یزدفردا :مشایی مردی که همه او را لیدر جریان انحرافی می دانند و خود او هم می گوید جریان انحرافی چیست جالب آنکه قدرتمند ترین تشکل مقابل جریان انحرافی در حالی شکل گرفت که عده ای از افراد پررنگ همیشه همراه او در افتتاحیه آن پرچمدار بودند فقط کافی است در روز افتتاحیه دکتر الهام را رصد کرده و پس از یکسال ابلاغ دکتر احمدی نژاد به ایشان را مرور کنید تا بیش از پیش به آقا رحیم ایمان بیاورید
بعد از جریان فتنه و آغاز دور دوم ریاست جمهوری احمدی نژاد مشایی کم رنگ تر از قبل در رسانه ها حضور داشت اما مروری به همین حضور کم رنگ خالی از لطف نیست
هرگاه محمود احمدينژاد اشارهاي كوتاه و سخني پر از كنايه و ابهام به انتخابات رياستجمهوري ميكند مانند «ازكجا ميدانيد اين دوره پايان دولت است» و گاه وقتي كه مشايي از سكوت و غيبت خود دست ميكشد و به دوربين عكاسان لبخند ميزند و سخني كوتاه و بيربط درباره انتخابات بيان ميكند، ناگهان سيل عظيمي از اظهارات و سخنان و شايعات پيرامون رفتار و كنش او و دولت احمدينژاد درخصوص انتخابات شكل ميگيرد.
از مدل روسي «پوتين ـ مدودف» تا الصاق اظهاراتي به مشايي كه «هيچكس نميتواند جلوي من را بگيرد» در سايتها و روزنامههاي اصولگرا راه ميافتد و نگران جملاتي سرهم ميشود كه معناي آن يك جمله است: «آنها برنامههاي گستردهاي براي انتخابات دارند.» پس آنگاه بيدليل نيست كه حتي روزنامه دولت (ايران) بيايد و طرح تغيير قانون انتخابات در مجلس را به اين موضوع پيوند بزند و نتيجه بگيرد كه مجلسيها نهتنها به دنبال حذف حاميان احمدينژاد و دولت هستند، بلكه «اكنون» راهي ميگشايند تا «فردا» خود به كاخ رياستجمهوري برسند و نه ديگران.
با اين حال بهرغم اين اظهارات و آن شايعات، همچنان يافتن پاسخ آن پرسش آغازين مهمترين دغدغه اين روزهاي اصولگرايان است كه «مشايي ميآيد يا نميآيد.» اگر آمد آنها چه بايد بكنند و اگر نيامد چه راهي را بايد در پيش بگيرند. پاسخي كه تا زمان ثبتنام كانديداها براي شركت در انتخابات بايد منتظر آن بمانند. شايد به همين دليل است كه امروز اصولگرايان و نامزدهاي احتمالي آنها، نهتنها نقشه راهي براي خود ندارند، بلكه بر سر يك دوراهي معطل ماندهاند تا «رقيب اصلي» بيايد و تكليف را روشن كند.
اگرچه برخي از آنها با اشاره به ابزارهاي نظارتي مانند شوراي نگهبان، هيچ غصه و قصهاي ندارند اما برخي ديگر كمي دورتر را ميبينند.
اينان به «زمان» بررسي صلاحيت نامزدها توسط شوراي نگهبان اشاره ميكنند كه تنها يك هفته تا 10 روز با برگزاري انتخابات فاصله دارد و ميگويند ممكن است اتفاقي كه بر سر «مصطفي معين» در سال 84 آمد و او با حكم حكومتي جواز شركت در انتخابات رياستجمهوري را گرفت، اينبار بر سر مشايي رخ دهد. وقتي محمود احمدينژاد مشايي را «دلسوز، پاك و مومن» ميداند، ممكن است بتواند برگه عبور او را براي شركت در انتخابات بگيرد. مگر مشايي انتخابات يازدهم را «كولاك» نخوانده بود و مگر كولاك معنايي غير از بارش سنگين و یکریز باران و برف در جادهاي مه گرفته دارد؟ آنها به چه ميانديشند؟ شايد بتوانيم كمي پرده را بالاتر بزنيم.
درباره زندگي و احوال شخصي مشايي كه قبل از رياستجمهوري سال 84 كه بود و چه ميكرد، بسيار نوشتند.
صاحب اين قلم براي اولينبار در هفتهنامه «شهروند امروز» به زندگينامه مشايي پرداخت. پس از آن نيز سايتهاي آشنا و ناآشنا، جرايد مهم و غيرمهم به اين موضوع پرداختند و هركدام تلاش كردند، بُريدهاي از زندگي مشايي را به نمايش بگذارند تا بلكه از پس اين تكههاي آينه، بتوانند، تصويري كامل از او ارائه كنند. با اين حال اشارهاي كوتاه شايد لازم باشد كه گفته شود مشايي در هنگام انقلاب تنها 18 سال داشت.
او پيش از انقلاب هيچ سابقه مبارزاتي و دستگيري نداشت اگرچه خود او گفته كه از خطر ساواك رهايي يافته اما سندي كه نشان از مبارزه اين جوان 18ساله بدهد ارائه نشده. در زمان تحصيل كه پس از انقلاب بود در اطلاعات پايگاه بسيج مسجد المهدي مرداويج اصفهان فعاليت ميكرد و بعد كه به رامسر زادگاه خود برگشت در اطلاعات سپاه مشغول به كار شد.
پس از آن جنگ و اعزام به كردستان و فعاليت در معاونت اطلاعات واحد كومله اطلاعات سپاه با نام مستعار... محب... زير نظر محمدرضا نقدي پس از جنگ در موسسه مطالعات علمي كه وابسته به وزارت اطلاعات بود و زمان وزارت محمدي ريشهري افتتاح شد، مشغول به كار شد و بعد در دوره رياستجمهوري هاشميرفسنجاني، به وزارت كشور رفت.
مدتي بعد به راديو منتقل شد و «راديو پيام» را راهاندازي كرد و از آنجا به شهرداري تهران رفت تا به محمود احمدينژاد دوست ديرينهاش كه از زمان جنگ با او آشنا شده بود، كمك كند. در شهرداري تهران معاون احمدينژاد شد تا اين دوستي در دوران رياستجمهوري احمدينژاد به فاميلي دو خانواده منجر شود و پسر احمدينژاد، داماد مشايي شود. «مشايي تا سال 88 نيز به مدت 20سال مديرمسوول ماهنامه «سروه» بود؛ نشريهاي با گستره بينالمللي كه به زبان كردي سوراني منتشر ميشد.» (مشايي كيست، پايگاه خبري شمالنيوز).
اما آنچه اسفنديار رحيممشايي را در سيبل منتقدانش قرار داده، نه زندگي سياسي اوست و نه عملكردش. اين سخنان اوست كه باعث جنجال ميشود.
از لابهلاي سخنان او، برخي از سياستمداراني كه تريبون به دست دارند، جملاتي را انتخاب ميكنند و آنها را برجسته كرده و از اين طريق تلاش ميكنند تيرهاي انتقادي خود را به سوي او رها كنند. مشايي ميگويد: «يكي به من بايد بگويد اين حرف كه تو ميزني، اينجايش غلط است. اما كسي نميتواند بگويد تو حرف نزن. ما انقلاب كردهايم تا حرف بزنيم. من اگر در مقام نيابت از رئيسجمهور، رئيس دفتر يا معاون يا هر مسووليت ديگري صحبت ميكنم، مسوول حرفهايم هم هستم. نميتوانيد بگوييد تو حرف نزن. اين چه ادبياتي است؟» (سالنامه همشهري ـ نوروز 89).
سخنان او را ميتوان در دو دسته دين و دنيا تقسيم كرد. گاه درباره «دين» سخن ميگويد و گاه درباره «دنيا». هر بار كه پا به حوزه «دين» ميگذارد، گوشهاي ديگران و منتقدانش تيز ميشود و گاه كه درباره «دنيا» و فرهنگ و سياست خارجي سخن ميگويد، موجها عليهاش به راه ميافتد. در بخش «دنيا» خود را مخير ميداند تا هم از مكتب ايراني در مقابل مكتب اسلام سخن بگويد و هم از دوستي مردم ايران با مردم اسرائيل و آمريكا، مخالفان و منتقدانش بارها تلاش كردهاند طومار او را بپیچند كه نتوانستهاند.
اگر چه آنها از يك طيف سياسي هستند اما يك رأي و نظر نيستند و حسين شريعتمداري كه مشايي را در سرمقاله كيهان «مهره كودتاي مخملي» خواند تا سايت جهاننيوز كه متعلق به عليرضا زاكاني نماينده مجلس است و خبر از «پذيرايي زنان بيحجاب در مهماني وليمه مشايي» داد و نيز علي مطهري كه در پاسخ به مشايي گفته بود «اگر انبيا موفق به اجراي كامل عدالت نشدهاند به خاطر وجود افرادي مانند مشايي بوده است» را شامل ميشوند.
آنها اشاره ميكنند كه مشايي گفته است «دوران اسلامگرايي به پايان رسيده است». ميگويند او در مصاحبه با خبرنگار تركيهاي بيان كرده «در ايران استفاده از حجاب آزاد است هيچ فشاري از طرف حكومت در استفاده از حجاب اعمال نميشود.»
آنها تاكيد دارند كه او در يك سخنرانياش ناگهان گفته است: «ايران امروز با مردم آمريكا و اسرائيل دوست است.» و همچنين «20ميليون از 24ميليون نفري كه (در انتخابات رياستجمهوري 88) به احمدينژاد رأي دادند منتقد نظام هستند.» و «دولت احمدينژاد موج بزرگتري از انقلاب اسلامي را در جهان به وجود آورد.» و ميگويند كه او گفته است: «نخبگان در صدر نظام، در انحرافات سهيم هستند، اما جسارت استنادات را ندارند.
چراكه خودشان نيز بايد پاسخگو باشند.» و البته سخن او درباره پيامبران ازجمله حضرت نوح را بيان ميكنند كه گفته است: «حضرت نوح با 950سال عمر نتوانست جامعه را مديريت كند. چراكه عدالت را ايجاد نكرد.
اگر هر پيامبري مديريتي درست (اعمال) ميكرد، عدالت برقرار ميشد.»
از اين جملات و شايعات درباره مشايي و منسوب به او بسيار است. برخي از آنها را مانند «سهيم بودن نخبگان در انحرافات صدر نظام» تاييد و برخي را رد كرده است. تاكيد دارد كه به خبرنگار ترك نگفته است كه حجاب در ايران آزاد است. ماجرا در واقع در اوايل تابستان 85 كليد خورد.
خبري منتشر شد كه مشايي معاون احمدينژاد در گفتوگو با روزنامه «صباح» چاپ تركيه نظرات شاذي را بيان كرده است. آن روزنامه نوشته بود كه مشايي گفته است: «استفاده از حجاب در ايران آزاد است.» مشايي در پاسخ به سوال «اليف كورپا» خبرنگار زن روزنامه صباح كه پرسيده بود، «آيا ميتوانم روسريام را بردارم؟» گفته است: «بله اينجا ايران آزاد است. در ايران حجاب بدون اجبار است و هيچ فشاري از طرف حكومت در استفاده از حجاب اعمال نميشود. اگر شما در ايران از روسري و حجاب استفاده نكنيد، هيچ مقام دولتي به شما تذكري نخواهد داد.» اما مشايي دو فصل بعد در زمستان 85 اين اظهارات را رسما با حضور در تلويزيون ايران تكذيب كرد. او با شركت در برنامه «نگاه يك» گفت: «من صدها مصاحبه در داخل و خارج كشور كردم. حالا اگر كسي قصد عمدي دارد، مثل اين خانم كه اعلام كرده من گفتهام شما ميتوانيد همينجا روسري را برداري. خب تو كه معتقد به روسري نيستي. من هم كه به تو گفتم روسريات را بردار. خب برميداشتي. درحاليكه خودش باحجاب با من عكس انداخته. اين دروغ آشكار است.»
مشايي درباره اظهاراتي كه درباره پيامبران ازجمله حضرت نوح داشته ميگويد: «من توضيح دادم انبيا فقط معلم اخلاق نيستند... نيامدهاند كه فقط معلم اخلاق بشوند... آمدهاند كه مديريت جامع كنند... محصول اينكار چيست؟ محصولش برقراري عدالت است... گرفتاري بشر اين است كه نگذاشتند انبيا مديريت كنند... مثال زدم حضرت مسيح 30 و چند سال پيغمبري كرده است. آيا ايشان 30وچند سال هم مديريت كرده است؟ نكردهاند. من گفتم كه نبايد اين نارسايي و نقص را به ايشان نسبت بدهيم. اگر بخواهيم نسبت بدهيم بايد بگوييم محصول مديريت حضرت مسيح اين همه بدبختي است. اينكه اتهام است» (سالنامه همشهري ـ نوروز 89).
صرفنظر از سخنان اسفنديار رحيممشايي كه هرجمله او ميتواند جنجال و موجي ايجاد كند، حمايت قاطع و بيدريغ محمود احمدينژاد از او نهتنها توانسته يك حاشيه امن براي وي به وجود بياورد، بلكه اصولگرايان را عصبي كرده تا او را پرچمدار جريان انحرافي بخوانند. بهزعم اصولگرايان، در دل دولت محمود احمدينژاد، يك جرياني به وجود آمد كه از آرمانهاي انقلاب فاصله گرفت و راهي را طي كرد و ميكند كه بيشباهت به راهي كه اصلاحطلبان رفتند، نيست.
آنها اسفنديار رحيممشايي را سر حلقه اين جريان ميخوانند. روزنامه ايران را تريبون آن ميدانند و حمايت احمدينژاد از آنها را اصليترين مانع برخورد ذكر ميكنند. احمدينژاد گفته است كه «حرف مشايي حرف دولت است.» او تلاش كرد حتي در 27تير 88 مشايي را به سمت معاون اولي دولت دهم منصوب كند. اين حكم براي مشايي زده و اعلام شد.
اما مخالفت اصولگرايان با اين انتصاب به يك بحران داخلي تبديل شد. حتي حاميان سوم تيري محمود احمدينژاد عليه او و مشايي موضعگيري كردند. دامنه اختلافات به آنجا رسيد كه آيتالله مكارم شيرازي، مرجع تقليد در سخنان خود به اين موضوع اشاره كرد و «تصدي» او را «نامشروع» اعلام كرد (خبرگزاري ايلنا) تا اينكه محمدحسن ابوترابي نايبرئيس اول مجلس هشتم خبر از حكم مقام معظم رهبري براي بركناري مشايي و «استفاده نكردن از او در هيچ پستي» داد (روزنامه خراسان). انتشار آنچه ابوترابي گفته بود، حاميان مشايي و خصوصا روزنامه ايران و علياكبر جوانفكر را آشفته كرد. آنها به او تاختند كه «چنين چيزي كه او گفته نيست» مشايي بعدها در همان مصاحبهاي كه با سالنامه همشهري انجام داد، به اين ماجرا اشاره كرد.
خبر داد كه ابتدا «مقام معظم رهبري شفاهي به آقاي احمدينژاد گفتند» و بعد احمدينژاد نيز به او به صورت شفاهي گفت كه رهبري گفتهاند «بروم در مسووليت ديگري.» ميگويد: «بنده در مرخصي بودم. تاريخ نامه رهبري شنبه است و من دوشنبه وارد تهران شدم. آقاي احمدينژاد اين (موضوع) را گذاشته بودند تا با آقا صحبت كنند.
هنوز صحبت نكرده بودند. حتي تلفني هم قابلگفتن نبود. حالا مصلحتشان اين بود، من نميدانم. من دوشنبه مطلع شدم كه اين موضوع هست. گفتم تكليف من چيست؟ آقاي احمدينژاد گفتند من با آقا امروز صحبت ميكنم. ايشان رفتند با آقا صحبت كردند. ضمنا بگويم كه من خودم ديگر علاقهمند به اين مسووليت نبودم. من يك آدم فرهنگي هستم.» احمدينژاد ميرود تا با مقام معظم رهبري صحبت كند. «بعد كه از صحبت با ايشان برگشتند، من گفتم تكليف چيست؟ دوباره پرسيدم. گفتند شما به كارتان ادامه دهيد.» مشايي تا روز جمعه به كار خود ادامه ميدهد تا اينكه نامه رهبري خطاب به احمدينژاد در اين روز منتشر ميشود.
در اين نامه مقام معظم رهبري خطاب به احمدينژاد نوشتهاند: «انتصاب جناب آقاي دكتر اسفنديار رحيممشايي به معاونت رئيسجمهوري برخلاف مصلحت جنابعالي و دولت و موجب اختلاف و سرخوردگي ميان علاقهمندان به شماست. لازم است انتصاب مزبور ملغي و كانلميكن اعلام شود.» (27 تير 88).
پس از نامه رهبري، بلافاصله مجتبي ثمرههاشمي دستيار ارشد احمدينژاد، از قول مشايي گفت كه «او مطيع رهبر است و خود را معاون اول نميداند» (خبر آنلاين ـ 2 مرداد 88).
واحد مركزي خبر، جملاتي را كه ثمرههاشمي در جمع خبرنگاران از مشايي نقل كرده بود، به همراه «بسمهتعالي» در ابتدا و نام مشايي در انتهاي آن، ابتدا به عنوان «اطلاعيه» و كمي بعد با انتشار اصلاحيهاي به عنوان «متن كنارهگيري» مشايي منتشر كرد. روز بعد خبر استعفاي مشايي در نامهاي كه احمدينژاد براي رهبري نوشته بود، رسما اعلام شد (سايت تابناك ـ نامه احمدينژاد به رهبر انقلاب). در سوم مرداد نيز مشايي در نامهاي به رئيسجمهور رسما استعفاي خود را اعلام كرد.
چند روز بعد از بركناري مشايي، دو اتفاق مهم رخ داد؛ ابتدا محمود احمدينژاد در آخرين روزهاي دولت نهم، غلامحسين محسنياژهاي وزير اطلاعات را كه يكي از مخالفان مشايي بود، بركنار كرد و سپس همين حكم را براي محمدحسين صفارهرندي وزير ارشاد استفاده كرد. اما از آنجايي كه با بركناري صفارهرندي دولت از رسميت ميافتاد، اين بركناري در قالب استعفاي صفارهرندي و بعد از چند روز رخ داد.
با اين حال اصولگرايان از نامه مقام رهبري به احمدينژاد چنين برداشت و تفسير كردند كه «مسووليت داشتن مشايي اصلا به صلاح نيست» (سعيد ابوطالب). حتي برخي از آنان به انتصاب مشايي به رياست دفتر احمدينژاد خرده گرفته و اعتراض كردند. بهطوريكه جامعه اسلامي مهندسين كه از احزاب اصولگراست و دبيركلي آن با محمدرضا باهنر نايبرئيس كنوني مجلس است، در نامهاي به احمدينژاد، نسبت به تكرار سرنوشت بنيصدر و مصدق هشدار داد (خبرگزاري ايلنا، بيانيه جامعه اسلامي مهندسين، 6 مرداد 88).
اما مشايي ميگويد كه برداشت اصولگرايان از نامه رهبري، «يك برداشت برعكس» است: «به نظر من اين نامه يعني اينكه آقاي دكتر احمدينژاد! طرفداران شما يعني يك بخش مهمي از جامعه اصولگرا يا حزبالله، الان (سال 88) به دليل شرايط پيشآمده، با انتصاب ايشان «به اين سمت خاص» موافق نيستند و اين به مصلحت شما نيست.» مشايي بعدا توضيح ميدهد كه «در متن [نامه] خوانديد كه، در متن آقا فرمودند: معاون. حالا آقايان دارند منويات خودشان را ميجويند. آقا در سخنراني دو روز بعدشان هم فرمودند اينكه يك نفر يك جا نباشد، معنايش اين نيست كه جاي ديگري نباشد... سخن رهبري منظور و ملاك مقياس است و همه بايد تبعيت كنند. من هم تبعيت ميكنم و افتخار ميكنم. ولي آقاي توكلي تبعيت نميكند.
آقاي شريعتمداري تبعيت نميكند. اينها هيچكدام تبعيت نميكنند. به استناد همين چيزها كه در روزنامهها و سايتهايشان مينويسند.»
اشاره مشايي به حسين شريعتمداري، ممكن است به همان جملهاي برگردد كه شريعتمداري درباره او به كار برده و در كيهان نوشته بود: «نشانههاي وابستگي مشايي خيلي بيشتر از يك احتمال است.» و سپس او را «مهره كودتاي مخملي» خوانده بود. مشايي از اين موضوع عصباني است. ميگويد: «از نظر من اين حرفها و نحوه استدلال، فقط يك جوك مسخره است. ما راجع به كيهان خيلي بحث داريم. فكر ميكنيد كيهان هرچه بنويسد، آقاي دكتر احمدينژاد قبول دارد؟... اصلا آقاي شريعتمداري در مرحله اول انتخابات نهم، حامي آقاي احمدينژاد نبود. طرفدار شخص ديگري بود.
مردم بروند قضاوت كنند. آن روزنامه فرد ديگري را مثل آقاي احمدينژاد ميدانست كه ما اصلا او را شبيه آقاي احمدينژاد نميدانيم... (اكنون) روزنامه كيهان ميگويد طرفدار دولت است اما مهره انقلاب مخملي هم رئيس دفتر احمدينژاد است. من ميپرسم پس تكليف خود رئيسجمهور چيست؟ چون براساس اين مقدمه نادرست بايد گفت كه آقاي احمدينژاد هم جايش اينجا نيست. يا اينكه خداي ناكرده خودش هم اهل انقلاب مخملي و از اين حرفهاست... كيهان گفته نشانه دارد. خب نشانهها را بايد ميگفتند. من بايد جواب بدهم؟ من فقط ميفهمم به مردم بگويم، اين آدم و اين روزنامه كه مدعي اصولگرايي است، معتقد است كه مهره قطعي انقلاب و كودتاي مخملي مشايي است، خب معلوم است كه خط را منحرف كرده و به جاي ديگري ميبرند. اين اتهامي بزرگ به رئيسجمهور است.
چطور رئيسجمهور، يك مهره انقلاب مخملي را رئيس دفتر خودش گذاشته است؟» مشايي در پاسخ به اين مساله كه اگر نقد مشايي، توهين به رئيسجمهور است، پس نقد حسين شريعتمداري كه نماينده ولي فقيه در كيهان است چه معنايي دارد توضيح ميدهد: «مگر حضرت آقا هر چيزي كه آقاي شريعتمداري گفته را ميپذيرند؟ ولي آقاي احمدينژاد حرفهاي من را ميپذيرند. شما ببينيد آقاي احمدينژاد كداميك از حرفهاي من را قبول ندارند؟»
او حتي به سخنش كه درباره اسرائيل بيان كرده اشاره ميكند و از حمايت احمدينژاد از آن سخنان، مثال ميآورد و ميگويد: «ايشان... مصاحبه كردند و گفتند كه موضع دولت اين است. اما وقتي آقا فرمودند، من رفتم بيانيه دادم. اينكه روشن است. كدام مواضع من برخلاف نظريه آقاي رئيسجمهور بوده است؟ از همان موقع كه آقا توضيح دادند و تشريح كردند، من تبعيت كردم.»
مشايي در اين جملات به حساسترين و بيسابقهترين جملهاي كه درباره اسرائيل گفته بود، اشاره ميكند. در 29 تيرماه سال 87، او در همايش نوآوري و شكوفايي در صنعت گردشگري كه در محل مركز همايشهاي صداوسيما برگزار شد، گفت: «دوره آنكه كسي بخواهد ديني را بر دنيا حاكم كند، گذشته است. دنياي امروز گوشهايش بيشتر از هميشه تاريخ باز است كه زيباترين پيامها را بشنود.»
او ادامه داد: «ايران امروز با مردم آمريكا و اسرائيل دوست است. هيچ ملتي در دنيا دشمن ما نيست. اين افتخار است. البته ما دشمن داريم و ناجوانمردانهترين دشمنيها در دنيا با ملت ايران صورت ميگيرد. ما مردم آمريكا را از برترين ملتهاي دنيا ميدانيم.»
پس اين اظهارات كه بعدها احمدينژاد از آنها حمايت و تاكيد كرد كه حرف مشايي، حرف دولت است، اعتراضات وسيعي عليه او به راه افتاد. علي لاريجاني رئيس مجلس هشتم بلافاصله گفت كه «ما با مردم اسرائيل دوست نيستيم.» احمد توكلي ديگر نماينده مجلس تاكيد كرد كه مشايي بايد به خاطر اين اظهارات كه مردم اسرائيل را دوست خوانده، استعفا بدهد.
بسيج دانشجويي دانشگاهها عليه او طومار نوشتند و اعتراض كردند و خواستار استعفاي مشايي شدند. يك هفته بعد در 6 مردادماه مشايي اظهارات خود را غيرسياسي خواند و گفت كه در بيان دوستي ملت ايران، نام «ملت» بر ساكنان اين سرزمين ننهاده است. اواسط مرداد ماه ناگهان او كه تاييد احمدينژاد را نيز گرفته بود، در كنفرانس خبري خود در كاخ گلستان با تاكيد دوباره بر سخنان قبلياش افزود: «بنده به حرفهايم افتخار ميكنم و آنها را اصلاح نميكنم. بلكه هزار مرتبه ديگر نيز تكرار ميكنم كه ما آحاد مردم دنيا را دوست داريم و اين افتخار ماست... مردم ايران با مردم آمريكا فرقي ندارند. ما با همه مردم دنيا دوست هستيم. حتي مردم آمريكا و اسرائيل.»
بدينترتيب با تاكيد او بر سخنانش، دامنه اعتراضات افزايش يافت. 200 نماينده مجلس در نامهاي اظهارات او را محكوم كردند. برخي از روزنامههاي اصولگرا سرمقالههاي خود را به اظهارات مشايي و انتقاد از او اختصاص دادند.
تا اينكه مشايي پس از اينكه دامنه اعتراضات به قم رسيد در 24 مرداد 87 در نامهاي به غلامعلي حدادعادل رئيس كميسيون فرهنگي مجلس هشتم، واژه اسرائيل را در جهان امروز، منفورترين واژهاي دانست كه «مترادف نژادپرستي، خيانت، خشونت، مكر و فريب است.» اما اين نامه نيز افاقه نكرد. نمايندگان مجلس به دنبال طرح سوال از رئيسجمهور رفتند.
او حرفهاي مشايي را حرف دولت خوانده بود. علي مطهري نماينده مجلس نامهاي نوشت و به جمع كردن امضا براي سوال از احمدينژاد مشغول شد. مساله كه حادث شد، مقام معظم رهبري در خطبههاي نماز جمعه تهران در 29 شهريور 87 مستقيما به اين موضوع اشاره كرده و گفتند: «يك نفر پيدا ميشود درباره مردمي كه در اسرائيل زندگي ميكنند يك اظهارنظري ميكند، البته اين اظهارنظر، اظهارنظر غلطي است.
اينكه گفته شود ما با مردم اسرائيل هم مثل مردم ديگر نقاط دنيا دوستيم اين حرف درستي نيست، حرف غيرمنطقي است. مردم اسرائيل مگر چه كساني هستند؟ همان كساني هستند كه غصب خانه، غصب سرزمين، غصب مزرعه و غصب تجارت به وسيله همينها دارد انجام ميگيرد.
سياهيلشكر عناصر صهيونيست همينها هستند. حالا كسي حرفي ميزند اشتباه، عكسالعملهايي هم در مقابل آن نشان داده ميشود. خب مساله را بايد تمام كرد. اينكه يك روز يك نفر از اين طرف بگويد، يكي از آن طرف بگويد، يكي اينجور استدلال كند، يكي از آن طرف حرف بزند، اين درست نيست، اين التهابآفريني است؛ حرفي بود گفته شد و اشتباه بود و تمام. موضع جمهورياسلامي و موضع دولت جمهورياسلامي هم اين نيست.»
پس از اين سخنان، طرح سوال از رئيسجمهور براي مدتي از دستور كار مجلس خارج شد.
در اين باره مشايي نيز ميگويد: «من بعد از اينكه آقا فرمودند، همان شب اعلاميه دادم كه در صداوسيما خواندند. من يك نظري داشتم. نظر من حتي با نظر مقام معظم رهبري فرقي نميكرد. حالا من يك بياني داشتم. اصلا به سياست هم مربوط نبود. حوزه فرهنگي بود. من ميخواستم بگويم موضع ما نسبت به مردم در دنيا يك موضع دوستانه است. يعني نظام جمهورياسلامي مثل حركت انبيا و پيغمبران دعوت عالمي دارد و ما با مردم مشكل نداريم، وگرنه من كه صدها سخنراني عليه اسرائيل داشتم.» (سالنامه همشهري ـ نوروز 89.)
آنچه بيان شد در واقع واكنش اصولگرايان و مخالفان مشايي به اظهارات درست، نادرست و بلكه شايعاتي بود كه پيرامون مشايي منتشر شده بود. اما برخي ديگر از اتفاقات نيز در اين سالها رخ داد كه اگرچه مشايي به ظاهر يا واقعاً در آنها نقشي نداشت، اما اصولگرايان تيغ انتقادات خود را به صورت او كشيده و يادآور شدند كه آنچه در نصب و عزل وزيران ميگذرد همه زير نظر رحيممشايي است و يا به خانهنشيني 11 روزه احمدينژاد در ارديبهشت 90 كه در اعتراض به بازگشت حيدر مصلحي به وزارت اطلاعات صورت گرفت، اشاره كردند و گفتند به اين علت است كه مصلحي ميخواسته يكي از معاونين خود را كه مورد حمايت مشايي بوده، عزل كند و احمدينژاد مخالفت كرده و نهايتاً موضوع به بركناري خود مصلحي رسيده است (سايت مشرق، 29 فروردين 90).
ماجرا البته از 28 فروردين ماه 90 آغاز شد كه خبرگزاري جمهوري اسلامي و ديگر خبرگزاريهاي داخلي خبر استعفاي حيدر مصلحي از سمت وزارت اطلاعات را همراه با متن موافقت محمود احمدينژاد با اين استعفا و نيز حكم انتصاب او به عنوان مشاور امور اطلاعاتي انعكاس دادند.
ماجرا به همينجا ختم نشد. زيرا مقام معظم رهبري با كنارهگيري مصلحي مخالفت كرده و از او خواسته بودند كه همچنان بر همين مسند بماند. اين بار نيز نامه ايشان بعد از چند روز منتشر شد. اگرچه در اصل مخالفت ايشان با عزل مصلحي هيچ شكي وجود نداشت. با اين حال خبرگزاري جمهوري اسلامي بعد از تأخيري قابل توجه، در اعلام اين مخالفت و ابقاي حيدر مصلحي، سرانجام پذيرفت كه رهبري با اين كنارهگيري مخالفت كرده است. اين در حالي بود كه خبرگزاريهاي فارس، مهر و ايسنا، خبر مخالفت رهبري را يك روز قبل منتشر كرده و ايرنا روز بعد در ساعات اوليه 29 فروردين اين خبر را يك سناريو عليه دولت محمود احمدينژاد دانسته بود.
با اين حال مجموعه اتفاقات باعث غيبت احمدينژاد از جلسات هيات دولت و تعطيلي فعاليتهاي او به مدت 11 روز شد. در اين مدت اسفنديار رحيممشايي نقطه اصلي انتقادات و «جريان انحرافي» سيبل اصولگرايان بود. آنها تلاش ميكردند بهرغم انتقاد از رفتار احمدينژاد، عليه او سخن نگويند اما از اينكه بگويند اين جريان انحرافي است كه پشت اين اتفاقات خوابيده و آن را هدايت ميكند، ابايي نداشتند.
شايعات پشت شايعات منتشر شد كه محمود احمدينژاد براي بازگشت خود به كاخ رياستجمهوري شروطي را گذاشته است. برخي بعدها خبر از ديدارهاي خود با احمدينژاد را منتشر كردند كه به او توصيه كرده بودند دست از خانهنشيني بكشد كه سرانجام خوبي ندارد.
آيتالله محمد يزدي عضو مجلس خبرگان و شوراي نگهبان از جمله كساني بود كه به ديدار احمدينژاد رفت: «در ديدار با رئيسجمهور خاطرهاي گفتم از اختلاف بين امام و آقا در بحث نخستوزيري آقاي موسوي؛ و اينكه من به همراه آيتالله جنتي و آقاي ناطق نوري كه آن زمان وزير كشور بود، تلاش كرديم اين موضوع را با وساطت پيش امام خميني(ره) حل كنيم. خدمت امام(ره) كه رفتيم، هر كدام صحبتي كرديم و استدلالهاي خودمان را مطرح كرديم.
در آنجا گفتيم كه طبق قانون اساسي، اين حق قانوني رئيسجمهوري است كه نخستوزير را خودش انتخاب كند. امام(ره) هم در جواب ما گفتند كه در شرايط كنوني احساس ميكنم اگر سكوت كنم به امت اسلامي خيانت كردهام.
از جلسه كه بيرون آمديم، پيش خودمان گفتيم كه اين مساله براي آقاي خامنهاي سنگين است و درباره اينكه چگونه اين موضوع را به ايشان بگوييم در خانه آقاي هاشم رسولي بحث و تبادل نظر كرديم. اما وقتي در ساختمان رياستجمهوري، آقاي خامنهاي را ملاقات كرديم و نظر امام را براي ايشان مطرح كرديم، خيلي راحت گفتند: «به هر حال ايشان امام و رهبر هستند و بحثي و حرفي نداريم» و ذرهاي هم حالت انفعال و تأثر به ايشان دست نداد.
بعد براي رئيسجمهور توضيح دادم كه: «سيستم حاكميت ولايت فقيه اين است كه وقتي ولي امر حرفي را زد بايد خواند و عمل كرد... آقاي دكتر من واقعا نگران هستم. شما خدمات زيادي به اين كشور داشتهايد و پرتلاش بوده و هستيد، نگرانم كه ختم اين پرونده با رودررويي و درگيري با رهبري ختم شود. اين واقعا شايسته نيست و حيف خدمات شماست.»
در اواخر صحبتهايمان بود كه من گفتم: «خدا ميداند كه من آمدهام براي رضاي خدا مشكلي حل شود و هيچ قصد و غرضي ندارم شما به من جواب بده. نگران هستم.» دائما اين عبارت را تكرار كردم.
ايشان نهايتا گفتند: «شما نگران نباشيد. من خودم با آقا صحبت ميكنم و موضوع را حل ميكنيم.» گفتم: «چگونه حل ميكني؟» گفت: «نهايتا منتهي ميشود به اينكه آقاي مصلحي استعفا ميكند و نفر ديگري ميآيد و بالاخره به شكلي كنار ميآييم.» من واقعا مايوس شده بودم از اين صحبتها. زيرا ميديدم به جايي نميرسد. خداحافظي كردم و ايشان هم خيلي احترام گذاشتند. احساس كردم كه هيچ تغييري در او ايجاد نشده است.» (هفتهنامه پنجره، 16 ارديبهشت 90).
مرتضي آقاتهراني روحاني حامي احمدينژاد در مجلس ايران و از شاگردان آيتالله مصباح يزدي، اما روايت ديگري از اين خانهنشيني داشت. او در سوم اسفند 90، حدود 10 ماه پس از اين خانهنشيني گفت: «پريشب ايشان [احمدينژاد] ميگفتند من صحبتي كردم، برداشتن وزير از اختيارات من هست يا نيست، نمايندگان حق دخالت ندارند. يا درست يا غلط برميدارم يا ميگذارم. حضرت آقا بايد نظر بدهند و بايد عنايت شود. آقا هم يا موافقت ميكنند يا مخالفت، از اين دو حالت كه بيرون نيست، اگر موافقت كردند كه هيچ، اگر مخالفت كردند من چه وظيفهاي دارم؟ من صريحا به حضرت آقا گفتم، اگر ببينم نظر شما است كه باشد ولي من نميتوانم با او كار كنم، آيا حق انتقاد و گفتن دارم؟ گفتند: «بله حتي به من هم داري.» گفتم: «حق دارم اگر نتوانستم حتي استعفا بدهم؟» گفتند: «اگر خواستيد.» خب يك زماني به من دادند كه تا آن زمان فكر كنم، يا استعفا بدهم يا ميپذيرم، يا نميپذيرم آقا هر چه تدبير كرد، اين ضدولايت فقيه است؟ اين حرفي بود كه خودش [احمدينژاد] به من زد. گفت: پس اين شلوغيها براي چيه؟ گفتم نميدانم. گفت: حزباللهيها ميگويند، من چهكار بايد كنم؟» (پايگاه خبري فردا، 3 اسفند 90، به احمدينژاد گفته شد 11 روز فكر كند).
با اين حال پس از 11 روز غيبت احمدينژاد، روز 11 ارديبهشت سايت خبرآنلاين كه مورد حمايت علي لاريجاني رئيس مجلس است، گزارشي از مشاهدات خبرنگار خود در هيات دولت منتشر كرد كه احمدينژاد به دولت بازگشته بود اما حيدر مصلحي غايب اين جلسه بود.
فصلالخطاب البته مانند هميشه سخنان مقام معظم رهبري بود. ايشان در ديداري كه مردم استان فارس با ايشان داشتند، به اين موضوع پرداختند: «شما ببينيد در همين پنجشش روز گذشته سر يك قضيهاي كه آنچنان هم از اهميت بالايي برخوردار نبود – سر مساله اطلاعات و امثال اينها – چه جنجالي در دنيا راه انداختند. تحليلها را بردند به اين سمت كه بله، در داخل نظام جمهوري اسلامي شكاف ايجاد شده است، حاكميت دوگانه شده است، رئيسجمهور حرف رهبري را گوش نكرده است! دستگاههاي تبليغاتي خودشان را از اين حرفهاي سست و بيپايه پر كردند. ببينيد چطور منتظر بهانهاند، ببينيد چطور مثل گرگ در كمين نشستهاند كه يك بهانهاي پيدا كنند، هر جور ميتوانند، حمله كنند، ميدانند كه دولت مشغول تلاش و فعاليت و خدمت است. خب، واقعا در كشور دارد خدمت انجام ميگيرد. هر جا خدمت باشد، هم مردم طرفدار هستند، هم رهبري طرفدار است. ما كه راجع به شخص قضاوت نميكنيم؛ ما كار را، خط را، جهتگيري را ملاك و معيار قرار ميدهيم. آنجايي كه كار و خدمت و تلاش هست، حمايت ما هست، حمايت مردم هست و بحمدالله امروز كار دارد انجام ميگيرد. بنده حقير هم طبق اصول بنا ندارم در كارها و تصميمهاي دولت وارد شوم. خب، مسووليتها در قانون اساسي مشخص است؛ هر كس مسووليتي دارد؛ مگر آنجايي كه احساس كنم يك مصلحتي دارد تقويت ميشود؛ مثل اينكه در همين قضيه اخير اينجوري بود؛ انسان احساس ميكند يك مصلحت بزرگي دارد مورد غفلت قرار ميگيرد، تقويت ميشود؛ خب، انسان وارد ميشود كه جلوي اين تقويت مصلحت را بگيرد. اين، مساله مهمي نيست، نظايرش هم اتفاق ميافتد.» (پايگاه اطلاعرساني دفتر حفظ و نشر مقام معظم رهبري، 3 ارديبهشت 90).
با وجود اين اتفاقات اما در 24 اسفند 90، هنگامي كه محمود احمدينژاد به صحن علني مجلس هشتم رفت تا براي اولين بار پاسخگوي سوالات نمايندگان باشد، وقتي از او پرسيدند كه علت اين خانهنشيني چه بود؟ گفت: «اين هم از آن حرفهاست. احمدينژاد و خانهنشيني و استراحت؟ اكثر افراد ميگويند يك كم استراحت كن و به خودت برس. مطمئن باشيد كه اين وصلهها به دولت نميچسبد.» و بدين ترتيب همه چيز را تكذيب كرد.
اسفنديار رحيممشايي نيز اين اتهام را كه با انتخاب او وزيران و معاونان وزير جابهجا ميشوند، رد كرد: «آقايي خيلي راحت و آشكار دروغ مينويسد و در سايتها و مجلهاش هم چاپ ميكند كه مشايي وزير را تعيين ميكند. مشايي نفوذ عميقي بر رئيسجمهور دارد... يا بعضيها كه وزير ميشوند به اين دليل است كه مشايي تاييدشان ميكند و كساني كه وزير نميشوند به اين دليل است كه او ردشان ميكند. انگار رئيسجمهور در انتخاب وزرا نقشي ندارد.
از اين توهين آشكارتر به رئيسجمهور [سراغ] داريد؟... مينويسند در ميثاقنامهاي كه وزرا امضا ميكنند، اسم من آمده. اين حرف در دولت جوك شد. ميگويند در ميثاقنامه دولت دهم يك بند آمده است كه وزرا بايد تبعيت خودشان را از آقاي مشايي اعلام كنند. اين ميثاقنامه كه مشخص است. بالاخره 20، 21 وزير آن را امضا كردهاند. معاونان رئيسجمهور امضا كردهاند.» (سالنامه همشهري، نوروز 89).
مشايي البته تاكيد دارد كه «مشايي بهانه است» و ماجرا از آنجا ريشه ميگيرد «كه در يك جريان، رقابت بر سر انتخابات رياستجمهوري تعدادي از بقيه جدا شدند و محافل مختلف شكل گرفت. ما هم در حوزه آقاي دكتر احمدينژاد بوديم... ما سياستهاي ايشان را جلو ميبرديم و بعد هم در انتخابات يك جريان مستقل شديم.»
او با اطمينان ميگويد: «صفحات بعضي از روزنامهها براي اينكه عليه من بنويسند، اجاره است... صفحهاش هم مشخص است.» (همان).
شايد به همين علت است كه ترجيح داد آرامآرام از چشم رسانهها، خبرنگاران و البته عكاسان دور بماند. در هيچ جلسه رسمي كه دوربين تلويزيون و عكاسان وجود دارد شركت نكند، احمدينژاد را در جلسات رسمي تنها بگذارد و كمكمك غيب شود تا به وقتش كه لازم است ظهوري تعيينكننده داشته باشد.
اكنون براي مخالفان و منتقدان او اين نيز مساله است كه مشايي كجاست و آيا او در انتخابات رياستجمهوري شركت ميكند يا خير؟ بيشترين طيفي كه نگران حضور او در انتخاباتند، حاميان محمدباقر قاليباف شهردار تهران هستند آنها سبد آراي خود را با سبد آراي مشايي در بخش خاكستري جامعه و بين برخي از نخبگان و هنرمندان يكسان ميبينند. به موازات ديدارها و برنامههايي كه قاليباف با سينماگران داشته، مشايي نيز تلاش كرده مشكلات شخصي و عمومي آنها را حل كند. اگر قاليباف سينمايي افتتاح و راهاندازي ميكرد، مشايي به ديدار نمايشگاه هنرپيشهاي ميرفت و مشكلات ممنوعيت برخي از آنها مانند محمدرضا گلزار را حل ميكرد. رقابت قاليباف با مشايي، نه آشكار كه بسيار زيرپوستي است. گويي هر دو و اطرافيان آنها، برنامه آن ديگري را رصد ميكند. بيراه نيست در عموم شايعات و سخناني كه از مشايي منتشر ميشود، ميآيد كه گفته است: «هيچ كس نميتواند جلوي من را بگيرد... 7 سال است كه مدام فعاليت ميكنيم و به اين راحتي دولت يازدهم را دست قاليباف نميدهيم.» دفتر او نيز ضمن تكذيب اين خبر، به همين ماجرا اشاره كرد و آورد كه: «تهيهكنندگان اين خبر مجعول، به دنبال تبليغ به نفع كانديدايي خاص هستند.»
روزنامه ايران كه حامي بلامنازع مشايي است، بارها در گزارش و يادداشتهاي خود، پروژههاي عمراني قاليباف را انتخاباتي تعريف كرده و از وجود شبكهاي در سراسر كشور براي تبليغ او خبر داده است. همين روزنامه نوشته است كه «اغراق نكردهايم اگر بگوييم بيش از دهها سايت و وبلاگ هماكنون بار تبليغاتي قاليباف براي انتخابات آينده را به دوش ميكشند... اما فعاليتهاي انتخاباتي قاليباف تنها منحصر به تهران نبوده بلكه شبكه گسترده تبليغاتي قاليباف در استانها نيز دست به كار شدهاند.» (ايران، 28 تير 91).
بدين ترتيب، اگرچه هنوز 6 ماه تا انتخابات سال آينده باقي است، اما در دو سوي ميدان، دو نفر رودرروي يكديگر ايستادهاند. يكديگر را رصد ميكنند و مراقب تاكتيكهاي آن ديگري هستند. رقابت تيم احمدينژاد و تيم قاليباف رقابت تازه و جديدي نيست.
حداقل 8 سال از اين موضوع ميگذرد. 8 سال يكي بر صدر نشست و آن ديگري بر مسند. يكي به بهشت رفت و يكي به كاخ قرمز رياستجمهوري. اين دو تيم منتظر يك فرصت براي رقابت ديگر هستند. پس بيدليل نيست كه هم مشايي آمدنش را به انتخابات تكذيب ميكند و هم قاليباف پاسخ صريحي به آن نميدهد. فرصت اگرچه هنوز باقي است، اما هر دو طيف ميدانند كه يك اشتباه، ميتواند به قيمت حذف آنها در انتخابات سال آينده منجر شود. كما اينكه چنين اتفاقي در سال 84 براي قاليباف و تيم او رخ داد و شب آخر رقابتها برگ حمايت از قاليباف، در دستان احمدينژاد قرار گرفت و او به پاستور رفت.
اكنون شايد لازم باشد يك بار ديگر به اين پرسش نظر كنيم و بپرسيم «مشايي ميآيد يا نميآيد؟» و چه كسي از آمدن او سود ميبرد و چه كساني نه. به گمانم پاسخ ديگر روشن است و بايد منتظر «كولاك» باشيم.
اکبر منتجبی/ آسمان شماره 37
مشایی شاید با هدف نهادینهسازی احمدینژادیسم و فراتر بردن دامنه تاثیرگذاری سیاستهای دولت احمدینژاد از شخص احمدینژاد؛ حضورش را در عرصه عمومی کلید زد، اما حاصل سخنرانیهای پرتنش او بقا یا قدرتمندسازی طیفهای مختلفی از اصولگرایان بوده و بیش از همه به تضعیف احمدینژاد و خودش انجامیده است.
