«سیدی» باشد، «قرمز» هم باشد، حتما «مهم» میشود؛ حتما «خطرنا ک». اصلا قرمز رنگ خطر است؛ رنگ اتفاقهای ناجور و جورواجور. «سیدی» هم که مایه اصلی « حرفهای مگو» و« قصههای نگو» ؛ مثل فیلمهای پلیسی.
طرفداران نامزد احراز صلاحیت نشده دولت برای انتخابات ریاستجمهوری یازدهم چشم انتظار هستند؛ منتظرند «دکتر» قرصی، کپسولی، ضمادی، معجونی بیابد تا«مهندس» هم مهرهای از بازی انتخابات بشود، مهندسی بکند و بر صندلی ریاستجمهوری بنشیند. راه دولت احمدینژاد را ادامه بدهد و شعار«ما میتوانیم» را این طرف و آن طرف سر بدهد. سفر استانی برود وبه سبک احمدینژاد از حاضران آنجا بپرسد« از ساعت چند اینجایید؟» و از شش صبح شروع کند و بشمارد تا زمانی که ساعت روی دستش نشان میدهد؛ بلکه حتی بیش از آن.
حالا برای «اسفندیار» نشود کار عملی انجام داد، با حرف که میشود. برای همین چشم انتظاری است که در ستادهای همچنان فعال مشایی خبری گوش به گوش میشود؛ خبری قرمز. منابع خبری مختلف میگویند یک سیدی قرمزرنگ دست به دست میشود و قرار است بهزودی از آن رونمایی شود. سیدی که «در آن ناگفتهها و افشاگریهای فراوانی موجود است» و «اگر این سیدی پخش شود سرنوشت انتخابات عوض میشود»؛ این دلخوشی این روزهای طرفداران مشایی است.
مشایی هم خوشبین است؛ همین راه «افشا» و «انتظار» را با هم ادامه میدهد؛ انتظار پیداکردن جایی در فهرست اسامیای که روز 24 خرداد بر دیوار حوزههای رایگیری نقش میبندد. برای همین هر روز محکمتر بر طبل افشا مینوازد. نواختنی که ترجمانش این است که اگر جایی در فهرست نامزدها گیرش نیاید ممکن است فلان اسرار رو بیاید. از گفتن «فصل افشا رسیده» بگیرید تا «در 48 ساعت آخر به انتخابات وارد و با 30میلیون رای پیروز میشویم.» احمدینژاد هم پشت بندش تهدید می کند که «آدمهای کوچک را از سر راه برمیداریم» و «خرداد حادثهخیز است.» هنوز رسانههای طرفدار مشایی واکنشی به وجود« سیدی قرمز معجزهگر» نشان ندادهاند، اما همین خبر فعلا بهانهای برای ریختن گوشت تن محافظهکاران منتقد دولت است.
سنت دولت نشان میدهد همین «ریختن گوشت تن» و« سیخ شدن موی بدن» ؛ یعنی بخش بزرگی از ماجرا. رویای چهاریا حتی هشت ساله « محمود احمدینژاد» و « اسفندیار رحیممشایی» در یک قدمی بر باد رفتن است. 16 روز مانده به اینکه انتخابات برگزار شود بیآنکه بشود به اسفندیار رحیممشایی رای داد. اسمش در فهرست احراز صلاحیتشدگان نیست. از مدتها قبل طرفداران دولت کلی اهن و تلب کرده بودند که اگر « اسفندیار» صلاحیتش تایید نشود چنین میکنند و چنان. خیلیها هم باورشان شده که اتفاقی میافتد؛ میگویند از این دولت همهچیز برمیآید.
دولتی که در حمایت از «سعید مرتضوی»، متهم «جنایت کهریزک»، فیلم افشاگرانهای از تلاش اقتصادی «فاضل لاریجانی»، برادر رییس مجلس و رییس قوهقضاییه در مجلس و سایتهای اجتماعی پخش میکند و ماجرای «فاضل گیت» راه میاندازد، بر سرِ اسفندیار چه میکند و «که» یا« چه» را پیشوند «گیت» مینشاند. کسی که همه کس احمدینژاد است. لابد انتظار این است فیلمهای «خفن»تری پخش کند. فیلمهایی که از خطهای قرمز ردمیشود. هیجانی است و جنجالی؛ حتی میشود بعضی از آنها را در گوشی موبایل در فایل فیلمهای خفن دستهبندی کرد و به این و آن نشان داد. هرچه هست انتظار عمومی این است.
با خودشان می گویند هفت روز از عدم احراز صلاحیت «اسفندیار» دولت گذشته و طرفدارانش میگویند مگر میشود «دکتر» کاری برای «مهندس» نکند. اسفندیار است، الکی که نیست. چشم و چراغ احمدینژاد، پدرعروسش. همان کسی که خندق بین احمدینژاد و اصولگرایان بهنام او نامگذاری شده است. «خندق اسفندیار رحیممشایی»؛ خندقی که هر روز عمیقتر و وسیعتر میشود. آنقدر که نه احمدینژاد را توان پریدن از آن به سمت محافظهکاران است، نه محافظهکاران را توان آمدن به این سمت خندق. دوری است و دوری، اما از دوستی خبری نیست. محافظهکاران «پیِ» توبه را به تن مالیدهاند؛ آنقدر که بوی این « پی » هر روز بلندتر میشود.
دیگر ابایی ندارند از اینکه بگویند در سال های 84 و 88 اشتباه کردهاند و هشدار بدهند که «راه » احمدینژاد، « یاد» احمدینژاد و« نام» احمدینژاد تکرار نشود. زمان هر روز که از عدم احرازصلاحیت مشایی دور و به برگزاری انتخابات نزدیک میشود، این سوال هم پررنگتر میشود که بالاخره دولت چیزی برای گفتن دارد یا نه. قرار است کاری بکند یا بلوفی زده و بس؛ حالا میخواهد نه دولت به روی حاکمیت بیاورد و نه حاکمیت به روی دولت.
«چپِ دولت» پر است یا نه، «شوی افشایی» در کار هست یا نه، الان آخر نوار است. اگر هم شویی هست که طرفداران دولت میگویند هست، لابد پخش شدنش باید شروع شود.
کد هم فعلا« سیدی قرمز معجزهگر» است. «آخر شاهنامه» رسیده، «آخر اسفندیار»؛ «آخر قرمز».