خبر نیستند .