مشایی جز در لسان همانهایی که در رسانههای اصولگرا موسوم به جریان انحرافی هستند محبوب یا ممدوح نیست. مخالفان اصولگرای «جریان انحرافی» سرور و شادمانی خود را از ظهور مشایی مخفی میکنند اما آیا صادقانه میتوانند منکر این باشند که مشایی نور امیدی بود که در تاریکترین لحظات حیات سیاسی آنان درخشید؟
اسفندیار اینک خاموش دولت، در سال 90، بهانهای شد برای جدا کردن حساب احمدینژاد از نظام و انتقادهای تند و تیز به او و دولتش، زمینهای شد برای بازگشت توام با تاثیرگذاری چهرههایی همچون عماد افروغ، الیاس نادران و علی مطهری به عنوان شاخصهای اصولگرایان منتقد، دشمن فرضی جبهه متحد اصولگرایان شد برای انتخابات مجلس و از همه مهمتر دلیلی داخلی شد برای رفع و رجوع بسیاری از بحرانها در مراحل ابتدایی از اختلاس گرفته تا ترقی سکه و ارز. کدام عقل سلیمی در میان اصولگرایان از این مشایی ناراضی است؟ اما کسی بر زبان نمیآورد آنچه را در دل دارد.
با همه اینها 1390، سال غروب ستاره اقبال رحیممشایی نیز به شمار میرفت، مگر سحر و جادو او را از این نشیب فراموشی و اضمحلال نجات دهد؛ که نمیدهد.
او از نیمه دوم سال 88 و به مدد اظهارات عجیب و غریب در حوزههای معرفتی حرکت رو به رشد خود را در افکار عمومی آغاز کرد و در سال 89 روزی بیخبر از وی طی نشد تا اخبار وی به داغترین و پرتوجهترین اخبار رسانهها تبدیل شود. شاید تنها صادق زیباکلام، پیش از او چنین موقعیتی را در میان کنشگران رسانهایتجربه کرده بود و گویی تنها اخبار زرد میتوانستند با اخبار مربوط به مشایی رقابت کنند! این رشد سریع توام با حمایت بیدریغ احمدینژاد از او، برای بسیاری زنگ خطر را به صدا در آورد؛ تا در دستاندازهای بهار 90 به گذرگاه سکوت و چه بسا پژمردگی سیاسی بیافتد.سالی که گذشت برای او سال خوبی نبود تا بداند خانهای که بر شالودهای جز سرمایه اجتماعی بنا میشود از خانه عنکبوت سستتر است.
اگر مشایی 89 کنشگری مورد توجه و اما کماثر از نظر سیاسی به شمار میرفت؛ در سال 90 معادله برعکس شد. مشاییِ غایب به مهمترین پارامتر تاثیرگذاری در معادلات سیاسی تبدیل شد، بعد و قرب از او یا حب و بغض به او تبدیل به یکی از مشخصههای اساسی فعالین سیاسی اصولگرا شد. اما قطار خوشبختی مشایی از کجا در نشیب پایان ماه عسل افتاد؟
نوروز جادویی
در ماههای میانی سال 89 هنگامی که یکی از سایتهای خبری اصولگرا -که همانند بیشمار همزادش از منابع خبری رانتیر تغذیه میشود- از گفتوگوی دو نماینده سرشناس مجلس، درباره رجوع مادر یکی از مسئولین به دعانویس برای شکستن طلسم فرزندش خبر داد، کسی باور نمیکرد باید خبرهایی از این عجیبتر هم بشنود. خبر دعانویسی سیاسی خیلی زود تمام شد تا روز بیست و دوم بهمن ماه که حضور مشایی در تظاهرات با اعتراض گروهی که گفته میشد خانواده داود احمدینژاد، برادر رئیس دولت هستند روبرو شد و در آن میان کسی از مشایی پرسید: «ارتباط شما با علی یعقوبی چیست؟» مشایی البته ارتباط خود را با کسی که از «فعالان مسئلهدار آخرالزمان و مهدویت» معرفی میشد، تکذیب کرد. اما گمانهزنیهای ماورایی درباره مشایی متوقف نشد. جدا از فعالیتهای منتسب به او در تولید مستند «ظهور نزدیک است»، سال 1390 پایان رودربایستی با مرد خاص دولت دهم در امور ماورایی بود.
اگرچه نخستین بار یکی از سایتهای نزدیک به مشایی، یعنی آزادینیوز، با انتشار تمسخرآمیز خبر توسل داود احمدینژاد به یک دعانویس شهر ری برای «شکستن برخی طلسمها» و «باطل کردن سحر برخی از اطرافیان محمود» سعی در مدیریت فضا داشت؛ اما اظهارات چند روز بعدتر آیتالله مصباح یزدی در گفتوگو با هفتهنامه شما، حدسها را تقویت کرد. وی درباره احمدینژاد گفته بود: «بهره هوشی این شخص به تصدیق دوست و دشمن از حد متعارف بالاتر است، پس چگونه شیفته یک شخص عادی میشود؟ آن هم شیفتگیای که چنین حرکات نامعقولی از او سر بزند! یک وقتی به برخی از دوستان نزدیکم گفتم که بیش از 90 درصد معتقدم که او سحر شده است! این وضعیت ابداً طبیعی نیست».
مشایی در آخرین اظهارات عمومی خود در سال 90 نیز به همین مسئله پرداخته بود: «چرانمیتوانید سحر مراباطل کنید و احمدینژاد را نجات دهید؟» آخرین اظهاراتی که البته در فروردین ماه 1390 بیان میشدند. برکناری وزیر اطلاعات و خانهنشینی 10 روزه احمدینژاد و اتفاقات متعاقب آن آفت درخت سخنوری آقای پر سر و صدا شد.
اردیبهشت دشوار: همسایگی یاران مشایی با اصلاحطلبان در اوین
انتشار مستند ظهور نزدیک است، آن قدر حساسیتبرانگیز بود که علاوه بر نهادهای دینی، مراجع امنیتی نیز وارد مدیریت آن شوند. ظاهرا مدتی پس از آن که از ارتباط علی یعقوبی با مشایی سوال میشود، شخصی به نام عباس غفاری که رسانهها او را جنگیر و رمال نامیدند نیز بازداشت و در اوین، همسلولی یکی از مقامات کابینه خاتمی شده بود.
همین قسم دستگیریها رابطه احمدینژاد با وزیر اطلاعاتش را شکرآب کرد. اول از همه با انحلال هیئت مدیره روزنامه ایران، دست وزیر اطلاعات را از نظارت بر آن کوتاه کردند و برکنار شدن معاون نزدیک به مشایی در وزارت اطلاعات، بهانهای شد تامحترمانه عذر حیدر مصلحی را بخواهند و او تصمیم به ترک کابینه گرفت. مقام رهبری با این تصمیم مخالفت کرد و متعاقب آن احمدینژاد در خانهاش بست نشست. امیرحسین ثابتی از اعضای ارشد بسیج دانشجویی دانشگاه تهران مدعی شده بود احمدینژاد برای بازگشت، معاونت اولی مشایی و برکناری مصلحی راشرط کرده است. شرطهایی که هیچگاه محقق نشدند و احمدینژاد در ضعیفترین موقعیت سیاسی خود طی شش سال گذشته به پاستور بازگشت.
ابقای مصلحی، زمینه را برای برخورد با بسیاری از اطرافیان مشایی فراهم کرد. اتهام اصلی این افراد یا در رابطه با مستند «ظهور نزدیک است» بود یا در رابطه با علوم غریبه. بر اساس اخبار منتشره قریب 25 نفر در این ارتباط بازداشت شدند که هیچگاه اطلاعات دقیقی درباره افراد بازداشتی به دست نیامد. مثلاً شش ماه بعدتر خبر محکومیت یک روحانی به نام غضنفری خوانساری، تحت عنوان مرجع تقلید جریان انحرافی منتشر شد.
در جریان این احضارها،عباس امیریفر که امام جماعت نهاد ریاست جمهوری و از مدافعان پر و پا قرص مشایی به شمار میرفت پایش به اوین کشیده شد.آزاده اردکانی، رئیس سابق موزه ملی و حامل منشور کوروش از همان زمان ناپدید شد و بنا بر بعضی اقوال از کشور گریخت. پریوش سطوتی، همسر مرحوم دکتر فاطمی نیز بازداشت شد و بعضی سایتهای خبری از اعتراف وی به ارتباط با سرویس جاسوسی انگلستان خبر دادند.اخبار عجیب و غریب پیرامون بازداشتیهای مدعی جنگیری و رمالی فضای سیاسی اردیبهشت ماه را شوکه کرده بود، اما اسفندیار رحیممشایی که متهم ردیف اول همه این اتفاقات به شمار میرفت ساکت مانده بود.
گشوده شدن پروندههای مالی
در اواخر خردادماه محمدشریف ملکزاده که دبیری شورای عالی امور ایرانیان خارج از کشور را بر عهده داشت به معاونت وزارت امور خارجه برکشیده شد. حرف و حدیث درباره شورای ایرانیان فراوان بود، خاصه آن که از بازوهای اجرایی مهم سیاستهای مشایی نیز به شمار میرفت؛ همین که ملکزاده به این سمت رسید، صدای نمایندگان مجلس بلند شد و فشارها به تسلیم او و پشتیبانش انجامید.معاونت ملکزاده به هفته هم نرسید.
او استعفای خود را تقدیم صالحی کرد و نوشت: «اینجانب کلیه اتهامات ناجوانمردانه نسبت داده شده به خود را باصراحت هرچه تمام تر تکذیب مینمایم. اینجانب تاکنون درهیچ محکمهای دارای پرونده نبوده وفاقدهرگونه سابقه سو میباشم»، بلافاصله پس از استعفا، ملکزاده بازداشت و روانه زندان شد. اسماعیل کوثری، نایب رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس، اتهامات ملکزاده را مالی عنوان کرد.
اما این تنها بازداشتهای مرتبط با پروندههای مالی نبودند، چند تن از مدیران مناطق آزاد نیز به همین اتهام دستگیر شدند. علیرضا مقیمی و علیاصغر پرهیزکار، مدیران مناطق آزاد اقتصادی ارس و اروندرود نیز در بحبوحه بازداشت ملکزاده دستگیر و روانه زندان شدند. اگرچه هیئت تحقیق و تفحص مجلس در کار مهیا کردن پروندهای از تخلفات این دو نفر بود، اما احد خیری نماینده مردم بستانآباد در آن زمان خبر داد که بازداشت این دو نفر مربوط به پروندههای آنان در زمان فعالیت در میراث فرهنگی بوده است.
«مقیمی» چند ماه قبلتر به ریاست این منطقه آزاد رسیده بود و تا پیش از آن از مدیران میراثی به شمار میرفت. او رئیس مجموعه فرهنگی نیاوران بود و هماو خبر کشف کیف شاه مخلوع در صندوق عقب رولزرویس سلطنتی را منتشر کرده بود. مقیمی در اعترافاتش عنوان کرد که این مسئله ساختگی و صرفاً برای به حاشیه بردن اظهارات جنجالساز بقایی درباره ترکیه بوده است. به نوشته فارس «پرهیزکار» نیز که از زمان مسئولیت مشایی در رادیو تهران با وی همکاری میکرده، «در زمان ریاست مشایی در سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، مدیرعامل صندوق تازه تأسیس حفظ و احیای آثار تاریخی میشود و با انتصاب حمید بقایی به عنوان رئیس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، پست مدیرعاملی کانون اتومبیلرانی و جهانگردی را از آن خود میکند». او نیز اعتراف کرد ماجرای مزایده خودروی احمدینژاد یک نمایش تبلیغاتی بوده، ضمن آن که برخی سایتها از حاتمبخشیهای وی در مقام مدیرعامل منطقه آزاد اروند خبر داده بودند. پروندههای مالی سابقاً میراثیها نیز باعث نشد تا مشایی سخن بگوید.
حتی بعدتر که ماجرای اختلاس پیش آمد در گام نخست انگشت اتهام به سمت مشایی و آنچه جریان انحرافی خوانده میشود، گرفته شد. سایت مشرق در نخستین روزهای رونمایی از اختلاس بزرگ بانکی، فتوکپی کاغذی را با امضای اسفندیار رحیممشایی منتشر کرد که بنا به ادعای این سایت، «براساس این نامه سهام شرکت فولادخوزستان بدون برگزاری تشریفات قانونی مزایده به گروه امیرمنصورآریادرقالب شرکت خدمات مهندسی (تراورس) واگذارمیشود». برخی نظیر سید عباس نبوی پا را از این فراتر گذاشته و به مسئلهای بیش از ارتباط مشایی با گروه اختلاسگر معطوف شدند. نبوی در شهریورماه با بیان این که «لیدر اصلی جریان انحرافی و مفاسد اقتصادی دیگر در حال حاضر تقریباً یکی شدهاند و فاصلهای باقی نمانده است»، نسبت به فرار لیدر این جریان از کشور هشدار داد و اضافه کرد:
«منابع مالی انتخابات واختلاس 3 هزار زارمیلیاردی ازمسایل موجوداست واین جریانی برنامه درازمدت دراین زمینه داشته است، ». کمتر از دو ماه بعد، حمید پورمحمدی، قائم مقام بانک مرکزی نیز در ارتباط با اختلاس بازداشت و روانه زندان شد و محمود احمدینژاد آن را پروژهای برای تخریب مشایی قلمداد کرد: «به قائم مقام بانک مرکزی پس ازدستگیری میگویند اگربگویی که کارمشایی بوده تو را آزاد میکنیم اما وی درپ اسخ میگویدآن فرد بیگناه است». البته پیش از آن که لازم باشد مشایی در این باره موضعی بگیرد، صاحبان این ادعا کم کم از تاکید بر نقش مشایی در اختلاس کاستند. پروندههای مفتوح میراث فرهنگی و مناطق آزاد، مشایی را به حرف نیاورد، چه رسد به اختلاسی که معلوم میزان ارتباطش به مشایی مشخص نبوده و نیست.
حاشیههای ایران و سخنگوی عصر عسرت
مشایی درست چند روز پیش از آن که به خواب پاییزی فرو رود، به همراه جوانفکر و سیدمحمد حسینی، وزیر ارشاد، در جلسهای شرکت کرد که موضوع آن سرپرستی و هدایت روزنامه ایران بو.، کاوهاشتهاردی از مدیریت روزنامه ایران کنار گذاشته شد تا دلخوری مشایی از این که طی چهار سال گذشته عکس او در صفحه اول روزنامه چاپ نشده، برطرف شود. پس از مدتی، جوانفکر به عنوان مدیر خبرگزاری جمهوری اسلامی خود سرپرستی روزنامه ایران را بر عهده گرفت و با سرمقالههای گاه به گاه خود نشان داد اوست که در ایران تصمیمات اصلی را میگیرد. پس از چند روز و با پیشآمد حاشیههای مربوط به خانهنشینی احمدینژاد که مشایی سکوت اختیار کرد، این علیاکبر جوانفکر بود که در صف مقدم اظهار مواضع رسانهای دولت قرار گرفت. همین شد که روزنامه ایران هر چه کرد و جوانفکر هر چه گفت، همه را به پای مشایی نوشتند؛ خاصه آن که روزنامه ایران نیز چندان بیحاشیه نبود.
حساسیتها درباره روزنامه ایران وقتی اوج گرفت که این جریده ویژهنامهای درباره حجاب و عفاف منتشر کرد. در صفحاتی از این جریده، مهدی کلهر، چادر مشکی را سوغات فرنگ ناصرالدینشاه قاجار خوانده بود. انتشار این صفحات داغ در روزهای آخر مرداد تبدیل به موجی علیه دولت محمود احمدینژاد شد. حملات تند از تریبونهای عمومی انگشت اتهام را به سمت جریان انحرافی نشانه میگرفت. به خاطر این ضمیمه نمایشگاه مطبوعات هم با تنشهایی برای روزنامه ایران همراه بود، چه این که برخی روزنامهنگاران اصولگرا در برابر غرفه این روزنامه شعار مرگ بر مشایی سر دادند. جوانفکر به دادگاه احضار شد. وی در مصاحبه با اعتماد به انتقاد و گلایه از فضای به وجود آمده برای حامیان دولت پرداخت و مدعی شد در جریان برخوردهای بهار و تابستان 90 با نزدیکان و یاران مشایی، بدرفتاریهای غیرقابل توجیهی صورت گرفته است. این اظهارات، نه تنها توقیف اعتماد را در پی داشت که به تلاش دادستانی برای بازداشت وی در میانه کنفرانس مطبوعاتیش انجامید. حاشیه پشت حاشیه، درگیری شدید در موسسه ایران به زخمی شدن یکی از خبرنگاران این موسسه انجامید و روزنامه ایران در فردای آن روز بدون تیتر منتشر شد. تمام این حواشی پیرامون روزنامه ایران و جوانفکر در حالی پیش آمد که همه این مسائل به حساب مشایی نوشته شد. در غیاب سخنگوی اصلی، جوانفکر با مصاحبهها و یادداشتهایش یکتنه مسئولیت اظهار نظر را بر عهده گرفت. اقدامی که شاید بعدها برای او بسیار گران تمام خواهد شد.
رفیقان میروند نوبت به نوبت
سال 90، سال اعلام رسمی جدایی بسیاری از یاران دیروز احمدینژاد از وی بود. اگرچه محمود احمدینژاد در لیست رفقای مهجورمانده از خود، از عماد افروغ تا علی مطهری و از محمد خوشچهره تا داود دانشجعفری را دارد، اما در سال 90 کسانی بر کوس جدایی از احمدینژاد زدند که پر و پاقرصترین حامیان وی به شمار میرفتند و همه برای این اقدام خود، بیهیچ پرده پوشی، یک دلیلداشتند، نه کمتر و نه بیشتر: «حضور مشایی در کنار احمدینژاد». جدای از اعلام رسمی جدایی مصباح یزدی از احمدینژاد در همان بهار 90، قطار پیاده کردن کسانی که تمام هویت سیاسیشان طی 6 سال گذشته با واژه دولت، در قالب حامیان دولت یا وکیلالدولهها پیوند خورده بود نیز طی این سال سرعت مضاعفی گرفت.
خرداد، ماه خوبی برای احمدینژاد نبود، چرا که شمار زیادی از طرفداران وی که آبشان با اصولگرایان استخوانخردکرده در یک جوی نمیرفت، نشان دادند که از ماندن زیر بلیط احمدینژاد خسته شده اند. جبهه پایداری با چهرههای از کابینهبرگشتهای همچون صادق محصولی، مسعود میرکاظمی، باقری لنکرانی و وکلای پشت به دولتکردهای نظیر حمید رسایی، علیاصغر زارعی و مرتضی آقاتهرانی برای حضور در رقابتهای انتخابات مجلس شورای اسلامی تشکیل شد. بسیاری در ابتدا این را تاکتیک جدید احمدینژاد میدانستند و به ویژه حضور صادق محصولی در مرکزیت این جبهه را تردیدبرانگیز و مشکوک میخواندند، اما این گمانهزنیها با واکنش جدی اعضای این جبهه روبهرو شد. علیاصغر زارعی، نماینده مردم تهران در مجلس گفت: «اتهام ارتباط جبهه پایداری بامشایی نابجاست چراکه این جبهه زمانی شکل گرفت که این انحرافات مطرح شد». در اوایل شکلگیری جبهه پایداری در بهار 90 حمید رسایی گفته بود: «ما به احمدی نژاد بدون مشایی اعتماد و اعتقاد داریم». این تئوری بارها و بارها از سوی اعضای جبهه پایداری تکرار شد، تا خود را به عنوان یک ظرفیت در دسترس و موجود برای محمود احمدینژاد مطرح کنند، ظرفیتی که فاصله اراده جدایی احمدینژاد از مشایی را –در صورت طرح- تا عملی شدنش به حداقل میرساند. با این همه رئیس دولت در پاییز صریحاً اعلام کرد که هیچ ارتباطی با جبهههای شکلگرفته برای انتخابات مجلس ندارد.
ماجرا به وکلای مجلس و اخراجیهای کابینه محدود نمیشد. برخی خودخواسته از کابینه جداشده و دلیل اقدام خود را هم مشایی عنوان میکردند. ناصر سقای بیریا، مشاور سابق احمدینژاد در امور روحانیت از آن جمله بود. وی به بهانه ریاست دفتر جامعه مدرسین بار هجرت از تهران به قم را بست و پس از اتفاق خانهنشینی، اعلام کرد: «راس جریان انحرافی گفته بود شش سال اول،زمان مدارابا نظام اسلامی است ودوسال آخر،زمان ساختارشکنی است. اینهاقصدشان این بودکه نظام راباچالش مواجه کنند». پس از سقای بیریا، تا مدتها کسی مشاورت امور روحانیون را نپذیرفت. از جمله کاندیداها، قاسم روانبخش، دبیر سیاسی نشریه پرتو سخن بود که در واکنش به این خبر اعلام کرد: «مشاور در امور روحانیت را مشایی تعیین میکند و از آنجا که بنده ارتباط خوبی با او ندارم، لذا به مشاورت من فکر نکنید».
در میانه تابستان هرچه قدر فشار بر مشایی و نزدیکان افزایش مییافت، احمدینژاد نیز فشار را بر منتقدان دولتی مشایی افزایش میداد. گویی به ازای هر دستگیری یک اخراج را در دستور کار خود قرار داده بود. در اواخر تیرماه، علی ثمری، به دلیل انتقادات فراوان از مشایی، از دبیری هیئت گزینش کنار گذاشته شد و در میانه مردادماه، داود احمدینژاد از سمت دبیری کمیته پدافند غیرعامل عزل شد. این اخراجیها، اما مثل بذرپاش نبودند که در لاک سکوت بخزند. یاران غار دیروز، در انتقاد کم نگذاشتند. خصوصاً داود احمدینژاد که حتی در آبانماه خبر از ورود جریان انحرافی به فاز نظامی داد! هرچند سابقه اظهارات داود نشان میدهد گفتههای او چندان پایه استواری ندارد، اما چیزی که بیش از همه جلب توجه میکرد این بود که چه طور مشایی باعث شد همه رو در روی محمود بایستند. حتی نمایندهای مثل اسماعیل کوثری که هیچ گاه در دفاع از دولت کم نمیگذاشت، در پاییز ساز جدایی را کوک کرد و گفت: «به جز آنها که هنوز در دولتند و اعضای جریان انحرافی، دیگران تا پیش از این خودشان را حامیان آقای احمدینژاد میدانستند. اما آنها که با جریان انحرافی از اول فاصله گرفته بودند، الان هم چون احمدینژاد از این جریان حمایت میکند، دیگر از خود او هم فاصله گرفته اند». 90 سال وزنکشی خاموش مشایی بود، مجموعه جداییها نشان داد در نظر محمود احمدینژاد، یک اسفندیار رحیممشایی به چندین و چند فعال سیاسی اصولگرا میارزد.
رسانهبازی و رسانهسازی
شاید کمتر کسی بداهتاً این به ذهنش خطور میکند که اسفندیار رحیممشایی تمام ماههای پس از فروردین را به سکوت سپری کرده باشد و این تنها یک دلیل دارد؛ آن هم رسانهسازی و رسانهبازی مفرط رحیممشایی بود. او نه تنها هماهنگی کامل روزنامه ایران با خود را به دست آورد که در کار تاسیس روزنامه مستقل و نزدیک به خود شد. آرش خوشخو که سابقاً سردبیر تهران امروز (نزدیک به محمدباقر قالیباف) بود، ماموریت یافت تا روزنامه هفت صبح را راهاندازی کند. سابقه فعالیت خوشخو در نشریات اصلاحطلب و گردآوری تیمی از روزنامهنگاران حرفهای چنان جنجالی در روزهای منتهی به سال 90 میان روزنامهنگاران برپا کرد که هیچ مسئله صنفی ولو پراهمیتتری نمیتوانست جای آن را بگیرد. اصولگراها نیز با فاکتور گرفتن سابقه خوشخو در روزنامه تهران امروز، مشایی را متهم به همراهی با جریان فتنه کردند. بسیاری غوغای هفت صبح را بیشتر مربوط به حضور خوشخو و حواشی ناشی از ارتباطات خاص او با روزنامهنگاران میدانند تا روزنامه مشایی بودن. هفت صبح با سر و صدای زیاد و بدون آن که رویکرد سیاسی داشته باشد، روی دکهها آمد؛ اگرچه حضورش کمرمقتر از آن چیزی بود که انتظار میرفت.
با این حال روزنامه تنها ابزار مشایی نبود، سایتهای بیشماری در سال نود راهاندازی شدند و بعدتر یا فیلتر شدند یا از دسترس خارج شدند و باز به جای آنها چند سایت جدید سبز شد. آزادینیوز، تماشانیوز، هفت صبح، یکشنبه، ابصار نیوز، محرمانهآنلاین، همتآنلاین، باکریآنلاین، رهاپرس، خردادپرس، زماننیوز و .... همه و همه سایتهای با سیاست خبری افشاگرانه و حامی دولت بودند که در این سال راهاندازی و یکی یکی از دور خارج شدند. گزاف نیست اگر بگوییم این لیست لحظه به لحظه در حال تغییر است، شماری میروند و شماری میآیند. پس اگر در زمانی که این گزارش را میخوانید با سایتهای تازهای مواجهید، تعجب نکنید!
استفاده از راهروهای دادگاه کیفری
البته که بازداشت و بازجویی از تنی چند از نزدیکان اسفندیار رحیممشایی در سال 90، باعث نشد تا او با قوه قضائیه قهر کند و از ظرفیتهای اساسی این قوه در مسیر سیاستورزی استفاده نکند. مشایی اما این بار هم سکوت خود را نشکست، بلکه وکیل بیست و چندساله او، پیش افتاد و سخنگوی قضایی مشایی هم شد و چند مصاحبه هم با رسانهها داشت. علیاصغر حسینی که تا همین یکی، دو سال پیش در دانشگاه شهید بهشتی تحصیل میکرد، پس از وکالت تنی چند از متهمان حوادث پس از انتخابات 88؛ وکالت مشایی را عهدهدار شد و درباره محورهای مورد شکایت موکلش به باشگاه خبرنگاران جوان گفت:
«مشایی تاکنون ازشهردارتهران،مطبوعات،مداحان،وسایتهای خبری دردادسرای تهران به اتهام افترا،نشراکاذیب وتوهین طرح شکایت کرده است». با این حال گویی چندان جدیتی در رسیدگی به این پروندهها وجود نداشت. او پس از مدتی با بیان این که مداحان به دادگاه احضار نمیشوند،اضافه کرده بود: «این پرونده ها از نظر حقوقی پیچیده نیست و دادسرا اگر بخواهد میتواند یک هفته ای به این پروندهها رسیدگی و قرار نهایی صادر کند».
منصور ارضی، مداح سرشناس تهرانی، رئیس دفتر احمدینژاد را راس جریان نفاق خوانده و او را متهم به تلاش برای ایجاد حکومت خودگردان صهیونیستی با استفاده از ظرفیتهای ایرانیان خارج از کشور در درون ایران کرده بود.
مشایی پارلمانتاریست؟
انتخابات، انتخابات و انتخابات؛ این اصلیترین سرفصل مخالفان رحیممشایی در اظهاراتشان طی سال گذشته بوده است. این که آنچه به جریان انحرافی شهرت یافته قصد دارد تا نیمی از کرسیهای مجلس را تصاحب کند و برای این کار برنامههای جدی دارد. هر حرکت جدیدی در انتخابات به دیده تردید نگریسته میشد: «آیا این اقدامی به سود جریان انحرافی است؟» با این همه آنچه در پس این همه سخن و حرف معلوم نشد، کاندیداهای احتمالی این جریان انحرافی بودند. بسیاری از نمایندگان کنونی مجلس از خطر جریان انحرافی سخن گفتند. از محسن رضایی تا مصباح یزدی و مهدوی کنی؛ همه جبهههای سیاسی هوادار خود را تشکیل دادند و از چند ماه قبلتر ستادهای خود را فعال کرده اند؛ اما تا لحظه نگارش نخستین ویراست این گزارش؛ که سه هفته به انتخابات مجلس مانده بود، هیچ ردی از فعالیتهای انتخاباتی حامیان مشایی و احمدینژاد دیده نشد. گویی جریان انحرافی در انتخابات، نقش غول دریاچه نس را بازی میکند؛ افسانه میگوید که لیستی قرار است منتشر شود که حامیان مشایی هستند. انتخابات آمد و رفت؛ اما باز هم خبری از مشایی نشد. کاندیداهای مشایی در انتخابات مجلس از لباس پادشاه هم نادیدنیتر بودند.
از تمام این های و هوی؛ مشاهدات میدانی نه ستادی را نشان میداد، نه کاندیدایی را و نه همایشی. جز چند نفری هم چون بهمن شریفزاده و عباس امیریفر که حضورشان بیشتر برای باوراندان افسانه حضور جریان انحرافی در انتخابات بود و دو همایشی که احمدینژاد در آنها سخنرانی کرد؛ چیزی از فعالیتهای انتخاباتی مشایی در دست نیست. به نظر میرسد هر کدام از اضلاع درگیر این شایعه سودی از مطرح شدن آن میبرند. یکی دشمن مشترک میتراشد که وحدت را میسر کند؛ دیگری رقیب علم میکند که رای حزبالله را بگیرد و مشایی و نزدیکان احمدینژاد که سکوت کرده اند؛ شاید در پی آنند که از بزرگنمایی رسانهای رقبایشان برای القای اهمیت و عظمت خویش استفاده کنند، آن هم پس از سالی که سرشار از شکست سیاسی بود.
دو همایشی که تحت عنوان گردهمایی حامیان گفتمان انقلاب اسلامی برگزار شد و برخی مانند اسماعیل کوثری درباره آن معتقدند نه نشست انتخاباتی حامیان دولت که به واسطه ترکیب گزینشی آن، نشست حامیان جریان انحرافی بوده، بیشتر تریبونی برای حرفهای نه چندان رسمی و تا حدی افشاگرانه محمود احمدینژاد بوده است: «از قوه قضائیه خواستم 700 هکتاری که کسی در اطراف تهران تصرف کرده بگیرد و به بیت المال برگرداند. اگر هر متر مربع آن را صد هزار تومان حساب کنیم می شود 700000000000 تومان!» هر چند مشایی در این نشستها حضور نداشت، اما احمدینژاد در آنها جواب برخی منتقدان مشایی، از جمله آیتالله مصباح یزدی را داد: «یک آقایی که تندروی کرد و گفت بزرگترین خطر از صدر اسلام تا کنون و هفته بعد گفت اینها عددی نیستند، پیغام دادم که نگران شما هستم. پیغام دادم که این دولت را خدا بر سرکار آورده و اگر کسی در ذهنش این باشد که او دولت را آورده، خدا حالش را می گیرد و به جایی می رساند که همه بفهمند او نبوده».
آیا این نشستها انتخاباتی بوده و آیا مشایی لیستی برای مجلس بسته بود؟ در جریان انتخابات که کاندیداهای نزدیک به مشایی را فقط با ذرهبین میجستند؛ احتمالاً در مجلس هم نمایندگان نزدیک به او، جز با ذرهبین یافتنی نباشند.
سکوت و برکناری؛ تاکتیک دفاع از موضع رئیس دولت
اسفندیار رحیممشایی در سال 90 از برخی مسئولیتهای خود کنار گذاشته شد: سرپرستی نهاد ریاست جمهوری و ریاست کمیسیون فرهنگی از جمله سمتهایی بود که از مشایی بازپس گرفته شد. کسی این سلب مسئولیت را به معنای فاصله گرفتن مشایی از احمدینژاد تفسیر نکرد، چنان که وقتی فاضل موسوی، از احتمال برکناری مشایی و بقایی از سمتهایشان به خاطر پروندهای که در کمیسیون اصل 90 پیرامون آنها گشوده شده، سخن گفت؛ کسی وقعی به حرفهای او ننهاد. در کنار این کاستن از شمار مسئولیتها، مشایی در سال 90 هم سکوت اختیار کرده بود، سکوتی که بسیار حرف و حدیث داشت. مثلا محمد کرمیراد، نماینده مردم کرمانشاه در مردادماه گفته بود: «خبر ندارم مشایی کجاست. برخی میگویند حصر خانگی است. برخی میگویند فقط به محل کار باید برود. تعدادی هم میگویند که مشایی در دفتر کارش است». اما سکوت مشایی به این معنا نبود که او در برابر هجمه مخالفتها و انتقادها کوتاه آمده است. احمدینژاد در اواخر مهرماه تکلیف همه را با زمزمههای برکناری مشایی روشن کرد: «دولت برای مشایی هزینههای زیادی پرداخت کرده است اوحتی اگرخودش هم بخواهدکناربکشدمن قبول نمیکنم».
به نظر میرسد این سکوت تاکتیکی از جهتی به نفع او بوده؛ اینک معادله معکوس و در مقاطعی احمدینژاد زبان رئیس دفتر خود شده است. مثلا در اجلاس استانداران سراسر کشور گفت: «۲۵سال است که مشایی را می شناسم و در این مدت نماز شبش ترک نشده، او همچون شهید بهشتی مظلوم است و شک ندارم خداوند مزد مظلومیت او را طوری خواهد داد که همه متحیر خواهند شد». او در مراسم تودیع روحالله احمدزاده در سازمان میراث فرهنگی، در مقام تجلیل از مشایی گفت: «اززمانی که مشایی به این سازمان آمده،این سازمان متحول شدو حتی دربعضی ازبخشهابه اندازه ۵۰- ۶۰ سال قبل کارانجام شده است».
در حمایتهای احمدینژاد از مشایی که کوچکترین خللی به وجود نیامده است؛ اما در جایگاه هر دوی مشایی و احمدینژاد؛ در سپهر سیاسی ایران لرزههای بسیاری افتاده است. با تمام تاثیری که مشایی در معادلات تاثیرگذار و تعیینکننده سال 90 داشت، بی برو و برگرد؛ شیب منحنی کامیابیهای او دیگر نزولی شده است. گل توفیق مشایی در بهار سرشناسی اسیر خزان شد و هیچ نشانهای از بهبودش به نظر نمیرسد. بعید به نظر میرسد در انتخابات سال آینده ریاست جمهوری مشایی کارکردی حتی به اندازه آنچه در انتخابات مجلس داشت، داشته باشد. چهره محمود احمدینژاد و اسفندیار مشایی به سیاستمداران خستهای میماند که دیگر جست و خیزی از آنها انتظار نمیرود. درست شبیه هشت سال پیش سیدمحمد خاتمی؛ در همین روزها که چهرهای چون قالیباف را رئیس منصوب خود کرد در ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز. کسی چه میداند، شاید احمدینژاد هم در بهار 92 همان حرف خاتمی را در بهار 84 تکرار کند؛ کسی چه میداند شاید هم مثل ققنوس این دو یار دیرین باز از خاکستر خود برخیزند. هرچند این دومی بیشتر به قصه شبیه است.
24 خردادماه هم این گفتگوی جالب منتشر شد:
* روزنامه شرق
** سروش فرهادیان
خودش را برادر «اسفنديار رحيممشايي» ميداند؛ نه برادر خوني كه فكري. اين هم صيغهاي از برادري است. «صيغه» خواندن هم كه بلد است. اصلا بخشي از كارش است. «ارث» اين روزهاي مشايي به آدمهاي هفتاد خانه آن طرفترش هم ميرسد چه برسد به برادرش؛ برادر فكري. ميگويد «جلب» مشايي شده؛ جلب افكارش. «جلد» را اما زير بار نميرود. جلب هم اما مراتبي دارد براي خودش. داستان او و مشايي داستان دل و دلدادگي است؛ داستان گريبان دراندگي. «بهمن شريفزاده» سومين كسي است كه به «اتاق 01» آمده. مشايي را در قامت يك «عارف» ميبيند. ميگويد شگفتزده شده از دركش. از آموختههاي عرفانياش. آنقدر با شگفتي از مشايي ياد ميكند كه چارهاي جز شگفتزده شدن براي ما هم نميماند. «شگفتي» از اين همه «شگفتي». از «جريان معروف به انحرافي» دفاع ميكند. چنان كه انگار به حلقه ياران مشايي راه داده شده تا در پست دفاع قرار گيرد. از آن دفاعهايي كه سخت بپذيرد كسي از او رد شود و به مشايي برسد. ميخواهد هرچه اتهام به مشايي زده شده را يكتنه رد كند. اصرار دارد كه برويم به وادي اومانيسم، پلوراليسم، سكولاريسم و ناسيوناليسم. چهار مبنايي كه او ميگويد براساس آنها مشايي را منحرف ميخوانند. در كابينه ياران مشايي وزير دفاع برازنده اوست. در دفاع از مشايي به راديو رفته. مقاله نوشته. مجادله رودررو كرده و حتي شاگرداني هم تربيت كرده. چنان كه در زمان حضورش در «اتاق 01» دو نفر از شاگردانش او را همراهي ميكردند. نظارهگر حرفهايش بودند؛ معلوم بود كه قند توي دلشان آب ميشود وقتي صداي استادشان را ميشنوند. در سرتاسر زمان شريفزاده در «اتاق 01»،«جناب مشايي»، «جناب مشايي» طنينانداز است. شايد هم حق دارد؛ مشايي كه او در تصور دارد و تبليغ ميكند انصافا كمتر از «جناب» خطاب نميپذيرد. مشايي كه كمي به چپش برويم به خط «افراط» ميرسيم. به راستش هم كه سرك بكشيم به وادي «تفريط» وارد ميشويم. مشايي، ببخشيد «جناب مشايي» براي او خال سياه است. خود خود هدف. نقطه اعتدال.
.0 شما جزو جريان موسوم به انحرافي هستيد؟
جريان انحرافي چيست؟
.1 همين جرياني است كه از آن تمامعيار دفاع ميكنيد.
من دو گروه را جريان انحرافي ميدانم. جرياني كه سكولاريزاسيون اسلام را موجب شدند؛ يعني برخي از كساني كه نام اصلاحطلب روي خودشان گذاشتند. برخي از كساني كه گفتند برای راه یافتن به جهان باید از برخي مقدسات خودمان صرفنظر كنيم و دوم آنهايي كه گفتند بايد اسلام را چماق كنيم و به سر ديگران بكوبيم.
.0 منظور من از جريان انحرافي نسبتي است كه برخي، به تعدادي از نزديكان رييسجمهوري ميدهند؛ اصلاحطلبان و چماق بهدستان كه ماجرايشان جداست. چرا به سوال مشخص من پاسخ مشخص نميدهيد.
اگر منظورتان اطرافيان رييسجمهوري است كه بايد بگويم اين بهتان است كه بر اينها زده شده، يعني به دروغ به آنها انحرافي گفتند و ميگويند.
.1 ميگويند خود شما هم جزو اين جريان معروف به انحرافي هستيد؛ به خودِ خود شما ميگويند منحرف.
من اين فكر را قبول دارم.
.0 خب حالا كه قبول داريد؛ منحرف خوانده شدن چه حسي دارد؟
حس بيخيالي؛ بلا كشيم و ملامت شنويم و خوش باشيم.
.1 يعني بيخيالي طي ميكنيد و ميكنند؟
بله.
.0 نسبت فكري شما و مشايي چيست.
ما برادران فكري همديگر هستيم.
.1 ميگوييد منحرف خوانده شدن را بيخيالي طي ميكنيد ولي اين بيخيالي ممكن است كار دستتان بدهد. مثل برخي از دوستانتان.
بيخيالي احساسی و عاطفي نه بيخيالي نسبت به وظيفه. ما وظيفهمان اين است كه اين خط را تبيين كنيم. شما مغالطه كرديد بدون اينكه خودتان دقت كرده باشيد.
.0 با توجه به دفاع جانانهاي كه از رييس دفتر رييسجمهور ميكنيد؛ اسفنديار رحيممشايي را براي ما تعريف كنيد؟
يك انسان آزادانديش عميق و با ضميري روشن.
.1 مشايي عارف است؟
گفتند قلب پاك محل جوشش معرفت است و من اين جوشش معرفت را در ايشان ديدم.
.0 عارف هستند يا نيستند.
خواننده خودش ميفهمد محل جوشش معرفت يعني چه. همين اندازه ميگويم.
.1 چرا؟
چون كلمه عارف مشترك لفظي است.
.0 به معناي عاميانه بگوييد كه مشايي عارف هست يا خير؟
من فقط ميخواهم اين را بگويم كه قلب ايشان محل جوشش معارف است.
.1 و فكر ميكنيد مشايي كراماتي دارد؟
اين صبوري، متانت و مهرورزياش را كرامت ميدانم.
.0 منظورم شايعههايي است كه در بعد ماوراءالطبيعه به او نسبت ميدهند؟
نه، اصلا ايشان اهل اين معاني نيست. چه ميگويند؟
.1 ميگويند درويش و صوفی است.
درويش و صوفی نيست.
.0 ميگويند مشايي ميتواند وردي بخواند تا اتفاقيهاي عجيبي بيفتد.
اينها را هم دشمنان ايشان درآوردند.
.1 به علوم غريبه اعتقاد دارد؟
فكر نميكنم.
.0 شما در مقام دفاع خيلي سفت و سختي از مشايي هستيد.
آنچه را من از آقاي مشايي دريافتم از مباني فكري، از عمق و دقتنظر ايشان است، نه از سنخ رمالي است. نه از سنخ سحر است. نه از سنخ جادو است نه از سنخ ارتباط با جن. اما جناب مشايي را به خاطر همين حرفها منحرف خواندند. آنچه كه من از آقاي مشايي شنيدم را در مقالههايم اثبات كردم و هيچكس هم نميتواند آنها را رد كند.
.1 چرا فكر ميكنيد كسي نميتواند ديدگاه شما نسبت به مشايي را رد كند؟
چون هيچكس حاضر به مناظره با من نبوده، نيست و نخواهد بود. هركسي هست بيايد جلو. من درباره افكاري كه از آقاي مشايي و احمدينژاد مطرح كردم حاضرم به مصاحبه، مناظره و مجادله بپردازم. آنچه كه من از آقاي مشايي شنيدم عمق فلسفي دارد. نميگويم ايشان فيلسوف است؛ يعني نشسته در مكتب فلسفي درس خوانده، اما حرفهايش عمق فلسفي و معرفتي و عرفاني دارد.
.0 در چه سطحي است؟
بسيار خوب؛ آنقدر كه مني را كه سالها تدريس فلسفه كردم و مباحث عرفاني خواندم به تعجب واداشته است.
.1 چرا مشايي يك دفعه تا اين حد سر زبانها افتاد.
چون انديشه جناب مشايي انديشه جهاني شدن است. از طرفی تفكر آقاي احمدينژاد مجاري اقتصادي را خيلي تغيير داد. اين يكي از علل اهميت اين تفكر است. شما بدانيد حملهها به آقاي مشايي الزاما حمله به آقاي مشايي نيست.
.0 پس شما با احمدينژاد موافقيد كه گفت «اينها ميخواهند من را بزنند اما مشايي را ميزنند.»
بله، الان دارند مستقيم خود ايشان را ميزنند.
.1 نگفتيد چرا فكر ميكنيد مشايي يك دفعه مهم شد؟
آقاي مشايي يكي از افراد متفكر در اين تفكر است.
.0 اگر مشايي تا اين حد عارف است، چرا وارد سياست شده. عرفان و سياست خيلي با هم سازگار نيستند.
اصلا تعجبانگيزي و حيرتانگيزي نگاه عرفاني آقاي مشايي در همين است؛ من يافتم كه ايشان معارف و مباني معرفتي را عملياتي و اجرايي ميكند.
.1 يعني چه كه معرفت را عملياتي ميكند؛ متوجه نميشوم؟
خودم هم نميفهمم فقط گاهي اوقات مصاديقش را ميبينم. يعني ميبينم آنچه را ايشان ميگويد در كتابهاي عرفاني خواندم و ديدم؛ در عرفان درسي. ولي ايشان در روند جهان اين را ترسيم ميكند. راهكار ميدهد كه چطور بايد به نگاه يكپارچهاي برسيم. در نگاه عرفاني است همگان فطرتا خداجو و خداپرست هستند ولو دنبال بدي بروند. گرايش همه به خوبيها و به خداست اما بينشها متفاوت ميشود. وقتي انسانها را اينگونه نگاه كنيم كه داراي گرايشهاي يكساني هستند آن وقت، نحوه بخورد با آدم فاسق مثل نحوه برخورد با كسي ميشود كه او را همگرايش با خودت ميبيني و فقط ميگويي يك خطايي كرده. حالا همين را آقاي مشايي آورده در سطح جهاني به عنوان نحوه عرضه دين اسلام مطرح ميكند.
.0 يك عملش را بگوييد.
مثل همين مركزي كه تاسيس شده.
.1 چه مركزي؟
مركز مطالعات ملي جهاني شدن در نحوه عرضه دين كه خيلي كاملتر از بحث گفتوگوي تمدنهاست.
.0 در ادامهاش است؟
اين صحيحتر و كاملتر است.
.1 با اين درك ويژهاي كه شما از مشايي سراغ داريد و با اين كشفي كه در وجود او كرديد اگر مشايي سياسي نميشد، چه ميشد؟
حرفهايش مدرسهاي ميشد. اما ايشان سير كمالش در جامعه معنا پيدا ميكند.
.0 برخي ميگويند مشايي طيالعرض ميكند؟
نه، اين حرفها چيست.
.1 اين سوال، سوالي است كه وجود دارد.
شكلهاي گوناگوني براي مقابله با آقاي مشايي انديشيده شده است. اين فضايي كه من تا حالا براي شما گفتم خيلي علمي و دقيق بود ولي آن فضاي سخيف و سطحي عاميانه را هم در مخالفت با آقاي مشايي مطرح ميكنند؛ بحث رمالي، جنگيري و كرامات. حتي تا آنجايي كه آقاي احمدينژاد گفتند پيش من آمدند گفتند تو سحر شدي، گفتم خود من آمادهام. باطلش كنيد.
.0 چه كسي بوده؟
آمدند به رييسجمهوري گفتند تو سحر شدي، آقاي احمدينژاد گفت من آمادهام؛ سحر را باطل كنيد. گفتند ما نميتوانيم سحر را باطل كنيم چون سحر خيلي بزرگ است. گفتند فقط يك نفر ميتواند باطل كند. ايشان واقعا خندهاش گرفته بود.
.1 چه كسي ميتواند؟
يك نفر كه آن هم گفته اگر من بخواهم اين كار را بكنم سحر به خودم برميگردد و خودم را ميكشد. يعني چيزهايي را كه ما در فيلمها به عنوان سرگرمي ميبينيم يك آقايي آمده به رييسجمهوري گفته. خود آقاي احمدينژاد هم اسم نبرد. يكي از آقايان روحاني بوده؛ ولي چه كسي بوده را نميدانم.
