این کتاب داستان یک مرد درونگرا به نام مرسو را تعریف میکند که مرتکب قتلی میشود و در سلول زندان در انتظار اعدام خویش است. داستان در دههٔ ۳۰ در الجزایر رخ میدهد.
داستان به دو قسمت تقسیم میشود. در قسمت اول مرسو در مراسم تدفین مادرش شرکت میکند و در عین حال هیچ تأثر و احساس خاصی از خود نشان نمیدهد. داستان با ترسیم روزهای بعد از دید شخصیت اصلی داستان ادامه مییابد. مرسو به عنوان انسانی بدون هیچ اراده به پیشرفت در زندگی ترسیم میشود. او هیچ رابطهٔ احساسی بین خود و افراد دیگر برقرار نمیکند و در بی تفاوتی خود و پیامدهای حاصل از آن زندگی اش را سپری میکند. او از این که روزهایش را بدون تغییری در عادتهای خود میگذراند خشنود است.
همسایهٔ مرسو که ریمون سنته نام دارد و متهم به فراهم آوردن شغل برای روسپیان است با او رفیق میشود. مرسو به سنته کمک میکند یک معشوقهٔ او را که سنته ادعا میکند دوست دختر قبلی او است به سمت خود بکشد. سنته به آن زن فشار میآورد و او را تحقیر میکند. مدتی بعد مرسو و سنته کنار ساحل به برادر آن زن(«مرد عرب») و دوستانش برمی خورند. اوضاع از کنترل خارج میشود و کار به کتک کاری میکشد. پس از آن مرسو بار دیگر «مرد عرب» را در ساحل میبیند و این بار کس دیگری جز آنها در اطراف نیست. بدون دلیل مشخص مرسو به سمت مرد عرب تیراندازی میکند که در فاصلهٔ امنی از او از سایهٔ صخرهای در گرمای سوزنده لذت میبرد.
در قسمت دوم کتاب محاکمهٔ مرسو آغاز میشود. در این جا شخصیت اول داستان برای اولین بار با تأثیری که بی اعتنایی و بی تفاوتی برخورد او بر دیگران میگذارد رو به رو میشود. اتهام راست بی خدا بودنش را بدون کلامی میپذیرد. او رفتار اندولانت (اصطلاح روانشناسی برای کسی که در مواقع قرار گرفتن در وضعیتهای خاص از خود احساس متناسب نشان نمیدهد و بی اعتنا باقی میماند- از درد تأثیر نمیپذیرد یا آن را حس نمیکند) خود را به عنوان قانون منطقی زندگی اش تفسیر میکند. او به اعدام محکوم میشود. آلبر کامو در این رمان آغازی برای فلسفهٔ پوچی خود که بعد به چاپ میرسد، فراهم میآورد.
کتاب بیگانه اثر آلبرت کامو زمانی به نگارش درآمد که الجزایر هنوز مستعمره فرانسه در شمال آفریقا بود.کامو از پدری فرانسوی که در الجزایر بزرگ شده بود و مادری خدمتکار در محیطی فقیرانه در الجزایر به دنیا آمد.شرایط جغراقیایی و فرهنگی خاصی در زمان رشد و بلوغ کامو در الجزایر حاکم بود.شرایط فرهنگی که ملغمه ای از فرهنگ اروپایی و عربی الجزایر بود. وجود اندیشه های گوناگون فلسفی و اخلاقی به همراه جنبشهای آزادیخواه و استقلال طلب و حتی آب و هوای خشک و کویری الجزایر تاثیرات خاصی در خلق اثر کتاب بیگانه داشته اند. مورسو شخصیت اصلی داستان بیگانه در اصل کسی نیست جز قسمتی از وجود خود کامو،وجودی که در آن شرایط ویژه ی الجزایر به دلیل چندگانگی فرهنگی دچار نوعی ابتذال و پوچگرایی شده است.فقر اقتصادی یکی دیگر از مهمترین عوامل تاثیرگزار بر احساسات و رفتار مورسو است برای نمونه هنگامی که به خاطر ناتوانی مالی مورسوبه اختیار مادرش را به نوانخانه می سپارد اما باور به پوچگرایی در مورسو زمانی ظاهر می شود که نه تنها او به مادرش در نوانخانه سر نمیزند بلکه زمانی که مادرش فوت میکندهم احساس سوگواری یا ناراحتی از خویش نشان نمی دهد.این یکی از نخستین قدم های او برای شکستن هنجار های اجتماعی است که جلوتر در داستان حتی برای دادگاه از ارتکاب به قتل نابخشودنی تر است چراکه از هر دیدگاهی مادر وجود مقدسی است و رفتار با زندگی یا مرگ او قابل تعمق و درخور احترام و احساسات بسیار است. مورسو تابع الگو ها و هنجار های اجتماعی نبود زیرا او در دنیای بسته ی درون خویش زندگی میکرد دنیایی که در آن وجود آدمی همچون مسافری غریب است که بیهوده می آید و پس از گذشت چند سال عمر روزمره بیهوده می رود. مورسو برای جهان و هرچه که در آن هست ارزشی نمی بیند در نتیجه حتی برای مرگ مادرش احساسی بروز نمی دهد. از دیدگاه مورسو آدمی هیچگونه مسولیتی در قبال رخداد های زندگی ندارد چون هیچ نقشی در ایجاد یا تغییر آنها ندارد برای همین است که تابش نور آفتاب و بازتاب آن از تیغه ی چاقوی مرد عرب را تنها دلیل ارتکاب به قتلش می داند. به دلیل تفاوت هایی که در ادراک او از انسان،جریانات زندگی و ماهیت زندگی وجود دارد،منجر بی توجهی به ارزشها و هنجار های رایج بشری در نهایت به وجود آمدن نوعی بی تفاوتی و پوچگرایی در او و زندگیش نسبت به جهان اطراف می شود. همه ی این موارد