.0 آن كسي كه ميتواند، فداكاري بكند و اين سحر را باطل كند؛ قرباني ميشود.
حرفهاي بيپايه و خندهدار زدند. براي بنده هم اين حرف را زدند و گفتند اين آقا؛ يعني من، از خودشان بودم، اما 10 دقيقه با مشايي نشستم و اينگونه شدم.
.1 يعني سحر شديد؟
بله، خواستند بگويند از نظر منطقي در 10 دقيقه نميشود كسي را مجاب كرد و اين نيروهاي مشايي بوده كه فكر من را عوض كرده.
.0 اگر مشايي اينطوري كه شما ميگوييد عمق معرفتي و فلسفي دارد چرا مخالفانش ميگويند خانوادهسالاري كرده و نام برخي اقوامش در پروندههاي فساد مالي كه اخيرا رسيدگي ميشد مطرح است. يك آدمي با اين كرامات چرا بايد اين كار را بكند؟
از آنها بپرسيد.
.1 خانوادهسالاري كرده يا نه؟
نميدانم! اما آدم اقرار را از زبان مخالف بشنود فضيلت است. يك آقاي روحاني يك موقعي در تقبيح آقاي مشايي اينطوري گفت، كه اين آقاي مشايي يك مرتاض قوي است. نمازهاي او سه ساعت طول ميكشد، اغلب روزها را روزهدار است، وقتي در شهرداري بود يك چاي شهرداري را نميخورد. غذاي خودش را از خانه ميآورد و غذاي دولت را نميخورد. اما بعد گفت جناب مشايي بيدين است. گفتم كاش همه بيدينهاي ما مثل او بودند ؛من نميدانم پس دين يعني چه؟
.0 نسبت شما با مشايي چيست كه اين همه از او دفاع ميكنيد؟
من مثل هر ايراني ديگري خواننده مقالات، آرا و عقايد افراد گوناگون هستم. با برخي از آرا و عقايد و افكار جناب مشايي هم روبهرو شدم و مطالعه كردم.
.1 چطور با مشايي آشنا شديد؟
يكسال و نيم پيش در جمعي كه استادان دانشگاه و حوزويان جهت بحث و نقد حضور داشتند در مجموعه نهاد ریاست جمهوری شركت كردم كه آقاي مشايي هم بود. يك نشست علمي بود.
.0 رييس دفتر رييسجمهوري را چه به برگزاري نشست علمي.
نشست فرهنگي دولت بود؛ يك حلقه علمي بود.
.1 وآن حلقه علمي با چه هدفي ايجاد شده بود؟
گفتوگو.
.0 گفتوگو خودش وسيله است؛ هدف چه بود؟
شفاف شدن خيلي از مسايل.
.1 شما از قبل راجع به مشايي شنيده بوديد؟
جسته و گريخته.
.0 نتيجه آن جلسه چه شد؟
در ارتباط با نحوه عرضه دين به جامعه بحث شد.
.1 و ديدگاه مشايي راجع به نحوه عرضه دين چه بود كه مورد قبول واقع شد؟
من گزارش آن جلسه را به ياد نميآورم.
.0 گزارش نميخواهم، مايلم بدانم نقطه وصل شما و مشايي كجاست؟
يادم هست پس از جلسه به اين برداشت رسيدم كه آقاي مشايي فرد دقيقي است.
.1 نقطهاي كه شما به مشايي وصل شديد كجا بود؟
وصل نشدم.
.0 چرا به كلمه «وصل» حساس هستيد. منظورم دوست و همراه شدنتان است.
دوست هم به آن معنايي كه شما ميگوييد نشدم.
.1 دوست نشديد و آن وقت تا اين حد براي دفاع از مشايي سينهچاك ميكنيد.
يعني بايد ديد بنده چه تناسبي بين افكار خودم و افكار آقاي مشايي ميبينم؟
.0 شما سخنگوي «جبهه توحيد و عدالت» در انتخابات مجلس نهم بوديد. جبههاي كه ميگفتند نامزدهاي طرفدار مشايي هستند.
آن بحث ديگري است و به كار علمي ارتباطي ندارد.
.1 ميخواهم بگويم اشتراكاتتان زياد است.
مشتركاتي كه شما به دنبال آن هستيد را با آقاي مشايي دارم.
.0 و آنها چه هستند؟
بهتر است شما اينگونه بپرسيد كه چه مشابهتها و مشتركاتي بين افكار خودتان با افكار آقاي مشايي ديديد كه نسبت به افكار و آراي ايشان جلب شديد؟
.1 پس جلبي بوده؟
بههرحال بنده به افكار ايشان علاقه دارم، اگر علاقهمند نبودم كه دفاع نميكردم.
.0 جلد كه نشديد؛ فقط جلب بوده؟
شما ما طلبهها را نميشناسيد.
.1 ميشناسم.
اگر ميشناختيد اين سوال را نميكرديد. چون طلبههاي قديمي يك حريت خاصي دارند كه اگر تفكري را نپذيرند هيچ موقع جلب نميشوند.
.0 منظورم اين است كه اين جلب به مراتب جلد رسيده يا خير؟
جلب در مرام طلبگي براساس باور طرف مقابل است. اگر كسي را باور نكنند هيچ وقت جلبش نميشوند.
.1 شما مشايي را باور كرديد؟
حالا بررسي ميكنيم كه بنده از آغاز چه چيزهايي را مشاهده كردم كه نسبت به ايشان جلب شدم و گرايش پيدا كردم به دفاع و حمايت از افكار و انديشههاي ايشان. من در همان پنج، شش جلسهاي كه يك سال و نيم پيش با هم داشتيم احساس نوعي عمق و دقت در آقاي مشايي كردم. وقتي كه ايشان مطالبش را عرضه كرد پي بردم كه دريافتهاي عميقي از دين دارد؛ اما نميدانستم چرا. چون من نه با سوابق تحصيلي ايشان آشنا بودم، نه با سوابق ديني و نه با سوابق اجتماعيشان. اما وقتي مطالبشان را شنيدم، فهميدم بسيار عميق، دقيق و ظريف است. برخي از اين ظرافتها را وقتي از آقاي مشايي شنيدم متحير شدم چون بعيد ميدانستم كسي به اين ظرافتها توجه داشته باشد. من در فلسفه و عرفان كار جدي كردم و بيشتر ظرافتهاي مطالب آقاي مشايي را از سنخ ظرافتهاي عرفاني ديدم. و بعد تعجب كردم كه مگر ايشان مطالب عرفاني خوانده؟ و با خودم ميپرسيدم آقاي مشايي ممكن است اين مطالب را كجا آموخته باشد كه به اين نكات ظريف و دقيق توجه دارد. مساله اين نبود كه صرفا يك صحبتي از دهان ايشان خارج شود و احيانا بشود اين صحبت را بر يك مبنايي از عرفاني حمل كرد؛ مساله جديتر از اين بود.
.0 چه چيز مطالب مشايي عجيب بود. فقط ميگوييد: عجيب بود.
اينكه ايشان مطلبي را دقيق ترسيم ميكرد. اين نشان ميداد كه به دقت آن معنا را دريافته است. اين موضوع در چند جلسه تكرار شد و براي من مسلم شد آنهايي كه به آقاي مشايي ايراد ميگيرند در واقع مطالبشان را درك نميكنند. در همان جلسهاي كه گفتم برگزار شد، هم برخي مطالب ايشان را درست فهم نميكردند؛ البته مطلب، مطلب دشواري بود و نياز به قدرت تسهيل فوقالعادهاي داشت. اما با اين حال من ميديدم كه برخي مطالب را آنگونه كه مدنظر ايشان است فهم نميكنند؛ همين، براي من نتيجهاي كه عرض كردم را قطعي كرد.
.1 كدام نتيجه؟
اينكه اتهاماتي كه به ايشان وارد ميشود يك عامل مهمش عدم فهم مطالب آقاي مشايي است. مطلب آقاي مشايي خوب فهميده نميشود؛ بعدها يك عامل ديگر را هم در وارد كردن اتهام به ايشان پيدا كردم و آن دشمني است. حتي اخيرا با چند نفر از بزرگان سياسي كشور در ارتباط با مكتب ايراني در راديو «گفتوگو» بحث شد ولي اين بحث منتشر نشد. آن افراد با اينكه آدمهاي خوبي بودند و من از آنها اسمي نميبرم...
.0 کسی خودش براي گفتوگو ميآيد يعني مايل است كه اسمش منتشر شود.
از افراد شاخص در امور سياسي كشور هستند.
.1 كي؟
آقاي ترقي و آقاي دهقاني كه مربوط به يكي از اين احزاب بودند. آقاي ترقي بخشي از صحبتهاي آقاي مشايي در مورد مكتب ايراني را به عنوان دليل انحراف مطرح كردند. بنده آقاي ترقي را آدم بسيار خوب و منصفي يافتم؛ وقتي جملات ديگر را آوردم برداشت ايشان غيراز آن برداشتي شد كه وقتي يك جمله به صورت جداگانه انتخاب و گزينش شده بود.
.0 وقتي جملههاي كامل را آورديد آقاي ترقي چه گفت؟
داوري غير از داوري پيشين شد. ميخواهم بگويم آنها كه فقط يك قطعه از حرفهاي آقاي مشايي را منتشر كردند، مقصر هستند. اينها ديگر بحث خلاف برداشت و ضعف در برداشت يا ضعف در فهم نيست؛ ضعف در انتقال است.
.1 به گفته شما آنهايي كه به مشايي انتقاد ميكنند دو مشكل دارند. يكي ضعف در درك حرفهاي مشايي است يكي هم دشمني. خب چه كساني با مشايي دشمن هستند؟ اصلا چرا بايد با او دشمن باشند؟
اين ديگر ميرود به فاز سياسي. بناست كه ما بحث فرهنگي در ارتباط با انحراف داشته باشيم. وگرنه ميرويم به فاز قدرت و اقتصاد.
.0 آنهايي كه با مشايي دشمن هستند مشكل اقتصادي و سياسي و... با او دارند.
قطعا.
.1 اقتصاد يعني چه؛ مگر مشايي منافعشان را تهديد كرده؟
نه شخص آقاي مشايي، كلا تفكر دولت در اين دو دوره تفكرات اقتصادي خاصي است و بسياري از مجاري آمد و شد ثروت را محدود كرده.
.0 اين ادعا با اين نميخواند كه بزرگترين اختلاس در همين دوره اتفاق افتاده.
ميخواهيد وارد اقتصاد شويم؟ اين بزرگترين اختلاس را چه كساني انجام دادند؟
.1 اينكه در كدام دوره اتفاق افتاده خيلي مهم است.
اين مهم است؛ هميشه بدترينها در دوره بهترينها انجام ميشود. وقتي اختلاس مطرح شد برخي از مسوولان كوشيدند انگشت اتهام را به سمت دولت بگيرند ولي بعد گفتند دولت نقشي نداشته. اگر به خاطر داشته باشيد يكي از روزنامهها تصوير يك امضا را در صفحه اولش انداخت و گفت اين امضا، امضاي آقاي مشايي است كه پاي برگه اختلاس وجود داشته؛ يعني مثلا مدرك پيدا كرده بودند. اما قوهقضاييه تا به حال هيچ اتهامي را متوجه دولت آن هم نزديكان رياست محترم جمهوري نكرده.
.0 اما انگشت اتهامي كه ميگوييد به سمت برخي دولتيها بوده هنوز هم هست.
وقتي مقامات بالا ميگويند اگر چيزي ثابت شد هم لازم نيست گفته شود آن وقت چگونه كسي به خودش اجازه ميدهد آنچه كه هنوز به مرحله طرح اتهام در قوهقضاييه هم نرسيده را به كسي نسبت دهد؛ خود اين جرم است.
.1 اصلا حرف مشايي چيست كه برخي آن را نميفهمند و برخي از روي دشمني بد انتقال ميدهند؟
تازه آمديد سر اصل مطلب.
.0 خب پس در گفتن اصل مطلب درنگ نكنيد.
طبيعتا اگر بخواهيم وارد اين مقوله شويم ديگر از مقوله مخالفتهايي نظير تقصير در انتقال فاصله ميگيريم و ميرويم سراغ قصور در فهم. و بعد هم اتهاماتي كه از قصور در فهم و برداشت غلط سرچشمه گرفته و جريان آقاي مشايي را متهم كرده به انحراف.
.1 اول بگوييد حرف حساب آقاي مشايي چيست.
من سعي ميكنم در سه سطح حرف آقاي مشايي را بيان كنم. اول سطح مباني فكري و انديشه، دوم سطح عرضه دين، فكر و فرهنگ و سوم بحث عكسالعمل در برابر مخالفتها. انحراف هميشه به علت افراط و تفريط است. در مقابل اعتدال در مسير صحيح و درست است. ما بايد ببينيم آقاي مشايي چه ميگويد و دو تفكر ديگري كه احيانا در عرض اين تفكر وجود دارد چه نوع تفكراتي هستند. آن موقع ميتوانيم تشخيص دهيم كدام افراط است، كدام تفريط و كدام اعتدال. جناب مشايي را به چند انحراف متهم كردند. اول ايشان را «اومانيست» ناميدند. بعد «پلوراليست». بعد گفتند تفكر «ناسيوناليستي» دارد. يعني مليگراست و چهارم اتهام داشتن تفكر «سكولاريستي» را مطرح كردند. براساس اين چهار پايه جناب مشايي را متهم به انحراف در مبنا ميكنند. اتهامي كه ما باور نداريم. ما اومانيسم را يك تفكر نادرست ميدانيم و سكولاريسم، پلوراليسم و ناسيوناليسم را باور نداريم. حالا چرا او را متهم به ناسيوناليست بودن كردند، به خاطر بحث مكتب ايراني. چرا او را متهم به تفكر اومانيستي كردند كه امروز اين اتهام توسعهيافته و چترش بر بالاي سر رييسجمهوري هم باز شده؛ به دليل بحث كرامت انساني و نگاه خاص و ويژه به انسان كه از نظر او ميتواند مظهر همه اسماء الهي باشد. بعد گفتند مخالفت با بحث هدايت و روحانيت دليل تفكر سكولاريستي ايشان است و به خاطر اينكه ايشان در يكي از سخنرانيهايش گفتند ديگر امروز جايي براي اسلامگرايي نيست و اسلام را نميتوانيد اينطور عرضه كنيد و ما بايد برويم به سمت جهاني شدن جناب مشايي را به پلوراليسم متهم كردند. ما بايد روي اين بحث كنيم كه آناني كه چنين اتهامي را وارد آوردند چه ميگويند و جناب مشايي در اين چهار مورد چه گفته.
.0 و شما ميخواهيد هر چهار اتهام را رد كنيد؟
بله. آنچه كه جناب مشايي و آقاي احمدينژاد در مورد انسان بيان كردند منطبق است با مباني عرفاني و فلسفي ما؛ آنچه عرفا ميگويند همين است. من هم در مقالههايم در دفاع از اين تفكر مداركم را نشان دادم؛ از كلمات ابنعربي گرفته تا كلمات امام خميني. همه به انسان اينگونه نگاه كردند كه جناب مشايي نگاه ميكند.
.1 پس اين منتقدان پرشمار مشايي چه ميگويند؟
كار به جايي رسيده كه برخي مقاله مينويسند و تفكر عرفاني و فلسفي را در كنار اومانيسم ميآورند و هر سه را باطل معرفي ميكنند. افرادي مانند آقاي مهدي نصيري؛ معني اين چيست؟ مهمتر كاري است كه سايتها با مطالب اين افراد ميكنند؛ انتشار وسيع حرفهاي منتقدان جناب مشايي، اين يك خط است. سوال اين است كه سايتهايي كه خود را سايتهاي انقلابي و اصولگرا معرفي ميكنند، سنگ انقلاب را به سينه ميزنند و خود را مدافع امام و افكار امام ميدانند چرا اين افكار را منتشر ميكنند.
.0 چرا منتشر نكنند؛ مگر حمايت از مشايي و احمدينژاد ملاك درستي يا نادرستي به قول شما «زدن سنگ انقلاب به سينه» است.
آنچه جناب مشايي و احمدينژاد ميگويند همان مباني عرفاني ما است. شايد اين ادعا را تازه بشنويد؛ اينها معجزات امام رضوانالله در اين قشر سني است. مثل مشايي و احمدينژاد تك نبودند؛ حاج همتها و آوينيها اگر افكارشان امروز مطرح ميشد به انحراف متهم ميشدند؛ اينها معجزات امام است. كاري كه امام كرد اين بود كه اسلام واقعي كه ممزوجي از عقل و دل و رفتار بود را معرفي كرد.
.1 يعني ميگوييد آنهايي كه به تفكر مشايي ايراد ميگيرند به نوعي تفكر بنيانگذار جمهوري اسلامي را رد ميكنند؛ ميخواهيد اين نتيجه را بگيريد؟
همينها افكار امام است. من ادعا ميكنم كه مطالب آقاي مشايي درباره اسلام مباني عرفاني دارد و مباني عرفاني را امام به نسل آقاي مشايي و احمدينژاد تعليم داد.
.0 پس چرا بسياري از همنسلان مشايي و احمدينژاد امروز مدعي هستند و به اين تفكر ايراد ميگيرند.
بيشتر خوبان كه رفتند.
.1 يعني اينهايي كه ايراد ميگيرند جزو خوبان نيستند؟
آنهايي هم كه موافق هستند سكوت كردند. كداميك از مخالفان جناب مشايي با عرفان آشنايي دارند؟ كدامشان فلسفه ميدانند؟
.0 و شما مخالفان تفكر عرفاني مشايي را متهم ميكنيد به عدم درك.
عدم درك انسانشناسياي كه آقاي احمدينژاد و جناب مشايي مطرح ميكنند.
.1 به بيسوادي متهمشان ميكنيد.
بله، بيسوادي به عرفان.
.0 اتهام بزرگي است.
بله! اما اصلا آنان ميگويند ما عرفان را باور نداريم.
.1 خيلي از كساني كه متهم به بيسوادي ميكنيد از برجستههاي حوزه هستند؟
در انسانشناسي؟ من در اين مقوله صحبت ميكنم. چه كسي در انسانشناسي به مطالب آقاي احمدينژاد و جناب مشايي ايراد گرفته و گفته من عرفان خواندم.
.0 حتي اگر آيتالله...
هركسي باشد، فرقي نميكند. نميشود منتقدان بگويند اين عرفان است و عرفان را باور دارند ولي حرف آقاي احمدينژاد را باور ندارند.
.1 اين چه تفكراتي است كه مشايي بر آن واقف، حاذق و برجسته است ولي خيلي از علماي ديني با آن موافق نيستند.
خب نباشند، اين سيري است كه هميشه بوده. چه فرهادها مرده در كوهها /چه حلاجها رفته بر دارها. شما فكر ميكنيد امام را آنگونه كه بود همه باور دارند؟
.0 اگر آنهايي كه تفكر مشايي را رد ميكنند، تفكر بنيانگذار جمهوري اسلامي را رد ميكنند پس به چه چيزي از اين نظام معتقد هستند؟
تا سال گذشته هيچكس نميآمد عرفان و فلسفه را زير سوال ببرد. فقط ميگفتند حرفهاي آقاي مشايي اومانيستي است.
.1 عارفان معروف در عصر اخير چه كساني هستند؟ (در عصر اخير)
امام، مرحوم شاهآبادي، علامه طباطبايي، سيدعلي قاضي، ملاحسينقلي همداني.
.0 يعني شما ميگوييد كساني كه الان تفكر مشايي و احمدينژاد را زير سوال ميبرند، در طولش تفكر اينها را زير سوال ميبرند؟
بله، آنان به صراحت ميگويند اسلام چيزي به نام عرفان ندارد. من ميخواهم پيچ ماجرا را به شما نشان دهم؛ تا سال گذشته ميگفتند اين تفكر نسبت به انسان اومانيستي است حالا از پسپرده يك چيزهايي معلوم شده. چرايش را نميدانم، شايد ما دفاع كرديم و گفتيم تفكرات عرفاني است كه حالا خود عرفان را نشان گرفتند.
.1 خود مشايي چه ميگويد، تعريف مشايي از عرفان چيست؟
راجع به انسان گفتم.
.0 تعريف مشايي از عرفان را بگوييد.
وارد اين فضا نشويد؛ من دارم راجع به انسان بحث ميكنم. كلمه عرفان خيلي چيزها را شامل ميشود. من گفتم چهار مبنا باعث شده آقاي مشايي را منحرف اعلام كنند. اولي تعريف از انسان است؛ حالا تعريف آقاي مشايي از انسان چيست؟ تعريف آقاي مشايي از انسان همان تعريفي است كه عرفا از انسان دارند. ميگويند انسان موجودي است كه پتانسيل بروز و ظهور تمام اسما الهي را دارد؛ يعني تمام كمالهاي الهي ميتواند در آينه وجودي انسان منعكس شود.. اينها را آقاي رييسجمهوري در جايي گفتند، فورا بعضي از آقاياني كه خود را فيلسوف هم ميدانند، ولي عرفان نميدانند به رييسجمهوري ايراد گرفتند كه درست است انسان بزرگ است ولي نه در خالقيت؛ معلوم شد كه عرفان نميدانند.
.1 آنهايي كه به مشايي در زمينه صوفيگري ايراد ميگيرند ميگويند او رمال است.
اينها بحثهاي سطحي و پيشپا افتاده است. بگذاريد اول اين مباني را مطرح كنيم.
.0 اين خيلي مهم است.
اين تفكرها اصلا ربطي به رمالي ندارد.
.1 شما داريد از مشايي رفع اتهام ميكنيد.
من دارم ميگويم ايشان انسان را چگونه ميبيند؟ جناب مشايي انسان را داراي پتانسيلي ميبيند كه ميتواند خدا را با همه كمالاتش نشان دهد. متاسفانه خيليها فكر ميكنند اين يعني اومانيست. حالا اومانيست چيست؟ وقتي در غرب تفكر اومانيسم براي دفاع از انسان به وجود آمد گفتند انسان در قرون وسطا تحقير شده، قدر و منزلتش پايين آورده شده، بعد به اين نتيجه رسيدند كه ما بايد انسان را تعظيم كنيم. مسير اومانيسم رفت به سمتي كه دين، انسان را تحقير كرده. گفتند انسان بايد به قدري بزرگ شود كه خدا را كنار بگذارد، انسان ميتواند خدا شود. يعني ميتواند جاي خدا را از خدا بگيرد و خودش به جاي او بنشيند. اما در اسلام اين جانشيني با آن به جاي خدا نشستن فرق دارد. اما بعضيها نتوانستند اشتراك لفظي را تشكيل دهند و گفتند در غرب هم گفته شده كه خدا را بايد كنار زد و به جاي خدا نشست. در حالي كه اين جانشيني خدا، خلافت الهي است اما معنياش كنار زدن خدا نيست. يعني با خدا معني ميشود.
.0 ميخواهيد بگوييد مشايي حرف عرفا را ميزند؟
بله! در اين نگاه باور جناب مشايي عرفاني است. من عرض كردم هميشه در يك عرصه سه طرز فكر وجود دارد. افراط، تفريط و اعتدال.
.1 مشايي نگاهاش به انسان كدام است؟
نگاه معتدل. معتقدم برخي از آنها كه خود را اصولگرا ميدانند و با اين نگاه آقاي مشايي به انسان مخالفت ميكنند نگاهشان متحجرانه، تفريطي و قرون وسطايي است. برخي ديگر كه زياد مخالفت نميكنند ولي موافق اين نگاه هم نيستند و احيانا ممكن است آقاي مشايي را جزو اصولگرايان بدانند نگاه غربي دارند. در ارتباط با «مكتب ايراني» و نگاه به ايران هم ما يك نگاه تفريطي، يك نگاه افراطي و يك نگاه اعتدالي و صحيح داريم. نگاه تفريطي به ايران اين است كه حتي برخي ميگويند زبان رسمي كشور ما بايد زبان قرآن باشد. برخي نگاهشان تا اين اندازه نسبت به ايران منفي است كه ميگويند اصلا لزومي ندارد كه نام ايران برده شود. بعضيها هم افراطي هستند كه براي ايران فينفسه ارزش ذاتي قايل هستند. اما ميبينم براي آقايان مشايي و احمدينژاد ايران قابل ستايش است چون بهترين برداشت و قرائت را از دين خدا داشته. بهترين قرائت از حقايق ديني نزد ايرانيان بوده؛ مكتب ايران يعني بهترين تلقي از اسلام، متاسفانه كساني كه آقاي مشايي را متهم به انحراف كردند به غلط برداشتشان اين بود كه ايشان مكتب ايران را در كنار مكتب اسلام گذاشته و خطاي اينها بود كه اسلام را در حد يك مكتب پايين آوردند. ايشان ميگويد اسلام ديني است كه برداشتهاي گوناگوني از آن وجود دارد.
.0 و اينجا هم به نظر شما خط اعتدال آن ديدگاهي است كه مشايي ميگويد؟
آقاي مشايي ميگويد شما مردم ايران را بايد تحسين كنيد و بگوييد آفرين چون بهترين برداشت را از اسلام دارند. چرا اين اعتدالي است، چون نه به ايران ارزش ذاتي ميدهد نه بر سر ايران ميزند.
.1 برخي ميگويند تاكيد احمدينژاد بر ايران و ايراني، بازي با كارت مليگراييست؟
نيست.
.0 برخي ميگويند آقاي احمدينژاد براي اينكه عقبه اجتماعي پيدا كند چون ميداند ايرانيها به مليتشان حساسيت دارند، مثلا در حوادث سال 88 بحث مليگرايي را مطرح ميكند.
ميگويند «ثبتالعرش ثمالنقش.» يعني اول شما ثابت كنيد اين تفكر مليگرايي است بعد بگوييد براي چه از آن استفاده ميكند.
.1 مشايي مليگراست؟
خير.
.0 احمدينژاد مليگراست؟
به آن معناي ناسيوناليستي خير. مشايي ميهنپرست نيست ولي ميهنستا است.
.1 اگر يادتان باشد پارسال قرار بود جشن نوروز در تختجمشيد برگزار شود، اما مخالفتها به حدي بالا گرفت كه دعوت از سران كشورهاي همسايه را لغو كردند.
كشور طبق مصالح بايد اداره شود. اما مخالفتها آنقدر زياد بود كه لغو شد.
.0 منتقدان ميگفتند اين بازتوليد جشنهاي 2500 ساله است.
خير، چون آن جشن، با نگاه خاصي بود و به ايران در مقابل اسلام ارزش ذاتي ميداد. برخيها به تمسخر گرفتند آقاي احمدينژاد چفيه گردن مجسمه كوروش انداخت، ولي اين معنا داشت؛ معنايش اين بود كه ما كوروش را به عنوان يك جوان شجاع ديندار قبول داريم. چون كوروش دين خدا را نجات داد و كارش قابل ستايش است.
.1 يعني ميخواهيد بپذيريم اگر احمدينژاد چفيه، گردن پادشاه هخامنشي مياندازد علتش تمجيد از كار آن موقعش است و ربطي به سوار شدن بر موج مليگرايي نيست.
نه! ربطي به سوار شدن بر موج مليگرايي ندارد. مثلا حتي رهبر معظم انقلاب گفتند كه من سهراب را مثل يك بسيجي ميبينم.
.0 مبناي بعدي متهم كردن مشايي، به قرائتهاي مختلف از دين برميگردد؟
اصلا فضاي سخن آقاي مشايي اين نيست. تمام گفتار جناب آقاي مشايي كه او را متهم به پلوراليسم كردند در نحوه عرضه دين قابل تعريف است. من ميپرسم دين چگونه عرضه ميشود؟ ما در ارتباط با چگونگي عرضه دين مباحث گوناگوني را بايد طرح كنيم. دينداري سه بعد است. بعدي كه مربوط به رفتار است و تعبيرش ميكنند به فقه. بعدي كه مربوط به عقل است و تعبير ميشود به كلام، فلسفه و مباحث عقلي و بعدي كه مربوط به دل است كه تعبيرش ميكنند به اخلاق و عرفان؛ اين، معنويات دين است. انسان هم سه بعد دارد؛ جسم، عقل و دل. آنچه كه بيشتر از همه در جهان اسلام سيطره داشته، بعد فقهي دين بوده، يعني بايدها و نبايدها، حرامها و حلالها. وقتي تعليم و تربيت شما فقهي باشد چطور دين را منتقل ميكنيد؟ تكليف ميكنيد. يعني ميگوييد مردم اينطور باشيد يا اينطور نباشيد، اینطور بپوشيد، اينطور نپوشيد؛ آقاي مشايي با عرضه دین صرفا به این روش مخالف است.
.1 مشايي با «بايد» و «نبايد» مخالف است؟
الزام صرف، دين را خراب ميكند؛ موجب پيدايش عكسالعملهاي منفي در مخاطبان ميشود. مثلا حجاب را در اين 33 سال چطور عرضه كرديم؟ با بايد و نبايد؛ مدام گفتيم بايد پوشش شما اينگونه باشد يا نبايد پوشش شما اينگونه باشد. البته اين نحو عرضهاي است كه در همه كشورهاي اسلامي وجود دارد. چون آن چيزي كه آموخته شده فقط فقه بوده. اما عقل يا همان بعد دوم چيزي به نام بايد و نبايد درك نميكند؛ عقل راه خودش را دارد؛ روشنگري، تبيين، قانعشدن، باوركردن. لذا فيلسوفان هم كارشان اين است. شما در كتابهاي فلسفه اصلا بايد و نبايد نميبينيد، اما كتاب فقه را كه باز ميكنيد از ابتدا بايد، نبايد ميبينيد و حلال است و حرام است. بنابراين عرضه دين با زبان صرفاً الزام از نگاه آقاي مشايي كار دقيقي نيست.
.0 اما بايد و نبايد براي همين حجاب كه مثال زديد ديدگاه رسمي است.
منظورتان از رسمي چيست؟
.1 منظورم نظام است، نظام يك كليت است، اين نظر دستكم در ايران 33 سال است كه اعمال ميشود.
و 33 سال است كه نگاه مردم به حجاب چگونه است؟
.0 پس شما ميگوييد حجاب نبايد اجباري باشد؟
من اين را نگفتم. فقط بحث حجاب نيست؛ در همه مقولات ديني اگر بخواهد الزام باشد فرار و گريز از دين ايجاد ميشود. آقاي مشايي و احمدينژاد يگويند دين بايد جهاني شود. ميگويند اسلامگرايي ديگر قابل عرضه نيست. اسلامگرايي؛ يعني كار طالبان چون آنها اسلامگرا معرفي شدند. كار طالبان در جهان قابل عرضه نيست، اين رويكرد موجب انزواي اسلام ميشود.
.1 تفكر مشايي مخالف اسلامگرايي است؟
مخالف اين نوع اسلامگرايي.
.0 اين نوع اسلامگرايي يا مخالف اسلامگرايي؟
اين نوع عرضه اسلام. آقاي مشايي سخت با اين نحوه عرضه مخالف است و ميگويد اسلام طور ديگري بايد عرضه شود؛ با زبان دل بايد عرضه شود. پيامبر اول قلب مردم را فتح كرد، عقلشان را به باور رساند آن موقع ديگر از خدا خواسته ميگفتند چكار كنيم؛ آقاي مشايي و رييسجمهوري هم همين را ميگويند كه بايد با دل آغاز كرد. ميگويند برو سراغ مقولات فطري كه دلپسند است؛ از عشق بگو، از امنيت، از صلح. بگو خدا همه شما را دوست دارد.
.1 پس تكليف آنچه به عنوان مسلمات شناخته ميشود، چيست؟
اين مسلمات است كه فراموش شده. بحث از عدالت كي در سازمان ملل مطرح شد؟ خبري از آن نبود. احمدينژاد عدالت را مطرح كرد و ببين چقدر دلربايي ميكند. جنبش والاستريت با شعار عدالت راه ميافتد.
.0 يعني جنبش «والاستريت» برگرفته از تفكر آقاي احمدينژاد است.
نه! اما كلمه اصليشان عدالت است. ميخواهم بگويم شعار فطري بين مردم جا باز ميكند. شما اول بايد از مقولات فطري و دلپسند در جهان بگوييد بعد سعي كنيد با گفتوگوي عقلاني و منطقي مقولات فقهي را بر مقولات فطري تبيين كنيد.
.1 اما الان اولش نيست كه؛ 1400 سال از ظهور اسلام گذشته.
كجا 1400 سال اسلام بوده؟ مگر عباسيها اسلام را بيان كردند؟ اسمشان مسلمان بود. دقت كنيد مثلا امام، اول دل جوانها را فتح كرد، عقلشان را قانع كرد، بعد آنان اشك ميريختند و ميگفتند بگو برويم جلوي گلوله. يك انديشمند آمريكايي كتابي نوشته كه «سپاه» چاپش كرده؛ با عنوان «قدرت نرم». آن نويسنده ميگويد قدرت نرم؛ يعني قدرت عقل و دل و تاكيد ميكند كه من اين را از آيتالله خميني آموختم. بعد سفارش ميكند انقلابهاي رنگين سرمنشأشان همين تفكر باشد؛ ميگويد ديگر به دنيا لشكركشي نكنيد. حالا ما خودمان نميخواهيم اين كار را بكنيم.
.0 خب با اين نحو عرضه مورد نظر مشايي است تكليف فقه چه ميشود؟
عرض ميكنم كه فقه كجا بايد مطرح شود.
.1 شما با حاكميت اسلام موافق هستيد يا نه؟
متوجه سوالتان شدم؛ جواب اين نيست كه فقه را ببوسيم و كنار بگذاريم؛ جواب اين است كه ما وظيفهمان را انجام نميدهيم. مثلا نسبت به همين حجاب 33 سال است چه كار هنري كرديم؟ چه اتاق فكري برپا كرديم؟ ما بايد جامعه را اشباع كنيم از ادله عقلپسند در سطوح مختلف؛ اينها را كه بيانكنيم اصلا نياز به ضرب و زور نخواهيم داشت.
.0 حالا اگر تلاش شد دلها فتح شود اما يك عدهاي دلشان فتح نشد، تلاش شد بحث عقلي مطرح شود اما يك عده قانع نشدند، آن وقت براساس تفكري كه شما از آن دفاع ميكنيد آنان بايد حجاب داشته باشند يا خير؟
چرا به جاي اينكه پرسش كنيد كه چرا كار عقلي و قلبي نشده اين پرسش را مطرح ميكنيد؟ آن انساني كه قانع نميشود و احساساتش تحريك نميشود كسي نيست جز انساني كه لجباز است. شما لجباز را دشمن ميبينيد يا كسي كه ميخواهد دهنكجي كند؟ واقعا چند نفر از مردم اينطور هستند؟ شما آنها را مردم ميدانيد؟
.1 بله. ما همه انسان هستيم.
من كه نميگويم انسان نيستند.
.0 بايد با آنان چكار كرد؟
چه رفتاري بايد با انسانهايي كه با عموم انسانها مقابله ميكنند كرد؟
.1 براي من يك ايراد عقلي است. ميگويم اگر يك عده قانع نشدند و دلشان انباشته نشد براساس تفكر مشايي با آنان چكار ميكنيد؟
نبايد با موازين عمومي مخالفت كنند، با خواستههاي عمومي مردم.
.0 اگر مخالفت كردند؟
مردم با آنها مقابله ميكنند.
.1 وظيفه حاكميت چه ميشود؟
من معتقدم به آن جاها نميكشد.
.0 يعني بايد اجبارا حجاب داشته باشند يا خير؟
شما اين روشي كه گفتم را تجربه كنيد، خواهيد ديد فرضتان واقعيتي پيدا نميكند.
.1 دستكم فرض محال كه محال نيست؛ براساس فرض محال، يك عده نه دلشان انباشته شد نه عقلشان راضي، آنان بايد چكار كنند؟
يعني با فرض اينكه جامعه مملو شد از دلايل عقلي و هنري و احساسبرانگيز ولي باز بعضيها نخواستند كه چنين بكنند؟
.0 بله؟
بستگي دارد به مقولهاش.
.1 در مقوله همين حجابي كه خودتان مثال زديد كه مشايي با اين نوع عرضه فعلياش مخالف است و... .
اگر كارشان لطمه بزند به عفت عمومي، بايد الزامي هم در كار باشد.
.0 و فقه اينجا رخنمايي ميكند؟
بله، اما در اينجا ديگر الزام آن گريز و عكسالعمل منفي را به دنبال ندارد.
.1 حالا دلايل عقلي آمد، يك عده آدم هم بودند كه لجباز نبودند ولي واقعا نه عقلشان قانع شد و نه دلشان.
پس هنوز كار كافي صورت نگرفته.
.0 تا كار كافي صورت ميگيرد بايد حجاب داشته باشند يا خير؟
بله.
.1 پس سايه فقه بر سر اين دو مقوله دل و عقل هست؟
خير، سايه آنها بر سر فقه افتاده.
.0 كسي تلاشش را كرد، نه دل من مملو شد و نه عقل من راضي. من به جاي اينكه بروم به راه قبول (چون دو راهي است) ميروم به راه نپذيرفتن.
يك مقولاتي هست كه به جامعه لطمه ميزند، يك مقولاتي هم هست كه به جامعه لطمهاي نميزند. مثلا فرض كنيد دزدي و سرقت لطمهاي به جامعه است.
.1 حجاب؟
بيعفتي هم ممكن است لطمهاي به جامعه باشد. منظورم از عفت همان حجاب است. ممكن است اين موجب تحريك ديگران شود.
.0 چه كسي باعث تحريك شدن را تشخيص ميشود؟
هرجايي كه لازم است.
.1 فقه تشخيص ميدهد؟
بله.
.0 من ميگويم تا من از نقطه يك؛ يعني نقطهاي كه الان هستم به نقطه مقصود؛ يعني جايي كه قرار است قانع شوم، براي اينكه از لحاظ دلي و عقلي و نه فقهي حجاب داشته باشم برسم چه اتفاقي برايم ميافتد؟
مگر شما فرضتان اين نيست كه جامعه مملو است، از دلايل عقلي اشباع شده.
.1 يواشيواش در حال اشباع شدن است؛ مثلا دو سال زمان ميبرد.
شما ميخواهيد بگوييد مكانيزم جمع اينها با هم چگونه باشد؟
.0 بله.
بايد روي اين فكر شود. اين حرف خوبي است كه شما ميزنيد.
.1 يعني فعلا برايش دليل متقني نداريد؟
اصلا كسي روي اصل اين ماجرا فكر كرده؟
.0 اين سوالي است كه بايد شما پاسخ بدهيد و نه من. خب از اين مثال بگذريم.
ميخواهم بگويم وقتي آقاي مشايي ميگويد جايي براي اسلامگرايي نمانده؛ يعني جايي براي طالبانيسم نمانده. اما مخالفانش اسم اين را گذاشتند پلوراليسم.
.1 مشايي به تكثرگرايي و برداشتهاي مختلف از دين اعتقاد دارد يا نه؟
آقاي مشايي همان حرفي را ميزند كه آقاي احمدينژاد زد؛ گفت يك دين بيشتر وجود ندارد. دين فطري انسان كه آن دين را خدا اسلام ناميده، اسمش را هر چيزي ميخواهيد بگذاريد. آقاي مشايي می گوید من به پاپ گفتم كه مسيحيت هم نبايد اينطور اشاعه داده شود. اما اينها اصلا پلوراليسم نيست. مسيحيت حق است، يهود هم حق است. اصلا بحث تكثر نيست. جناب مشايي ميگويد حقيقت كه يكي بيشتر نيست. آقاي مشايي ميگويد حالا شما ميگوييد مسلمان هستم و ميخواهيد اسلام را اشاعه دهيد پس برو دنبال اسلام واقعي كه همان فطرت است و آن را بيان كن. خودشان به اسلام گرايش پيدا ميكنند. خود ايشان در يك جلسهاي بدون نام بردن از اسلام همه اين حرفها را زده.
.0 در چه جلسهاي؟
جلسه ای با حضور پيروان اديان گوناگون .
.1 بيرون از ايران؟
بله، مطلبي را گفته و همه تصديق كردند و گفتند همه ما همين حرفها را داريم. گفته خب! همينها كه من گفتم اسلام است. اما اگر برويد بگوييد فقط اسلام و نه يهود و نه مسيحيت كه كار تمام است؛ اسلام را منزوي كرديد.
.0 من ميگويم اين تفكر احمدينژاد در بين اكثريت افرادي كه كارشان دين است و از نزديكان به جناح حاكم هستند مقبوليت ندارد؟
بله، اما كدام اعتدال و كدام تفريط است. اكثريت ميگويند يا مسلمان شو يا با تو حرف نميزنم؛ يعني نوع عرضه دين ما در جامعه نوعي است كه گسست به وجود ميآورد نه پيوست. مثلا با حضور گشت ارشاد؛ آن هم در حالي كه به جد مخالف حضور اين گشتهاي ارشاد در جامعه هستيم.
.1 يادتان هست در زمان انتخابات رياستجمهوري يكي از شعارهاي حاميان نامزدهاي رقيب او اين بود كه دولت او را «دولت گشت ارشاد» ميناميدند.
بارها آقاي احمدينژاد گفت اينها دست من نيست.
.0 بالاخره ايشان نفر دوم مملكت هستند.
اين يكي از مظلوميتهاي ايشان است.
.1 چه كسي پاسدار قانون اساسي است؟
اين ديگر خيلي حرف است، آن هم در مورد آقايي كه نميتواند براي حاميانش براي كانديداتوري مجلس تاييد صلاحيت بگيرد؛ اگر اين آقا حافظ قانون اساسي است چرا نتوانست تاييد صلاحيت يك حامي خودش را براي انتخابات مجلس نهم بگيرد.
.0 يك حامي؟
حاميان سرشناس را. بنده ميگويم اينگونه نيست كه شما تصور كنيد چون آقاي احمدينژاد رييسجمهور است ميتواند جلوي گشت ارشاد را بگيرد. او مخالفت خودش را علنا با كار گشت ارشاد اعلام كرد ولي آنان كار خودشان را ادامه ميدهند.
.1 چه كسي وزير كشور را منصوب ميكند؛ رييسجمهوري.
بله. من يك سوال از شما ميپرسم. چند وزير از دولت آقاي احمدينژاد كنار گذارده شدند و بعد ماهيتشان معلوم شد؟
.0 خيليها.
معلوم شد كه ماهيت همهشان ضد تفكر آقاي احمدينژاد است.
.1 پس چرا احمدينژاد منصوبشان كرده بود؟
اين يك بحث ديگر است؛ پس نگوييد چرا يك نفر در وزارت فلان هنرمندان را اينطور خطاب كرده است. قطعا آقاي احمدينژاد و آقاي مشايي با تفكر آن فرد به جد مخالف هستند.
.0 پس چرا با آن مقابله نكردند؟
اما آقاي مشايي متهم است كه با هنرپيشهها مينشيند و به آنها پول ميدهد؛ ديگر مخالفتي عمليتر از اين؟
.1 آيا اين تضاد نيست كه شما ادعا كنيد تفكري در مشايي و احمدينژاد هست كه صحيح و معتدل است اما آنان افرادي كه نسبت به آن تفكر پايبند نيستند را در مسند كار قرار ميدهند؟
مثلا نگاه كنيد به آقاي دانشجو و بحث تفكيك جنسيتي در دانشگاهها.
.0 كدام آقاي دانشجو؟ وزير علوم يا رييس دانشگاه آزاد.
آقاي دانشجوي وزير! همين كه فرمان تفكيك جنسيتي در دانشگاهها را داد و فورا رييسجمهوري مخالفت كرد و گفت اين طرحهاي سطحي چيست؟
.1 اين چه ادعايست كه ميكنيد! تفكيك جنسيتي در دانشگاهها زيرگوش پاستور در حال اعمال شدن است. مگر فاصله مثلا دانشگاه تهران تا پاستور چقدر است؛ كمتر از چندهزارمتر فاصله دارند.
بين آنچه رخ ميدهد و آنچه در ذهن آقاي احمدينژاد و مشايي وجود دارد، فاصله هست. مگر هرچه جناب مشايي و آقاي احمدينژاد فكر ميكنند اجرا ميشود؟ اگر اينطور بود كه اين همه كنار گذاشتن وزير لازم نبود.
.0 به نظر شما با اين شواهد موجود بايد بپذيريم احمدينژاد مخالف گشت ارشاد است؛ مخالف تفكيك جنسيتي است.
چرا نپذيريد؟ اگر غيراز اين بود كنار گذاشتن وزيران متعدد چه معنايي دارد.
.1 معنايش اين است كه احمدينژاد از اول نيروهايش را درست انتخاب نميكند. شما نقل ميكنيد احمدينژاد مخالف گشت ارشاد است، مخالف تفكيك جنسيتي است، مخالف سختگيري است...
يك وزير ارشادي داشتيم كه وقتي وزير بود خيلي از فيلمهايي كه زمان آقاي خاتمي مجوز نگرفته بود را مجوز پخش داد. نقادان خيلي ايراد گرفتند و او نقادان را محكوم كرد كه متحجريد. اما وقتي كنار رفت، جايگاه همانها را گرفت و همه چيز را زير سوال برد. شما اول اين رفتارهاي دوگانه را تفسير كن بعد من جواب شما را ميدهم.
.0 جواب دادن به سوال من البته ارتباطي به تفسيري كه ميخواهيد ندارد؛ احمدينژاد چرا پذيرفته از افرادي استفاده كند كه تفكراتشان با او همخواني ندارد.
من فكر ميكنم شما همه آدمهاي كشور را ارزشي ميبينيد.
.1 اتفاقا من برعكس ميبينم؛ يعني ميگوييد قحطالرجال است؟
قطعا قحطالرجال است در مملكت.
.0 و چون به نظر شما قحطالرجال است احمدينژاد مجبور به استفاده از غيرهمفكرانش است.
با خودتان فكر كرديد چرا فقط آقاي احمدينژاد و مشايي همفكر هستند؟
.1 بقايي، رحيمي و...
آقاي بقايي تئوريسين نيستند كه؛ تعداد همفكران خيلي نيست.
.0 اصلا كدام فكر؟
تعداد همفكران آقاي احمدينژاد و مشايي زياد نيستند.
.1 شايد تفكرشان درست نيست كه زياد طرفدار و همفكر ندارند؟
نه، اصلا بحث درستي و غلطي نيست.
.0 تفكري كه همفكرش كم است تفكر مهجوري است.
پس جواب شما همين است كه چرا از آغاز افرادي را كه همفكر خودشان نيستند انتخاب نكردهاند.
.1 چون طرفدارانش كم هستند؟
همين كه گفتيد.
.0 كم بودن طرفداران، نشانه ضعف نيست؟
چكار كنيم؟
.1 از من نبايد بپرسيد.
يعني من تا همفكر خودم را ندارم وارد عرصه نشوم و هيچ قدمي براي ملت برندارم؟
.0 اگر مهجور است چطور ميگويند احمدينژاد اين همه طرفدار دارد؟
مردم فرق ميكنند.
.1 يعني در اين چهل و چندميليون، 20 تن، مطابق استانداردهاي احمدينژاد نبود كه در كابينه به كار بگيرد؟
20 تا را كه گذاشت. دقت كنيد ميبينيد تضادي نيست. بسياري از همين كساني كه عليه آقاي احمدينژاد و جناب مشايي جبهه ميگيرند، چطور قبلا دفاع ميكردند؛ سوال اين است كه چطور جناب مشايي و آقاي احمدينژاد دو ساله منحرف شدند. مقصود من اين است كه چرا بسياري از كساني كه امروز جبهه ميگيرند قبلا خيلي از دولت و آقاي احمدينژاد حمايت ميكردند.
.0 جوابش واضح است؛ چون آن موقع از قدرت استفاده ميكردند.
من دارم براي شما نفراتي را مثال ميزنم كه بسيار براي آقاي احمدينژاد سينه زدند اما كنار كه گذاشته شدند، ضد احمدينژاد شدند. اينها هم جزو همانها بودند.
.1 شما ميگوييد احمدينژاد تفكري كه در خيابان به مردم سخت ميگيرد را تاييد نميكند.
هرگز.
.0 و ميگوييد احمدينژاد نگاهي كه سينماگران و هنرمندان را (كه شما ميگوييد بايد دلها را از نور خدا انباشته كنند) فاحشه خطاب ميكند تاييد نميكند؟
اصلا.
.1 اما به اين پاسخ قابل دركي نميدهيد كه چرا با آن فرد برخورد كرده؟
چه برخوردي؟ دل اينها خون است.
.0 اما اگر كسي دل من را خون كند او را كنار ميگذارم.
آقاي احمدينژاد الان چقدر قدرت كنار گذاشتن برايش مانده؟
.1 نمانده؟
نگذاريد پرده از بعضي چيزها بردارم.
.0 برداريد! يعني مثل گذشته توان جابهجايي وجود ندارد.
من اين را نگفتم ولي يك چيزهايي ديده ميشود. خيلي مطمئن نباشيد؛ شما براي نخستينبار در اين كشور ديديد ريختند اهالي مطبوعات را با باتوم بزنند با آنان برخورد كنند.
.1 كجا؟
در موسسه «ايران».
.0 براي اولين بار كه نبود البته بگذريم، وقتي انجمن صنفي روزنامهنگاران ايران را در دولت احمدينژاد پلمپ كردند چرا احمدينژاد اعتراض نكرد؟
من هم همين را به شما ميگويم! با رييس موسسه «ايران» كه مشاور رييسجمهوري است برخورد كردند اما كسي اعتراضي نكرد؛ اگر اينجا مشاور من لطمه ببيند و زخمي شود و نتوانم اين مسير را بروم نشاندهنده خيلي چيزهاست.
.1 ميخواهيد چه چيزي را برسانيد؟
دقيقا ميخواهم چيزي را نرسانم؛ فقط ميخواهم بگويم اينها علامت سوال است؛ من به اينها ميگويم مظلوميت.
.0 آيا اين تفكري كه شما ميگوييد مشايي و احمدينژاد دارند با مظلوميت جلو ميرود؟
خير.
.1 چون همين انباشتن دلها از نور و اشباع كردن ذهنها از عقل كه شما ميگوييد ابزار ميخواهد.
آقاي احمدينژاد كماكان جلو ميرود؛ كتك بخورد جلو ميرود، زندان ببرند جلو ميرود. شما ببينيد چقدر از حاميان ايشان را گرفتند، اما در آخر هم هيچ جرمي ثابت نشد.
.0 زياد نبود تعدادشان؛ چطور وقتي كه با دانشجوها و... برخورد ميشود دولت اعتراضي نميكند؟
نرويد سراغ آن طرف، آن طرف هم همينطور.
.1 كدام طرف؟
آن طرف كه شما داشتيد ميرفتيد.
.0 احمدينژاد ميگفت بايد با معترضان چكار كرد؟
بهتر است از اين بگذريم؛ برويم سراغ بقيه بحثمان.
.1 خودتان بحث حجاب و تفكيك جنسيتي و... را مطرح كرديد. خب! برويد سراغ بحث اصليتان؟
پس دليل اتهام پلوراليسم به آقاي مشايي و آقاي احمدينژاد انتقاد به نحوه عرضه دين از جانب آنان بود كه اسلام نبايد اينطور پوستكنده در برابر اديان ديگر قرار بگيرد.
.0 احمدينژاد و مشايي هم معتقدند راههاي مختلفي براي رسيدن خدا هست.
اين را نميگويند؛ آقاي مشايي و آقاي احمدينژاد «پلورال» نيستند. اينها ميگويند اسلام را نبايد مثل چماق عليه اديان ديگر استفاده كرد و اين را اسلامگرايي مينامند. اعتدال ميگويد از اسلام به ديگر اديان حرف عاشقانه بزنيد تا جلب شوند؛ و ايشان دارد اينگونه حرف ميزند.
.1 پس چرا در جامعه رفتارهاي متضادش را از جانب همين سيستمي كه ادارهكنندهاش احمدينژاد است ميبينيم؟
باز برگشتيد سرنكته اول. بهخاطر همين ميگويم ايشان با گشت ارشاد و تفكيك جنسيتي مخالف است.
.0 ولي اين تضاد را پاسخ نميدهيد كه پس چرا اين رفتارها ادامه پيدا ميكند.
به خاطر اينكه نميخواهند آقاي احمدينژاد ادامه پيدا كند.
.1 احمدينژاد كه يكسال ديگر دورهاش تمام ميشود.
بله اما بايد تفكر آقاي احمدينژاد بهوجود بيايد.
.0 پس كي؟ هفت سال گذشت.
به وجود آورده.
.1 بگذاريد اينگونه بپرسم كه به نسبت سال اول دولت احمدينژاد تا الان جامعه به سمت فضاي بازتري حركت كرده يا بستهتر؟
بايد آمار بگيريد.
.0 شما چه ميبينيد؟
در فضاي هنر پرخاش زياد شده اما آزادي بيشتر شده؛ يعني فيلمهايي ميسازند در اعتراض به همه چيز.
.1 كدام فيلم؟ برخي از فيلمها اصلا اجازه اكران پيدا نميكند.
الان حرفها خيلي پوستكندهتر بيان ميشود.
.0 فضاي دانشگاهها آزادتر شده يا بستهتر؟
آزادتر شده.
.1 پس برخي برخوردها و اخراج فعالان دانشجويي و بستن تشكلها نشانه چيست. همينهايي كه شما ميگوييد احمدينژاد با آن مخالف است؛ اگرهم كه برخوردي نيست كه پس احمدينژاد با چه مخالف است و شما بر كدام مخالفتهاي او تاكيد ميكنيد؟
اگر جريانهاي سال 88 را ميگوييد، آن بحث ديگري است.
.0 من قبل از سال 88 را ميگويم. دانشجوياني كه فوقليسانس قبول شدند اما «ستارهدار» شدند و اجازه تحصيل پيدا نكردند.
شما توجه كنيد كه مخالفان تفكر آقاي احمدينژاد هنوز در كشور يك قدرت هستند. ولي تفكر آقاي احمدينژاد جاي خودش را باز كرد. در هفت، هشت سال گذشته هنوز كسي تفكر آقاي احمدينژاد را نميشناخت اما الان تبديل به يك تفكر مطرح شده.
.1 و تا الان مانعتراشها پيروز بودند يا احمدينژاد.
به نظر من آقاي احمدينژاد.
.0 اگر پيروز بوده پس چرا مظلوم ميدانيدش؟
پيروزي سطوحي دارد، بارزههاي قابل مشاهده پيروزي آخرين سطح است. اما يك سطح پيروزي، پيروزي فكر است. الان فكر مقابل آقاي احمدينژاد؛ يعني تحجر، به شدت در حال زمين خوردن است؛ يعني مردم اين نوع تفكر چماقي براي عرضه دين را ديگر باور ندارند.
.1 پس الان احمدينژاد در سطوح پايينتر به پيروزي رسيده و اگر به پيروزي نهايي برسد تمام اين فشارهايي كه ميگوييد با آن مخالف است برداشته ميشود و جامعه بازتري خواهيم داشت؟
آزادتر است و دين عاشقانه به مردم عرضه ميشود.
.0 و وقت آن پيروزي نهايي كي ميرسد؟
اصلا روي اينها نميشود زمان گذاشت، بايد بكوشيم در ترويج فرهنگ.
.1 يعني احمدينژاد با وجود دو پيروزي در انتخابات رياستجمهوري هنوز به پيروزي نهايي نرسيده؟
صدها سال است عرضه اسلام عرضه الزامي بوده، آن وقت شما فكر ميكنيد با دو دوره رياستجمهوري، ميشود فرهنگ عرضه دين را عوض كرد.
.0 با چند دوره ميشود؟
خيلي طول ميكشد.
.1 از كجا معلوم است آن سنگاندازهايي كه گفتيد همچنان سنگاندازيشان را ادامه ندهند؟
سنگ بيندازند، به خير تمام ميشود. چون هر چه سنگ بيندازند زشتي رفتار، مقابل آقاي احمدينژاد شفافتر ميشود و هر چقدر زشتي شفافتر شود خوبي زودتر پيروز ميشود؛ زيادشدن مقابله با تفكر جناب مشايي و آقاي احمدينژاد از علايم پيروزي است.
.0 مبناي بعدياي كه گفتيد مشايي را با توجه به آن منحرف ميخوانند، سكولاريسم.
بله! مخالفتهاي آقاي احمدينژاد با اين طرز عرضه اسلام بعضيها را بر آن داشت كه بيايند بگويند روش عرضه كنوني اسلام، نحوه عرضه روحانيت است. روحانيت اينطور اسلام را عرضه ميكند پس آقاي احمدينژاد با اين تفكر با روحانيت مخالفت ميكند. سخناني كه آقاي رييسجمهوري از آينده جهان در مديريت مهدوي گفت عدهاي را بر آن داشت كه بگويند ايشان نظام ولايت را اينجور باور ندارد و ما تا وليفقيه داريم چه چيزي كم داريم و چه غصهاي داريم كه بخواهيم از نظام مهدوي و مهدي و مديريت مهدوي سخن بگوييم. اما اينها همه برداشتهاي غلط و نادرست از نظام مهدويت است.
.1 چرا برداشت غلط؟
اولا هيچ فقيهي نگفته به خاطر ولايتي كه فقيه بر جامعه دارد ما هم نيازمند به منجي و موعود نيستيم. آن هم در حالي كه نياز به منجي و موعود نيازي قطعي، حتمي و جدي است. آقاي احمدينژاد و مشايي وقتي از مهدي ياد ميكنند ميگويند روند يكپارچه شدن جهان به سمت حكومت مهدوي است و بايد اين را نشان داد تا جهان به سمت يكپارچگي برود. اما برخي اين را تضعيف ولايتفقيه ميدانند. من نميخواهم نام ببرم اما برخي آقايان متاسفانه مساله ولايتفقيه را در برابر نحوه عرضه مديريت مهدوي مطرح كردند؛ اينگونه هم ولايتفقيه را تضعيف كردند، هم تفكر مهدويت را.
.0 در بحث سكولاريسم هم لابد نگاه معتدل به دين را متعلق به مشايي ميدانيد.
ما به ولايتفقيه بايد بهعنوان ولايت عصر غيبت نگاه كنيم نه به عنوان پايانبخش مسير جهاني. نبايد اينطور تصور شود كه چون فقيه هست ديگر نيازي به ظهور مهدي نيست. اگر احمدينژاد در صحن سازمان ملل از مديريت مشترك جهاني ياد ميكند براي اين است كه جهان در مسير يكپارچگي شتاب بگيرد.
.1 خب اگر اين است چرا از جانب برخي افراد و روحانيان شناخته شده و شناخته نشده با اين تفكر مخالفت ميشود؟
تفريط همين است ديگر؛ آنها بايد در نگاهشان تجديدنظر كنند.
.0 آنان تجديدنظر كه نكردهاند هيچ، مشايي را خواستار «اسلام منهاي روحانيت» معرفي كردند.
اين پاسخ نبايد اينجا باشد و بايد اينجا هم باز هم مثال حجاب كاركرد دارد. بعضي از آقايان در مساله برخورد با مفاسد بدحجابي يا بيحجابي گفتند حالا كه كار به اينجا رسيده بايد برخورد شود. اما برخورد راه نيست. در حاليكه اصلا برخورد وضع را بدتر ميكند، ما در همه ميدانها فضايي را به وجود آورديم تا چند مامور بايستند تا چند خانم بتوانند خانمهاي ديگر را جلب كنند و به آنها «تذكر» بدهند. يك روز از يك ميداني رد ميشدم، يك خانمي تا ديد ماموران در ميدان ايستادند سريع مسير را عوض كرد.آن وقت بعضي از آقايان، شايد بنابر گزارشهاي غلطي كه به آنان ميرسد ميگويند ديگر چارهاي جز برخورد با بدحجابان نمانده و بعد اگر آقاي احمدينژاد آمد و گفت برخورد نه؛ نتيجه اين است كه مدعي ميشوند آقاي احمدينژاد با علما مخالف است چون حرف علما را گوش نميدهد. اما آقاي احمدينژاد با مراجع مخالف نيست. اگر آقاي احمدينژاد ميگويد با اين روند عرضه دين مخالفم اين يعني اينكه من با مراجع مخالف هستم؟
.1 خب برخي موافق اين نحوه عرضه دين هستند ديگر.
بله، آقايان خودشان چنين معادلهاي درست كردند و به اين نتيجه رسيدند. بعد هم به آقاي احمدينژاد گفتند چرا حرف مراجع را گوش نميدهيد. اما مگر مراجع ميگويند اين كار را بكنيد و اينگونه برخورد كنيد. مطالب را غلط به گوش برخي مراجع ميرسانند و آنان را طوري تحريك ميكنند كه احساس كنند چارهاي جز اين نمانده كه ماموران در خيابان، موضوع را جمع كنند. من احساس ميكنم گاهي اوقات فضا را بهگونهاي ترسيم ميكنند كه برخي مراجع احساس كنند الان فحشا در خيابان به صورت علني انجام ميشود.
.0 يعني اين گروه از مراجع خودشان نميآيند به خيابانها تا ببينند چه خبر است؟
اين بحث ديگري است. من در جمع «انصار حزبالله» صحبت ميكردم؛ گفتند فلان مسوول در مورد برخورد با بدحجابان هفته قبل گفته اگر ديديد يك دزد از ديوار مردم بالا ميرود نيروي انتظامي نبايد جلويش را بگيرد؟ بايد كار فرهنگي بكند؟ گفتم اين چه حرفي است. دزدي كه از خانه مردم بالا ميرود با يك خانم كه بدحجاب است يكي است؟ يعني ميخواهم بگويم به اين شكل قياس ميكنند. اما با اين قياسها ما به كجا ميرسيم؟ بعد حالا آقاي احمدينژاد با اين نوع برخورد مخالفت ميكند ميگويند چرا حرف مراجع و علما را گوش نميكني، پس تو ضدروحاني هستي.
.1 پس ميگوييد احمدينژاد با مراجع هماهنگ است؟
اين چه پرسشي است! اگر برخي آقايان بگويند با مردم برخورد كنيد اما آقاي احمدينژاد اين حرف را گوش نميدهد به تبعيت از وليفقيه است كه گوش نميدهد. چون وليفقيه چنين اجازهاي نميدهد. آقاي احمدينژاد بازوي چه كسي است؟ شما جواب بدهيد.
.0 خودتان جواب بدهيد؟
بازوي يك فقيه است كه ولي جامعه است؛ اگر آقاي احمدينژاد بخواهد اطاعت كند بايد از او اطاعت بكند و اگر از كسان ديگري اطاعت كند اين مخالفت با وليفقيه است.
.1 يعني ميگوييد نگاه احمدينژاد به اسلام منطبق بر تفكرات رهبري است؟
بنده خيلي راحت عرض ميكنم كه آقاي احمدينژاد حق ندارد تابع فقيه ديگري جز وليفقيه باشد.
.0 ميزان تاييد احمدينژاد و دولت توسط مراجع بيشتر شده؟
برويد بپرسيد.
.1 ميبينيم كه ميزان تاييدها كمتر شده؛ دستكم در بعد رسانهاي.
اگر فكر ميكنيد به اين شكل است، پس هست.
.0 مثلا نمونه شاخصش آيتالله مصباحيزدي است. مصباحيزدي را روزي به عنوان پدر فكري جريان احمدينژاد مطرح ميكردند اما امروز از او بهعنوان پدر فكري جرياني نام ميبرند كه مخالف تفكر احمدينژاد است؛ نظرتان راجع به اين تضاد چيست؟
آيتالله مصباح هيچ موقع نگفتند ما مخالف تفكر آقاي احمدينژاد هستيم.
.1 تندترين انتقادها را از مشايي كرده است؛ احمدينژاد هم كه خودش را عين مشايي و مشايي را عين خودش اعلام كرده است.
خواستند احمدينژاد و آقاي مشايي را از هم جدا كنند و اين كار درست نيست.
.0 چه كساني؟
همينها؛ ميخواستند بگويند احمدينژاد با مشايي فرق ميكند. ميگفتند ما احمدينژاد بدون مشايي را ميخواهيم.
.1 من ميگويم به آيتالله مصباح به عنوان يك شاخص بخشي از اصولگرايان در بعد دوري و نزديكي روحانيت به احمدينژاد نگاه كنيد.
شما هر طور دوست داريد نگاه كنيد ولي اگر ميخواهيد بدانيد من چطور نگاه ميكنم بايد بگويم لازم نيست من هر جور نگاه ميكنم را به شما بگويم.
.0 قبول داريد آيتالله مصباحيزدي (به عنوان يك ملاك) كه روزگار نه چندان دوري با احمدينژاد همراه بوده امروز به نوعي ديگر ميانديشد؟
اگر شما ميگوييد اينگونه است پس حتما هست.
.1 چطور اين فاصله ايجاد شده؟ اين فاصله ناشي از چيست؟ براي اين هم يك دليل عقلي بگوييد. از خط اعتدال و افراط و تفريط.
من اينجا يك چيزهايي دارم ولي نميگويم. اما ميگويم اتهام انحراف باطل است. هركسي اتهام انحراف به اين تفكراتي كه بنده عرضه كردم؛ يعني به مكتب ايراني، به كرامت انساني، به عرضه عاشقانه اسلام بزند حرفش كاملا باطل است.
.0 آيا اتاق فكري براي مقابله با مشايي وجود دارد. يعني يك گروهي كه بخواهند جلساتي بگذارند و...
بله وجود دارد.
.1 چه اتاقي است؟ چرا اين كار را ميكنند؟
برخي از سايتها كه نميخواهم نامشان را ببرم كه تحت يك مركزيت هستند.
.0 فكر نميكنيد شأن خيلي زيادي براي آقاي مشايي قايل ميشويد.
من اين فكر را قبول دارم، اين فكر را نجاتدهنده دين ميدانم. من فكر ميكنم اين تفكر هيچ وقت خاموش نميشود.
.1 اين شأن زيادي نيست.
نه، چون دين در حال لطمه خوردن است.
.0 فكر نميكنيد كار اين جريان آخرش به جاهاي باريك ميكشد؟
قطعا! ولي تفكر از بين نميرود، بلكه رشد ميكند.
.1 مشايي در مورد حرفهايي كه در موردش ميزنند چه ميگويد؟
اگر اين مقابلهها با آقاي مشايي نميشد من اصلا نميآمدم دفاع كنم. احساس كردم مشايي را خيلي مظلوم كردهاند. خودشان يك كاري كردند من هم آمدم براي دفاع از تفكر آقاي مشايي و ديگران هم دارند براي دفاع از تفكر آقاي مشايي ميآيند. اندكاندك جمع مستان ميرسد.
.0 يعني شما فكر ميكنيد كه مشايي حذفشدني نيست.
فكرش را ميگوييد يا جسمش را.
.1 تفكرش را ميگويم.
نه، تفكر آقاي مشايي ماندگار است. ميتوانم اظهارنظر كنم كه تفكر آقاي مشايي ديگر تثبيت شده و تبديل ميشود به يك جريان مهم فكري.
.0 شده يا ميشود.
من فكر ميكنم ميشود.
.1 زمانش كي است؟
بهزودي؛ هر چقدر بيشتر مخالفت بكنند زودتر.
.0 فكر ميكنيد زمانش كي است؟
نميدانم، بستگي دارد به اينكه چقدر مخالفت كنند.
.1 اگر بازداشتش كنند باز هم از او دفاع ميكنيد؟
قطعا. اين فكر من است، نه فكر امسالم، نه فكر پارسالم. من حدود 30 سال است اينگونه فكر ميكنم.
.0 فكر ميكنيد اين حرفهايي كه راجع به مشايي ميزنند چه باوري در مردم نسبت به او ايجاد كرده است؟
بعضيها را بدبين و شبههدار كرده.
.1 به ضررش تمام شده يا به نفعش؟
روي هم حساب كنيم اتهامها و اتهامزنيها به سود جناب مشايي شده است.
.0 و اين سود كجا خودش را نشان ميدهد؟
در به وجود آمدن يك فكر.
.1 ولي خيليها ميگويند اين دوره تمام شود با مشايي برخورد ميشود.
اينها آدمهاي كوتهفكري هستند.
.0ميخواهم بدانم بعد از پايان دوره آقاي احمدينژاد چه بر سر اين تفكر ميآيد؟
شتاب اين جريان بيشتر ميشود.
.1 و نمود اصلي را از كي نشان ميدهد؟
شايد تا چهار ماه ديگر.
چندي پيش مدير عامل تازه منصوب شده خبرگزاري برنا بركنار گرديد. شنيده شده است رييس جمهور طی نامهای خطاب به دكتر عباسی وزیر ورزش و جوانان دستور بركناري مدیرعامل تازه منصوب شده خبرگزاری برنا را صادر کرده است. اين دستور در واكنش به گزارش معاونت سياسي دفتر رييس جمهور درباره مواضع منتقدانه اين مدير درباره جريان انحرافي به رييس جمهور بوده است.همچنين بنا بر گزارش ها، اين فرد از شركت در جلسات هماهنگي تيم رسانه اي دولت كه با حضور جوانفكر و مشايي برگزار مي شود، امتناع كرده است.
وي پيش از اين مديريت يكي از پايگاه هاي خبري- تحليلي را برعهده داشته است. شنيده شده به پيوست نامه معاونت سياسي دفتر رييس جمهور بخشي از مطالب اين پايگاه خبري به عنوان مستندات ضميمه گرديده است.
در پی اين دستور و در پي مذاكره مديرعامل برنا با وزير ورزش و جوانان تصميم گرفته مي شود تا براي ايجاد نشدن چالش جديد براي وزارتخانه، مديرعامل برنا بوسيله استعفا بركنار شود.
وي در متن استعفاي خود خطاب به عباسی اظهار کرده است: «حال که ما گردن به مامورریت خدمت نهادیم و انحصارطلبان منحرف لانه کرده در دولت خدمتگزار، حقیر را بر نمی تابند و فشارها بر حضرتعالی فزونی یافته است، این عاقبت را هم وزن عافیت دانسته و خداوند را شاکرم که ایمان انقلابی خود را به جیفه دنیا نمی فروشم و به باورهایم پایبندم.
صمیمانه از شما سپاسگزارم که خواستید جدا بودن خود از جریان انحرافی را با انتصاب بنده و مقاومت در برابر فشارها برای عزل اینجانب نشان دهید و کنایه ها را به جان خریدید تا نشان دهید هدفتان خدمت به مردم است و نه ارادت به حاشیه سازان دولت خدمتگزار.
بدینوسیله استعفای خود را از سمت مدیر عامل خبرگزاری برنا خدمت جنابعالی تقدیم می کنم تا شاید حداقل بخشی از فشارهای جریان انحراف لانه کرده در دولت بر حضرتعالی که به سبب انتصاب اینجانب بوده است، برطرف گردد.»
بهمن ماه سال گذشته بود که وزیر ورزش و جوانان طی حکمی مهدی اسماعیلی را به سمت مدیرعاملی خبرگزاری برنا منصوب کرد.
البته تحولات در وزارت تازه تاسيس ورزش و جوانان قابل توجه است. به گونه اي كه طي چند ماه گذشته، يكي از عناصر ردصلاحيت شده مورد حمايت جريان خاص دولت در انتخابات مجلس، به معاونت توسعه منابع انساني و پشتيباني اين وزارتخانه منصوب گرديده است. پيش از اين نيز اخباري از ارتباط سجادي با جريان خاص دولت منتشر شده بود كه سبب عدم راي اعتماد نمايندگان مجلس براي نشستن وي بر كرسي اين وزارتخانه شده بود. سجادي هم اكنون معاون وزارت ورزش است آن هم در حوزه ورزش كه اخيرا مورد انتقادات فراواني درباره جابجايي روساي برخي فدراسيون ها قرار گرفته است.
11خرداد91
مرکز ارتباطات، اطلاعات و تبلیغات ریاست جمهوری اخبار منتشر شده مبنی بر «بازجویی رئیس دفتر رییسجمهور» را تکذیب کرد.
خبرگزاری فارس نوشت:
علی مطهری طی نطقی با ادعای این که رئیس جمهور تحریک جنسی را در جامعه آزاد کرده است ، مدعی شد:وضعیت پوشش فعلی موجب ایجاد عقده های روانی در جامعه شده ولذا احمدی نژاد باید به فکر تاسیس کاباره و کلوپ های شبانه باشد!
به گزارش خبرنگار پارلمانی خبرگزاری فارس، علی مطهری نماینده تهران در مجلس شورای اسلامی پیش از ظهر امروز طی نطقی با ادعای به اینکه در اثر تشویق و ترغیبهای پیدا و پنهان آقای رئیس جمهور بدحجابی و بیحجابی اکنون به وضع اسفبار رسیده است، گفت: آقایان مشایی و احمدینژاد دقیقا پاسخگو باشند که در مسئله پوشش آیا روش اسلام را قبول دارند که میگوید هرگونه تحریک جنسی در سطح جامعه ممنوع است و اقتضائات جنسی مربوط کادر خانواده است یا روش غربی را که میگوید هرگونه تحریک جنسی در سطح جامعه آزاد است و برای آنکه عقدههای روانی پدید نیاید، اماکن ویژه ارضای غریزه جنسی هم برقرار است.
مطهری ادامه داد: ما نمیتوانیم روش بینابینی را عمل کنیم که نه اسلام است و نه غرب و به تعبیر دیگر هم اسلام است و هم غرب، آقایان مشایی و احمدینژاد که زیرکانه وضعیت پوشش اسلامی در جامعه را به اینجا رساندهاند که پوشش استاندارد شلوار و مانتوی آزاد تا زانو را تبدیل به وضعیت فعلی کردهاند، در واقع تحریک جنسی را آزاد کردهاند.
نماینده تهران با بیان اینکه این عمل موجب پدید آمدن عقدههای روانی در بین جوانان شده است، اضافه کرد: احمدینژاد و مشایی به فکر بخش دوم کار خود یعنی ارضای جوانان از طریق تأسیس کابارهها و کلوپهای شبانه نیز باشند، شاید آن زمان روحانیت و مردم متدین و حزبالهی که در دوره اصلاحات با یک صدم وضعیت کنونی کفنپوش به خیابانها ریختند، احساس مسئولیت کرده و اقدامی انجام دهند.
مطهری همچنین با اخطار به وزیر کشور برای تعلل در اجرای قانون حجاب و عفاف یادآور شد: کوتاهی و سستی کمیسیون فرهنگی مجلس قابل گذشت نیست و به وزیر کشور اخطار میکنیم اگر همچنان تعلل ورزد و بار دیگر این بهانه را تکرار کند که مشایی و احمدینژاد اجازه نمیدهند او را در مجلس نهم استیضاح میکنیم و معنی ندارد که وزرا بگوید تحت فشار از بالا هستیم و این مسئله تحمیل شده است و کاری از من بیر نمیآید؛ ما وزرای منفعل و بی اراده نمیخواهیم.
نماینده تهران همچنین اشاره به حضور حداکثری در انتخابات افزود: حضور مردم در نهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلام نشان از رشد اجتماعی و سیاسی مردم به برکت تمرین مردمسالاری در طول 33 سال گذشته را دارد و این بدان معناست که دیگر نمیتوان در پشت درهای بسته برای مردم تصمیم گرفت و فشار افکار عمومی اجازه این گستاخی را به دوستان نادان انقلاب نمیدهد.
وی مدعی دخالت سپاه پاسداران در بسیاری از حوزههای انتخابیه شد و آن را از نقاط ضعف انتخابات مجلس نهم دانست و ادعا کرد: دخالت سپاه پاسداران در بسیاری از حوزههای انتخابیه به منظور حمایت جدی از کاندیداهای مورد نظر این واقعیت را تأیید میکند.
وی با اشاره به اینکه در مجلس نهم فراکسیون اصلاحطلبان نخواهیم داشت، اضافه کرد: در مجلس نهم فقط فراکسیون اصولگرایان خواهیم داشت که در زیرمجموعه آن را جمعیت ایثارگران که بیشترین نقش را در ایجاد تفرقه بین اصولگرایان داشتند، جبهه پایداری که به نسبت جبهه اول صداقت بیشتری داشتند و فراکسیون اصولگرایان مستقل که دم از وحدت میان اصولگرایان میزنند، تشکیل میدهند.
نماینده تهران با بیان اینکه وحدت همواره باید حاکی از واقعیت خارجی باشد، اظهار داشت: وحدت مصنوعی و فرمایشی پایدار نیست و آنچه که واقعیت را تشکیل میدهد، این است که درون اصولگرایان سه بینش متمایز سیاسی و اجتماعی وجود دارد که طبعا در رفتار آنها مؤثر است.
مطهری افزود: در واقع اصولگرایان یک جبهه را تشکیل میدهند و نمیتوانند آن را به یک حزب تنزل دهند، چگونه میتوان گروهی را که اصولگرایی را تا مرز تملق و چاپلوسی پایین آوردهاند و هرگونه انتقاد از حکومت و دفاع از حقوق مردم را ضدیت با نظام تلقی میکنند با گروهی که حق دفاع از حقوق زندانیان سیاسی را وظیفه خود و ناشی از اصولگرایان میدانند، یکی دانست.
وی با اشاره به مسئله انتخاب ریاست مجلس نهم تصریح کرد: امروزه تکاپوی زیادی برای این مسئله در جریان است ولی اولا به طور کلی عوامل خارج از مجلس نباید در این موضوع دخالت داشته باشد ثانیا به منتخبان مجلس نهم پیشنهاد دارم به کسی رأی بدهند که اقتدار مجلس را مظهر اراده مردم بداند و در فلسفه اصلی وجود مجلس که همانا جلوگیری از سرکشی دولتهاست، اعتقاد داشته و مجلس را سپر ولی فقیه کند نه ولی فقیه را سپر مجلس.
نماینده تهران با اشاره به مسئله بحرین خاطرنشان کرد: به عربستان هشدار میدهیم که اشتباه صدام را تکرار نکند، درباره آینده حکومت بحرین مردم این کشور باید تصمیم بگیرند نه هیچ عامل خارجی دیگر.
مطهری در پایان با اشاره به موضوع نام خلیج فارس گفت: دفاع از خلیج فارس ناشی از وجود اسناد تاریخی است نه تعصبات نژادی که عربها در این ارتباط ید طولانی نیز دارند، و آنچه که ما به آن معتقدیم صرفا اسناد مسلم و موثق تاریخی ثبت شده است که باید ملاک واقع شود.
30اردیبهشت91
سروش نيوز نوشت:
طیف موسوم به اصلاح طلبان:
1-سید حسن مصطفوی معروف به خمینی
نوه امام راحل و عظیم الشان انقلاب همواره در قبول مسئولیتها و پست های پیشنهادی ازافراد و اشخاص مختلف سر باز زده و هم اینک ریاست تولیت آستان نورانی امام راحل را بر عهده دارد .وی به تدریس درس خارج فقه و اصول در شهر مقدس قم نیز مشغول است.سید حسن خمینی تاکنون شخصیتی را داراست که به جناح خاصی وابسته نشده است اما در محافل سیاسی از او با نام کاندیدای مایل به اصلاح طلبان نام برده می شود.طبیعی است حضور او می تواند بسیاری از معادلات سیاسی را برهم زند.
2-محمد رضا عارف
عارف پسر دایی سید محمد خاتمی است .وی سمت معاونت ریاست جمهوری دولت اصلاحات را نیز برعهده داشته است.عارف چندی پیش توسط مقام معظم رهبری به عنوان عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام منصوب شد.مواضع او در میان اصلاح طلبان میانه و معتدل است.عارف نیزمانند دیگر شخصیت های اصلاح طلب رد شده اصولگرایان نیست,البته او همواره یک اصلاح طلب بوده است.
3-سید علی نقی (کمال) خرازی
خرازی چهره ای سرد و خشک و البته با دیسپرین یک دیپلمات واقعی را داراست.وی که از خانواده خرازی ها ست هم اینک به عنوان رئیس و عضوشورای راهبری روابط خارجی از سوی مقام معظم رهبری مشغول به فعالیت است .کمال در دولت سید محمدخاتمی ریاست وزارت خارجه را برعهده داشته است .گمان ها بر این است که او می تواند سرو سامانی به وضعیت بین اللمل از دید منتقدین دهد.وی از افراد کم حاشیه دولت اصلاحات بود.
4-حسن فریدون روحانی
نام حسن روحانی را بسیاری در دوره های اولیه مذاکرات هسته ای می شنیدند.او به لباس مقدس روحانیت ملبس است.روحانی همیشه خوش پوش و آراسته و قطعا در صورت ریاست جمهوری کمی ازسید محمد خاتمی در خوش پوشی ندارد.وی اولین کسی است که در قبل از انقلاب رهبر کبیر انقلاب را در سخنرانیش امام خطاب نمود.روحانی سابقه نمایندگی مجلس در چند دوره را نیز دارد و هم اینک در مجمع تشخیص مصلحت نظام وریاست مرکز استراتژیک مجمع فعالیت دارد.خاطرات جدیدرئیس سابق و عضو شورای امنیت ملی اخیرا و انتقاداتش به دولت جدیدا مورد توجه رسانه ها قرار گرفته است.روحانی از یاران ودوستان نزدیک اکبرهاشمی رفسنجانی است.
5-حسین علایی کرهرودی
سردار حسین علایی که از سرداران و فعالان عرصه دفاع مقدس و جنگ بوده است یکی از گزینه های مطرح از سوی اصلاح طلبان جهت ریاست جمهوری است.علایی را که در چند سال اخیر بیشتر به تحلیل گر مسائل عراق و خاورمیانه می شناسیم هم اینک در کسوت استاد دانشگاه مشغول به فعالیت است .وی در کارنامه خود ریاست سابق ستاد مشترک سپاه و مصلی تهران رابا حکم رهبر معظم انقلاب دارد.حسین علایی اولین فرمانده نیروی دریایی سپاه است.
علایی چندی پیش با اعلام مواضع انتقادی خود نسبت به دولت رسما از دایره اصوالگرایان فاصله گرفت .مقاله 19 دی حسین علایی سرو صداهای زیادی را در محافل سیاسی به پا کرد و انتقاداتی را نسبت به وی فراهم ساخت.اصلاح طلبان با توجه به چهره جدید علایی و نظر به سابقه انقلابی اش چه در قبل و چه در بعد از انقلاب و در جنگ وی را گزینه مناسبی جهت کاندیاتوری ریاست جمهوری می دانند.
6-محسن رضایی میرقائد
فرماندهی سپاه در دفاع مقدس از آن اوست.رضایی چند دوره است که کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری است و تقریبا با توجه به تحصیلاتش بیشتر ایده های اقتصادی را مطرح می نماید.رضایی در انتخابات پر حاشیه سال 88مسیر خود را از مهدی کروبی و میرحسین موسوی جدا نمود.فوت فرزندش دوباره در رسانه ها نام اورا بیش از پیش مطرح کرد .رضایی هم اینک دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام است.
طیف موسوم به اصولگرایان
1-محمد باقر قالیباف
محمد باقر قالیباف نیز یکی از گزینه های مطرح جهت ریاست جمهوری است.قالیباف که در دوران دفاع مقدس از فرماندهان جنگ بوده با فرماندهی نیروی انتظامی در راس خبرها قرار گرفت ,متحول کردن نیروی انتظامی در زمان او منجر به کاندا شدنش در انتخابات سال 84 شد قالیباف پس پیروزی احمدی نزاد سکان شهرداری تهران را با رای اعضای شورای شهر برعهده گرفت و تاکنون نیز شهردار پایتخت است.
وی در میان برخی از شهروندان تهرانی به عنوان مدیر جهادی معروف است.گسترش مترو و همچنین تبدیل شهرداری از یک نهاد خدماتی به یک نهاد اجتماعی خدماتی شعار اوست.اصوالگرایان قالیباف را گزینه جدی برای کاندیداتوری ریاست جمهوری می دانند.
2-مهدی چمران
وی برادر شهید مصطفی چمران است .چمران که سابقا ریاست فرهنگی ستاد کل نیروهای مسلح را برعهده داشته هم اینک به عنوان عضو و رئیس شوارای شهر تهران و از افراد تاثیر گذار جریان آبادگران است.چمران در انتخاب محمود احمدی نژاد به سمت شهرداری تهران نقش مهمی داشت.وی نیز در برخی از محافل به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری مطرح است.
3-سعید جلیلی
جیلی را همه به مذاکرات هسته ای در سالهای اخیر می شناسند.وی یک دیپلمات کار کشته است.این دانش آموخته دانشگاه امام صادق ع که سمت مشاورت رهبرمعظم انقلاب را نیز برعهده دارد از جانبازان دفاع مقدس می باشد.سعید جلیلی در میان دوستانش به ساده زیستی مشهور است.وی نیز یکی از گزینه های مطرح اصوالگرایان می باشد.بسیاری روحیه انقلابی اورا مثال زدنی می دانند.
4-علی اردشیرلاریجانی
لاریجانی داماد خانواده علمی و فرهنگی مطهری است .پدرش از علمای مشهور نجف و قم بوده است.وی در کارنامه فعالیت خود ریاست وزارت ارشاد و ریاست سازمان صداو سیما و همچنین نمایندگی مجلس را دارد .علی لاریجانی همچنین مدتی رهبری مذاکرات هسته ای کشور را برعهده داشت .ریاست مجلس نیز عنوانی است که بسیاری با نام لاریجانی از آن یاد می کنند.ابداع کلمات خاص در سخنرانی ها ویژگی اوست .وی نیز یکی از گزینه های مطرح اصوالگرایان برای ریاست جمهوری است.لاریجانی یکبار برای ریاست جمهوری کاندیدا شد.
5-مصطفی پور محمدی
پورمحمدی هم اینک ریاست سازمان بازرسی کل کشور را برعهده دارد.وی از معاونین سابق وزارت اطلاعات و همچنین از وزاری محمود احمدی نژاد بوده است .وزیر کشور دولت احمدی نژاد با حاشیه هایی از کابینه جدا شد.انتقادات جدی پورمحمدی در رسانه ها علیه دولت بسیار مورد توجه قرار گرفته است.تاکنون کاندیداتوری برای ریاست جمهوری از سوی وی رد نشده است.
6-علی اکبر(جمشیدی) ناطق نوری
ناطق, همه اورا به استقبال امام می شناسند.وی چندبار ریاست مجلس ایران رابرعهده داشته است.رئیس سابق کمیته های انقلاب اسلامی درمصاحبه هایش ظاهرا از جامعه روحانیت کناره گیری نموده است اما مواضع روشنی دراین خصوص دقیقا در دست نیست.ناطق که هم اینک ریاست بازرسی دفتر رهبری را برعهده دارد با سفر اخیر خود به شهر یزد آن هم با بستگان سید محمد خاتمی رقیب انتخابات ریاست جمهوریش خبرهایی را مبنی بر حضور جدی در فعالیتهای سیاسی رقم زد.برخی از کارشناسان وی را مستعد کاندیداتوری اطلاح طلبان می دانند.
7-علی اکبر ولایتی
لباس یقه دیپلمات اودر مذاکرات زمان جنگ با کشورهای مختلف در ذهن ها نقش بسته است.ولایتی که هم اینک بیشتر به فعالیت و حضور در نشست های علمی و فرهنگی و بین المللی فعالیت دارد هم اینک مشاور عالی بین اللمل رهبر معظم انقلاب است.علی اکبرولایتی چهره ایست که یکبار از او به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری نام بردند ولی به علت حضور آیت الله هاشمی و احترام وی به رئیس مجمع تشخیص مصلحت از کاندیداتوری کناره گرفت.ویژگی وی داشتن چهره ای آرام و تحلیل های پخته بین المللی است.
8-عزت الله ضرغامی
ضرغامی از فرماندهان سپاه پاسداران بوده است.وی حکم ریاست صدا و سیما را از رهبر معظم انقلاب دارد.ضرغامی در انتخابات ریاست جمهوری 88 با برگزاری نوعی جدید از تبلیغات در رسانه ملی بسیار خبر ساز شد.وی جدیدا با راه اندازی شبکه های متعدد بخشی از انتقادات علیه خود را پاسخ گفته است.عملکرد ضرغامی دررسانه ملی همیشه زیر ذره بین منتقدین بوده است.
9-غلامعلی حداد عادل
وی یکی ازچهرهای تاثیر گذار مجلس شورای اسلامی است.حداد عادل را بیشتر به فعالیت در عرصه های فرهنگی و آموزشی و نگاشتن کتابهای مختلف می شناسند.وی ابداع کننده بسیاری از کلمات فارسی معادل انگلیسی در ایران است.حداد عادل چندی پیش توسط رهبر انقلاب مجددابه عضویت مجمع تشخیص مصلحت درآمد البته هم زمان مشاور فرهنگی مقام معظم رهبری نیز می باشد.هم اینک در محافل سیاسی بحث بر سر ریاست وی بر مجلس نهم نیز داغ است.
طیف موسوم به دولتی ها
1-غلامحسین الهام
بسیاری او را به داشتن عنوان های مختلف در کابینه نخست ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد می شناسند.وی از افراد تاثیر گذار در دولت است.همسر او نیزبا نگاشتن مقالات و مطالب تند علیه آیت الله هاشمی رفسنجانی بسیار خبر ساز شد.الهام که هم اینک بسیاری از عنوانهایش را به دیگران سپرده در انتخابات مجلس نهم از لیدر ها و رهبران جریان پایداری بود.بسیاری در تحلیل هایشان او را گزینه اصلی دولت می دانند.وی بسیار از لحاظ روحیه به محمود احمدی نژاد نزدیک است.
2- علی نیکزاد
او را به مسکن مهر می شناسیم.نیک زاد استاندار استانی که خود احمدی نژاد استاندارش بوده است,بود.وی در دولت دهم سمت ریاست بر وزارت مسکن و شهرسازی را برعهده گرفت.ویژگی او حضور در استانهای مختلف جهت فعال کردن موتور حرکت مسکن مهر است.وی در میان وزیران کابینه به خوبی با ریاست کابینه همراه است.
3- حمید رضا حاجی بابایی
حاجی بابایی که مجلسی ها او را از دولت بیشتر میشناختندو در کارنامه خود نمایندگی مجلس را بدنبال دارد وزیر آموزش و پرورش محمود احمدی نژاد است.وی با اعلام تعطیلی پنج شنبه های مدارس و همچنین تغییر در بخشی از نظام آموزشی بسیار در رسانه ها خبر ساز شد.وعده های او جهت استخدام معلمین از سوی کادر آموزش و پرورش بسیار دنبال می شود.او نیز با محمود احمدی نزاد رابطه خوبی دارد.
4-کامران باقری لنکرانی
وزارت بهداشت اورا بهتر از هر کسی می شناسد.تحصیلاتش درشیراز و علاقه اش به این شهر باعث شده پس از کناره گیری از پست وزارت متعدد به آن شهر سفرداشته باشد.لنکرانی که رئیس جمهور شوخی معروفی را تحت عنوان هلو با او نمود در انتخابات مجلس نهم از لیدرها و شخصیت های تاثیر گذار جریان پایداری بود.از ویژگی های او متانت و تقریبا کم سن و سالی او در میان رجل سیاسی است.
5-میرحسن موسوی
وی یکی از چهره ای نزدیک به رحیم مشایی است.نام میرحسن موسوی اذهان رو بسمت یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری سال 88 می برد .موسوی هم اینک ریاست سازمان میراث فرهنگی و گردشگری را داراست.گمانه ها ازحاشیه ساز شدن وی بعلت نزدیکی به مشایی در انتخابات را حکایت دارد.
6-کامران دانشجو
نام دانشجو را بسیاری به اخوان دانشجو می شناسند.دانشجو ها یکی شان در وزارت علوم یکی دیگر در شورای شهر و دیگری جدیدا در دانشگاه آزاد مشغول به فعالیتند.دانشجو که استاندار تهران وهمچنین رئیس ستاد انتخابات در سال 88 را عهده دار بوده هم اینک وزارت علوم را عرصه خود برای حضور در کابینه انتخاب کرده است .وی با احمدی نژاد رابطه خوبی دارد و از ویژگی هایش رک بودن در اظهار نظرات چه مقابل دوربین های خبرنگاران و چه بدون دوربین در جلسات است.
اردیبهشت91
صادق زیباکلام گفت: نامزدهایی که خود را بعنوان اصلاح طلبان معرفی کردند رأی نیاوردند چون مردم آنها را بعنوان اصلاح طلب نپذیرفتند.
به گزارش مهر، صادق زیباکلام استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران با اشاره به انتخابات مجلس نهم و تاثیر آن بر فضای سیاسی کشور اظهار داشت: این انتخابات هیچ تغییری در وضعیت و شرایط سیاسی کشور بوجود نخواهد آورد.
وی افزود: انتخابات مجلس نهم چه در دور اول در اسفندماه و چه در دور دوم برای کرسی های باقی مانده که روز جمعه صورت گرفت تغییراتی را به بار نخواهد آورد.