دیدگاه قضاوتی دادگاه را در باره ی او هنگام محاکمه ی او به دلیل قتل مرد عرب تغییر می دهند و در نتیجه نه تنها او را به خاطر جرمش بلکه در اصل او را به دلیل رفتار نامتعارفش در قبال مادرش و جامعه محاکمه و به مرگ محکوم می کنند. یکی از اهداف ((بیگانه)) به چالش کشیدن یکی از مهمترین رکن های زندگی یعنی هدف آن است و در این راستا کامو الگوی خویش را مورسو شخصی که در زندگی بی هدف است قرار داده و رفتارها، زندگی و تاثیرات تصمیم و انتخاب های او را به نمایش می کشد اما تشخیص هدفدار بودن یا بی هدف بودن زندگی را به عهده ی خواننده می گزارد. یکی از جالبترین نکات در این کتاب وجود برخی تناقض ها در دیدگاه کامو و به تبع آن در دیدگاه مورسو است.برای مثال مورسو هنگامی که در زندان است به یاد مادرش و حرف های او است که متضاد با باورهای او نسبت به پوچگرایی است و هنگامی که خود را مقید به انجام آداب و رسوم سوگواری پس از مرگ مادرش می داند یا زمانی که او حاضر به همکاری با دوستش برای درگیری با عرب ها می شود. البته تصوری که کامو از دنیای زندگی ماشینی مورسو می دهد نیز جالب است.مورسو مانند یک آدم آهنی دست به یک سری کارهای کاملا معمولی می زند که خود این موضوع می تواند منجر به بروز افکاری بیهوده و نا امید کننده در انسان گردد.نخست آنکه مورسو یک انسان است،انسانی که درگیریهای یک زندگی پیش پا افتاده ی کارمندی دون پایه را دارد که از قضا با روحیه ی او می تواند سازگار باشد.زیرا او از نوعی تنبلی و بی حالی خاصی نیز برخوردار است که به او در داشتن نگرشی پوچگرایانه نسبت به زندگی کمک می کند. موضوع دیگر انتخاب روش زندگی مورسو شخصیت اصلی داستان است که به نظر می آید ریشه گرفته از عدم اعتقاد به خدا است.با این نوع تفکر او وجود هر گونه داشتن هدف و مسولیت پذیری تعریف شده را در انسان و زندگی او نفی می کند که می تواند منجر به تحمل بهتر زندگی شود،به خصوص آنکه در آن شرایط خاص کشور الجزایر و جامعه ی سیاسی آن موقع هر گونه مسولیت پذیری زندگی را دشوار تر می کرد برای مثال در مورد مبارزین سیاسی آن دوره مسولیت پذیری،تبعات زندگی و مرگ را به همراه داشت،برای عرب های ان کشور تضاد های اخلاقی فرهنگی غربی با عربی را به همراه می آورد،برای بسیاری از شهروندان عرب مبارزه برای رهایی از سلطه استعمارگران را... بنابراین هنگامی که انسان خود را موجودی رها شدخ در جهان فرض کند که به وجود آمدن و از بین رفتنش هیچ هدفی را دنبال نمی کند ،یعنی ((بیگانه)) از همه ی عالم است حتی بیگانه از خودش نیز می باشد، بنابراین نیازی به تحول و تغییر نمی باشد،نیازی به همگرایی با جمع نیست و همینطور نیازی برای اثبات حقانیت وجود خود هم نیست.از دید دیگر دوگانگی در شخصیت مورسو مشهود است.آنجا که مورسو زندگی را پوچ می پندارد:((در تمام این زندگی پوچی که بارش را به دوش کشیده ام ...)) در بر زمانی که به دلیل زندانی شدنش چیزهای خوشایندی که در زندگی اش وجود داشته است را از دست می دهد رنج می کشد که باز در جمله ای دیگر این نگرش را هم زیر سوال می برد:((من همیشه هر چه را پیش آید خوشاید را مد نظر داشته ام.)) نکته مهم دیگر این است که که فرد با همه ی تفاوت های فکری و اخلاقی که با جامعه دارد به دلیل اینکه عضوی از جامعه محسوب می شود،رفتار های اجتماعی او مورد قضاوت افراد جامعه قرار می گیرد و نیز چه آگاهانه و چه غیر آگاهانه این رفتار ها از سوی افراد جامعه بار مثبت یا منفی خواهد داشت به خصوص اگر در تقابل و تضاد با هنجارها و معیارهای ارزشی جامعه قرار بگیرند،به دلیل اینکه جامعه هویت خود را در خطر می بیند،شروع به نشان دادن عکس العمل های توام با خوشونت می نماید تا آن حد که حتی عملکرد های مثبت فرد در گذشته را نادیده می گیرند و این دقیقا همان رفتاری است که عامه مردم و دادگاه نسبت به مورسو انجام می دهند.
اما در پایان آنکه کامو در قالب داستان به بیان اندیشه های متضاد خود در هیطه ی جهان،جایگاه آدمی در آن،روابط انسان ها با یکدیگر،چرایی آفرینش جهان هستی و نقش انسانها در این جهان می پردازد.او با توجه به مطرح کردن اندیشه های فلسفی همچ.ن پوچگرایی و نهیلیسم در زندگی شخصیت اصلی داستانش به نوعی به هم دردی با این دسته از انسان ها می پردازد و بدین ترتیب شاید برونرفتی از مشکلات بشری را که از نظر ظاهری هزینه های کمتری در زندگی بشری را می طلبد نشان می دهد،گرچه چنین دیدگاهی در بسیاری از مواقع با برخی از مفاهیم ارزشی دنیای بشری مطابقت ندارد.