کارشناس سیاسی افزود: چه انتخاباتی که گذشت و چه انتخابات ریاست جمهوری سال 92 مبارزه جدی و همه جانبه بین اصولگرایان است که البته اصولگرایان در این انتخابات به دو گروه مخالف و موافق احمدی نژاد تقسیم می شوند.
به گفته زیباکلام، بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 اصولگرایان به دو جریان اصلی تقسیم شدند. یک جریان اصولگرایان سنتی هستند شامل جامعه مدرسین ، روحانیت مبارز، ائمه جمعه و جماعات، موتلفه و سایر جریاناتی که بعنوان محافظه کاران در طیف سیاسی راست قرار دارند. آنان در این انتخابات تحت عنوان جبهه متحد اصولگرایی ظاهر شدند.
وی ادامه داد: طیف دیگر اصولگرایی نیز از تیر ماه سال 84 شکل گرفته که حول محور احمدی نژاد است. این طیف در انتخابات مجلس شورای اسلامی که برگزار شد، به نام جبهه پایداری ظاهر شدند. من از قبل از شروع انتخابات هم پیش بینی کرده بودم که طرفداران احمدی نژاد حداقل 100 کرسی را در مجلس نهم به خود اختصاص خواهند داد که در عمل هم اینگونه شد. آنان حدود 60 الی 70 کرسی در دور اول به دست آوردند و مابقی را نیز در دور دوم کسب کردند.
زیباکلام خاطرنشان کرد: البته جریان وابسته به احمدی نژاد یک جریان تابلودار به این معنا که نامزدهای متمایل به دولت وارد مجلس شوند ، نیست. بسیاری از طرفداران احمدی نژاد از اعضای جبهه پایداری هستند. جبهه پایداری هیچ اختلافی با احمدی نژاد ندارند. نه از نظر سیاسی، نه در سیاست خارجی ، نه در مسائل اجتماعی ، نه در سیاست های اقتصادی هیچ اختلافی میانشان نیست. تنها ایرادی که جبهه پایداری به رئیس جمهور دارد در خصوص شخص رحیم مشایی است که البته احمدی نژاد نیز تا به امروز نشان داده است که حاضر نیست پشت به آقای رحیم مشایی بکند و همه حمله ها و فشار ها را تحمل کرده اما حاضر نشده رحیم مشایی را قربانی کند.
وی تصریح کرد: نه قبل از 22 خرداد 88 و نه بعد از آن ، نه بعد از حوادث اردیبهشت پارسال و نه حتی امروز هم رهبران جبهه پایداری در قم و تهران هیچ انتقاد و اعتراضی را نسبت به سیاست های اجتماعی و اقتصادی دولت احمدی نژاد نداشته اند.
کارشناس مسائل سیاسی با اشاره به اینکه رأی جبهه پایداری در انتخابات رأی احمدی نژاد است، بیان کرد: گروه سوم طرفداران آقای احمدی نژاد که به مجلس نهم راه یافته اند شامل برخی نامزدهایی می شود که به عنوان مستقل در انتخابات شرکت کردند. این گروه مورد تأیید جبهه متحد و اصولگرایان سنتی قرار نگرفتند و جبهه پایداری نیز به صورت رسمی از آنها حمایت نکرد اما مورد حمایت دولت بودند و وقتی وارد مجلس نهم شوند تمایلاتشان به سوی احمدی نژاد خواهد بود.
زیباکلام تأکید کرد: مجموع این آرا برای دولت از یکصد کرسی نیز بیشتر خواهد بود و برخلاف آنچه که اصولگرایان سنتی می گویند احمدی نژاد در این انتخابات موفق بوده است.
وی خاطرنشان کرد: یقینا جبهه پایداری و احمدی نژاد بر این اساس تلاش می کنند که پس از ورود به مجلس ریاست آنرا توسط آقای دکتر حدادعادل به دست آورند. البته حدادعادل ذاتا طرفدار احمدی نژاد نیست ، اما رشادت لاریجانی را برای مقابله با دولت ندارد.
زیباکلام با اشاره به اینکه بر اساس این تحلیل و با توجه به در دست داشتن نزدیک به یکصد کرسی در مجلس نهم، جبهه پایداری به رهبری احمدی نژاد سعی خواهند کرد برای انتخابات ریاست جمهوری یک نامزد را معرفی کنند، بیان کرد: به همین دلیل می توان گفت که اصلی ترین تاثیر انتخابات مجلس نهم بر انتخابات ریاست جمهوری سال آینده خواهد بود. در کوتاه مدت اما مجلس نهم در فضای سیاسی کشور تغییری ایجاد نخواهد کرد. مجلس همچنان عقیم خواهد ماند و نمی تواند از قوه مجریه حساب کشی کند و در حقیقت احمدی نژاد از قدرت برخوردار خواهد بود. ضمن آنکه ممکن است مجلس نهم زمینه را برای آینده احمدی نژاد نیز فراهم می کند.
کارشناس مسائل سیاسی درباره حضور مردم در دور دوم انتخابات نیز با اشاره به اینکه عموما حضور در دوردوم نسبت به دور اول کمتر است ، گفت: در دور اول نیز از حضور مردم آمار متفاوتی ارائه شد اما فکر می کنم به طور کلی حضور مردم در انتخابات دور نهم مجلس به اندازه انتخابات اسفند ماه سال 86 بود یعنی در حدود 1.3 واجدین شرایط در انتخابات شرکت کردند.
وی همچنین درباره وضعیت کاندیداهای اصلاح طلب در مجلس نهم نیز گفت: درستش این است که بگوییم اصلاح طلبان در انتخابات مجلس نهم شرکت نکردند. از قبل نیز این موضع را اعلام کرده بودند و نه هیچ کاندیدای رسمی معرفی کردند و نه از هیچ کاندیدی حمایت کردند.
زیباکلام تصریح کرد: نامزدهایی که خود را بعنوان اصلاح طلبان معرفی کردند نیز رأی نیاوردند چون مردم آنها را بعنوان اصلاح طلب نپذیرفتند. آقای دکتر مصطفی کواکبیان یا خانم سهیلا جلودارزاده ، یا آقای علیرضا محجوب یا آقای قدرت الله علیخانی و سایر نامزد هایی که تحت عنوان اصلاح طلب وارد شدند رای نیاوردند چون رای دهندگان بالقوه اصلاح طلبان اساسا در انتخابات شرکت نکردند اعم از دور اول یا دوم.
وی تأکید کرد: اگر یک نامزد رسمی اصلاح طلبان در تهران فی المثل وارد انتخابات شده بود ، در همان دور اول بالای دو میلیون رأی به دست می آورد. نمایندگان اصلاح طلب در مجلس نهم حضوری نخواهند داشت اما اصلاح طلبان همچنان به عنوان یک نیروی عظیم بالقوه سیاسی مطرح هستند و هرکسی که در انتخابات ریاست جمهوری سال آینده نامزد رسمی اصلاح طلبان باشد با استقبال گسترده ای روبه رو می شود و به مراتب بیشتر از نامزد اصولگرایان کسب رأی می کند.
این کارشناس سیاسی تصریح کرد: معتقدم اگر محمدرضا عارف به عنوان نامزد مورد تأیید رهبران اصلاحات قرار گیرد قطعا رأی سنگینی را به دست خواهد آورد. البته قالیباف نیز اگر به عنوان نامزد غیراصلاح طلب در برابر علی لاریجانی، دکتر ولایتی و یا سعید جلیلی بعنوان نامزدهای مورد تایید اصولگرایان قرار بگیرد نیز قطعا رأی بالایی به دست خواهد آورد.
13اردیبهشت91
خبرآنلاین نوشت:
دو تن از اعضای هیات ساماندهی صنوف سینمایی اواخر اسفند ماه 90 ، با اسفندیار رحیم مشایی رئیس دفتر رئیس جمهور، دیدار کردند.
چندی پیش شایعاتی مبنی بر دیدار اعضای اتحادیه تهیهکنندگان سینمای ایران با رحیم مشایی شنیده شد. ظاهرا در این دیدار چهار عضو هیات مدیر اتحادیه تهیهکنندگان با رئیس دفتر رئیس جمهور مذاکراتی در خصوص وضعیت سینما داشتند اما کسی نه دیدار را تایید کرد و نه از نام دیدارکنندگان خبر داشت.
شنیدهها حاکی از این بود که حسین فرحبخش، سیدضیاء هاشمی، احمد نجفی و مرتضی شایسته دیدارکنندگان با مشایی بودند، اما طی تماسی که با حسین فرحبخش و مرتضی شایسته گرفتیم، حضورشان در این دیدار را تکذیب کردند و گفتند با کسی دیدار نداشتند.
همین ماجرا را از جمال شورجه رئیس نظارت بر هیات مدیره اتحادیه تهیهکنندگان جویا شدیم. وی ضمن تایید انجام این دیدار گفت: «تا جایی که من اطلاع دارم هیات ساماندهی به امور سینمایی با آقای مشایی دیدار داشتند. این دیدار را هم به خاطر هماهنگی اهدای کارتهای هدیهای که به سینماگران اهدا شد، ترتیب دادند.»
وی نام سینماگرانی را که به دیدار مشایی رفتند،نه تایید کرد و نه تکذیب. او ادامه داد: «میدانم که یک سری ارتباط هایی با بخش مالی دفتر ریاست جمهوری برقرار شد تا بعد از اعلام انحلال خانه سینما، هدیهای به صنوف داده شود. اول قرار بود 2500 کارت هدیه 300 هزار تومانی داده شود اما با اضافه شدن درخواستها، چیزی حدود چهار هزار هنرمند این هدیه را دریافت کردند و اصلا فکر نمیکردیم چنین استقبالی شود.»
شورجه با اشاره به نام دو عضو فعال در ساماندهی به صنوف سینمایی، افزود: «رایزنیهای آقایان زندباف و سید ضیاء هاشمی باعث شد که تعداد کارتهای هدیه بیشتر بشود. کارتهای هدیه هم به هیچ یک از اعضای کمیته داده نشد و با نظارت مستقیم دفتر ریاست جمهوری به هنرمندان داده شد.»
جمال شورجه به نام حسین زندباف و سیدضیاء هاشمی اشاره کرد اما درباره حضور فرحبخش، نجفی و شایسته نظری نداد.
اما بعد از اینکه فرحبخش و شایسته حضورشان در این دیدار را تکذیب کردند، سراغ حبیب کاوش رفتیم تا صحت و سقم و چگونگی برگزاری این جلسه را جویا شویم. کاوش با اشاره به تاریخ برگزاری این دیدار، گفت: « این دیدار شب عید انجام شد و تعداد دیدارکنندگان هم چهار نفر نبود. دو نفر از اعضای شورای ساماندهی صنوف سینمایی برای گرفتن هدیه هنرمندان با مشایی دیدار کردند. این مساله هیچ ربطی به اتحادیه تهیهکنندگان ندارد.»
او ادامه داد: « اعضای صنوف ابتدا توانستند مقداری پول بگیرند و به تعدادی از هنرمندان که نیاز داشتند بدهند، اما متاسفم که این مسئله را میگویم، تعداد هنرمندان نیازمند بیشتر بود، به همین دلیل رایزنیهایی برای گرفتن کارتهای هدیه بیشتر انجام شد و این پول به درد خیلیها خورد.»
کاوش با اشاره به تشکیل کمیته ساماندهی به صنوف سینمایی یادآور شد: «از زمانی که خانه سینما منحل اعلام شد، شورای ساماندهی به صنوف سینمایی تشکیل شد. این شورا اعضا و اساسنامه خودش را دارد. تمام تلاششان را هم میکنند که بعد از انحلال خانه سینما بتوانند به امور سینماگران بپردازند و نیتشان هم خیر است.»
کاوش همچنین اعلام کرد که بعد از ثبت جامعه صنفی تهیهکنندگان فیلم سینمایی، از طرف وزرات کشور و وزارت ارشاد، دیگر هیچ اتحادیه تهیهکنندگی رسمی وجود ندارد. او افزود: «جامعه صنفی تهیهکنندگان فیلم سینمایی که نام آن هم توسط وزارت کشور انتخاب شده است، ثبت رسمی شده و انتخابات آن با نظارت مستقیم وزارت کشور پنجشنبه انجام میشود.»
او در پایان عنوان کرد که سینما در شرایط فعلی مورد هجوم است و خیلیها از اختلافات درون گروهی سوء استفاده میکنند. کاوش با اشاره به سیاسی کردن اختلافات، توضیح داد: «هر کس در این میان بخواهد به مشکلات گذشته بپردازد آب به آسیاب دشمن ریخته است و دراین زمان فقط همدلی و اتحاد چاره کار است.»
کاوش دلیل این آشفتگی را اتفاقات اخیر در حوزه اکران سینما دانست و به دسته بندی مصادیق این آشفتگی، اشاره کرد: «در این شرایط هیچ کس ساخت فیلمی را شروع نمیکند و همه فیلمهایی که کلید خورده بودند در همان مراحل ابتدایی ساخت ماندهاند. هیچ کس فیلم اکران نمیکند و همه نگران هستند که چه بلایی سر فیلمشان میآید. مثلا ما فیلم «چک» را به زور اکران کردیم چون عوامل حاضر به اکران کردن آن نبودند. آخرین مصداق هم این است که تماشاچی سینما را پس زده است چون بعضی ها به صورت فراقانونی تصمیم گرفتهاند که تماشاچی کدام فیلم را ببیند و کدام فیلم را نبیند.»
او در پایان خاطر نشان کرد: «باید بدانیم که در چنین شرایطی، سینما زدن ندارد.»
طبق توضیحات جمال شورجه و حبیب کاوش، سید ضیاء هاشمی عضور کمیته ساماندهی به صنوف سینمایی و حسین زندباف رئیس کمیته ساماندهی به صنوف سینمایی اسفند ماه 90، برای گرفتن کارتهای هدیه هنرمندان با مشایی دیدار داشتند و این دیدار درست بعد از اعلام انحلال خانه سینما انجام شد.
9اردیبهشت91
مشرق نوشت:
شنیده ایم در یکی از جلسات هیات دولت پیشنهادی از سوی اسفندیار مطرح می شود مبنی بر اینکه 800 پروژه بزرگ نیمه تمام دولت در قالب طرح " مهرگان" نامگذاری و اجرایی شود که برخی وزرا با این نامگذاری به دلیل شائبه های پان ایرانیستی و آتش پرستی مخالفت می کنند. احمدی نژاد هم استدلال وزرا را پسندیده و این نامگذاری منتفی و مصوب می شود دولت پروژه های نیمه تمام را در قالب طرح "مهر ماندگار" تکمیل کند.
7اردیبهشت91
مشرق: در سال آخر دولت ، انتصاب افراد حاشیه ساز با هدف ایجاد حاشیه امن برای آنها در دستور کار قرار گرفته و این افراد حاشیه ساز که به جریان نفوذی در دولت معروف شده اند، می کوشند تا با تصدی مقامات بالا در دولت ، برای ادامه حیات سیاسی خویش نقش آفرینی کنند.
انتصاب كردان كه روزي در دولت نهم گريبان دولتي ها را گرفت و مسئله اي شد براي چالش ميان مجلس و دولت، حال با ادامه روند انتصاباتي كه مورد انتقاد واقع مي شود هنوز دولت را با حواشي خود مشغول مي سازد.
قضاياي انتصابات از آغازين روزهاي دولت دهم، مجلسي ها را دست به گربيان دولت كرده؛ از انتصاب مشايي به معاونت اولي رئيس جمهور تا بركناري وزير اطلاعات همه و همه يك روند خطي از انتصاباتي است كه مورد انتقاد مقام معظم رهبري تا برخي نمايندگان مجلس قرار گرفته است. از اين رو مي توان گفت كه يكي از مسائل چالش زاي دولت دهم انتصاباتي است كه از ديده بسياري محل اشكال و شبهه است.
از قضاياي پر سر و صداي انتصاب سعيد مرتضوي به عنوان رئيس سازمان تامين اجتماعي هنوز چند روزي سپري نشده كه باز هم روز سه شنبه رئيس جمهور در اقدامي ديگر مبادرت به انتصاب محمد شريف ملك زاده به عنوان مشاور خود كرد، احمدي نژاد در حكم ملك زاده خطاب به وي گفته است كه نظر به مراتب تعهد و تجربیات ارزشمند به عنوان "مشاور رئیسجمهور" منصوب میشوید.
البته حميد بقايي معاون اجرایی رئیس جمهور و سرپرست نهاد ریاست جمهوری نيز در آخرين روز فروردين ماه سال جاري در حکمی حجت الاسلام عباس امیریفر را به عنوان مشاور فرهنگی نهاد ریاست جمهوری منصوب کرد تا اين دو يار نزديك به مشايي و بقايي كه چند صباحي از سال گذشته را بخاطر پاسخگويي به برخي از اتهامات در بازداشت به سر برده بودند، به آغوش نهاد رياست جمهوري باز گرداننده شوند.
چند روز قبل نیز تهمینه دانیالی معاون سابق صنایع دستی سازمان میراث فرهنگی با حکم سید حسن موسوی به عنوان مشاور سازمان میراث فرهنگی شد. وی تیرماه سال ۹۰ همراه با آزاده اردکانی، مدیر سابق موزه ملی ایران بازداشت شده بود.
در کنار این موارد می توان نام برخی دیگر از بازداشت شدگان پرونده موسوم به جریان انحرافی را برد که این اواخر در دستگاههای مختلف حکم مشاورت گرفتند.
ملک زاده کیست؟
ملک زاده قبل از آمدن به تهران، در مشهد ساکن بود و با ارتباطاتی خاصی که با برخی از مقامات قضایی برقرار کرده بود یکباره به مدیرکلی در این قوه رسید . از ملک زاده در این دوران به عنوان مشاور قوه قضاییه نامبرده می شد.
ملک زاده در دانشگاه آزاد اسلامی مشاور جاسبی و همچنین رییس مرکز اطلاع رسانی دانشگاه آزاد را عهده دار بود. وی در این دوران دکترای خود را نیز دریافت کرد. پاسخ های ملک زاده به منتقدان مدیریت دانشگاه آزاد که با امضای "مشاور ریاست عالیه و رئیس مرکز اطلاع رسانی" امضا می شد، از یادگارهای وی در آن دوران است.
پس از پیروزی احمدی نژاد در انتخابات سال 84 ، ملک زاده با نزدیک شدن به مشایی، به معاونت رییس سازمان گردشگری و میراث فرهنگی رسید. سابقه و نهاد آشنایی ملک زاده با مشایی نامشخص است. معاونت ملک زاده در دولت اول احمدی نژاد که مشایی رییس سازمان میراث بود ادامه داشت. با انتقال مشایی به دفتر احمدی نژاد در دولت دوم، راه برای ارتقاء ملک زاده، بازتر شد. اواخر تابستان هشتاد و هشت، مشایی در مقام جانشین رییس جمهور در ریاست شورای عالی ایرانیان، برای معاون سابق خود حکم دبیری این شورا را امضا کرد.
از دیگر پستهای وی میتوان به ریاست بر هیئت مدیره شرکت نفت ایرانول اشاره کرد.
محمد شریف ملکزاده 29 خرداد ماه سال 90 به عنوان معاون اداری و مالی وزارت خارجه جایگزین حسین فرحی شد که این انتصاب دردسرهایی را برای علیاکبر صالحی وزیر امور خارجه به همراه داشت تا بدان حد که نامه استیضاح صالحی با امضای تعداد زیادی از نمایندگان آماده شد. درپی فشار نمایندگان، ملکزاده سه شنبه ۳۱ خرداد ماه از این سمت استعفا داد و صالحی نیز با این استعفا موافقت کرد.
بازداشت ملک زاده
محمد شريف ملکزاده دوم تیر ماه سال 90 پس از احضار و تفهیم اتهام، با حکم مرجع قضایی راهی زندان شد و حدود سه ماه بعد و در روز ۲۱ شهریور عباس جعفری دولتآبادی دادستان عمومی استان تهران در جمع خبرنگاران از آزادی او با "قرار وثیقه" خبر داد و در عین حال یادآور شد که "رسیدگی به پرونده ملکزاده همچنان ادامه دارد."
آخرين وضعيت پرونده
حجت الاسلام غلامحسین محسنی اژه ای سخنگوي قوه قضائيه در بیست و هشتمین نشست خبری خود كه در فرودين ماه سال جاري برگزار شد، در مورد آخرین وضعیت پرونده ملک زاده گفت: در این پرونده قرار صادر شد ولی مورد اختلاف بازپرس و دادستان قرار گرفت و پرونده وارد دادگاه شد و دادگاه قرار را به نفع دادستان صادر کرد و هم اکنون پرونده در مرحله ارسال به دادگاه است.
علت بازداشت ملك زاده چه بود؟
در همان روزهاي نخست بازداشت محمد شريف ملك زاده دو تن از اعضاي كميسيون امنيت ملي مجلس در گفتگويي با خبرگزاري ها مطالبي را پيرامون بازداشت وي فاش كردند.
اسماعیل کوثری نایب رئیس کمیسیون امنیتملی و سياست خارجي مجلس با بیان اینکه دبیر شورای عالی ایرانیان خارج از کشور به دلیل اتهامات مالی و وجود پرونده های فراوان در قوه قضاییه بازداشت شده، افزود كه پیش از این نیز کمیسیون امنیت ملی به دلیل اتهامات فراوان ملک زاده هشدارهای زیادی به وزیر امور خارجه و دیگر نهادهای دولتی داده بود.
زهره الهيان نيز با بيان ابعاد ديگري از اتهامات ملك زاده به فارس گفته بود كه محمدشريف ملكزاده در بحث مناطق آزاد داراي اتهامات مالي و در موضوع شوراي عالي ايرانيان خارج از كشور نيز داراي اتهامات امنيتي است. اين عضو كميسيون امنيت ملي و سياست خارجي مجلس شوراي اسلامي گفت كه ايشان در قوه قضائيه پرونده دارند و در كميسيون امنيت ملي مجلس نيز در قالب تحقيق و تفحص از شوراي عالي ايرانيان خارج از كشور، مواردي كه مورد ابهام نمايندگان بود درباره ايشان وجود دارد. از جمله بحث بيانضباطي مالي و بحث مناطق آزاد كه جزء اتهامات آقاي ملكزاده است.
اين نماينده مجلس در پاسخ به سؤال ديگري مبني بر اينكه گفته ميشود در شوراي عالي ايرانيان خارج از كشور اتهامات امنيتي نيز درباره آقاي ملكزاده مطرح است، خاطرنشان كرد: آنجا هم درباره مدعويني مشائي و بقايي كه در همايش ايرانيان خارج از كشور حضور داشتند، مباحثي مطرح بود كه به لحاظ امنيتي اطلاعاتي اهميت زيادي داشت و وزارت اطلاعات هشدارهاي لازم را در دعوت از برخي افراد معلومالحال داده بود، اما متأسفانه به هشدارهاي وزارت اطلاعات توجهي نشد.
هدف از این انتصابات چیست؟
حضور این افراد مسله دار و عملکرد پر مساله آنها در حوزه های عقیدتی،اقتصادی و سیاسی باعث انتقادات شدید و گسترده علما و متدینین نسبت به دولت و جداش شدن دولت انقلابی نهم از بدنه انقلابی حامی آن شد.
به هر روی به نظر می رسد در سال آخر دولت ، انتصاب افراد حاشیه ساز با هدف ایجاد حاشیه امن برای آنها در دستور کار قرار گرفته و این افراد حاشیه ساز که به جریان نفوذی در دولت معروف شده اند، می کوشند تا با تصدی مقامات بالا در دولت ، برای ادامه حیات سیاسی خویش نقش آفرینی کنند.
خبرگزاری ایلنا نوشت:
محمد نبی حبیبی دبیر کل حزب موتلفه اسلامی گفت: نقاط ضعف اساسی در جبهه پایداری وجود دارد. آیت الله مصباح در خصوص قهر رئیس جمهوری در سال گذشته فرموده بودند که اگر حمایت از آقای احمدینژاد مستلزم ترویج مشایی میشود، حمایت از احمدینژاد حرام است.
به گزارش ايلنا به نقل از روابط عمومی حزب موتلفه اسلامی وی که در اجلاس سراسری دبیران استانهای حزب موتلفه اسلامی سخن میگفت، با اشاره به اينكه پیوند موتلفه با روحانیت، پیوند فصلی، موسمی و انتخاباتی نیست، گفت : جبهه متحد اصولگرایان در سراسر کشور موفقتر از سایر جریانها بود و در مرحله اول توانسته اکثریت کرسیهای مجلس را به دست آورد.
حبیبی تصریح کرد: حزب موتلفه اسلامی نقش ویژهای در موفقیت جبهه متحد اصولگرایان داشت، ما پای روحانیت ایستادهایم و پیوند موتلفه اسلامی و روحانیت پیوندی فصلی، موسمی و یا انتخاباتی نیست بلکه با اعتقاد از ابتدای تشکیل در خط روحانیت و ولایت عمل کردهایم.
وی در ادامه تاکید کرد: ما روحانیت را پیشتاز انقلاب میدانیم و به این مساله اعتقاد محکم داریم نه مانند حرفهای فریبکارانهای که عدهای میزنند. منافقین در اول انقلاب از امام (ره) دم میزدند و به دنبال تخریب دیگران بودند. امروز نیز میبینیم عدهای میگویند ما تابع مقام معظم رهبری هستیم اما در عمل میبینیم یاران انقلاب را تخریب میکنند و به دنبال زدن بازوان ولایت هستند.
دبیر کل حزب موتلفه اسلامی در ادامه با تاکید بر اینکه حفظ یاران انقلاب و بازوان مقام معظم رهبری مسالهای سرنوشت ساز است بیان داشت: دشمنیها علیه موتلفه اسلامی در قبل از برگزاری مرحله اول انتخابات مجلس طراحی شده بود، حتی مفسرین خارجی نیز اعتقاد دارند که اصولگرایی به معنای واقعی در میان تمام تشکلهای موجود در کشور را موتلفه اسلامی از سال ۱۳۴۲ به وجود آورده است.
حبیبی در ادامه خاطر نشان کرد: جبهه پایداری از بدو تشکیل علیه جبهه متحد اصولگرایان و حزب موتلفه اسلامی مخالفتهای ویژهای داشته است.
وی در ادامه در خصوص نقاط ضعف جبهه پایداری اظهار داشت: نقاط ضعف اساسی در جبهه پایداری وجود دارد. آیت الله مصباح در خصوص قهر رئیس جمهوری در سال گذشته فرموده بودند که اگر حمایت از آقای احمدینژاد مستلزم ترویج مشایی میشود، حمایت از احمدینژاد حرام است.
دبیر کل حزب موتلفه اسلامی ادامه داد: الان جبهه پایداری پشتیبان آقای احمدینژاد است، سوال ما از جبهه پایداری این است که مگر شما مرید آیت الله مصباح یزدی نیستید؟ مگر احمدینژاد از مشایی حمایت نمیکند؟ احمدینژاد منهای مشایی وجود ندارد و چرا شما حمایت خود را پنهان میکنید.
حبیبی در ادامه گفت: در طول ریاست جمهوری آقای احمدینژاد اگر کسی با مشایی زاویه پیدا کند باید از ریاست جمهوری برود و این حمایت کامل وی از مشایی را نشان میدهد.
وی تاکید کرد: متاسفانه برخیها دور خیز کردهاند تا کاندیداهای حزب موتلفه اسلامی در تهران رای نیاورند و تخریبهای بسیار سازماندهی شدهای را به کار بستهاند، حزب موتلفه اسلامی همواره به برکت خون شهدای خود آنقدر اعتباراش را بالا میداند که این اعتبار با شکست و پیروزی در انتخاباتی ضربه به ریشهاش نخواهد خورد.
دبیر کل حزب موتلفه اسلامی در پایان گفت: ما با تمام توان از لیست جبهه متحد اصولگرایان حمایت میکنیم.
خبرگزاری ایسنا نوشت:
رییسجمهور گفت: بعضیها فکر میکنند نوروز طاغوتی است، در حالی که نوروز را خدا داده است.
به گزارش خبرگزاری ایسنا، دکتر محمود احمدینژاد در آیین تجلیل از خادمین ستاد تسهیلات سفرهای کشور، با قدردانی و نام بردن از تمام ارگانها و نهادهایی که در ایام نوروز مشغول خدمترسانی به مردم بودهاند، اظهار کرد: باید از کسانی که نوروز خود را در نوروز دیگران دیده و حقیقت نوروز را در فراهم کردن شادی و زیبایی برای دیگران دیدهاند، قدردانی کرد، بعضیها روزها، بعضیها شبها و بعضیها به صورت شبانهروزی مشغول خدمترسانی به مردم بودند.
احمدینژاد با نام بردن از کادر اورژانس، آتشنشانی، خدماترسانی آب، برق، گاز، شهرداری، هلال احمر، راهداری، نیروی انتظامی، رسانه ملی، استانداران، فرمانداران و دهیاران همه این افراد را شایسته تقدیر دانست.
رییسجمهور با طرح این سوال که چرا سفر و نوروز دارای اهمیت است، تصریح کرد: موضوعات سفر و نوروز به انسان بازمیگردد و هردوی آنها عملهای انسان کاملند، زیرا همه میدانیم همه چیز در آفرینش در خدمت انسان و برای کمال و تعالی انسان قرار گرفته است. نگاه ما ایرانیها به انسان که نگاهی توحیدی است، با نگاه دنیای مادی متفاوت است. آنها برای تمایلات انسانی اصالت قائل بوده و اما ما برای خود انسان اصالت قائل هستیم.
رییسجمهور با بیان اینکه «محور قریب به اتفاق هنر و فرهنگ سرزمین ایران حول حقیقت و کمال انسان است»، ادامه داد: از این بگذریم که در چند دهه اخیر، به علت غفلت ما، برخی از صنایع دستی به دکور تبدیل شده ولی پیش از این ابزار مردم بودند.
رییسجمهور با تاکید بر اینکه «محور اندیشه و فرهنگ ایران، حقیقت انسان است»، ادامه داد: جغرافیا، رنگ، نژاد، زبان، قوم و... همه حجابهایی است که بر حقیقت انسانها گذاشته شده و انسانها را از یکدیگر جدا کرده است، ولی فصل پیوند انسانها، حقیقت آنها است و اگر قرار بود انسانها بر اساس رنگ، زبان، قوم، نژاد و... با یکدیگر تعامل کنند، اصلا بشریت روی خوش به خود نمیدید.
وی در بخش دیگری از سخنان خود، با طرح این سوال که آیا نوروز غیر بازیابی حقیقت انسان، زدودن غبارها و نزدیک کردن انسانها به یکدیگر چیز دیگری است؟ افزود: نوروز یعنی تمام غل و زنجیرها به دور ریخته شود و افراد با حقیقت خود با سایر انسانها تعامل کنند. مهربانی کردن، دوست داشتن دیگران، به دیگران خدمت کردن و آنها را به رسمیت شناختن و هدیه دادن همه از زیباییهای نوروز است.
احمدینژاد در ادامه این سوال را مطرح کرد که چرا در نوروز، همه شاد هستند؟ در پاسخ گفت: نشاطی که در نوروز وجود دارد، تزریقی و مصنوعی است. صدها سال پیش اگر در روستایی دور افتاده میرفتیم، هنگام نوروز، شادی همه را مشاهده میکردیم و این شادی، در میان دارا و ندار یکسان بود.
رییسجمهور نوروز را جشن بازگشت به حقیقت انسانی عنوان کرد و گفت: جلوه کامل حقیقت انسان، انسان کامل است و نوروز جشن پیوند انسان، با انسان کامل است و همه ما شاهد هستیم که در نوروز همه امیدوار هستند. فطرت همه انسانها، همیشه به دنبال انسان کامل است و وجود انسان کامل بشارتی به همه انسانهاست، مبنی بر اینکه شما در حال حرکت به سمت قله کمال هستید.
احمدینژاد با اشاره به زیباییهای سفر خاطرنشان کرد: سفر یک حرکت انسانی برای درهم شکستن تمام حجابهایی است که میان انسانها فاصله انداخته است. شوروی سابق دیواری دور خود کشیدند و شاهد بودید که چه بلایی به روزگار انسانها در آورده شد و حقیقت انسانی، له شد. در حالی که اگر با دیگر ملتها تعامل میکردند، چه بسا که ساقط نمیشدند. انسانها زمانی در مسیر کمال قرار میگیرند که حقیقت انسانی آنها با سایر انسانها ارتباط برقرار کند.
وی یادآور شد: یادم هست که سالها پیش بعضی از مناطق ما با یکدیگر بدون دلیل دشمن بودند که شاید بتوان گفت به خاطر القائات شیاطین بوده است، اما اکنون دوستانی چند هزار سالهاند. البته نباید فراموش کرد که برخی برای سلطهگری و کینهپراکنی سفر میکنند.
احمدینژاد افزود: سفر تمام ظرفیتهای کشور را فعال میکند به طوری که در چند سال اخیر، در جاهایی که مهاجرفرست بودند، با تلاش و پیگیری آقای مشایی عزیز و همچنین بقایی و سایر مسوولان، سفر سبب تغییراتی در زندگی مردم شد.
رییسجمهور در ادامه حضار را مورد خطاب قرار داد و گفت: کاری که شما در نوروز میکنید، الهی است و نمیتوان ارزش آن را بیان کرد. زیباترین نوروز را شما چشیدهاید. قدر توفیق الهی را بدانید، اما بعضیها با این حرفها مخالفند و میگویند بنزین مصرف میشود، ادارات تعطیل میشود و... در حالی که اینها پسمانده اندیشه سرمایهداری را برای ما بلغور میکند و در این اندیشه، همه کارگران برای عدهای سرمایهدار بیفرهنگ کار میکنند. در حالی که تولید برای خدمت به انسان و انسانیت است. آنها متوجه نیستند، خیال میکنند مسافرت جزو کار نیست در حالی که یکی از زیباترین کارهای فرهنگی در ایران عزیز، مسافرت است.
احمدینژاد اضافه کرد: وقتی گفته میشود در ماه رمضان یک ساعت دیرتر سرکار روند، افکار معیوبی به طور دیگر برخورد میکنند. در حالی که باید توجه داشت انسانهای کمالیافته پشتوانه عزت و آرامش کشور هستند. در زمان عید فطر میگوییم یک روز اضافه شود، صدای برخی بلند میشود، حال اینکه خودشان ۱۵ روز ۱۵ روز و یک ماه یک ماه سفر میکنند.
احمدینژاد ملت ایران را بهترین ملت توصیف کرد و گفت: هوشمندانهترین تصمیمات تاریخی را ملت ایران گرفته است. بعضیها وقتی اسم ایران را میآورید، انگار یک چیزیشان میشود. بعضیها فکر میکنند نوروز طاغوتی است در حالی که طاغوتیان به نوروز ضربه زدهاند. نوروز را خدا داده و همه نوروز زیبایی، پاکی و اجرای دستورات پیامبر از جمله صله رحم، اهدای هدیه و... است.
رییسجمهور گفت: فعالیت خادمین سفر فیزیکی، اداری و تکلیفی نیست، بلکه کار آنها آیندهسازی است.
احمدینژاد در پایان اظهارات خود به مزاح گفت: از همه تشکر کردم، میخواهم از خودم هم تشکر کنم. البته من مثل شما کار نکردهام، اما وقتی فعالیتهای شما را میدیدم، افتخار میکردم.
20فروردین91
بازتاب نوشت:
یکی از مداحان نه چندان مشهور یک هفته ای است دستگیر شده و رسیدگی به پرونده وی در جریان است.
گفته می شود نواری از وی در خصوص مراسم موسوم به عیدالزهرا پر شده بود که در آن الفاظ نامناسب و بد و بیراه و کلمات زشت به کار رفته بود. فایل صوتی این برنامه به صورت ام پی تری هم پخش شده و طبعا موجب سوء استفاده هایی شده بود.
با وجود رعایت ادب و احترام و لوازم وحدت مسلمانان توسط اکثر سخنرانان و ذاکران، هر از گاهی اقدام نابخردانه یک مداح یا سخنران زمینه ساز آثار سوء فراوانی می شود که گاه به صورت انفجار و ترور و عملیات انتحاری در مراسم های شیعیان توسط وهابیون ظهور می یابد.
همچنین رواج اینترنت و سایت ها و وبلاگها و شبکه های اجتماعی باعث می شود حتی یک برنامه اجراشده در یک خانه دربسته، در کل جهان پخش شود و آثار بین المللی پیدا کند.
فتوای رهبر انقلاب
چندی پیش رهبر انقلاب با صدور فتوایی توهین به عایشه همسر پیامبر اسلام و هر یک از نمادهای اسلامی اهل تسنن را حرام اعلام کردند. این فتوا ، با استقبال گسترده در جهان اسلام مواجه شده است.
رهبر انقلاب در پاسخ به استفتائی اعلام کردند: " اهانت به نمادهای برادران اهل سنت از جمله اتهام زنی به همسر پیامبر اسلام [عایشه] حرام است. این موضوع شامل زنان همه پیامبران و به ویژه سید الانبیاء پیامبر اعظم -حضرت محمد(صلی الله علیه واله) -می شود."
آیت الله خامنه ای این موضوع را در پاسخ به استفتائی مطرح کردند که در آن خواسته شده بود تا ایشان نظر خود را درباره "اهانت و استفاده از کلمات تحقیرآمیز و توهین به همسر پیامبر اسلام ام المومنین حضرت عایشه اعلام کنند."
این درخواست صدور فتوا از سوی جمعی از علما و فرهیختگان شیعه منطقه احساء عربستان سعودی ارائه شد.
استفتاء از آیت الله خامنه ای در پی توهین به عایشه توسط یاسر الحبیب روحانی شیعه کویتی صورت گرفت که با واکنش ها و مخالفت های بسیاری روبه رو شد. در شدیدترین این واکنش ها، کابینه کویت، این روحانی را سلب تابعیت کرد.
این موضوع باعث شد تا شیعیان کشورهای عربی حوزه خلیج فارس تحت فشارهای شدیدی قرار بگیرند.
پرونده مداحان مشهور در داخل
موضوع استفاده از عباران نامناسب و بعضا توهین توسط مداحان در داخل کشور و فارغ از مسایل فرقه ای و شیعه و سنی نیز سال گذشته حاشیه ساز شد. به گونه ای که منصور ارضی پس از اظهاراتی که از آن به توصیه به قتل مشایی شد و سعید حدادیان با انتشار فایلی صوتی از وی با چند ماه تاخیر که مشایی را... .
احمدی نژاد توصیف کرده بود، از طرف دفتر رئیس جمهور مورد شکایت قرار گرفتند. طبق آخرین اخبار پرونده انها مراحل نهایی خود را در دادسرای تهران می گذراند و به گفته دادستان تهران، پرونده تحقیقات تمام شده و به زودی نتیجه نهایی به دادگاه اعلام می شود.
29فروردین ماه 91
به گزارش ایرنا، اسفندیار رحیم مشایی رییس دفتر رییس جمهور روز سه شنبه با حضور در محل یادمان شهدای هویزه گفت: یكی از تلاش های جدی دولت، احیا و ترویج ارزش های فرهنگ شهادت طلبی است.
در این دیدار كه استاندار خوزستان و نماینده ویژه رییس جمهور در راهیان نور نیز رحیم مشایی را همراهی می كردند، مسوول دفتر رییس جمهور با اشاره به مسوولیت راهیان نور در شناساندن آرمان های شهدا گفت : امروز وظیفه ما شناساندن ارزش های هشت سال دفاع مقدس به نسلی است كه طعم آن دوران را نچشیده است.
وی با اشاره به مستحكم بودن ارتباط معنوی مردم ایران با شهدا افزود: استقبال هرساله از برنامه های راهیان نور نشان از زنده بودن روح رشادت و فداكاری در میان مردم ماست.
نماینده ویژه رییس جمهور در ستاد راهیان نور كشور همچنین اظهار داشت: شهدا راهیان واقعی نور هستند و زایران مناطق عملیاتی در مسیر آنان گام برداشته و پا در جای پای آنان می گذارند.
رحیم مشایی افزود: آخر خط نور شهادت است و اساسا شهادت مزد كسانی است كه در راه نور و حقیقت گام بر می دارند.
وی گفت: دست اندركاران راهیان نور نیز كه در این مسیر گام برمی دارند ادامه دهندگان خط شهادتند و باید همواره آماده شهادت باشند، البته گاهی برخی افراد هم باید بمانند تا راه شهدا را ادامه دهند.
وی ادامه داد: امیدوارم به تناسب تلاشی كه دولت در همه عرصه ها برای ارتقای زندگی مردم و اعتلای كشور در عرصه های سیاسی، علمی، اجتماعی و بهداشتی كرده شاهد تلاشهای گسترده تر در عرصه احیا و ترویج روحیه شهادت طلبی و راه شهادت در كشور باشیم.
وی اظهار داشت: امروز به رغم مشكلات این كار دارد صورت می گیرد گرچه طی مسیر ایثار و فداكاری نیازمند تلاش بیشتر است، ما نیز سعی می كنیم در مدت باقیمانده از عمر دولت دهم به ویژه امسال گامهای موثرتری در زمینه خدمت رسانی در عرصه راهیان نور برداریم تا بتوانیم تحولات گسترده تری را در این حوزه رقم بزنیم .
وی با تقدیر از فعالیتهای صورت گرفته دراین زمینه با وجود برخی موانع و مشكلات گفت: كار كردن با وجود مجوز، اعتبار، منابع و اختیار هنر نیست ادای وظیفه است، ولی كاری كه براساس تكلیف دینی و ارادت قلبی به شهدا به رغم وجود موانع و محدودیتهای اعتباری انجام شود شایسته تقدیر است.
نماینده ویژه رییس جمهور در ستاد راهیان نور كشور گفت: در این عرصه مراجع زیادی بخشهای مختلفی از كار را برعهده دارند و بخشی از مشكلات موجود نیز ناشی از همین مساله است این امر موجب تشتت مدیریتی یا به عبارت بهتر تعدد دستگاههای دخیل می شود بنابراین بخشی از آنها را می توان با هماهنگی بین همه ارگانها برطرف كرد.
رحیم مشایی با بیان اینكه در حد مقدورات برای رفع مشكلات و مسائل مطرح شده در این نشست تلاش خواهم كرد افزود: برای دستاوردهای بیشتر باید یك برنامه ریزی جامع برای سال 91داشته باشیم از این رو از دستگاهها و مسوولان ذیربط می خواهیم فهرستی از كارهای در دست اجرا و اقدامات مورد نیاز را كه انجام آنها مستلزم تامین منابع است، ظرف ده روز تدوین نموده و با بیان ابعاد عملیاتی، فرهنگی و... به استاندار خوزستان تسلیم كنند تا پس از جمع بندی برای برنامه ریزی در اختیار ستاد قرار گیرد، ما نیز ظرف حداكثر 20روز آنرا جمع بندی كرده و تصمیم گیری لازم را انجام می دهیم .
وی با اشاره به پیشنهاد مطرح شده درخصوص وارد كردن چند استان دیگر در بحث راهیان نور گفت: هر خطه ازایران را كه بتوانیم به نام شهدا پیوند بزنیم سند ارتقا و جاودانگی آن را رقم زده ایم، ما به دنبال این هستیم به هر بهانه كوچك تاریخی فرهنگ ایثار و فداكاری را بیش از پیش به میان مردم بیاوریم.
وی با اشاره به مناطق عملیاتی غرب كشور خاطرنشان كرد: تلقی تاریخی و جفرافیایی از حوادث بهانه های كار است، توجه به مناطق غرب كشور در دستور كار ماست و به زودی نشستی با استانهای غربی برگزار می كنیم تا راه برای كار در زمینه راهیان نور در این مناطق را برای سالهای بعد باز كنیم.
رییس دفتر رییس جمهور همچنین با توجه به مشكلات مطرح شده در زمینه موانع قانونی و بودجه ای هزینه كردن اعتبارات استانهای دیگر درخوزستان در بحث راهیان نور گفت: دغدغه این استانداران و فرمانداران را پیگیری می كنیم این موضوع را از طریق درنظر گرفتن منابع متمركز به استانداران یا اعطای مجوزهای قانونی لازم برای بهره گیری از منابع استانها دراین بحث پیگیری خواهیم كرد.
در ادامه این دیدار همچنین نشست هم اندیشی راهیان نور سراسر كشور با حضور متولیان، نمایندگان تام الاختیار وزارتخانه ها، مقامهای استانی و مسوولان لشگری با هدف برنامه ریزی راهیان نور سال 91 در مهمانسرای استانداری خوزستان برگزار شد.
14فروردین91
«جناح اصلاح طلب و اصول گرا نفس آخر خود را مي کشند».«ادبيات آقاي احمدي نژاد اگر مورد حمايت رهبري نبود ادامه پيدا نمي کرد».«حوادث اخير بازار سکه و ارز را يک حادثه تحريمي مي دانم ...».«من تاسف خوردم که چرا روشنفکران و سياستمداران کشور به زاويه اي که رهبري در سخنانشان در کرمانشاه باز کردند نپرداختند و صرفا محدود به همان بخش پارلماني شدند».«اگر احمدي نژاد تغيير کرده باشد بايد ببينيم چرا آن حرف ها را اول مي زد و چرا اين حرف ها را حالا مي زند».
اين جملات بخش هايي از گفت وگوي خواندني ما با دکترمحسن رضايي، دبير مجمع تشخيص مصلحت نظام است. گفت وگويي که چند روز قبل از برگزاري انتخابات مجلس نهم در عصر يک روز سرد جمعه در لابي هتلي در مشهد انجام شد. مثل هميشه به گرمي ما را به حضور پذيرفت. حال و هواي انتخابات، مردم و پيش بيني ها از ميزان مشارکت مردم اولين سوالي است که رضايي از ما مي پرسد و البته دغدغه اش را نشان مي دهد. پس از صحبتي کوتاه وارد گفت وگو مي شويم. هنگام مصاحبه با محسن رضايي هميشه بايد انتظار ارائه ايده هاي جديد از سوي او را داشته باشي. ايده هايي که حاضر است ساعت ها درباره آن ها به بحث بنشيند حتي از تدوين ايده فدراليسم اقتصادي اش در قالب کتابي خبر مي دهد که قرار است ارديبهشت سال ۹۱ راهي بازار شود. هنگام مصاحبه با رضايي البته بايد هميشه سوال بعدي را هم آماده کرده باشي چون گاه وقتي انتظار پاسخي مبسوط داري توضيح او به پايان مي رسد و تعارف صرف چايي به معناي اين است که زمان زيادي براي ادامه مصاحبه نداريم...
در فضاي نظارت مجمع تشخيص مصلحت بر سند چشم انداز و همچنين بحثي که آقاي هاشمي رفسنجاني درباره نظارت مجمع بر اجراي برنامه پنجم توسعه مطرح کرده اند به طور مشخص اعلام نشده است که اين نظارت اعمال مي شود يا خير و اگر اعمال مي شود کيفيت آن به چه صورت است. همچنين اعلام شده که منتظر اذن رهبري درباره نحوه نظارت بر اجراي سند چشم انداز و برنامه پنجم هستيم. اين مسئله در چه مرحله اي است؟
بسم ا... الرحمن الرحيم. نظارت مجمع در بعد قانون تاکنون اعمال شده است و هيچ مشکلي ما نداشته ايم. يعني هر قانوني را که مغاير سياست هاي کلي تشخيص داديم به شورا اعلام کرده ايم، شوراي نگهبان آن را اعمال کرده است، بنابراين نظارت ما در مجمع در بعد قانون گذاري تا حالا با مشکلي مواجه نبوده حتي برخي موارد را نيز با انعکاس به مجلس در خود قوه مقننه اصلاح کرده ايم. البته اين به معناي اين نيست که تمام قوانيني که نوشته شده کاملا منطبق بر سياست هاي کلي است. به طور کلي مجمع مانعي براي اعمال نظارت خود در بعد قانوني چه در مجلس و چه در شوراي نگهبان و همچنين قوه قضاييه نداشته است. مشکل نظارت در حوزه اجرايي است. يعني آن بخش از سياست هاي کلي که مربوط به حوزه دولت مي شود. به خاطر برداشت متفاوتي که دولت از نظارت مجمع دارد ما تاکنون موفق نشده ايم که يک گزارش خوبي را تهيه کنيم و نتايج آن را با سياست هاي کلي انطباق بدهيم. ولي از گزارش هاي نظارتي سازمان بازرسي و ديوان محاسبات استفاده مي کنيم و معمولا تذکراتي مي دهيم اما چون آيين نامه نظارتي مجمع هنوز تصويب نشده است ما احتياط مي کنيم.
بحث نظارت بر برنامه پنجم نيز مشمول همين حالت است؟
برنامه پنجم مغايرت هايي با سياست هاي کلي وجود داشت که در مجلس و شوراي نگهبان آن را حل کرديم در تصويب آن نظرات مجمع دخالت داده شد. در حوزه اجرا البته چون هنوز سال اول اجراي برنامه پنجم است خيلي نمي توان ارزيابي دقيقي از ميزان اجراي برنامه داشت و حداقل از نيمه سال دوم ما بايد بتوانيم يک گزارشي تهيه کنيم. اما همچنان اين حوزه مربوط به دولت مي شود اين ابهام وجود دارد که ما چقدر موفق به کسب اطلاعات لازم خواهيم شد و اگر به قضاوتي هم رسيديم چه مقدار ضمانت اجرا براي اين نظر مجمع در عدم انطباق با سياست هاي کلي را دولت اجرا کند. خوشبختانه اخيرا با آقاي دکتر احمدي نژاد صحبت هايي شده و فکر مي کنم در آينده اين مشکل حل شود.
آيين نامه نظارتي مجمع که براي تاييد خدمت مقام معظم رهبري تقديم شده است در صورت اجرايي شدن داراي ضمانت ها و جنبه هاي تشويقي و تنبيهي براي مقابله با تخطي از سياست هاي کلي است البته احتمالا بدليل تبعات سياسي رهبر معظم انقلاب با تامل با اين مسئله برخورد مي کند.
در ارزيابي که مجمع داشته است از اجراي سند چشم انداز در چه وضعيتي هستيم؟
در بخش علمي ما جلو هستيم اما در بخش اقتصادي عقب هستيم يعني شاخص هاي اقتصادي نشان مي دهد که ما به اهداف نرسيده ايم در ابعاد اجتماعي قضاوت قطعي نمي توانيم داشته باشيم در ابعادي ما پيشرفت هايي داشته ايم و در ابعادي آسيب هاي اجتماعي در جامعه بيشتر شده است.
بحث هايي که در حوزه اجتماعي فرموديد بحث خانواده يکي از نکات کليدي سند چشم انداز است. موقعيت خانواده را در اين ارزيابي جزو آسيب ها مي بينيد يا پيشرفت ها؟
ما آن را جزو آسيب ها مي بينيم. در بحث خانواده به ويژه در بحث طلاق و اختلافات خانوادگي شاهد تشديد هستيم.
اجازه بدهيد فضا را عوض کنيم و سوالي بپرسم درباره ادبياتي که اخيرا رهبري به ويژه در حوزه سياست خارجي مطرح کردند حالا از بحث اين که ما در شرايط بدر و خيبر هستيم گرفته تا خطبه هاي اخيري که موضوعاتي چون حمايت صريح از حرکت هاي ضداسرائيلي را مطرح کردند. شما اين را يک تغيير در ادبيات مي بينيد و اگر تغيير مي دانيد مباني و آثار آن چه خواهد بود؟ و تناسب پيش بيني واکنش ها در برابر اين ادبيات جديد چه خواهد بود؟
برخلاف ميل و تمايل ما دوران تنش زدايي ايران و غرب به پايان رسيده است تقريبا ۶ يا ۷ سال است که مناسبات ايران و غرب وارد دوران جديدي شده است. به همين دليل ادبيات سياسي غرب با ايران عوض شده است ما هم ادبياتمان با آن ها عوض شده است. البته آن ها زودتر اين کار را کردند با آمدن بوش که ما را با کره شمالي و عراق در محور شرارت قرار داد ادبيات آن ها عوض شد و ايران با يک تاخير ۴ ساله ادبيات خود را با آن ها عوض کرد. احتمالا تا ۱۰ سال ديگر هم وضعيت ادامه خواهد يافت. فلذا بعد از جنگ که ما وارد يک دوره تنش زدايي در دوره آقاي هاشمي و خاتمي شديم الان وارد ادبيات رويارويي شديم ادبيات سياسي ما و غرب از جنس رويارويي است تنها تفاوتي که با دهه اول انقلاب دارد آن موقع جنس رويارويي ها سياسي- نظامي بود امروز سياسي- اقتصادي است وگرنه رويارويي با همان جديت دهه اول انقلاب وجود دارد. بنابراين ادبيات نظام تغيير کرده است زماني که بوش آن ادبيات را مطرح و شروع به ماجراجويي کرد با يک تاخيري هم ايران شروع به دفاع کردن و جواب دادن کرد. در يک کلام رويارويي جديدي به نظام تحميل شده است.
اين عبارت که در مقابل تهديد در برابر تهديد را در دستور کار قرار داده ايم يا اين که ما از هر حرکتي که در جهان عليه اسرائيل باشد حمايت مي کنيم يا حمايت از حزب ا... در جنگ ۳۳ روزه را تقريبا شايد براي اولين بار بود مي شنيديم و در گذشته مطرح نشده بود.
چرا ما در دهه اول انقلاب اين مسائل را داشتيم. اگر ما را تهديد مي کردند ما هم آنها را تهديد مي کرديم.
نه منظورم بعد از دهه اول انقلاب و همچنين دوره تنش زدايي است.
شبيه اين بوده ولي تشديد شده است. ادبيات ما در ۶ سال گذشته، ادبيات دفاعي و بعضا هجومي است. هرچه آن ها تشديد مي کنند خب ما هم ناچاريم صدايمان را بلند کنيم. ما که نمي توانيم اجازه بدهيم آن ها صدايشان از ما بلندتر شود اين که صدايشان از ما بلندتر شود معني آن اين است که سلطه رواني بر ما پيدا کرده اند. لذا بحث ها هم جدي است و هر ۲ طرف جدي هستند.
اين ادبيات رهبري چه تاثيري در تصميمات جبهه مقابل گذاشت آيا در پيش بيني عملکرد آينده آن ها تاثيري گذاشت يا نه؟
بله خيلي موثر بود. نوعي ترديد و تشتت در آن ها ايجاد کرد صحبت هاي مقام معظم رهبري باعث شد آن ها بفهمند دفاع ما از خود جدي است. آن ها آمدند ما را تحريم کردند و ايران هم متقابلا نفت خودش را به روي اروپا قطع کرد. البته تحريم نفت ايران با فضاي تنش زدايي گذشته قابل توجيه نيست ولي از نظر ديپلماسي حرکت درستي است چرا چون آن ها اگر ما را تحريم کنند و نفت از ما نخرند هر وقت خواستند مي توانند بخرند اما اگر ما به آن ها نفت نفروشيم ابتکار عمل دست ما است با اين حالت اهرم هاي ديپلماسي در اختيار ما خواهد شد و اگر ما کاري نکنيم همه اهرم هاي ديپلماسي را آن ها مي برند درست است که ما خواهان جنگ نيستيم اما ديپلماسي موثر را که نبايد از دست بدهيم. بنابراين خود اوباما يک مقدار عقب نشيني کرد و گفت ما خواهان جنگ نيستيم. وزير دفاع آلمان صحبت کرد که اسرائيل نبايد به ايران حمله کند و کلا يک مقدار زيادي ادبيات آن ها نرم تر شد. اخيرا وزير دفاع آمريکا گفت که ايران در حال ساختن سلاح هسته اي نيست.
يعني با اين که ادبيات ايران تندتر شد نتيجه عملي آن جنگ را دورتر کرد. به عبارتي خيلي ها معتقدند که شما وقتي تند صحبت مي کنيد به استقبال جنگ مي رويد اما تحليل شما مبتني بر اين است که اين ادبيات احتمال جنگ را کاهش داده است؟
اين اصلا احتمال جنگ را کاهش مي دهد و توازن قوا را برقرار مي کند به عبارتي ۲ طرف همديگر را تست مي کنند. وقتي که ما مي گوييم از حزب ا... و هر کسي که در مقابل اسرائيل ايستاده حمايت مي کنيم، اين به معناي اين است که هر آن ما ممکن است دست به اين اقدام بزنيم پس بهتر است آن ها کاري نکنند. ادبيات رهبر انقلاب بازدارنده بود تا اين که بخواهد تشديد کند فضاي تنش را بعضي وقت ها اگر حرف هاي تند را به تندي جواب ندهيد ممکن است باعث ايجاد جنگ بشود. وقتي شما اراده تان را به طرف مقابل اعلام مي کنيد او مي فهمد که در اين حوزه بايد با احتياط عمل کند. و از جنگ جلوگيري مي شود.
در دوره رويارويي و تغيير ادبيات شاهد هستيم که سال هاي آغازين نقش محوري را آقاي احمدي نژاد برعهده دارند و جلودار بودند البته نه به اين معنا که رهبري نبودند به اين معنا که بار اصلي را رئيس جمهور بر عهده داشتند اما الان مي بينيم اين خيلي کاهش يافته است. زمان هايي که فضا خيلي عادي تر بود ما ادبيات هاي تندي را از ايشان شاهد بوديم اما حالا خيلي کم شاهد اين فضا هستيم آيا اين يک تقسيم کار جديد است يا تغيير روند و فکر در خود رئيس جمهور است؟
البته ادبيات آقاي احمدي نژاد اگر مورد حمايت رهبري نبود ادامه پيدا نمي کرد. رهبري در امتداد همان حمايتي که در سال هاي اول از آقاي احمدي نژاد در سياست خارجي داشتند خودشان دارند ادامه مي دهند هيچ تغييري در رفتار ايشان ديده نمي شود و اين يک تحليل دارد و آن هم اين که وقتي آن ها رويارويي را با ما تشديد کردند و به هيچ چيز هم قانع نيستند و نبودند ما نطنز را محدود کرديم. يو سي اف اصفهان را تعطيل کرديم باز آن ها جلو مي آمدند حالا با اين مقاومت و ايستادگي که ايران انجام مي دهد تنها راه عقب زدن آن ها ادامه همين ايستادگي است.
بنده حالا تحليل آقاي رئيس جمهور را نمي دانم دقيق چيست اما به ذهن مي آيد و خيلي ها هم اين حس را دارند که ايشان در تحليل خودشان يک تغييري داده اند.
شايد تصورشان اين است که با ادبيات تند ما به نتيجه اي نمي رسيم ولي به نظر من خيلي زود است ما اين حرف را بزنيم چون ادبيات ما ملايم بود که آنها تند کردند. کارهايي که آنها کردند از جمله تحريم هاي اقتصادي که در شوراي امنيت تصويب کردند با هيچ فرمول عقب نشيني برداشته نمي شود مگر اين که آنها به يک ضرورتي برسند که تحريم ها را بردارند، آن ضرورت در عمل بايد براي آن ها به اثبات برسد که آنها حداقل يک گام عقب بنشينند، تا صداقت آنها به اثبات برسد، اما زماني که ما عقب نشيني کنيم و آنها مرتب جلو بيايند از ديدگاه من.....؟
بالاخره ما بايد به يک توازن يک گام در مقابل يک گام برسيم که اين هنوز حاصل نشده است. شايد تحليل آقاي احمدي نژاد اين باشد که دنبال يک راهکار مي گردد، با اين حال چون من اطلاع ندارم نمي توانم قضاوت کنم.
حالا که وارد بحث تحريم ها شديم بايد گفت تحريم ها جدي است و فشار هم مي آورد، آينده تحريم ها و تاثيرگذاري آن در جامعه اقتصادي و اجتماعي کشور چيست؟ آيا نگران کننده است؟ راه مقابله با آن و تبديل اين تهديدها به فرصت وجود دارد؟
تحريم ها جدي اما قابل خنثي کردن و قابل عبور است، بنابراين ما نبايد منتظر پيدايش حوادث تحريمي بشويم، اسم اين را من مي گذارم حوادث تحريمي، بحث حوادث اخير بازار ارز و سکه را هم يک حادثه تحريمي مي دانم.
ما بايد فکر بکنيم اگر قرار باشد در فروردين و ارديبهشت حادثه ديگري داشته باشيم از الان آن را خنثي کنيم. نمي شود بگذاريم فروردين و ارديبهشت تمام شود بعد يک حادثه تحريمي شکل بگيرد و بعد خردادماه بياييم بعد از وقوع حادثه بخواهيم آن را حل و فصل کنيم. لذا اداره اقتصاد در شرايط تحريم با اداره اقتصاد در شرايط غيرتحريم ۲ فرمول جداگانه دارد. اين الگو و مدل هنوز در دولت و مجلس شکل نگرفته است البته ستاد ويژه مقابله با تحريم ها با مرکزيت معاون اول رئيس جمهور شکل گرفته است و اقدامات خوبي هم انجام داده است اما اين ستاد هم هنوز نتوانسته به يک قابليت و توانايي در تشخيص به موقع اين حوادث و راهکارهاي مقابله با آن بپردازد.
شما پيشنهاد راهبردي براي مقابله با تحريم ها داريد؟
- من به نظرم مي آيد که آقاي احمدي نژاد بايد به طور جدي و واقعي نخبگان را در اين موضوع درگير کند. من يک طرحي داشتم که در کنار دولت يک دولت فکر و مشاوره درست کنيم در برخي کشورها به آن مي گويند دولت سايه. اين به موازات وزارت خانه هاي اقتصادي ابتدا بايد شکل بگيرد تا کل آن تکميل شود. اين اتاق هاي فکر از قوي ترين متخصصان و کارشناسان کشور شکل مي گيرد. تا به طور دائم موضوعات را رصد کنند و به موقع به دولت پيشنهاد کنند. دولت اگر به موقع پيشنهادها را دريافت کند، هنوز امکانات و ابزارهاي خوبي در اختيار دولت هست که از تحريم ها عبور کنيم.
استفاده از کشورهاي منطقه اي و روسيه و چين چطور؟
براي عبور از تحريم ها من چند پيشنهاد دارم. اولين پيشنهاد اين است که ما بايد مبادلات داخلي را تقويت کنيم. هر وقت در زمينه تجارت مشکلي پيدا مي شود، با مبادلات داخلي و مبادلات بين استاني مي توان بخشي از آثار کاهش تجارت را جبران کرد. منتهي استان هاي ما چون داراي اختيارات فدرالي نيستند اين توانايي را ندارند ولي مي شود فعلا با تفويض اختيار اين کار را انجام داد. در آينده من معتقدم بايد به سمت فدرال اقتصادي برويم.
همين استان خراسان يک منطقه مناسبي براي فدرال اقتصادي است.
حوادث بعد از انتخابات ۸۸ يک واقعه مهمي در کشور بود که يک آثار بلندمدت و کوتاه مدتي خواهد داشت. ما ديديم که اصلاح طلبان در اولين انتخابات پس از اين حوادث با هر شرايطي و به رغم پالس هاي مثبتي که به آن ها داده شد، ورود به عرصه انتخابات نکردند. پيش بيني شما از آرايش سياسي آينده کشور چيست؟ آيا اصلاح طلبان به سمت حذف شدن مي روند و آيا به شکل شفاف تري و با جدا شدن جريان هاي تندرو و خارجه نظام از آن ها وارد عرصه خواهند شد؟ به طور کلي آرايش سياسي آينده کشور را چگونه ارزيابي مي کنيد؟
به نظر من هم جناح اصلاح طلب و هم جناح اصول گرا به سختي تلاش مي کنند که خودشان را با شرايط سياسي جديد ايران تطبيق بدهند، مقررات و ساز و کارهاي آن ها ديگر جوابگو نيست نفس آخر خود را مي زنند. آن ها در ۳ يا ۴ انتخابات اخير هيچ گاه نتوانستند يک نفر را براي رياست جمهوري معرفي يا ليست واحد براي مجلس بدهند، اين به معناي سردرگمي آنهاست.
ولي انديشه اصلاح طلبي و انديشه اصول گرايي بيش از ۷۰ سال است که وارد فضاي سياسي ايران شده و در آينده هم خواهد بود، اما آرايش اصلاح طلبي و اصول گرايي عوض خواهد شد و مثل گذشته نخواهد بود.
شما ببينيد بحث هاي انتخابات مجلس چه وضعي پيدا کرده است. اين نشان مي دهد که بعضي وقت ها جناح زودتر از تفکر مي ميرد، ولي تفکر و انديشه مي ماند و پايداري اش بيشتر است.
به نظر من انديشه اصلاح طلبي و انديشه اصول گرايي ادامه پيدا خواهد کرد، اما اگر اين ۲ جناح يک تغييرات اساسي در خود به وجود نياورند کار هر دو تمام شده است.
به عبارتي شما ساختاربندي اجتماعي کشور را داراي ۲ تفکر اصلاح طلبي و اصول گرايي مي بينيد، ولي آن هايي که اين ساختار را نمايندگي مي کنند دچار ضعف هايي مي دانيد که بايد تغيير کنند. بالاخره اين به اين مفهوم است که شما آينده سياسي کشور را همچنان دو جناحي مي دانيد؟
تمايل دو جناحي است ولي پايداري و تعامل در سه جناحي است.
زماني شما جريان سوم مي خواستيد راه بيندازيد تکليف آن چه مي شود؟
اين ها ۲ بحث است، ببينيد بعضي وقت ها در کشور اين گونه است که دو تا انديشه کلي وجود دارد ولي هيچ وقت ۲ جناح نمي توانند تعامل سياسي بوجود آورند از طرف ديگر آن دو جناح نمي توانند آن دو گرايش و تفکر را نمايندگي کنند لذا معمولا يک چيز سومي شکل مي گيرد که در بخش هايي از اصلاح طلبي و در بخش هايي از اصول گرايي را با هم ترکيب مي کند. يعني در حالي که در سياست چپ مي زنند در ديانت خيلي محکم و متدين هستند. به همين دليل ما هميشه در جريان چپ، يک چپ ارزشي داشته ايم و در جريان راست هم، هميشه يک راست انقلابي داشته ايم و همين دوگانگي آنها را به تضاد داخلي مي کشاند.
پس معتقديد اين روند ادامه پيدا خواهد کرد اما به نمايندگي افراد ديگر.
بله. با نمايندگي افراد، احزاب و گروه هاي ديگر
آيا مي شود گفت يک تغيير تاکتيکي خواهد بود؟
به نظرم بايد آن را شايد کمي بيشتر از تاکتيکي دانست. البته بهتر است ما بگوييم گرايش اصلاح طلبي و گرايش اصول گرايي.
سليقه يک مقدار براي اين بحث ضعيف است. اين ۲ گرايش را افکار مختلف نمايندگي مي کنند و جناح هاي مختلفي بر اثر اين افکار شکل مي گيرد که با تغيير و تحول شرايط داخلي و خارجي اين افکار جا به جا مي شوند اما آن دو گرايش و انديشه هيچ وقت از بين نرفته است و اگر امکان داشته باشد ما در آينده ساختار سياسي کشور را بر اين اساس شکل بدهيم.
يعني حداقل ۳ تا ۴ حزب بزرگ يا جبهه با اين گرايشات در کشور به وجود بيايد مشروط بر اين که خودشان در درون خودشان بتوانند اين پويايي را حفظ کنند شايد بشود مشکل حزب را در ايران حل کرد چون حل مشکل حزب در ايران بدون يک مهندسي عميق امکان پذير نيست احزاب زياد بعضي اوقات صورت مسئله حزب را در ايران پاک کرده اند.
اين که مي گويند در ايران به احزاب اجازه فعاليت نمي دهند در حالي که از بس اجازه حزب تاسيس شود حزب صورت مسئله اش پاک شده است يعني وقتي حزب از يک حدي بيشتر شود ما به بي حزبي کشيده مي شويم بنابراين ما اگر بخواهيم احزاب را در ايران سازماندهي کنيم بايد يک مهندسي عميقي از ساختار و سابقه سياسي و اجتماعي جامعه داشته باشيم. من فکر مي کنم بين ۳ تا ۵ حزب با ترکيب ۲ گرايش اصلاح طلبي و اصول گرايي مي توانند يک آرايش خوب و پايداري را در ايران سامان بدهند و با اين شرط که پويايي دروني خود را به طور مرتب انجام بدهند يعني اجازه بدهند گروه هاي جديدي در همان گرايش جايگزين گروه هاي قديمي بشوند.
بحث احزاب و ساختار سياسي مطرح شد به خاطر دارم در مصاحبه اي که سال ۸۷ با جنابعالي داشتيم موضوع احياي پست نخست وزيري را مطرح کرديد آيا با توجه به بحث هاي اخير درباره تغيير ساختار سياسي کشور و نظام پارلماني و رياستي مطرح شد. آيا ارزيابي شما همان است که بايد نخست وزيري احيا شود که در قالب نظام پارلماني تعريف مي شود يا اين که مدل ديگري را پيشنهاد مي کنيد؟
به نظر من صحبت هاي مقام معظم رهبري در کرمانشاه خيلي مهم بود و من تاسف خوردم که چرا روشنفکران و سياستمداران کشور به زاويه اي که ايشان باز کرد نپرداختند و صرفا محدود به همان بخش پارلماني شد. انتخابات در ايران چند اشکال اساسي دارد. يکي اين که مردم بدون واسطه رئيس جمهور انتخاب مي کنند. انتخاب بدون واسطه نخبگان ريسک و خطر را بالا مي برد. فرد ممکن است خيلي خوب باشد يا اين که خيلي بد باشد. ريسک اين مسئله خيلي بالاست و هيچ جاي دنيا هم اين گونه نيست. يعني يا رئيس جمهور با واسطه احزاب انتخاب مي شود و مردم از طريق احزاب رئيس جمهور را انتخاب مي کنند يا اين که پارلمان رئيس دولت يا نخست وزير را انتخاب مي کند اگر قرار شد ما احزاب واقعي را تا ۳۰ تا ۴۰ سال ديگر نداشته باشيم پارلمان روش خوبي است. ولي اين مسئله همه مشکل ما را حل نمي کند ما حتما بايد فدرال اقتصادي را در کشور ايجاد کنيم و من ۲ الي ۳ سال است که اين مسئله را مطرح مي کنم و شما خواهيد ديد که سال هاي آينده چه اتفاقي مي افتد و دليل آن هم اين است که تا قبل از رضاشاه هميشه ايران به صورت فدرالي اداره مي شد از زمان رضاشاه به اين طرف ما اين سيستم بوروکراسي را پيدا کرديم اگر روساي ولايت ها در ايران يک آدمهاي تام الاختياري بودند تشکيلات خيلي قوي داشتند مثل ولايت خراسان که تشکيلاتي خيلي قوي داشته است اما همه موارد را نمي رفتند تهران تصميم بگيرند يکي بحث ماليات ها بود که بخشي از ماليات ها را مي دادند تهران و يک سري مسائل کلان مثل جنگ و امنيت و دفاع از مرزها و سياست خارجي و يک سري از اين موارد بوده است، اما در بسياري از مسائل اين ايالت ها تا قبل از رضاشاه خودشان تصميم مي گرفتند. اما رضاشاه سيستم اداري و مديريتي ايران را به هم ريخت.
الان يکي از مشکلات بزرگ کارآفرينان ما که با شتاب مي خواهند جلو بروند همين سيستم بوروکراسي است که اجازه حرکت و جهش به آن ها نمي دهد. بنابراين بحث تنها در راس نيست که ما با تغيير راس قوه مجريه مشکل را حل کنيم. بدنه قوه مجريه هم نياز به تغيير و تحول دارد. در حقيقت ما از راس قوه مجريه بايد تا خود استان ها وضعيت مديريتي و اداري کشور را بازسازي و ساماندهي جديد بکنيم.
من يک طرح مفصلي براي اين مسئله دارم و کتاب فدراليسم اقتصادي را ان شاءا... در ارديبهشت ماه رونمايي خواهيم کرد که بخش هاي زيادي از اين بحث ها را آن جا مطرح کرده ايم.
شما در بخشي از صحبت هايتان به ديدگاه آقاي احمدي نژاد درباره تحولات اخير خاورميانه اشاره کرديد سوالي در همين زمينه و مرتبط با ادبيات و عملکرد آقاي احمدي نژاد به ذهن مي رسد برخي معتقدند احمدي نژاد ۸۴ با احمدي نژاد ۸۸ تغيير زيادي کرده است و به طور مثال بحث مبارزه با مفاسد اقتصادي را مطرح مي کنند که احمدي نژاد ابتدا خيلي پرحرارت در اين مسئله ورودکرد اما وقتي به حوزه عمل رسيد و بحث آقاي رحيمي معاون اول ايشان مطرح شد کابينه را خط قرمز عنوان کرد. يا ادبيات استکبارستيزي و ضد اسرائيلي که ابتدا خيلي پررنگ بود و در برهه هايي حتي بحث دوستي با مردم اسرائيل از سوي آقاي مشايي عنوان شد که احمدي نژاد در همين زمينه اين مسئله را موضع دولت عنوان کرد يا ادبيات باستان گرايي و مکتب ايران که بعدا مطرح شد البته در مقابل عده اي نيز معتقدند احمدي نژاد ۸۴ با ۸۸ هيچ تغييري نکرده است و شناخت ما نسبت به او بيشتر شده است.ارزيابي شما از اين مسئله چيست؟
دکتر شريعتي جمله خوبي دارد. يک بار ايشان قبل از انقلاب سال ۵۵ آمده بود دانشگاه شهيد چمران از او سوال کردند شما قبلا خيلي روحانيت را نقد مي کرديد اما اخيرا ما گاهي ديده ايم شما از روحانيت تعريف مي کنيد .
دکتر شريعتي گفت: يعني شما فکر مي کنيد من در اين ۱۰ سال هيچ تغييري نبايد کرده باشم من هم انسان هستم و تغيير مي کنم لذا اگر آقاي احمدي نژاد تغيير کرده باشد بايد ببينيم چرا آن حرف ها را اول مي زد و چرا اين حرف ها را حالا مي زند و آن موقع بهتر مي شود قضاوت کرد. ممکن است ايشان تهديدها و فرصت ها را آن موقع چيزي مي ديده و الان چيز ديگري مي بيند. بنابراين فکر مي کنم اگر با خود ايشان صحبت شود به قضاوت بهتري مي توان رسيد من واقعا يک قضاوت قطعي نمي توانم درباره ايشان داشته باشم.
ارزيابي شما از روند تغييرات چيست؟ اين تغييرات مثبت بوده يا خير؟
به نظر من ايشان يک بار بايد رفتار و گفتمان خودش را توضيح بدهد البته از ايشان برمي آيد وقتي ايشان دلايل و منطق خودش را بيان کند بهتر مي توان نقد کرد. در غير اين صورت بايد با حدس و گمان در اين مورد قضاوت کرد . مثلا ايشان ديدگاهي داشت نسبت به بحث بيداري اسلامي . معتقد بود که اين رژيم هايي که در حال سرنگون شدن هستند همه آن ها طرفدار غرب نبودند مثلا در مورد معمر قذافي طرفدار غرب نبود و مي شد طوري با معمر قذافي عمل کرد که در حقيقت همين درگيري ناتو با او تبديل به نقطه مثبتي براي جهان اسلام شود حالا بايد ديد اين ايده را چطور ايشان امکان پذير مي دانست.منبع:روزنامه خراسان
8فروردین91
عصر ایران، هومان دوراندیش - صادق زیباکلام معتقد است عمر سیاسی محمود احمدی نژاد در نظام جمهوری اسلامی ایران پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 1392 به پایان می رسد. او در تحلیل آینده سیاسی احمدی نژاد، احتمال شکل گیری ائتلاف احمدی نژاد و هاشمی را به شدت رد می کند و امکان تاسیس حزب از سوی احمدی نژاد و یا ریاست وی بر مجلس دهم را نیز منتفی می داند. در این گفتگو، آینده سیاسی احمدی نژاد از زوایای گوناگون بررسی شده است.
در سال 1390 حوادثی رخ داد که به خروج محمود احمدی نژاد از کانون قدرت نظام سیاسی ایران منجر شد. به نظر شما، این امر چه تاثیری در آینده سیاسی احمدی نژاد خواهد داشت؟
حوادثی که در اردیبهشت ماه سال 90 رخ داد، یعنی عزل و نصب وزیر اطلاعات و قهر یازده روزه احمدی نژاد، هنوز برای من معماست. من نمی دانم احمدی نژاد با چه فکری به آن خانه نشینی یازده روزه رفت. او در آن یازده روز به نحو محسوسی جایگاهش را از دست داد و هیچ نفعی نصیبش نشد.
اگر احمدی نژاد بی دردسر می پذیرفت که مصلحی وزیر اطلاعات بماند، او هم اکنون نیز قدرت زیادی داشت. ما نباید فراموش کنیم که احمدی نژاد تا پیش از آن ماجرا، قدرت بسیار زیادی داشت. آن قهر یازده روزه، نتایجی فاجعه بار برای احمدی نژاد داشت.
بنابراین جا دارد که این سوال را از احمدی نژاد بپرسیم که چرا آن کار را انجام دادی؟! شاید احمدی نژاد فکر می کرد که اگر قهر کند، خیلی ها به طرفداری او به خیابان ها می ریزند و همان حوادث پس از 22 خرداد 88 رخ می داد. شاید فکر می کرد اقشار و لایه های حزب اللهی و محروم جامعه از او حمایت می کنند.
البته موقعیت احمدی نژاد پیش از اردیبهشت ماه سال 90 تا حدی متزلزل شده بود. یعنی شاید احمدی نژاد برای جلوگیری از ادامه روند تزلزل موقعیتش خواست حركتي كرده باشد.
نه، من اصلاً با شما هم عقیده نیستم. مشکل رحیم مشایی همیشه وجود داشت. اگر یادمان باشد، مدتی پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 88، احمدی نژاد محسنی اژه ای را از کار برکنار کرد و آب هم از آب تکان نخورد. محسنی اژه ای سال ها مستقیماً با حکم ولی فقیه قاضی شرع بود. برکناری او قدرت زیادی می خواست و احمدی نژاد این کار را انجام داد.
ولی روند حوادث از اواخر سال 89 به گونه ای بود که احمدی نژاد خودش در آغاز سال 90 فهمیده بود که به تدریج آن جایگاه قبلی را از دست می دهد.
این حرف از یک جهت درست است. یعنی به واسطه حضور رحیم مشایی و بعضی از موضع گیری های خود احمدی نژاد، اصطکاک هایی بین احمدی نژاد و کانون های قدرت وجود داشت ولی احمدی نژاد در اردیبهشت پارسال هنوز 90 درصد قدرتش را در اختیار داشت.
بالاخره نفرمودید که خروج احمدی نژاد از کانون قدرت، چه پیامدهایی برای خود او می تواند داشته باشد.
در آن یازده روز، به نظر من، قدرت احمدی نژاد به سی چهل درصد افت کرد. بعد از آن هم این روند نزولی ادامه داشت. یعنی این طور نبوده که آب رفته به جوی بازگردد. حالا سوال اساسی این است که آینده احمدی نژاد چه می شود؟ آیا نظام در برابر احمدی نژاد می ایستد و قصه بنی صدر تکرار می شود یا اینکه احمدی نژاد می پذیرد که دیگر جایگاهی ندارد و باید قدرت و موقعیت سابقش را واگذار کند؟
احمدی نژاد قطعاً می داند که اگر اوضاع به همین منوال پیش برود، قدرت و نفوذش در این نظام حتی از خاتمی هم کمتر می شود. برای اینکه نظام تصمیم گرفت که خاتمی را به کل کنار نگذارد و حتی عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام به خاتمی پیشنهاد شد؛ اگر چه خاتمی آن سمت را نپذیرفت.
اما با این روندی که ما شاهدش هستیم، من فکر می کنم که احمدی نژاد پس از پایان ریاست جمهوری اش حتی ممکن است از عضویت در دانشگاه علم و صنعت هم كنار گذاشته شود! و یا اجباراً بازنشسته شود!
به نظر شما ممکن است احمدی نژاد در یک سال و نیم آینده عزل شود؟
مشکل فقط این نیست که احمدی نژاد از تیر ماه 92 دیگر هیچ سمتی نخواهد داشت. مشکل عمیق تر از این حرفهاست. ظاهراً بسیاری از نزدیکان و اطرافیان احمدی نژاد پرونده های جدی ای در قوه قضاییه دارند.
یعنی با تیم سیاسی او تسویه حساب می شود؟
بله. من فکر می کنم چنین روندی آغاز خواهد شد.
اگر احمدی نژاد یک سال و نیم آینده را بدون مشکل تراشی سپری کند، فکر نمی کنید چنین تسویه حسابی هم منتفی شود؟
نظام با خود احمدی نژاد کاری نخواهد داشت ولی قطعاً به سراغ اطرافیان احمدی نژاد می رود تا به همه نشان دهد با کسی تعارف ندارد و در پی اجرای عدالت است.
نفرمودید در چه صورت ممکن است خود احمدی نژاد عزل شود؟
اگر با همین وضع پیش برویم، بعد از انتخابات ریاست جمهوری آینده، برای خود احمدی نژاد مشکلی پیش نمی آید. حداکثر ممکن است در دانشگاه علم و صنعت اجباراً بازنشسته شود. اما احمدی نژاد کمابیش این چیزها را حدس می زند.
بنابراین سوال این است که آیا او تسلیم شده و چنین آینده ای را قبول کرده یا اینکه در پی تمهید شرایطی است که بتواند وارد یک معامله شود. من فکر می کنم احمدی نژاد به دنبال چنین فرمولی خواهد رفت.
معامله بر سر چه چیزی؟
معامله بر سر مصونیت اطرافیانش و حفظ جایگاهی برای خودش. یعنی اینکه همه چیز را از دست ندهد.
یعنی احمدی نژاد قید مطالبات حداکثری اش را می زند و به حداقل ها رضایت می دهد؟ یعنی مثل هاشمی که با تیمش در مجمع تشخیص مصلحت نظام است، او هم با تیمش به گوشه ای از نظام برود؟
بله، تقریباً. و من فکر می کنم احمدی نژاد کارت هایی هم برای بازی کردن دارد. ظاهراً بزرگترین کارتش هم این است که در یک سال و نیم جنجال آفريني هزينه دار نكند. یعنی نظام از احمدی نژاد انتظار دارد که این زمان باقی مانده را هم به آرامی سپری کند تا کار به استیضاح و برکناری احمدی نژاد نکشد.
به هر حال مشخص است که نظام نمی خواهد احمدی نژاد به سرنوشت بنی صدر دچار شود. هر چند که در رویارویی همه جانبه نظام و احمدی نژاد، نظام برنده می شود و احمدی نژاد در این نزاع قدرتی ندارد، اما اصولگرایان نمی خواهند چنین تقابلی شکل بگیرد. بنابراین سقوط احمدی نژاد، سقوط سیاسی و اخلاقی اصولگرایان است.
اصولگرایان تا اردیبهشت امسال درد و بلای احمدی نژاد را می کوبیدند بر سر خاتمی و هاشمی و اصلاح طلبان و ملی مذهبی ها. حالا اگر احمدی نژاد یکباره عزل شود و اصولگرایان رای به بی کفایتی سیاسی او بدهند، این برای اصولگرایان خیلی گران تمام می شود.
اما اینکه چنین اتفاقی می افتد یا نه، تا حد زیادی در گرو عملکرد خود احمدی نژاد است. این احمدی نژاد است که می تواند کار را به رویارویی همه جانبه بکشاند و یا دم فروبندد و اجازه دهد این یک سال و اندی هم بگذرد.
اگر احمدی نژاد با همین رویه ای که در آخرین جلسه سوال از رئیس جمهور در پیش گرفت، پیش برود، اصولگرایان او را تحمل می کنند؟
احمدی نژاد در جلسه سوال از رئیس جمهور ، مجلس را به سخره گرفت ولی این کارها به نظر من، برای اصولگرایان قابل تحمل است.
یعنی اصولگرایان این ضرر حداقلی را می پذیرند؟
بله. به هر حال احمدی نژاد از این ضرر و زیان ها وارد خواهد کرد. اما اگر احمدی نژاد کار را به رویارویی با نظام نرساند، این یک امتیاز برای او خواهد بود.
به نظر شما ، سناریوی پوتین – مدودف دیگر منتفی شده است؟
بله، آن سناریو الان دیگر منتفی است. این سناریو قبلاً به صورت جدی مطرح بود ولی واقعه اردیبهشت 90 این سناریو را منتفی کرد. یعنی اصولگرایان دیگر به هیچ وجه اجازه اجرای چنین سناریویی را نخواهند داد.
ولی به هر حال خود احمدی نژاد احتمالاً کاندیدایی برای انتخابات ریاست جمهوری آتی دارد. آیا خود او هم دیگر به اجرای این سناریو فکر نمی کند؟
خود احمدی نژاد قطعاً این سناریو را در سر می پروراند ولی الان دیگر خود او هم می داند که این سناریو قابل اجرا نیست.
احتمال دارد احمدی نژاد در یک سال آینده، به سمت ائتلاف با هاشمی رفسنجانی و اصلاح طلبان برود؟
نه، این ائلاف غیرممکن است.
چرا؟
برای اینکه نه هاشمی احمدی نژاد را قبول می کند ، نه اصلاح طلبان.
ولی انگار احمدی نژاد مستقیم و غیرمستقیم پیغام هایی برای هاشمی فرستاده است.
احمدی نژاد دو هزار پیغام و پسغام هم برای هاشمی فرستد بی فایده است. احمدی نژاد حاضر نشد حکم ریاست فرهاد دانشجو بر دانشگاه آزاد را امضا کند. خیلی ها معتقدند که این کار او، در واقع پیامی بود برای هاشمی. برخی هم معتقدند که معرفی جاسبی از سوی احمدی نژاد برای عضویت در شورای عالی انقلاب فرهنگی، پیام دیگری برای هاشمی بود.
ولی هاشمی نشان داده که اهل سازش و ائتلاف است. هاشمی در انتخابات مجلس ششم در برابر اصلاح طلبان بود و در انتخابات سال 88 در کنار آنها.
برای اینکه اصلاح طلبان پایگاه اجتماعی گسترده دارند که بخشی از آن پایگاه با پایگاه اجتماعی هاشمی مشترک است.
الان هم احمدی نژاد در تلاش است تا اقشار و طبقات مدرن جامعه ایران را با شعارهای ملی گرایانه اش جذب کند؟
این کار نشدنی است. هاشمی رفسنجانی می توانست با اصلاح طلبان بر روی یک پلت فرم سیاسی به توافق برسد زیرا پایگاه اجتماعی مشترک داشتند.
بهترین گواه این مدعا، همان ده میلیون رای هاشمی در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری سال 84 است. اما اصلاح طلبان و هاشمی، به هیچ وجه پایگاه اجتماعی مشترک با احمدی نژاد ندارند. پایگاه اجتماعی عمده احمدی نژاد، اقشار و لایه های روستایی و کم در آمد است که به دلیل هزینه های مالی ای که احمدی نژاد صرف آنها کرده است، حامی او هستند.
حالا اگر سید حسن خمینی کاندیدای مورد حمایت هاشمی و اصلاح طلبان در انتخابات ریاست جمهوری سال 92 باشد. هاشمی و اصلاح طلبان نیروهای اجتماعی شان را به نفع سید حسن بسیج کنند و احمدی نژاد هم به آنها بگوید روستاییان و طبقات محروم شهری را به نفع سید حسن خمینی بسیج می کند. آیا در این صورت ائتلاف با احمدی نژاد به نفع هاشمی نیست؟
نه، نه! چنین ائتلافی نه از سوی هاشمی صورت می گیرد و نه از سوی اصلاح طلبان. به نظر من، احمدی نژاد همین امروز هم اگر کاندیدای ریاست جمهوری شود، بین ده تا پانزده ميلیون رای خواهد داشت. یعنی همین طبقات و اقشار محروم و روستایی، به او رای می دهند. اما هاشمی رفسنجانی به چنین ائتلافی تن نخواهد داد زیرا این ائتلاف، در حقیقت هاشمی را مستقیماً در برابر رهبری قرار می دهد.
هاشمی هیچ اعتقادی به تقابل با رهبری ندارد. او در گذشته این کار را نکرده و در آینده هم چنین نخواهد کرد. هاشمی معتقد است رهبری به عنوان ولی فقیه و عمود خیمه نظام باید حفظ و تقویت شود. بنابراین هاشمی به چنین ائتلافی که در برابر کاندیدای مد نظر رهبری قرار می گیرد، روی خوش نشان نمی دهد.
مگر سال 88 هاشمی از میرحسین موسوی حمایت نکرد؟
حمایت از کاندیدای مد نظر احمدی نژاد با حمایت از میرحسین موسوی فرق دارد. برای اینکه ائتلاف با احمدی نژاد، معنایش ائتلاف نیروهای اجتماعی هاشمی و اصلاح طلبان با نیروهای اجتماعی احمدی نژاد است و این معنایی جز تقابل آشکار با رهبری ندارد. هاشمی چنین کاری نخواهد کرد. اصلاح طلبان هم چنین نمی کنند زیرا آنها اساساً هیچ وجه اشتراک سیاسی و فکری ای با احمدی نژاد ندارند.
احتمال دارد احمدی نژاد پس از پایان دوران ریاست جمهوری اش از کشور خارج شود؟
فکر نمی کنم احمدی نژاد چنین کاری بکند.
ممکن است احمدی نژاد پس از اتمام ریاست جمهوری اش حزب تاسیس کند؟
احمدی نژاد رویه کار تشکیلاتی و حزبی و سازمان یافته را ندارد. او در این هفت سال نشان داده است که فقط می تواند فعالیت سیاسی توده انگیزانه داشته باشد.
نمی توان یک حزب فراگیر توده ای بزند؟
تاسیس حزب فراگیر توده ای با جلب حمایت توده ها فرق می کند. حزب به هر حال مستلزم کار تشکیلاتی است که این کار اصلاً با سلول های بدن احمدی نژاد سنخیت ندارد! احمدی نژاد عادت دارد بگوید و دیگران در برابرش انقیاد و حرف شنوی داشته باشند.
چقدر محتمل می دانید احمدی نژاد در انتخابات مجلس دهم شرکت کند؟
ممکن است احمدی نژاد چنین کاری بکند و اگر کاندیدای نمایندگی مجلس شود، قطعاً رای هم خواهد آورد.
یعنی ممکن است احمدی نژاد در اواسط دهه 1390 رئیس مجلس ایران باشد؟
نه، برای اینکه کار کردن در مجلس، شما باید اهل بده بستان و فراکسیون باشید. یعنی باید کار تشکیلاتی بکنید و احمدی نژاد نمی تواند چنین کاری بکند.
حالا فارغ از اینکه او می تواند یا نمی تواند چنین کاری کند، اصلاً اجازه داده می شود که او رئیس مجلس شود؟
به فرض که چنین اجازه ای هم داده شود و نمایندگان مجلس دهم احمدی نژاد را به عنوان رئیس مجلس انتخاب کنند، باز هم احمدی نژاد نمی تواند رئیس مجلس باشد؛ چرا که شیوه کار احمدی نژاد این است که من می گویم و شما گوش کنید! احمدی نژاد نه می تواند کار حزبی بکند و نه می تواند رئیس مجلس باشد؛ زیرا همه این ها لازمه اش کار توانایی کاز سازمانی است.
با این حساب به نظر شما، عمر سیاسی احمدی نژاد در جمهوری اسلامی تمام شده است؟
بله، عمر سیاسی احمدی نژاد را باید تمام شده دانست. اگر در این یک سال و اندی، اتفاق خاصی نیفتد، احمدی نژاد تا یکی دو سال پس از ریاست جمهوری اش، به عنوان چهره ای محبوب که برای توده های محروم و پابرهنه ها و روستاییان کار کرد و به دهاتشان رفت و برای آنها لوله کشی آب کرد و به آنها یارانه داد، در خاطره آنها باقی می ماند.
شما احمدی نژاد را یک سیاستمدار باهوش می دانید؟
احمدی نژاد آدم باهوشی است اما لازمه کار سیاسی، فقط هوش بالا نیست بلکه شما باید ویژگی های دیگری هم داشته باشید که به نظر من احمدی نژاد آن ویژگی ها را ندارد.
آیا احمدی نژاد که با اين هوشش از استانداری اردبیل به ریاست جمهوری رسیده است، نمی تواند راهی برای برون رفت از شرایط نامطلوب کنونی اش پیدا کند تا عمر سیاسی اش به پایان نرسد؟
اینکه احمدی نژاد از استانداری اردبیل به ریاست جمهوری رسید، تا حدی محصول توانایی و استعداد و هوش ذاتی این آدم بوده است. اما علاوه بر این، روند تحولات سیاسی و اجتماعی جامعه و بویژه ظهور احمدی نژاد در زمان مناسب نیز در این برآمدن نقش موثر داشت.
اصولگرایان در سال 84 برای زدن هاشمی و اصلاح طلبان به کسی چون احمدی نژاد نیاز داشتند. اصولگرایان به توده انگیزی احمدی نژاد نیاز داشتند و همین نیازاصولگرایان به ابزاری برای کوبیدن هاشمی و اصلاح طلبان، موجب شد که احمدی نژاد بشود احمدی نژاد.
ممكن ست پس از مرداد ماه 92 عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام به احمدی نژاد پیشنهاد شود ؟
به نظر من حوصله رفتن به مجمع و بحث کردن با دیگران را ندارد؛ چون احمدی نژاد روشش این است که بگوید و دیگران اجرا کنند.
27اسفند90
انتصاب سعید مرتضوی به ریاست تامین اجتماعی اولین و آخرین انتصاب جنجالی و پر بازتاب محمود اجمدینژاد نیست. حضور سعید مرتضوی در منصب دادستانی تهران در حوادث سال ۸۸ و بروز واقعه کهریزک مهمترین دلیل مخالفت اکثریت اصولگرایان با این انتصاب معنادار است.
پارسینه نوشت، انتصاب سعید مرتضوی را میتوان در زمره انتصاب افرادی چون مرحوم علی کردان به سمت وزیر کشور، محمد رضا رحیمی به سمت معاون اول رییس جمهور و حتی انتصاب پر ماجرای اسفندیار رحیم مشایی دانست.
پیشبینی مخالفت صریح مجلس و محافل اصولگرایان به این انتصاب به هیچ وجه دور از ذهن نبود و احمدینژاد نیز به خوبی میداند این انتصاب میتواند هزینه سیاسی_رسانهای قابل توجهی برای او رقم زند. آن هم در شرایطی که روابط محمود احمدینژاد و اصولگرایان در موقعیت ویژه و شکنندهای قرار دارد و حتی سخن از «کنار گذاشتن استراتژی تحمل یکساله» احمدینژاد تا انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ به گوش میرسد.
حال با این اوصاف باید دلایل این انتصاب پر سر و صدا را با منطق ویژه و منحصر به فرد احمدینژاد چیست؟
در اینباره چند گمانه میتوان مطرح کرد.
۱. انتصاب مرتضوی پیام مستقیمی به اصولگرایان بوده و حاکی از تلاش احمدینژاد برای تقابل علنی و فاصله گذاری سیاسی با اصولگرایان است. این فاصله گذاری عملا به معنای رسمیت بخشیدن و نمایاندن «جریان احمدینژاد» به جامعه است. جریانی که عمدا میخواهد چیزی جز اصولگرایی باشد و احمدینژاد برای تداوم خط سیاسی خود در انتخابات ۱۳۹۲ به این رویکرد نیاز دارد.
۲. انتصاب جنجالی سعید مرتضوی -به عنوان چهره رادیکال که مورد بغض و حمله اپوزیسیون و حتی اصلاحطلبان درون حاکمیت است- میتواند پیامی پیچیده و تا حدودی گمراهکننده برای بخشی از حاکمیت باشد به این معنا که احمدینژاد در این هنگامه که حتی اصولگرایان و بسیاری از نیروهای سیاسی حامی نظام از مرتضوی رویگردان شده و از او اعلام برائت میکنند، «جوانمردانه» از مرتضوی -به عنوان نیروی نظام- حمایت میکند و بدون توجه به مخالفتها او را به کار میگیرد.
به گزارش پارسینه، این پیام پیچیده در معادله توازن قوا که تقابلها با احمدینژاد بسیار شدیدتر خواهد شد، بخشهایی از حاکمیت را در معذوریت اخلاقی -سیاسی قرار میدهد.
۳. سعید مرتضوی چهرهای بود که جزو اولین معزولین رییس جدید قوه قضاییه، آیت الله صادق آملی لاریجانی بود. این انتصاب میتواند نوعی دهن کجی وتقابل در این حوزه نیز تلقی شود. به خصوص آنکه به یاد بیاوریم سعید مرتضوی هم چنان به عنوان متهم در پرونده کهریزک مطرح است و طبق گفته حجت الاسلام محسنی اژهای حتی تفهیم اتهام نیز شده است. این انتصاب عملا برخورد قضایی با مرتضوی را دشوارتر کرده و سوژهای برای تقابل قوه مجریه و قوه قضاییه ایجاد میکند.
۴. سمت جدید و مهم قاضی مرتضوی در دولت از سوی دیگر نشان از اضافه شدن یک چهره مقتدر و تمام قد در اردوگاه حلقه نخست اطرافیان رییس جمهور باشد. چهرهای که به واسطه حضورش در مناصب قضایی از بسیاری از امور و اسرار مطلع بوده و میتواند در مراحل آتی دین خود را به احمدینژاد به کاملترین وجه ادا کند.
14اسفند90
مازندنومه،کلثوم فلاحی: استاندار مازندران ، صبح یک شنبه در مراسم تودیع و معارفه مدیران میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری مازندران با بیان این که سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری در دو مرحله در دوره ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد به دست 2 فرزانه مازندرانی اداره شد ، تصریح کرد: چه مشایی که به مدت چهار سال مسئولیت مستقیم این سازمان را بر عهده داشت و چه در زمان مسئولیت بقایی و نیز دیگر فرزانه مازندرانی سید حسن موسوی که در مقطعی به عنوان معاون مشایی انجام وظیفه می کرد و اکنون در راس سازمان قرار گرفته است.
وی با بیان اینکه مشایی انصافا منشاء خدمات موثری بود، ادامه داد:کاری به حرف و حدیث های سلیقه ای، نوع برداشت ها و گمانه زنی ها و حرف هایی که در داخل جامعه است ندارم.
طاهایی یادآور شد:خلاصه جامعه رو به رشد ، بعضا بستر تعالی اندیشه و نوع نگرش ها می شود که این نگرش ها آزادانه عرضه شده و بعضا اندیشه هایی همدیگر را به چالش می کشند ، اینها همه نمودها و نمونه هایی از یک جامعه روبه رشد ، پویا، سرزنده و با نشاط است.
این مسئول در ادامه اظهار داشت:حضور مردم در انتخابات 12 اسفند، نماد سرزندگی است.
*دو میلیارد تومان اعتبار دادیم
وی در بخش دیگری از اظهارات خود با بیان اینکه مازندران با این وضع جاده ها در بخش عمده ای از سال در حوزه گردشگری فعال است ، گفت: امیدواریم جاده های استان به جاده های امن مبدل شده و ناوگان هوایی استان هم تقویت شود.
طاهایی یادآور شد:میراث فرهنگی در استان نخواهد توانست پاسخگوی انبوه گردشگران باشد مگر اینکه سایر دستگاه ها هم همکاری کنند.
وی ادامه داد:با اینکه دچار تنگناهای بودجه ای هستیم و سیستم بانکی دولتی هم می دانیم در چه وضعیتی قرار دارد اما 20 میلیارد ریال اعتبار در اختیار سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری گذاشتیم.
طاهایی با بیان اینکه بیش از 46 میلیارد ریال تسهیلات برای هنرمندان صنایع دستی در نظر گرفتیم ، متذکر شد:امیدواریم نمد غرب استان و گلیم شرق استان همراه با سایر صنایع دستی استان از جمله هنرهای تجسمی و سفالگری شکوفا شود.
*از ساری تا وین،تفاوت از زمین تا آسمان است!
وی با اشاره به اینکه از دغدغه های جدی در مازندران بحث زباله است ، بیان داشت:جمعیت مسافری که به استان می آید این معضل را تشدید می کند.
طاهایی با بیان اینکه در وین کارخانه زباله سوز در داخل شهر است ، تصریح کرد:اما در ساری وقتی می خواهیم این کارخانه را ایجاد کنیم فرماندار را توجیه می کنند که احداث این کارخانه مسائل زیست محیطی به همراه دارد در حالی که وین استاندارد یورو 5 را رعایت می کند و بیشتر از سایر مناطق دنیا به مسائل زیست محیطی توجه دارد.
وی ادامه داد:دستور ویژه رئیس جمهوري موجب گرفتن مجوز 215 برای احداث کارخانه زباله سوز شد.
طاهایی با بیان اینکه مجوز 215 در حوزه معاونت برنامه ریزی ریاست جمهوری نهایی شده و دولت در بودجه سال 91 پیشنهاد داده است،گفت:نمایندگان موجود مراقبت کنند تا این موضوع در مجلس عملیاتی شود.
*فرزانه:در سواحل و دریا بلاتکلیفی داریم
به گزارش مازندنومه،سیف الله فرزانه-مدیرکل جدید میراث فرهنگی ،صنایع دستی و گردشگری مازندران- مراسم معارفه خود را به عنوان مدیرکل میراث فرهنگی ، صنایع دستی و گردشگری مازندران ،با انواع گلایه ها شروع کرد.
فرزانه اظهار داشت: چالش ها و موانع سازمان را در مدت پنج سال معاونت آسیب شناسی کرده ام و دست نیاز به سوی همکاران و مسئولان دارم.
وی با اشاره به اینکه کارگروه گردشگری که زمینه ساز ورود گردشگران خارجی و برطرف کردن مشکلات گردشگری بود متاسفانه حذف شده است ، گفت: این کارگروه می توانست کمک کار سازمان باشد.
فرزانه ادامه داد:انتظار می رود با توجه به صنعت قوی گردشگری در مازندران ، این کارگروه به جای اول برگردد.
بر اساس این گزارش، استاندار مازندران در این جلسه تاکید کرد که کارگروه میراث فرهنگی در زیرمجموعه شورای برنامه ریزی استان فعال می شود.
مدیرکل جدید میراث استان با بیان اینکه در سواحل و دریا بلاتکلیفی داریم ، بیان داشت:کشورهای تفریحی همسایه دلارهای زیادی به جیب می زنند و ما با موانعی که خودمان در سر راه گردشگری ایجاد می کنیم ، موفق به انجام این کار نمی شویم.
فرزانه با اشاره به اینکه سرمایه گذار و 350 کیلومتر ساحل داریم ، خاطرنشان کرد:اما دریغ از یک کشتی تفریحی که بتواند از این سرمایه بهره برداری کند.
مدیرکل میراث فرهنگی ، صنایع دستی و گردشگری مازندران با بیان اینکه 122 منطقه گردشگری در مازندران شناسایی شده که با شرح خدمات بسیار ضعیف واگذار می شود، گفت: درست نیست دستگاه های دولتی چالشِ کاری باشند که دولت نسبت به ایجاد آن اقدام کرده است.
وی با اشاره به اینکه در خصوص زمین های 10 هکتاری غرب استان ، با منابع طبیعی مشکل داریم ،ادامه داد: بحث نقد هیچ دستگاهی را ندارم اما کار باید انجام و مشکل برطرف شود.
این مسئول با بیان اینکه 1300 میلیارد تومان تسهیلات گردشگری است که 200 میلیارد تومان مصوبه است و 100 میلیارد تومان هم به بهره برداری رسیدیم، اظهار داشت:اما هزار میلیارد تومان بلاتکلیف است.
وی با اشاره به اینکه این صنعت می تواند بیش از 60 درصد از اشتغال جوانان را فراهم کند، متذکر شد:جای جای استان ، محل سرمایه گذاری است اما زمینه را برای سرمایه گذار ایجاد نمی کنیم.
فرزانه با بیان اینکه آزاد سازی حریم مکان های تاریخی جزء مصوبات سفر است ، گفت:اما اعتبارات ملی و تملک دارایی به ما نمی رسد تا این عرصه ها را آزاد کنیم.
10اسفندماه90
به گزارش مهر، اسفندیار رحیم مشایی - رئیس دفتر رئیس جمهور که در آزمون دورههای فراگیر دانشگاه پیام نور شرکت کرده بود، در مقطع کارشناسی ارشد این دانشگاه پذیرفته شد.
مشایی در رشته "روابط بین الملل" آزمون دورههای فراگیر دانشگاه پیام نور شرکت کرده بود.
نتایج پذیرفته شدگان مقطع کارشناسی ارشد فراگیر دانشگاه پیام نور در سایت سازمان سنجش آموزش کشور اعلام شد و ثبت نام از پذیرفته شدگان نهایی به صورت غیرحضوری صورت می گیرد.
اسفندماه90
فارس: امروز فهرستی تحت عنوان جبهه توحید و عدالت (حامیان مشایی) منتشر شد که نام برخی چهرههای شاخص اصولگرا، بدون کسب اجازه آنها در این لیست قرار گرفته است.
علاوه بر اعتراض برخی کاندیداها به این اقدام، جبهه متحد اصولگرایان رسما نسبت به گنجاندن اسامی برخی نامزدهای این جبهه بدون اخذ مجوز از آنها در لیست مذکور اعتراض کرد.
همچنین از جبهه پایداری اخباری مبنی بر پیگیری قانونی قرار دادن نام برخی نامزدهای این جبهه در لیست مذکور بدون هماهنگی با آنها منتشر و تاکید شد کاندیداهای این جبهه تمایلی برای حضور در لیست مذکور ندارند.
رئیس شورای نظارت بر صدا و سیما و نامزد جبهه متحد اصولگرایان در تهران نیز، با انتشار اطلاعیهای نسبت به قرار دادن نامش در فهرست منسوب به رحیممشایی به شدت اعتراض کرد.
متن اطلاعیه حسین مظفر که نسخهای از آن در اختیار فارس قرار گرفت، به شرح ذیل است:
«صبح امروز فهرستی تحت عنوان «لیست انتخاباتی جبهه توحید و عدالت (حامیان مشایی)» در سایتهای خبری منتشر که متاسفانه نام اینجانب نیز در این فهرست قرار داده شده است.
اگر چه مخاطبان عزیز با اولین نگاه آن را به دیده مشکوک و تردید خواهند نگریست، در عین حال اینجانب به صراحت عرض میکنم بنده از لیست ارائه شده هیچگونه اطلاعی ندارم و هیچگونه هماهنگی و مذاکرهای با بنده صورت نگرفته است.
اینجانب این حرکت را در آستانه انتخابات، اقدامی مشکوک، تخریبی و فریبکارانه دانسته و از اینگونه اقدامات خلاف اخلاق اسلامی و اخلاق سیاسی به خدای قهار پناه میبرم».
مقدمه:
آرایش گروهها سیاسی و نیروهای اجتماعی در سه دهه گذشته دائما در معرض تغییر و تحول بوده است و صورت بندی های متفاوتی پیدا کرده است و این تغییرات عموما در انتخابات ها که صحنه زورآزمایی سیاسی گروهها و جریانات سیاسی بیشترین نمود و ظهور و بروز را داشته است. انتخابات مجلس نهم نیز که اولین انتخابات بعد از انتخابات مهم دهم ریاست جمهوری است، نقطه جدیدی در ظهور و بروز جدید فضای سیاسی تحت عنوان موج چهارم تغییرات سیاسی است. به طوری که مفاهیم و مقولات پیشین برای تیپ شناسی و جریان شناسی مجموعه های موثر سیاسی کنونی نارسا است و دوگانه اصلاح طلب و اصول گرا نیز به مانند دوگانه چپ و راست موضوعیت خود را در تطبیق با واقعیت های موجود از دست داده است. در واقع واقعیت سیاسی و اجتماعی ایران آن چنان متکثر و پلورالیستیک است که این دوگانه ها چه دوگانه چپ و راست و چه دوگانه اصلاح طلب و اصول گرا قالبی تنگ و حتی گمراه کننده برای تبیین آن به نظر می رسد .
امواج سه گانه فضای سیاسی ایران(بعد از انقلاب اسلامی)
قطب بندی جامعه به دو بخش «خط امام» و «ضد و غیر خط امام» موج اول شکل دهنده فضای سیاسی کشور است. در برابر دیدگاه امام و طرفداران امام و اکثریت مردم ایران ، قطب دیگری شکل گرفته بود که اگرچه با یکدیگر تفاوت هایی چشمگیری داشتند اما همگی در مقابله با خط امام اشتراک نظر داشتند و در مقاطعی نیز با یکدیگر همبستگی و ائتلاف سیاسی انجام می دادند.
دولت موقت و جریان نهضت آزادی، جبهه ملی، بنی صدری ها، مجاهدین خلق، چپ ها با گرایش های گوناگون مانند توده ای ها، پیکاریها و فدائیان خلق و در مذهبی ها انجمن حجتیه ها و خلق مسلمان شریعتمداری ها بخش ها و گروههایی بودند که قطب ضد خط امام را تشکیل می دادند که با شکل گیری مجلس اول با اکثریت قاطع خط امام و نیز دولت شهید رجایی و نیز سپس ریاست جمهوری آیت الله خامنه ای و انزوا و به حاشیه رفتن جریان ضد خط امام در میان اکثریت ملت ایران پایان یافت.
از ابتداى دهه شصت، بعد از انزواى مردمى و سیاسى جریانات لیبرال و چپ و سقوط جریان بنىصدر از یک سو و حاکمیت جریان موسوم به خط امام در مجلس و دولت از سوی دیگر، نوعی یکپارچگی سیاسی در جناح ها و گروههای سیاسی پدید آمد که البته عمر کوتاهی داشت. چرا که بر اثر برخى اختلافات عمدتاً فقهى و اقتصادى و تا حدى اختلاف در سیاست خارجى، رفته رفته از دل جریان بزرگ سیاسى خط امام، دو گرایش اصلى شکل گرفت که تا تاسیس رسمى مجمع روحانیون مبارز تهران، بیشتر جنبه غیر رسمى و درون جریانى داشت.
موج دوم که از سال های نخست دهه شصت آغاز می شود، قطب بندی تازه ای را در فضای سیاسی کشور بوجود می آورد که تحت عنوان جریان چپ در برابر جریان راست در فضای اجتماعی شهرت پیدا می کند که با انشعاب مجمع روحانیون مبارز از جامعه روحانیت مبارز در سال 67 شکل بیرونی پیدا می کند. تلقی های فقهی گوناگون در مسایل اقتصادی مانند مالیات، تعاونی ها، معدن، قانون کار و دخالت دولت در اقتصاد محور اصلی شکاف درون خط امام است که آنها را به دو جریان چپ و راست تقسیم می کند. با تاسیس مجمع روحانیون مبارز تهران و انتزاع آن از جامعه روحانیت مبارز تهران، شکاف درون جریانى، به طور رسمى حالت برون جریانى پیدا کرد و فضاى سیاسى کشور را به طور علنى به دو بخش تقسیم کرد و هریک از جریانات و گروههاى سیاسى حول یکى از این دو تشکل روحانى، جمع شدند و زیر این دو تابلو فعالیتهاى خود را سازمان دادند.
سازمان مجاهدین انقلاب اسلامى، انجمن اسلامى معلمان و دفتر تحکیم وحدت از عمدهترین جریاناتى بودند که با محوریت مجمع روحانیون مبارز، جریان چپ را تشکیل مىدادند و جامعه اسلامى مهندسین، هیاتهاى موتلفه اسلامى و جامعه اسلامى دانشجویان از عمدهترین گروههایی بودند که با مرکزیت جامعه روحانیت مبارز تهران، جریان راست را بوجود آورده بودند.
موج دوم با ظهور پدیده دوم خرداد پایان می یابد و موج سوم که تقسیم فضای سیاسی به دو جریان «اصلاح طلب» و «اصول گرا» است، شکل می گیرد و چپ و راست کلاسیک خود به بخش هایی از این دو جریان تبدیل می شوند و کم وکم نیز محوریت خود را از دست می دهند و جریانات نوگرا تر محوریت این دو جریان را به دست می گیرند. در جریان اصلاحات نوگرایانی مانند حزب مشارکت و مجاهدین و در جریان اصول گرا، نوگرایان در قالب نیروهای اجتماعی حول شخصیت هایی مانند احمدی نژاد، قالیباف، توکلی و رضایی محوریت را به دست می گیرند و بخش های کلاسیک این جریانات که همان چپ و راست سابقند عمدتا به جز برخی افراد مانند موسوی خویینی ها به حاشیه می روند.
موج چهارم تغییرات سیاسی در ایران
موج چهارم فضای سیاسی ایران که زمینه های اصلی آن در فرایند یک دهه گذشته خصوصا در انتخابات سال 84 که اولین صحنه تکثر بخش های کلاسیک و نو هر دو جریان سیاسی کشور است و در یک سطح دیگر در حوادث بعد از انتخابات سال 88 در سطحی بارزتر بروز کرده است در آستانه انتخابات نهم مجلس با دو ویژگی مهم از موج سوم جدا می شود.
1)غلبه نیروهای اجتماعی بر نیروهای سیاسی
یک ویژگی مهم موج چهارم بهم خوردن نسبت نیروهای اجتماعی به نیروهای سیاسی است به طوری که این نسبت با ثقلیت پیدا کردن نیروهای اجتماعی در فضای سیاسی ایران تغییر کرده است.
نیروی اجتماعی به عناصر و مجموعه ها و گروه هایی گفته می شود که مستقیما درگیر عمل سیاسی نیستند و حضورشان در حوزه سیاست غیرمستقیم است و از طریق تشکیل مناسبات فکری، ایجاد فضای فرهنگی و ... بر سیاست تأثیر می گذارند اما نیروهای سیاسی مانند احزاب نیروهایی هستند که حضورشان در سیاست مستقیم است و مستقیما در حال کنش سیاسی اند. در شرایط کنونی نیروهای اجتماعی از نظر تاثیر گذاری در حال غلبه بر نیروهای سیاسی هستند.
به عنوان مثال جبهه پایداری یک نیروی اجتماعی نسبتا سازمان یافته است که عناصر اصلی و محوری آن مستقیما درگیر عمل سیاسی نبوده اند و محوریت و مرکزیت قدرت معنوی آن را آقای مصباح که یک نیروی اجتماعی (رییس مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی) است بر عهده دارد. جبهه متحد نیز که مجموعه های سیاسی در آن هستند متصل به آقای مهدوی است که جزو نیروهای اجتماعی (رییس دانشگاه امام صادق ع) محسوب میشود.
یعنی حتی در بین نیروهای سیاسی نیز محوریت با روحانیت است که یک نیروی اجتماعی است. در واقع در شرایط کنونی بر خلاف گذشته این نیروهای سیاسی هستند که مشتق شده از نیروهای اجتماعی هستند. مثال دیگر برای این محور ، جریانی است که به عنوان قرارگاه عمار شناخته می شوند که بیانیه ای هم در انتخابات صادر کردند. در این جریان عناصری مانند آقای پناهیان حضور دارند که به عنوان یک نیروی اجتماعی شناخته می شود اما سطح فضای سیاسی به شکلی تغییر کرده است که این افراد در حوزه سیاسی بیانیه می دهند و در موقعیتی قرار می گیرند که برای جبهه پایداری و جبهه متحد بیانیه می دهند و آنها را راهنمایی می کنند و توصیه می کنند که نه یکدیگر را تخریب کنید نه از مواضعی که دارید تنازل کنید. هیچوقت نیروهای اجتماعی به این شکل در این موقعیت، حضور چندانی نداشته اند.
این مسئله از زاویه تقلیل موقعیت نیروهای سیاسی نیز قابل تحلیل است. جریان راست سنتی(موتلفه و جامعه اسلامی مهندسین و..) که متشکل ترین نیروی سیاسی در بین جریانات سیاسی موسوم به اصول گرا هستند، تنها یک سوم یا یک چهارم جبهه متحد را شکل می دهند که این جبهه نیز خود یک سوم و یا یک چهارم جریان موسوم به اصول گرا را شکل می دهد. در حالی که تا پیش از دوم خرداد مجموعه راست سنتی تنها نیروی موثر در این جریان بود که به مرور جایگاه خود را در برابر نیروهای اجتماعی از دست داد و اینک در ضعیف ترین موقعیت خود در بعد از انقلاب اسلامی است.
"رسانهها" به عنوان دومین دسته از نیروی اجتماعی هستند که تأثیر به سزایی در فضای سیاسی دارند. رسانه ها از طریق ظرفیت هایی اجتماعی و ارتباطی که می توانند با مردم برقرار کنند، در حوزه سیاست ایفای نقش می کنند. با مقایسه تاثیر یک سایت خبری با افراد و مجموعه های سیاسی موجود میتوان به میزان تاثیر غلبه رسانه ها به عنوان نیروی اجتماعی نسبت به احزاب به عنوان نیروی سیاسی در فضای کشور پی برد.
«نهاد دانشگاه» محیط عمل و کنش نیروهای اجتماعی است که تأثیر بسزایی در فضای سیاسی جامعه دارد. جنبش دانشجویی و جریانات روشنفکری از جمله نیروهای اجتماعی اند که خاستگاه آنها دانشگاه است که سومین گروه از نیروهای اجتماعی موثر در انتخابات را تشکیل می دهند که ضریب نفوذ آنها از نیروهای سیاسی بیشتر است.
نظرسنجی های صورت گرفته نیز نشان می دهد که وزن نیروهای اجتماعی از نیروهای سیاسی در انتخابات بیشتر است به طوری که نهاد دانشگاه و نهاد روحانیت دارای بیشترین اقبال در بین مردم هستند و گروههای سیاسی موجود بعد از آنها قرار می گیرند.
2) تکثر ساختاری در درون گروههای سیاسی موجود
1-2) تحریم کنندگان انتخابات مجلس نهم
این بخش شامل بخشی از اصلاح طلبان پیشین هستند که هسته اصلی آنها را به لحاظ جریانی جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین و بخش های از مجمع روحانیون تشکیل می دهد، از یک سو جزء سازمان دهندگان اصلی حوادث بعد از انتخابات و از دیگر سو از حمایت کنندگان اصلی مواضع ساختارشکن کروبی و موسوی به شمار می آیند که تحت عنوان جریان فتنه شناخته می شوند. این جریان اعلام کرده است که انتخابات آینده را به رسمیت نمی شناسد و در آن شرکت نخواهد کرد.
البته حاکمیت نیز حضور آنها در انتخابات به رسمیت نمی شناخت و این عدم رسمیت دوسویه است. چنانکه احزابی مانند جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را غیر قانونی اعلام کرده است.
این جریان تلاش کرده است فضای اجماعی برای عدم حضور اصلاح طلبان بوجود آورد که یکی از بارزترین این تلاش ها نامه به خاتمی تحت عنوان نامه 143 نفر بود که از وی خواستند به دلیل چشم انداز تاریک آینده در انتخابات شرکت نکند.
البته این مواضع به معنای کناره گیری مطلق از انتخابات نیست بلکه این جریان همچنانی که موسوی خویینی ها گفته است تلاش دارد نامزدهای اصلاح طلب را بدون تابلوی اصلاح طلبی وارد رقابت نماید.
در واقع این جریان و برخی بخش هایی دیگر اصلاح طلبان دو هدف را توامان پی می گیرند. از یک سو تلاش می کنند با تحریم و یا عدم حضور فعال در انتخابات، موجب کاهش مشارکت سیاسی مردم در انتخابات بشوند تا با تبلیغات بر روی آن، این مسئله را نماد نارضایتی مردم از حاکمیت خصوصا در مسئله انتخابات 88 و حوادث بعد از آن نمایند و از دیگر سو این امکان را برای آمریکا و متحدان غربی آن بوجود آورند که فشارهای خود را بر روی جمهوری اسلامی تشدیدکنند که این هدف اعلامی و رسمی آنهاست.
هدف دوم این است که تا حد ممکن افراد شناخته شده و خصوصا شناخته نشده خود را وارد مجلس آینده کنند که مکمل فشارهای آنها به حاکمیت از درون حاکمیت باشند که این سیاست اعمالی و غیر اعلامی آنهاست.
2-2) حضور مشروط در انتخابات
این بخش از اصلاح طلبان پیشین با محوریت خاتمی بر خلاف جریان تحریم انتخابات بیان کرده بود که با تامین برخی شروط در انتخابات شرکت خواهد کرد.
البته این شرط گذاری محدود به خاتمی نیست بلکه بخش هایی از حاکمیت نیز حضور وی در انتخابات را مشروط به مرزبندی وی با جریان موسوم به فتنه دانسته اند.
خاتمی در آخرین مواضعش اعلام کرده داست که « حرف بنده همان حرفی است که شورای هماهنگی جبهه اصلاحات زد و آن این است که اصلاح طلبان نمی توانند و نباید در انتخابات نامزد و لیست داشته باشند البته این به معنای تحریم انتخابات نیست.» به این ترتیب این جریان نیز از حضور در انتخابات کناره گیری کرده است. اما به دنبال مرزگذاری بین خود و جریانِ با موضع تحریم است. خاتمی گفته است که می خواهد در انتخابات حاضر شده و رای دهد.
3-2) حضور منفعل در انتخابات
این بخش شامل جریاناتی مانند حزب کارگزاران هستند که انتخابات را تحریم نکرده اند و در انتخابات مشارکت و حضور دارند اما در انتخابات مجلس نهم فهرست انتخاباتی که کار معمول احزاب است، ارائه نخواهند داد و آنچنان که گفته اند در انتخابات حضور دارند و رای می دهند.
4-2) حضور فعال در انتخابات
جریان دیگری از اصلاح طلبان پیشین هستند که کاملا در موضعی متفاوت از سایر گروههای پیشین اصلاح طلب قرار می گیرند. احزابی مانند مردم سالاری و بخش هایی از احزابی مانند اعتماد ملی و همبستگی از آن جمله اند که بیشترین پایگاه آنها در حاکمیت در مجلس است که تحت عنوان فراکسیون اقلیت شناخته می شوند، حضور فعال در انتخابات خواهند داشت.
جبهه اصلاح طلب مردم سالاری متشکل از 14 تشکل و مجموعه سیاسی از جمله بخش هایی از اصلاح طلبان است که اعلام کرده است مشارکتی فعالی در صحنه انتخابات به صورت جریانی خواهد داشت.
این جبهه متشکل از احزابی چون حزب مردمسالاری، حزب آزادی، حزب اتحاد ملی ایران، حزب میهن اسلامی، حزب فرزندان ایران، حزب مستقل کار، کانون همبستگی فرهنگیان ایران، کانون فارغالتحصیلان آذربایجان غربی، کانون حضرت ولیعصر (عج)، کانون فارغالتحصیلان ابوریحان بیرونی، جمعیت سیاسی اقتدار ملت ایران، جمعیت طرفداران نظام و قانون، جمعیت ایران فردا و انجمن اسلامی دانشگاهیان استان اصفهان است.
«خانه کارگر» و جریان«جبهه اصلاح طلبان مردمی» و نیز «حضور مستقل» رنگ هایی دیگری است که این جریان با آن در انتخابات مشارکت فعال خواهد داشت.
5-2) جریان دولت:
نارضایتی احمدی نژاد از سایر مجموعه های اصول گرا خصوصا جریان اصول گرایی حاکم در مجلس(لاریجانی و احمد توکلی)، متغیر مهمی است که صف احمدی نژاد از اصول گرایان جدا کرده است.
احمدی نژاد مجلس کنونی را علی رغم این که مجلس اصول گرا نامیده می شود، مجلسی در برابر دولت تلقی می کند و مانع بزرگی بر راه پیش بردن خواسته ها و مطالبات دولت می داند. بنابراین به دنبال شکل دادن به مجلسی است که بتواند بیشترین هماهنگی و همراهی را با وی داشته باشد و به همین منظور صف خود را در انتخابات از جریاتات اصول گرا خصوصا جریاناتی که منتقدین اصلی او را مانند لاریجانی، توکلی و قالیباف تشکیل می دهند جدا کرده است و تلاش کرده با گردآوردن وفاداران به خود تحت عنوانین حامیان دولت یا حامیان گفتمان انقلاب اسلامی در انتخابات مجلس نهم، وزن طرفداران خود را در مجلس بالا ببرد و مجلسی همراهتر و هماهنگ تر با خود شکل دهد.
تمرکز این جریان بر حوزه های کوچک انتخاباتی است و خواهان شکل دادن به قطب بندی احمدی نژاد و ضد احمدی نژاد یا دولت و ضد دولت و مفاهیم مشابه با آن در انتخابات است. سرمایه اجتماعی اصلی این گروه برای انتخابات ، رسیدگی دولت و رییس جمهور به مناطق محروم شامل روستاها و شهرهای کوچک از جمله پرداخت یارانه هاست که تغییر مهمی در زندگی آنها بوجود آورده است. سفرهای استانی رییس جمهور و دولت و مواردی مانند مسکن مهر از دیگر ظرفیت هایی است که سرمایه اجتماعی دولت در این مناطق را می سازد.
6-2) جبهه متحد اصول گرایان (7+8)
از عمده جریانات اصول گرا در انتخابات است که در تقابلی دوسویه از احمدی نژاد و جریان دولت خود را تفکیک کرده است. اگر احمدی نژاد به سبب نارضایتی از جریان اصول گرا صف خود را از آنها جدا کرد، جریانات اصول گرایی مانند جبهه متحد نیز به سبب برخی رفتارها و مناسبات صورت گرفته در دولت دهم و از سوی احمدی نژاد مانند طرح مسایلی از قبیل مکتب ایرانی و علی الخصوص چالش بر سر معاون اولی مشایی و قهر یازده روزه احمدی نژاد در مسئله وزارت اطلاعات صف خود را از جریان دولت که از سوی آنها تحت عنوان جریان انحرافی تعبیر می شود، جدا کرده است و حاضر نیست با آنها در انتخابات از خود همراهی و هماهنگی نشان دهد.
این جبهه از اضلاعی تشکیل شده است که یک ضلع آن جریان سنتی اصول گراست که تحت عنوان جبهه خط امام و رهبری شناخته می شود و تشکل هایی مانند حزب موتلفه اسلامی، جامعه زینب، جامعه اسلامی مهندسین و...آن را تشکیل می دهند.
ضلع دوم تحت عنوان اصول گرایان تحول خواه شناخته می شود که گروههایی مانند جمعیت ایثارگران و جمعیت رهپویان انقلاب اسلامی و اشخاصی نظیر حداد عادل و توکلی در آن حضور دارند.
ضلع سوم نمایندگان لاریجانی و قالیباف به عنوان اشخاص حقیقی اند که به دلیل ظرفیت های سیاسی و اجتماعی که دارند علاوه بر جریانات سیاسی در این جبهه نقش آفرینی می کنند.
چهره محوری و معنوی جبهه متحد اصول گرایان مهدوی کنی دبیر کل جامعه روحانیت مبارز تهران است که این جبهه خود را تحت هدایت و رهبری وی معرفی می کند.
در این جبهه دو رکن اصلی وجود دارد که سازنده ترکیب 8+7 است. شورای داوری 7 نفره شامل کمیته 7 نفره متشکل از نمایندگان جامعه روحانیت مبارز( سید رضا تقوی و محمد حسن ابوترابی) و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم (هاشم حسینی بوشهری وعباس کعبی) و اعضای کمیته سه نفره شامل عسگراولادی، حدادعادل و ولایتی است. همچنین کمیته هشت نفره نیز شامل باهنر و متکی از جبهه پیروان خط امام و رهبری، زاکانی و فدایی از تحول خواهان، جلالی به نمایندگی از لاریجانی و خاموشی به نمایندگی از قالیباف و دو نفر از جریان رایحه خوش خدمت یا جریانی که بعد از جدایی از دولت و احمدی نژاد تحت عنوان جبهه پایداری اعلام موجودیت کرده است که آنها به دلایلی که خواهیم گفت از زیر چتر جبهه متحد خارج و مستقل در انتخابات شرکت کرده اند و به همین دلیل کسانی را به عنوان نماینده خود به جبهه متحد معرفی نکرده اند.
7-2) جبهه پایداری انقلاب اسلامی
در مجموعه اصول گرایان جدا شده از دولت نیز نوع مواجهه برخی افراد و اشخاص اصول گرا با مسئله فتنه 88 تحت عنوان ساکتین فتنه، اصول گرایان غیر دولتی را بخشی دیگری تحت عنوان جبهه پایداری انقلاب اسلامی تقسیم کرده است.
این جبهه حضور و عضویت افرادی مانند لاریجانی را برای تاثیرگذاری در جریان اصول گرا برنتابیده و به همین دلیل از آنها فاصله گرفته اند. محوریت معنوی این جریان با مصباح یزدی و خوشوقت است و عناصر اصلی آن را جدا شدگان دولت مانند محصولی، لنکرانی و بخش های معترض از مجلس هشتم مانند حسینیان تشکیل می دهند .
8-2) جبهه منتقدین دولت(صدای ملت)
عناصری مانند علی مطهری، عباسپور، کاتوزیان و... بخش هایی از اصول گرایان سابق اند که مدعی اند اصول گریان مجلس در برابر دولت از خود نرمش و انعطاف نشان داده اند و خود انتقادی ترین مواضع علیه دولت را دارا هستند. البته این بخش علاوه بر جریان دولت با جبهه متحد و جبهه پایداری نیز دارای چالش دوجانبه است که حضور متمایزی در انتخابات دارد.
9-2) جبهه ایستادگی
جبهه ایستادگی در واقع نام تازه برای مجموعه های متصل به محسن رضایی است که در این سال ها تلاش کرده است به صورت جریان سوم در انتخابات ها شرکت کند که معمولا با ناکامی روبرو بوده است.
مدل تکثر و پلورالیسم سیاسی و اجتماعی در ایران و قطب های اصلی در انتخابات مجلس نهم
غیر از نظام ها و جوامعی که در برابر هر گونه تکثری نابردبارند و آن را تحمل نمی کنند، با توجه به تعاریف گوناگون از تکثر می توان دو صورت کلی برای آن در نظر گرفت.
یکی مدل تکثر مطلق و بی قاعده که خودِ تکثر در آن اصالت دارد و تقریبا هیچ گونه قاعده و معیاری مانند جنسیت، مذهب ، ایدئولوژی و.. برای مرزبندی و تفاوت گذاری در نظر گرفته نمی شود. در واقع مهم متفاوت بودن است و این تفاوت هیچ امتیاز یا برتری یا هزینه و چالشی را بوجود نمی آورد. مهمترین ویژگی تکثرگرایی مطلق این است که درآن نمی توان از پوزسیون بودن و اُپوزسیون بودن سخن گفت و مرزهای پوزسیون و اپوزسیون کاملا در هم ریخته است و قابل تفکیک و شناخت نیست. این نوع از تکثر به دلیل نبود شواهد تجربی برای آن را می توان نمونه آرمانی تکثر نیز نامید.
مدل دوم ، مدل تکثر نسبی و قاعده مند است که علی رغم وجود تکثر، تکثر مطلق و بی قاعده نیست بلکه با تعریف برخی ویژگی ها و مرزگذاری ها، تکلیف پوزسیون و اپوزسیون در آن کاملا قابل شناخت است.
این مدل یک مدل طیفی است که بر اساس نوع معیارها و قواعد در نظر گرفته شده و نیز شدت تکثر در آن، می توان انواع گوناگونی از آن را در نظر گرفت اما همگی از مدل نسبی و قاعده مند تکثر تبعیت می کنند. مدل کنونی تکثر در جامعه ایران تکثر قاعده مند و نسبی است.
قطب های اصلی انتخاباتی بر خلاف فضای دو قطبی گذشته ، با چهار جریان جبهه متحد، جریان دولت، جبهه پایداری و اصلاح طلبان شناخته می شوند که شکل گیری مجلس اقلیت ها را به یک گمانه جدی بدل کرده است.
زمینه های طبیعی و حوادث منجر به موج چهارم فضای سیاسی
در شکل گیری موج چهارم تغییرات ، زمینه های طبیعی و حوادث رخ داده توامان نقش داشته اند که به اختصار برخی محورهای اصلی آنها را بیان می نماییم:
الف) زمینه های طبیعی موج چهارم تغییرات سیاسی کشور
1) بحران مرجعیت گروههای سیاسی و نخبگانی در اثر:
- تجربه ناکارآمدی های آنها در یک دهه گذشته خصوصا در انتخابات سال 84 و 88
- بهم خوردن سنت کار تشکیلاتی بر اساس سلسله مراتب سیاسی و حزبی و جایگزین شدن فضای اقناع به جای آن و ناتوانی مجموعه های سیاسی موجود در ایجاد فضای اقناع برای مواضع و دیدگاههای خود در محیط اجتماعی و سیاسی.
- وجود گرایش های متکثر و مطالبات متنوع اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و ناتوانی گفتمان های محدود نگر گروههای سیاسی برای پاسخگویی به آنها
2) ظهور نیروهای جدید سیاسی بر اثر:
- تغییر هرم جمعیتی کشور به نفع جوانان و مقاومت آنها در برابر شیوه های مدیریت سیاسی جریانات کلاسیک
- گسترش فضای نخبگانی جامعه تحت تاثیر گسترش آموزش عالی خصوصا در مقاطع تحصیلات تکمیلی ارشد و دکتری که به طور طبیعی با فضای تبعیت پذیری سیاسی از گروهها سازگار نیست.
- تغییرات وسیع در حوزه ارتباطات سیاسی و اجتماعی با گسترش و تعدد و تنوع رسانه ای که اینترنت بوجود آورده است که موجب سهل و آسان و ارزان شدن ارتباطات سیاسی با مردم برای همه شده است و افراد را از وابستگی به تشکل ها و احزاب برای ارتیاط با مردم بی نیاز کرده است.
ب) مهمترین حوادث پیش برنده تغییرات موج چهارم فضای سیاسی کشور
- انتخابات سال 88 و حوادث بعد از آن
- نارضایتی دولت و احمدی نژاد از اکثریت اصول گرایان و خصوصا اصول گرایان حاضر در مجلس کنونی که در شکاف نهاد مجلس و نهاد دولت تجلی و تبلور داشت
- نارضایتی و شکاف اصول گرایان از دولت به سبب برخی مواضع و اطرافیان رییس جمهور خصوصا در بهار سال 90
الزامات موج چهارم فضای سیاسی کشور
موج چهارم سیاسی و تکثر کنونی، فضای دو قطبی گذشته را به فضای چند قطبی تغییر داده است که همین عنصر موجب شده است ظرفیت های سلبی جریانات سیاسی که عمده تمایز و عمده ظرفیت رای آوری آنها محسوب می شود ، ارزش خود را از دست بدهد و دیگر نتوان از موضع اصلاح طلب نبودن و اصول گرا نبودن، پایگاه رایی برای خود بوجود آورد و بدنه اجتماعی متعلق به این گروه بندی دو قطبی را در این موضع ناگزیر قرار داد که برای رای نیاوردن اصلاح طلبان به اصول گرایان و به خاطر رای نیاوردن اصول گرایان به اصلاح طلبان رای دهند. بلکه ظرفیت های ایجابی و اثباتی گروهها به ظرفیت اصلی آنها بدل می شود که در همین انتخابات می بینیم که به دلیل تکیه سنتی گروهها موجود به مواضع سلبی علی رغم مطالبه جامعه به موقعیت های اثباتی، ناتوان از برقراری گفتمانی و اجتماعی با جامعه هستند چرا که هنوز از شرایط گذشته بیرون نیامده اند.
تغییر شیفت از مواضع سلبی به مواضع ایجابی، فضای رانتی سیاست در ایران را تضعیف می کند و گروهها تحت رانتی که محیط اجتماعی و سیاسی به خاطر دوگانه چپ و راست و یا اصول گرا و اصلاح طلب در گذشته در اختیار آنها قرار می داد نمی توانند عمل کنند. بلکه کارآمدی و ظرفیت های مثبت خود را در نظر و عمل به میدان بیاورند.
دومین پیامد تغییرات موج چهارم سیاسی این است که گروههای سیاسی مستقل و منفک از نیروهای اجتماعی با چالش «موجودیت موثر» روبرویند و تنها در پرتو گره خوردگی با نیروهای اجتماعی وزن قابل اعتنا در عرصه سیاست پیدا می کنند. بنابراین پیوند با نیروهای اجتماعی مثل نهاد دانشگاه جنبه استراتژیکی و راهبردی برای مجموعه های سیاسی پیدا می کند به طوری که پیوستگی با نیروهای اجتماعی دیگر یک انتخاب و یک شیوه سازماندهی کار سیاسی نیست بلکه ضرورت اجتناب ناپذیر عمل سیاسی است.
4اسفندماه90
خبرگزاری فارس نوشت:
مهدی کوچکزاده عضو جبهه پایداری انقلاب اسلامی طی سخنانی در چهارمین نشست شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت که در دانشکده ادبیات دانشگاه علامه طباطبایی در حال برگزاری است، اظهار داشت: همزمان با انتخابات ریاست جمهوری نهم یک سری ماجراها رخ داد که سر منشاء اختلاف سلیقه در اصولگرایان شد.
وی با بیان اینکه دولت احمدینژاد از همان زمان مورد هجمه قرار میگرفت، افزود: یکی از دلایل تشکیل فراکسیون انقلاب اسلامی در مجلس هشتم برقراری تعامل مناسب با دولت بود که در آن موقع برخی نام اعضای فراکسیون را وکیلالدوله گذاشتند.
کوچکزاده ادامه داد: فراکسیون انقلاب اسلامی در مجلس با چند طرح جنجالبرانگیز مواجه شد که وقف مراکز غیرانتفاعی و دانشگاه آزاد یکی از این موارد بود؛ این طرح زمانی به مجلس آورده شد که هیچ یک از اعضای اصلی فراکسیون انقلاب در مجلس نبودند.
نماینده مردم تهران اظهار داشت: طرح کاهش تعرفه واردات خودرو با وجود مخالفت ما به تصویب رسید. آن زمان من میدیدم که برخی از افراد خاص که وارد کننده ماشین بودند، به مجلس رفت و آمد میکردند که بعدا هم رهبر انقلاب از این مسئله انتقاد کردند.
کوچکزاده به مصوبه مجلس که به حقوق مادامالعمر معروف شد، اشاره کرد و گفت: بعد از تصویب این امر بنده و چند نفر از دوستان طرحی تهیه کردیم تا تبصره این ماده کلا حذف شود.
وی در بخش دیگری از سخنانش به خانهنشینی ۱۱ روزه احمدینژاد بعد از ماجرای وزیر اطلاعات اشاره کرد و گفت: ما از گذشته جلساتی با آقای مصباح داشتیم و بعد از قضیه آقای احمدینژاد هم به فکر افتادیم تا اقدامی کنیم که مجموعه علاقمندان به آرمانهایی که توسط احمدینژاد پیگیری میشد، سرخورده نشوند.
کوچکزاده ادامه داد: ما چند نفر دیگر از نمایندگان با آقای مصباح ارتباط داشتیم و برخی افرادی که از دولت بیرون آمده بودند، به طور جداگانه جلساتی داشتند تا اینکه ما تصمیم گرفتیم با هم جبهه پایداری را تشکیل دهیم.
عضو جبهه پایداری انقلاب اسلامی گفت: جبهه متحد به دنبال ترویج یک گفتمان نیست و فقط میگوید که گفتمانهای مختلف با هم ائتلاف کنند و یک لیست بدهند.
نماینده مردم تهران گفت: جبهه پایداری انقلاب اسلامی که آقای مصباح پیشنهاد دادند نامش این باشد، بنا ندارد که بعد از انتخابات کارش را تمام کند.
در ادامه این نشست کوچکزاده در پاسخ به سؤال یکی از دانشجویان که از وی خواست در مورد جریان انحرافی موضعش را اعلام کند، گفت: ما شاقول و معیار را نظر رهبری میدانیم و در جبهه پایداری معیار انحراف در واقع انحراف از معیار ولی است، حالا ممکن است این انحراف از سمت هاشمی، خاتمی، احمدینژاد و یا مجلس باشد.
وی اظهار داشت: در شرایطی که رهبری میفرمایند من از ایرانیگری خوشم نمیآید، اگر کسی لوح کوروش را دست به دست کند، عمل انحرافی انجام داده است.
عضو جبهه پایداری تصریح کرد: بنده زرنگی بعضیها را نمیپذیرم که بخواهند با بزرگ کردن انحراف مشایی انحراف هاشمی را بپوشانند؛ هاشمی میگوید بحران نمیخوابد مگر اینکه ما به رای مردم برگردیم. سؤال من این است؛ مگر ما از رای مردم گذشتهایم که بخواهیم به آن برگردیم.
وی افزود: ما به بخشی از رای مردم در خبرگان برگشتیم و دیدیم که خبرگان ریاست آقای هاشمی را برنتابید.
کوچکزاده اظهار داشت: آقای پورمحمدی 3 ساعت در مجلس حرف زد که بگوید اختلاس 3 هزار میلیارد کار مشایی بود و روز بعدش در دانشگاه علم و صنعت گفت که این قضیه ربطی به مشایی و بقایی ندارد.
کوچکزاده تصریح کرد: من آدمی را که هیچ گناهی نکند ولی ولایت را نپذیرد، در مقایسه با آدمی که مرتکب گناه میشود ولی زیر پرچم ولایت زندگی میکند، نمیپذیرم.
وی در پاسخ به سؤال دیگری اظهار داشت: آیتالله مهدویکنی مورد قبول ماست؛ ما در لیستی که به توصیه آقای مصباح تهیه کردیم، توجه نداشتیم که مثلا یک فرد در لیست دیگر هست یا نیست.
کوچکزاده افزود: افرادی که لیست ما را نوشتند، هیچ کدام ذینفع نبودند، در حالی که در تبیین لیستهای دیگر افراد ذینفع تاثیر داشتند.
نماینده مردم تهران در پاسخ به سؤالی دیگری گفت که سخنان علایی، افروغ و مطهری را در خصوص ولی فقیه سخیف میداند، ولی با کسانی که با این طور سخنان سخیف هم برخورد میکند، مخالف است.
عضو جبهه پایداری در خصوص یکی از دانشجویان که حضور نبویان و جلالی را در لیست جبهه پایداری نامناسب دانسته بود، گفت: این نظر شماست و البته ممکن است حرف شما هم درست باشد.
کوچکزاده در بخش دیگری از سخنان خود گفت: بنده نظرم در خصوص وزارت اطلاعات این است که این وزارتخانه باید به یک سازمان زیر نظر رهبری تبدیل شود ولی در مورد این موضوع در جبهه پایداری صحبتی نکردهایم.
یکی از دانشجویان کوچکزاده و رسایی را همانند دوقلوها معرفی کرد و خواست کوچکزاده در مورد اقدامات رسایی توضیح دهد که کوچک زاده خطاب به وی گفت که آقای رسایی خودش باید به این سؤال جواب دهد.
نماینده مردم تهران در پاسخ به سؤال دیگری اظهار داشت: من با تشکیل هیاتی که بررسی کند تا ببینید چه چیزی باعث شکسته شدن دل رهبری شده مخالف نیستم اما با تشکیل کمیتههایی که دل رهبری را بیشتر بشکند، مخالفم؛ در بعضی کمیتههایی که در مجلس تشکیل شد، بعضی افراد پدر خواندگی میکردند.
عضو جبهه پایداری در بخش دیگر از سخنانش اظهار داشت: زمانی که قضیه کوی دانشگاه اتفاق افتاد، فردی به من زنگ زد و به من گفت که اینجا را به خاک و خون کشیدند. من همان موقع لباسم را عوض کردم و کلاه و عینک گذاشتم و یک سیبل هم گذاشتم و به کوی رفت، اما آن موقع آقای زاکانی با من تماس گرفت و من به او گفتم که الان در کوی هستم اما نمیتوانم خودم را معرفی کنم و بعد هم آقای زاکانی و نادران در محل حاضر شدند و در نهایت هم زاکانی و نادران به توصیه ما در کمیتهای که تشکیل شده بود، حضور یافتند.
وی تصریح کرد: ما به دنبال حقوق دانشجویان بوده و هستیم و به هر کس که مقابل رهبری بایستد، مخالفیم.
این نماینده مجلس با بیان اینکه در برخی مواقع کمیتههایی که در مجلس تشکیل میشد، احساسی بود، خاطرنشان کرد: بنده ندا آقاسلطان را فدایی توطئه آشوبگران میدانم چراکه در زمان مرگ وی دو نفر بالای سرش بودند که هیچ کدام از آنها هماکنون در ایران نیستند و ندا آقا سلطان را در واقع بازیگران خیابانی کشتند.
کوچکزاده با بیان اینکه من خیلی دموکرات نیستم، افزود: من بی غیرتی را مساوی با آزادی بیان نمیدانم.
نماینده مردم تهران در ادامه سخنان خود گفت: دلیل دارم که جنگ 33 روزه در زمان اصلاحات نمیتوانست صورت بگیرد؛ رهبری هم در نماز جمعه به صراحت فرمودند که ما در جنگ 33 روزه دخالت کردیم.
کوچکزاده با بیان اینکه برخی افراد کل مملکت را به بچه خود فروختهاند، گفت: معتقدم روزی که مردم این نظام را نخواهند، نظام از بین میرود.
عضو جبهه پایداری اظهار داشت: ما واقعا با جبهه متحد رقابت داریم و در جهت بالا بردن مشارکت هم فعالیت میکنیم.
وی افزود: بدترین توهینها را از روز تشکیل جبهه پایداری به ما زدند و بعد هم گفتند که باید وحدت کنیم.
کوچکزاده در پایان گفت: حمایت آقای مصباح از جبهه پایداری ضمنی نیست بلکه صریح است
27بهمنماه90
رجانیوز نوشت:
گفتوگو با وحید جلیلی خواهناخواه به مصاحبهای چالشی و پر از فراز و نشیب تبدیل شد. جلیلی مهمان چهارمین نشست تبیین نقشه الگوی پیشرفت اسلامی بود؛ نشستی که اگر چه در آن انتخابات محوریت داشت اما بحث بنیادین در ساحت نگاه تمدنی را در پی داشت. ضدیت توسعه و پیشرفت، محور چالشی بخش نخست گفتوگو با جلیلی بود و مسئله انتخابات، محور بخش دوم گفتوگو.
جلیلی معتقد است که نباید برای تبیین الگوی پیشرفت اسلامی همه مواد غرب و توسعه را نفی کرد و فاسد دانست. او میگوید چه غرب و چه روشنفکران داخلی اساساً به مبادی و مبانی خود در عمل پایبند نیستند و نگریستن به آنها به منزله یک کل یکپارچه و بینقص در حکم امتیاز دادن به آنهاست. وحید جلیلی معتقد است ادبیات انقلاب در مقابل تجدد و تحجر تعریف میشود و این هر دو را باید همزمان با هم برای رسیدن به الگو لحاظ کرد.
جلیلی میگوید انتخابات برای ما فقط طریقیت ندارد؛ بلکه موضوعیت هم دارد. او میگوید انتخابات یک فرصت است برای رشد و حرکت. او معتقد است نباید بگذاریم برخی برای رسیدن به منافع سیاسی خود حزباللهیها را از نتیجه انتخابات مجلس بترسانند و ناگزیر از پذیرفتن لیست خود کنند. او توضیح میدهد که برخی میگویند: «با اینکه میدانید ما صلاحیت بالایی نداریم و اصلح نیستیم، بیایید به ما رأی بدهید که براندازها رأی نیاورند.» و ادامه میدهد: «من میگویم تو خودت برانداز هستی. کسی هستی که داری سلسله مراتب نظام جمهوری اسلامی را جوری میچینی که اصلح در آن حذف بشود.»
او میگوید منفعت برخی در لولو ساختن برای موجه کردن برخی مصلحتهای دروغین است و سیستمهای لولومحور سیستمهای عوامفریبی هستند. او اسم این سیستمها را سیستم "هلو لولو" میگذارد!
وحید جلیلی فارغ التحصیل رشته معارف اسلامی و اقتصاد در مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه امام صادق(ع) است. او در جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی فعال است و در سابقه فعالیتهای فرهنگی خود سردبیری ماهنامه نیستان، روزنامه ابرار، ماهنامه سوره و نشریه راه را دارد. بخش اجمالی گفتوگوی خواندنی رجانیوز با وحید جلیلی در ادامه میآید:
وحید جلیلی در این نشست گفت: امام به همان اندازه که در مرزبندی با به اصطلاح مفاهیم غربی حساسیت دارد و با تجدد مرزبندی میکند، به همان اندازه هم با تحجر مرزبندی دارد و اگر ما میخواهیم به سمت یک الگو برویم، باید توجه داشته باشیم که الگوی امام با نقد همزمان تحجر و تجدد پیش میرود و اگر ما صرفاً بخواهیم به یک کفه این ترازو بیشتر توجه کنیم، به نظر من از رویکرد امام دور شدهایم.
وی افزود: اگر قرار است ذیل گفتمان امام و انقلاب اسلامی حرف بزنیم، دشمنشناسی ما باید کامل باشد. امام میفرمایند: «خون دلی که پدر پیرتان از متحجرین خورده است، از هیچکس دیگری نخورده است.»
وحید جلیلی با اشاره به عدم پایبندی غرب و متأثران از غرب به مبانی خود ادامه داد: حرف من این است که ما داریم امتیازهایی به اینها میدهیم. یعنی این را مفروض میگیریم که بله شما بالاخره یک اصولی دارید و به آن اصول وفادارید. من میگویم اصلاً در مورد اینها چنین چیزی صحت ندارد، یعنی اینها حتی پایبند به لیبرالیسم هم نیستند، برای همین است که میبینید طرف تا دیروز آخرِ سوسیالیسم بوده، امروز آخرِ لیبرالیسم است. سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی یک روز سرپنجه نگاه کمونیستی و سوسیالیستی در ایران بوده، امروز شده سرپنجه نگاه لیبرالیستی و امپریالیستی و... به نظرم خیلی اشتباه است که ما به اینها بگوییم شما دارید با مبنا عمل میکنید. اول باید این را رسوا کرد، چون اگر این را پذیرفتید، اگر کسی قرار باشد بر اساس اصول عمل کند، یکمقدار قدرت مانورش کم میشود و بعضی جاها مجبور است برای اینکه به بعضی از اصولش وفادار بماند، از بعضی از منافع خود بگذرد.
جلیلی به مواضع مقام معظم رهبری در مورد غرب و مدرنیته اشاره کرد و گفت: خود ایشان در دیدار اساتید بسیجی و در توصیف چمران به عنوان نمونه انسان تربیت شده انقلاب اسلامی می فرمایند: «در وجود یک چنین آدمى، دیگر تضاد بین سنت و مدرنیته حرف مفت است؛ تضاد بین ایمان و علم خندهآور است. این تضادهاى قلابى و تضادهاى دروغین -که به عنوان نظریه مطرح میشود و عدهاى براى اینکه امتداد عملى آن برایشان مهم است، دنبال میکنند- اینها دیگر در وجود یک چنین آدمى بىمعنا است. هم علم هست، هم ایمان؛ هم سنت هست، هم تجدد؛ هم نظر هست، هم عمل؛ هم عشق هست، هم عقل" باید مراقب باشیم که حزب الله را گرفتار تضادهای قلابی و دروغین نکنیم که به قول آقا حرف مفت است.
وی توضیح داد که از نظر او، الگوی پیشرفت اسلامی و توسعه با هم تفاوتهایی را دارا هستند، اما این تفاوتها از شکل شروع نمیشود. جلیلی در این خصوص گفت: اگر ما از ابتدا تعریف دقیقی از شکل نداشته باشیم، آن موقع ممکن است کلاه دیگری سرمان برود، چون یک عده میگویند این شکل را برداریم، آن شکل را بگذاریم. این شکل اصلاً دموکراتیک نیست، این شکل اصلاً تجددی و مدرن و... نیست. صرف اینکه این شکل، شکل او نیست، ما فکر میکنیم کارآمد نیست. ما میگوییم بیاییم راجع به ماهیت مشارکت صحبت کنیم تا بعد معلوم شود که چه تفاوتهایی وجود دارند.
وی دموکراسی را متشکل از ثابتها و متغیرهایی دانست و توضیح داد که شکل، اغلب ثابت است اما متغیرهای ارزشی و فکری جامعه میتواند تعیین کننده نتیجه دموکراسی باشد. جلیلی گفت: هر نظام یک جمهوریتی را برای خودش تعریف میکند. جمهوریت اصلاً این جور تعریف میشود که یک ثابتهایی دارد و یک متغیرهایی. رأی در چهارچوب این متغیرها تعریف میشود. در جامعه غربی، مبانی ثابتهایشان میشود لیبرالیسم و آزادی، در جامعه اسلامی میشود اسلام.
جلیلی جریان انقلابی را پایبندترین جریان به جمهوریت قلمداد کرد و جمهوریت را در نظام اسلامی واجد موضوعیت و اهمیت دانست. وی گفت: میگویند نیایید از انتخابات و از جمهوریت دفاع کنید، چون یک مرتبه میبینید آقای خاتمی رأی میآورد. پاسخ من این است که اولاً ما تا بهحال خواستار ابطال هیچ انتخاباتی نشدهایم و به این اصل گردن گذاشتهایم، چرا پس هم چوب و هم پیاز را بخوریم؟ اتفاقاً وقتی به مردم رجوع میکنیم، چه موقع حزباللهیها رأی نیاوردند؟ دو اتفاق میافتد که یکیاش این است که آدم درستی مقابل او نگذاشتهایم. طرف میگوید وقتی من خاتمی و ناطق را مقایسه میکنم، چرا باید به ناطق رأی بدهم؟ خود ما وقتی به ناطق رأی دادیم، یادم هست میگفتیم با دلی پر از خون به آقای ناطق رأی میدهیم.
وی با یادآوری لیستهای انتخاباتی گفت: فقط میگویند آقا! این لیست را بگیر و برو رأی بده. اصلاً خودت دنبال تحلیل نباش! خودت به دنبال فکر کردن نباش! خودت دنبال تطبیق نباش! ما یک تیم داریم که در اتاقهای دربسته مینشینند و تو به همینها اعتماد کن! حتی اگر در این لیست آدمهایی را گذاشته باشیم که تو دیده باشی 180 درجه خلاف این حرفهایی را که ما میزنیم، عمل کرده باشند، باز اعتماد کن!
وی توجه به جمهوریت را موجب رشد مردم در نظام اسلامی دانست و روند شکلگیری لیستهای انتخاباتی را در ایجاد اطمینان به لیست صادر شده موثر قلمداد کرد. جلیلی گفت: باید ببینیم آن لیست چگونه شکل میگیرد، بعد تصمیم میگیریم.
جلیلی تصریح کرد انتخابات برای بچه حزباللهیها موضوعیت دارد و نه صرفا طریقیت. وی گفت: برای قبائل سیاسی، انتخابات فقط طریقیت دارد و فقط ما را باید برساند به مجلس یا به شوراها یا به ریاست جمهوری، اما برای بچه حزباللهیها اینطور نیست، بلکه میگویند انتخابات برای ما فرصت بسیار خوبی است که کشور روی موضوع خاصی متمرکز شده، اذهان آمادهتر و گوشها شنواتر است و میشود کلی حرف زد.
وی انتخابات را موجب رشد فرهنگ سیاسی جامعه دانست و گفت: اگر ما مجلس را بشناسیم و بدانیم با یک قیام و قعود، صدها میلیارد را جا به جا میکنند، دیگر کافی نمی دانیم که بگوید من موافق جریان سیاسی فلان و مخالف جریان سیاسی بهمان هستم، بلکه میگوییم شما عجالتاً به این ده تا سئوال من جواب بده. راجع به اینها چه میدانی؟
جلیلی با یادآوری اهمیت کارنامهخوانی در انتخابات افزود: موقعی میشود کارنامه داد که شاخصها مشخص باشند. کارنامهخوانی لوازمی دارد. یکی این است که شما اول شاخصها را معلوم کرده باشید، ثانیاً شفافیت وجود داشته باشد. من همیشه گفتهام که ادعاهای کاندیداها باید فعل گذشته داشته باشد. نمره ادعای "من فلان کار را خواهم کرد" بدون نگاه به گذشته صفر است. طرف باید بگوید من این کار را کردم. من فلان جا بودم و منشأ این اتفاق شدم.
وی با اشاره به آنچه سیستم "هلو لولو" مینامید، گفت: چه اصلاحطلبها را لولو کردند، چه مشایی را لولو کردند، چه هاشمی را لولو کردند، هر کسی را که لولو کردند، من میگویم سیستمهای لولوـ محور، سیستمهای عوامفریبی هستند. این که بگوییم فساد صرفا متجلی شده در آقای فلانی یا در فلان جریان، عوامفریبی است.
جلیلی ادامه داد: یکی از اتفاقهایی که باید بیفتد، مبارزه با نوعی از فساد سیاسی است که متأسفانه در انتخابات توسط یکسری از نمادهای اصولگرایی نهادینه شده است. کسی که میگوید در شرایطی که اصلح وجود دارد، شما بیایید به صالح مقبول! رأی بدهید ـکه خودش یک دروغ بزرگ استـ فردا روزی از او بعید نیست که بگوید در شرایطی که صالح وجود دارد، شما بیایید به فاسد مقبول رأی بدهید که افسد رأی نیاورد. یعنی به جای اینکه پیشرفت نظام و مسیر حرکت نظام را به سمت رفتن به سوی اصلح طراحی کنیم و پیش ببریم، دقیقاً دارند برعکس عمل میکنند که من به اینها میگویم جریانات برانداز "یستَدَلَّ عَلَی ادبارِ الدُّوَلِ بِاَربَعٍ". یکی از آنها "تَقدیمِ الاَراذِلِ وَ تَأخیرِ الاَفاضِلِ". بعد اینها چه میگویند؟ میگویند با اینکه میدانید ما صلاحیت بالایی نداریم و اصلح نیستیم، بیایید به ما رأی بدهید که براندازها رأی نیاورند! من میگویم تو خودت برانداز هستی. کسی هستی که داری سلسله مراتب نظام جمهوری اسلامی را جوری میچینی که اصلح در آن حذف شود.
جلیلی، مصلحت را در انتخاب اصلح دانست و گفت: من همیشه یک تعبیر را به کار بردهام که دوپینگ کار پهلوانها نیست. در انتخابات مجلس پنجم ما دوپینگ کردیم و یکمقدار دور را از دست کارگزاران گرفتیم، اما سال بعد از آن، دوم خرداد شد.
وی ادامه داد: اینها بنیه سیاسی حزبالله را نابود می کنند. هاضمه سیاسی بچه حزباللهیها را با این فستفودها نابود می کنند. مثلا در مشهد شب انتخابات لیست در میآید، آقا بروید رأی بدهید. یک لیست پنج تایی میدادند، طرف اسم کاندیدا را به زور میخواند، بدون شناخت میرفت رأی میداد. آقا میگفت تحلیل کنید، هر چند غلط. اینها میگویند تحلیل نکنید هر چند درست! تحلیل نکن، چون ممکن است دچار التقاط و انحراف بشوی! بعد میبینی طرف اصلاً قدرت تحلیلش را از دست داده. به مجرد اینکه با حرف جدیدی روبرو میشود، یکسره خودش را میبازد و متأسفانه اینها دارند با قیافههای حق به جانب در بعضی نهادها و جاهای دیگر این کار را میکنند و این را باید به آنها تذکر داد و نگذاشت که این کار را بکنند. آقا! یک بار نتیجه گرفتی، دو بار نتیجه گرفتی، دفعه سوم میخورد توی دهنت...
جلیلی افزود: اصل قضیه این است. شما باید بنیه فرهنگ سیاسی حزباللهیها را ارتقا بدهید و انتخابات بهترین فرصت است. یکی از ملزومات و مقدمات کار این است که بچه حزباللهیها نباید
بگذارند هیجان نتیجه، آنها را بگیرد. اگر هیجان نتیجه آنها را بگیرد، کار تمام است.
25بهمنماه90
فارس نوشت:
«بنده تشکر خودم را خدمت جناب مهندس مشایی که در جمع حضور ندارند اعلام میکنم».این سخنان آغازین حمیدرضا افراشته داماد خواهر احمدینژاد و معاون مشایی بود.
نشست سراسری سازمان مشاوران جوان ریاست جمهوری از صبح امروز (سه شنبه) در سالن 4 هزار نفری وزارت کشور آغاز شد.
در این نشست که در آستانه سومین نشست انتخاباتی جریان موسوم به حامیان گفتمان انقلاب با حضور ۶هزار مشاور جوان دستگاهها و نهادهای مختلف سراسر کشور در تالار ۴هزار نفری کشور برگزار شد، پیش از رئیس جمهور نیز رئیس سازمان فضایی کشور، علی اکبر صالحی وزیر امور خارجه، مصطفی محمدنجار وزیر کشور و حمیدرضاافراشته معاون حوزه مشاوران جوان که ریاست آن مشایی است سخنانی را ایراد کردند.
* سرپرست سازمان فضایی کشور بخش زیادی از سخنان خود را به پیشرفتهای فضایی کشورمان اختصاص داده و در قسمت پایانی سخنانش خطاب به سرشاخههای مشاوران جوان گفت: همه شما را به حضور پررنگ در عرصههای علمی، اجتماعی، سیاسی و به خصوص انتخاباتی که در پیش داریم دعوت میکنم.
* پس از اتمام سخنان رئیس سازمان فضایی کشور نوبت به سخنرانی وزیر کشور رسید که نجار نوبت خود را به وزیر امور خارجه داد.
* باتوجه به اینکه از ۶هزار سرشاخه مشاوران جوان سراسر کشور برای شرکت در مراسم امروز دعوت شده بود اما سالنی که برای آن در نظر گرفته بودند ظرفیت ۴هزا نفر را داشت به همین خاطر تعداد زیادی از مدعوین پشت درب های سالن تجمع کرده و شعار «الله اکبر» ، «مرگ بر آمریکا» و «ما منتظر احمدی هستیم، هیچ جا نمیریم همینجا هستیم» سر میدادند.
* وزیر امور خارجه نیز که پشت تریبون قرار گرفت طی سخنانی از اهمیت مشاوره صحبت کرد و خاطرنشان داشت: با عنایت ویژهای که رئیس جمهور داشت در یک ماه آینده با فراخوان عمومی وزارت خارجه کاستیهای خود را مرتفع خواهد کرد که در همین راستا ۱۲۰۰ نفر از همین جوانان استخدام به وزارت خارجه درمیآیند.
* «بنده تشکر خودم را خدمت جناب مهندس مشایی که در جمع حضور ندارند اعلام میکنم».این سخنان آغازین حمیدرضا افراشته داماد خواهر احمدینژاد و معاون مشایی واکنش برخیها را در برداشت که او را "هو" کردند.
* افراشته در ادامه اشارهای به سخنان رئیس جمهور مبنی بر اینکه «این دولت پاکترین دولت دنیا است» کرد و گفت: بنده میگویم که پاکترین بخش این دولت مشاوران جوان است.
* معاون مشایی یادآور شد: برخی میگویند شما به جریان خاصی وصل هستید اما امروز در دنیا دو جریان حق و ظلم وجود دارد که امروز در نظام ایران یک جریان حق وجود دارد که رهبر آن مقام معظم رهبری است و ما حاضریم جان خود را برای او تقدیم کنیم.
* رئیس جمهور هم در بخشهایی از سخنان خود با اشاره به وضعیت اخیر بازار سکه و ارز گفت: طرف خودش بازار سکه و ارز را خراب کرده و چندصد میلیارد بالا میکشد و بعد دولت را متهم میکند.
* وی ادامه داد: برای مثال کسی که ۱۵۰ میلیارد تومان برده زمانی که به او میگوییم برگرداند، میگویند به من تهمت نزنید اما جایی دیگر ۱۰هزار تهمت میزند و ککش هم نمیگزد. اما عدالت برای همه است که اگر برادرت هم پایش را کنار گذاشت باید او را بزنی.
* رئیس دولت با تأکید بر اینکه برخیها در کشور «آی دزد، آی دزد» میگویند تا کسی حواسش به آنها نباشد.
* احمدی نژاد اظهار داشت: سر رفتن به مجلس چه خبر است که برخی تمام انقلاب را زیر سؤال میبرند تا دو تا رأی یک روستایی بالا باشد.
* وی با اشاره به جلسه یک ماه و نیم پیش خود با فرمانداران خاطرنشان کرد: «در آن جلسه بنده گفتم مگر در مجلس چقدر حقوق میدهند که طرف حاضر است ۵۰ میلیون هزینه تبلیغات بکند که فرمانداران گفتند برو بالاتر. گفتم ۱۰۰؟ گفتند بالاتر. گفتم ۱۵۰ میلیون؟ گفتند بالاتر». که در این هنگام فردی از وسط سالن با صدای بلند گفت برخی ۳هزار میلیارد هزینه تبلیغات انتخاباتی میکنند.
رئیس جمهور در همین زمینه ادامه داد: از نماینده مجلس می پرسی چقدر حقوق میگیری؟ میگوید ۲میلیون که اگر جمع کنی در طول ۴سال میشود ۹۶میلیون تومان. بنابراین معلوم نیست این افراد از کجا میآورند.
بهمن ماه90
سیدحامد حجت در وبلاگ "کنایه" نوشت:
توی راهپیمایی ۲۲ بهمن (م-ژ) یکی از اعضای گروه حسین الله کرم را در میدان انقلاب دیدم؛ خاطره واکنشهای حزب الله در سالهای اخیر پیرامون موضوعات مختلف به یادم آمد و انفعال معنادار این روزهای این گروه، برای همین سراغ (م-ژ) رفتم تا علت این موارد را ازش جویا شم هرچند درگیر پرسیدن این سوال بودم اما به جوابهای دیگری رسیدم که قابل تامل است؛ در زیر متن کامل این دیالوگ با (م-ژ) را بخوانید:
من: سلام حاج آقا یک سوالی ازتون داشتم؛ علیرغم اینکه طی هفتههای اخیر موضوعات مختلفی وجود داشت که افرادی مسئولان عالی رتبه نظام را هدف گرفته بودند اما شاهد هیچ واکنشی از سوی انصار حزب اللهی که در سالهای قبل نسبت به این موضوعات حساس بود نبودیم؛ آقای افروغ آن صحبتها را مطرح میکند، آقای لاریجانی در پارک ملت مسائلی را مطرح میکند چرا دیگه حزب الله کاری نمیکنه؟! حزب الله کجاست؟
(م-ژ): حزب الله این مردماند، حزب الله شمایید، حقیقت حزب الله همین مردماند دیگه...
من: نظرتون در مورد بیانات حضرت آقا که هفته پیش فرمودند مسئولین انحرافی ندارند چیه؟! چون آقا دیگه صریحا فرمودند ولی بازم افرادی مثل شما و حاج منصور یک سری حرفهایی میزنند که خلاف صحبتهای آقاست...
(م-ژ): نه شما از اون ور هم نگاه کن، آقا قبلش گفتند من هرجا انحرافی ببینم جلوی آن را میگیرم [هرجا كه رهبری احساس كند از مصلحت بزرگی غفلت میشود، وارد خواهد شد و رهبری تا زنده است هیچگاه نخواهد گذاشت، در حركت عظیم ملت ایران بسوی آرمانها، ذرهای انحراف ایجاد شود.]
من: پس اینی که هفته گذشته آقا فرمودند چیه؟ ... منظورشون از مسئولین کیه؟
(م-ژ): شما باید اون صحبت آقا را هم مد نظر بگیرید...
من: بر فرض که آقا اون زمان به جریان انحرافی اعتقاد داشتند، اما هفته گذشته فرمودند مسئولین انحرافی ندارند...
(م-ژ): نه انحراف وجود دارد...
من: این منحرفینی که شما میگید هست کجاست؟!
(م-ژ): مشایی و احمدی نژاد منحرفاند...
من: آقای (ژ) نظرتون در مورد مقاله سردار علایی که به رهبر انقلاب توهین کردند چیه؟ اونجام واکنشی ندیدیم از گروه شما...
(م-ژ): ببینید سردار علایی یه سوتی بزرگ داد ایشون از افراد باسابقه در نظام است...
من: چطور اینجا میگید علایی سوتی داده و ازش عبور میکنید و واکنشی نشان نمیدید ولی دائما میگید جریان انحرافی؟!
(م-ژ): مشایی یهودی امته؛ مشایی یهودی امته...
من: یعنی مشایی مسئول نیست؟ پس صحبت آقا چی میشه؟!! بالاخره من به عنوان یک جوان به شما نگاه میکنم، ولی رفتار شماها تناقض آمیزه از یه طرف میگید ولایتمدارید از طرف دیگه صحبتهای ایشان را قبول نمیکنید...
(م-ژ): نه ما نگاهمان به آقاست...
من: پس چرا به صحبتهای اخیر ایشان عمل نمیکنید؟ یعنی شما صحبتهای آقا را تفسیر به رای میکنید؟
(م-ژ): نه ما صحبتهای ایشان را تجزیه و تحلیل میکنیم!!!
من: این که تجزیه و تحلیل نیست؛ نظر مردم هم همین است؟!...
(م-ژ): ....
من: چرا اون زمانی که به نفعتون است میگید حزب الله مردم هستند ولی وقتی کار به جاهای باریک [قدرت و ثروت] میرسه شما میشید نماینده مردم؟! پس قبول ندارید که احمدی نژاد و مشایی منحرف نیستند؟!
(م-ژ): مشایی یهودی امته...
من: آهان یهودی امته... باشه خیلی ممنون حاج آقا...
18بهمن ماه 90
سایت انتخاب نوشت:
در یکی از اسناد ویکی لیکس به گفتگوی سفیر سابق اتریش در ایران و مشایی اشاره شده است. این دیدار 90 دقیقه ای به درخواست مشایی تشکیل شده است.
به گزارش سرویس بین الملل انتخاب، در این سند ویکی لیکس آمده است: مشایی در گفتگو با پستل ادعا کرد که ایران هنوز هم به تعامل با امریکا علاقه مند است و ایران با حضورش در مذاکرات یک اکتبر، علاقه اش به تعامل با امریکا و جلسات دوجانبه با امریکا را در این خصوص نشان داد.
مشایی همچنین گفت که از فرانسوی ها و روس ها در خصوص توافق "راکتور تحقیقاتی تهران" عصبانی است و ترجیح می دهد که مستفیما با امریکا در این زمینه برخورد داشته باشتد.
پستل در گفتگو با مشایی موضوع انتخابات ژوئن را مطرح کرد و گفت: اتریش از وضعیت حقوق بشر در ایران ناراحت است.
وی در ادامه از مشایی در خواست کرد که بازداشت شدگان پس از انتخابات آزاد شوند.
مشایی در واکنش به اظهارات پستل با بیان اینکه " مردم روستا و حومه ی شهر عاشق رئیس جمهور هستند " ، گفت: انتخاب احمدی نژاد در انتخابات موفقیت مقتدرانه ای بود
وی در ادامه گفت: نشانه های روشنی از دخالت خارجی ها در تظاهرات ها وجود دارد، مخصوصا تظاهراتی که در روز عاشورا به وقوع پیوست.
پستل در پاسخ به این سئوال MSNOFF که ایا ایران حقیقتا معتقد است که خارجی ها عامل اعتراضات بودند گفت: مسئولان ایرانی ممکن است که خود را متقاعد کرده باشند که این موضوع حقیقت دارد.
پستل در ادامه به عصبانیت ایران و بی اعتمادی این کشور به آلمان ها سخن اشاره کرد و گفت: من معتقدم که این ناراحتی ایران نشات گرفته از حضور یک دیپلمات المانی در یکی از تظاهرات ها است.
سفیر سابق اتریش تاکید کرد که ایران در حال تلاش برای مبارزه با نفوذ بی بی سی در ایران است.
وی در ادامه گفت که مشایی این مساله(بی بی سی و نفوذ آن در کشور) را شرارت غرب می داند.
پس از این این جلسه، ایرانی ها راننده و خودورویی برای پستل در نظر گرفتند تا او را به فرودگاه برساند.
راننده به پستل گفته بود که جنبش مخالفان نیرومند است و ادامه خواهد یافت!
پستل از این اظهارات خیلی تعجب کرده بود چرا که این راننده با مسئولان ایرانی در ارتباط بود.
برخی از منابع ایرانی پستل گفته اند که مخالفان از عاشورا برای اغاز ناارامی ها سوء استفاده کردند.
این منابع گفته اند که ممکن است استفاده از یک روز مذهبی به عنوان تظاهرات سیاسی باعث عصبانیت قشر مذهبی شده باشد و مخالفان می بایستی مناسبت های دیگری را برای اعتراضات انتخاب می کردند.
با توجه به مسائل بی نظیری که مشایی در طول جلسه عنوان کرد، MSNOFF از برداشت پستل در مورد نفوذ مشایی و اینکه تا چه درجه ای صحبت هایی که مشایی کرده است را می توان صحبت های احمدی نژاد حساب کرد، پرسید.
به گزارش سرویس بین الملل انتخاب، پستل گفت: مشایی به وضوح و با اطمینان از جانب احمدی نژاد سخن می گوید و زمانی که می خواست بگوید که این موضوع با رئیس جمهور مورد بحث قرار نگرفته است، می گفت: فکر می کنم که رئیس جمهور هم به این موضوع به همین صورت نگاه می کند.
یکی از مسائلی که باعث جلوگیری از معاون اولی مشایی شد، مخالفت با سخنانش بود. مانند سخنان وی در مورد اسرائیل که در آن بیش از اندازه مثبت در مورد این رژیم صحبت کرد.
دیگر منابع به پستل گفته اند که مشایی چندین هفته ی قبل با روحانیونی که با انتخاب او به عنوان معاون اول رئیس جمهور، مخالف بودند دیدار کرده بود تا با انها به توافق برسد.
پستل ادامه داد که مشخص نیست که آیا این موضوع صحیح است یا اینکه می خواهند از طریق کاهش مخالفت های علیه مشایی و احمدی نژاد این دو را قوی تر نشان دهند.
وی گفت: اگر حقیقت داشته باشد، این بدین معنا است که مشایی هنوز به دنبال پست معاون اولی است.
در هر صوت، مشایی در مورد سخنانش در خصوص اسرائیل خیلی بیشتر محتاط بود و مایل نبود که در مورد ان بحث کند و تنها گفت: ایران در خصوص حمله ی اسرائیل نگران نیست.
پستل، او را دست راست احمدی نژاد توصیف کرد و گفت: مشایی رئیس هیات وزیران است که احمدی نژاد در آن کمتر حضور می باید. رئیس جمهور ایران با انجام این امر، می خواهد اعتمادی را که به مشایی دارد را نشان دهد.
سفیر سابق اتریش در ایران متذکر شد که مشایی از بسیاری از مسئولان ایرانی که با انها برخورد داشته، متعادل تر است. پستل گفت: او در گفتگو خیلی ریلکس است.
پارسینه نوشت: منتقدان چه در اردوی اصولگرایان و چه در جناح اصلاح طلبان، دولت را به "تماشاچی بودن" و "سکوت و انفعال" در برابر این رویداد متهم می کنند، هرچند پیچیدگی و دشواری های ناشی از فشارهای خارجی و تحریم می تواند دلیلی برای این سکوت باشد، اما این همه ماجرا نیست.
سکوت دولت در برابر آشفتگی وضعیت اقتصادی، می تواند راهبردی برای افزایش ناگهانی منحنی انتقادات و سپس استفاده از این وضعیت برای تثبیت اوضاع به نفع دولت باشد، احمدی نژاد هم نشان داده است استعداد خاصی برای استفاده از بحران به نفع خود دارد.
به بیان دیگر، اگر اوضاع به همین منوال پیش رود و وضعیت اقتصادی کشور در روال غیرعادی و ویژه وارد شود، طبیعی است که انتقادات از دولت هم زیاد و گزنده و به شدت تنش آفرین خواهد شد، در این صورت اگر دولت در این دعوا وارد شود و یک "طرف" دعوا شود، تضعیف خواهد شد و مجبور به پاسخگویی و عقب نشینی.
اما با انتخاب استراتژی سکوت، در بر پاشنه دیگری می چرخد، اگر آشفتگی های ناشی از انتقاد از دولت به مرحله بحران برسد و دولت همچنان سکوت را اختیار کند، چون مطمئن است قصد و عزمی برای برکناری اش وجود ندارد، بنابراین عملا بعد از یک دوره کوتاه مدت تحمل فشار و انتقاد، شانس دولت برای اعمال آزادانه برخی سیاست های اقتصادی-سیاسی خاص بالا می رود و بازنده این شرایط نخواهد بود ؛ چون به دلیل اوضاع ویژه، "ابزار اضطرای" برای حل و رفع مشکلات خواهد شد.
اگر تنش خارجی -اقتصادی جای تنش سیاسی- داخلی را بگیرد، عملا دولت و شخص رئیس جمهور و جریان موسوم به انحرافی، فرصت تنفس و بازسازی کامل خواهند یافت، چون بر اساس پیش بینی و تحلیل آنها، به زودی "وحدت داخلی" و "تعطیلی هرگونه اقدام ضدوحدت، به خصوص انتقادات تیز و برنده از دولت" اتمسفر جدید سیاست ایرانی خواهد شد.
سکوت استراتژیک احمدی نژاد بی سابقه نیست، او در حوادث بعد از انتخابات 1388 نیز موقتا سکوت اختیار کرد.
در صورت بالاگرفتن بحران اقتصادی، دولت می تواند" اختیارات ویژه ای" برای فائق آمدن بر این شرایط خاص درخواست کند که به ایجاد موازنه قوایی به نفع احمدی نژاد-مشایی در شرایط فعلی منجر خواهد شد: " مذاکره با آمریکا، ایجاد اختیارات خاص در مورد یارانه، قیمت بنزین، کاهش فشار بر دولت، افزایش قدرت رئیس جمهور، به سکوت وادار کردن منتقدان، تاثیر بر ترکیب مجلس نهم و ..."می تواند از جمله پیامدهای این وضعیت خاص باشد، پیامدهایی که به نفع دولت تمام خواهد شد.
از سوی دیگر، این فضا در آستانه انتخابات مجلس نهم که رویکرد انتقاد از وضعیت موجود و دولت دهم، بطور طبیعی مورد توجه جریان های سیاسی قرارخواهد گرفت، می تواند فرصت طلایی قابل تاملی به احمدی نژاد بدهد و بطور غیرمستقیم از اتحاد و ائتلاف مخالفان و منتقدان حول محور "انتقاد از دولت" جلوگیری کند و بدین ترتیب مجلس نهم، ملایم تر از مجلس هشتم، تبدیل به یک "مجلس اصولگرای مصلحت آمیز" که بنای تقابل با دولت را ندارد، خواهد شد.
در ادامه این شرایط، جریان احمدی نژاد فرصت کافی برای تدبیر انتخابات ریاست جمهوری یازدهم-1392- پیدا خواهد کرد.
2بهمن 90
فارس : عباس امیریفر امام جماعت مسجد سلمان فارسی نهاد ریاست جمهوری و بهمن شریفزاده که به ترتیب در مرحله بررسی صلاحیتها توسط هیئتهای اجرایی تایید و رد صلاحیت شده بودند، اینبار هر دو آنها در مرحله بررسی شکایات و رسیدگی به صلاحیت کاندیداهای انتخابات مجلس نهم از سوی هیئتهای نظارت، رد صلاحیت شدند.
گفتنی است هر دو روحانی یاد شده از نزدیکان اسفندیار مشایی هستند. امیری فر مدتی قبل ، جامعه وعاظ ولایی را که انشعابی در جامعه وعاظ تهران بود تاسیس کرد. وی همچنین مدتی از سوی دادسرای ویژه روحانیت جلب شد.
حجت الاسلام بهمن شریف زاده نیز از همکاران روزنامه ایران است که مدتی قبل در دیدار جمعی از روحانیون با رئیس جمهور، به شدت به منتقدان دولت حمله کرد و جملات مبالغه آمیزی را در باره احمدی نژاد بیان داشت.
مراسم ختم ابوالفضل ذبیحیان پدر همسر اسفندیار رحیم مشایی رئیس دفتر رئیس جمهور ظهر امروز شنبه در مسجد سلمان فارسی نهاد ریاست جمهوری برگزار شد.
رئیس جمهور، محمد رضا رحیمی معاون اول رئیس جمهور و تعدادی از وزراء و معاونین رئیس جمهور در این مراسم حضور داشتند.
در ابتدای درب مسجد سلمان به ترتیب مشایی، دامادش (مهدی احمدینژاد)، عباس امیریفر از همکارانش، و حمید رضا افرشته از کارمندانش (داماد خواهر رئیس جمهور) ایستادهاند و به عنوان صاحبان عزا استقبال میکنند.
فارس: در ابتدای درب مسجد سلمان به ترتیب مشایی، دامادش (مهدی احمدینژاد)، عباس امیریفر از همکارانش، و حمید رضا افرشته از کارمندانش (داماد خواهر رئیس جمهور) ایستادهاند و به عنوان صاحبان عزا استقبال میکنند.
** تقیپور وزیر ارتباطات که در بین خبرنگاران حوزه دولت به دلیل شباهت زیاد به رئیس رسانه ملی به دومین ضرغامی کابینه مشهور شده، اولین دولتمردی است که از مراسم خارج میشود و در ادامه سایر دولتیها پس از قرائت فاتحه و عرض تسلیت به صاحب عزا، مراسم را ترک میکنند.
** به غیر از یاران نزدیک مشایی همچون امیری فر، حسن موسوی، جوانفکر، فقیه، بهداد، داوری که هم میهمان این مراسماند و هم به نوعی میزبان آن محسوب میشوند، بهمنی و حسینی 2 مسئول عالی اقتصادی به همراه یکدیگر از مراسم خارج میشوند.
** و بالاخره احمدینژاد هم که چندی پیش، به واسطه درگذشت برادر بزرگ معاون اولش در این مسجد حضور پیدا کرده بود اواسط این مراسم به همراه رحیمی وارد میشود و رئیس دفترش را مورد تفقد قرار میدهد.
دیماه 90
28دیماه 90
خبرگزاری فارس نوشت:
جلسه هیات دولت و مراسم گرامیداشت جهادگران عرصه علم و دانش در مسجد سلمان نهاد ریاست جمهوری با حاشیههای جالبی همراه بود.
به گزارش خبرنگار حوزه دولت خبرگزاری فارس، پیش از ظهر امروز چهارشنبه دو مراسم جداگانه اما مرتبط با یکدیگر در نهاد ریاست جمهوری برگزار شد که یکی جلسه هیات دولت و دیگری مراسم گرامیداشت جهادگران عرصه علم و دانش در مسجد سلمان بود که در ادامه حواشی این دو مراسم از نظرتان میگذرد؛
** اهالی رسانه دیگر عادت کردهاند که حداقل یک ساعت زودتر باید در چنین برنامههای حضور پیدا کنند؛ این بار نیز دولتمردان ساعت 11 در جمع خبرنگاران حاضر میشوند البته تنها شماری از آنان ترجیح میدهند در جایگاه مخصوصی که اهالی رسانه را در آن محدود کردهاند، با خبرنگاران مصاحبه کنند و بقیه دولتیها هم با آرامش از درون حیاط خارج میشوند و تنها لنزهای دوربینها و چشمهای خبرنگاران آنان را همراهی میکند؛ البته در این بین دولتیهایی هم مثل "بقایی" هستند که با تکنیک "راه برو، مصاحبه کن" روش را برای فرار از یک مصاحبه چالشی برای خود بر میگزینند.
** دولتیها امروز یک میهمان غیردولتی هم دارند؛ کاپیتان شهبازی؛ هماو که چندی پیش با مهارتی باورنکردنی جان دهها مسافر هوایپمای خود را نجات داد. او پس از تجلیل در جلسه دولت، با لباس مخصوص "کاپیتانی" منقش به مدالهایی رنگارنگ به میان خبرنگاران میآید و از ناجوانمردی غربیها به دلیل تحریم صنعت هواپیمایمان میگوید، دست آخر هم از همه انساندوستان عالم میخواهد با مراجعه به سایتاش بیانیه محکومیت تحریم هوایی ایران را امضا کنند.
** سعیدلو که این روزها معاونت جدید التاسیس بینالملل رئیس جمهور را یدک میکشد، با همتایش فروزنده که فقط به واسطه معاونت رئیسجمهور همتایش است، در جمع خبرنگاران حضور پیدا میکنند، سعیدلو با مزاح خطاب به فروزنده میگوید "پس چرا خبر افزایش حقوق خبرنگاران را به آنها نمیدهی!" که البته پاسخ این خبر با خنده فروزنده داده میشود.
** رئیسجمهور هم که هر از گاهی در حاشیه جلسه هیئت دولت به میان خبرنگاران میآید و خبری از برگزاری نشستش با آنان میدهد، اینبار هم به روال چند دوره قبل به میان اهالی رسانه میآید و دو خبر میدهد "به زودی با شما مصاحبهای مفصل خواهم داشت" و "الان نیز در حال رفتن به مراسم یادبود جهادگران عرصه علم و دانش هستم" و در انتها با سرعت حیاط ساختمان دولت را ترک میکند.
** با پایان گفتوگوی دولتمردان با خبرنگاران، 200 متر آن طرفتر مراسم یادبود شهدای جهادگر علم و دانش در مسجد سلمان آغاز میشود و طبق معمول چندین برنامه مشابه، "مشایی" در جایگاه صاحب عزا میایستد. پیشتر هم او در مراسم گرامیداشت شهید تهرانیمقدم نیز در جایگاه صاحب عزا ایستاده بود. سخنران مراسم هم حجتالاسلام میرتاجالدینی است و رئیس جمهور و سایر دولتمردان نیز مستمع سخنانش.
** البته تصاحب جایگاه صاحب عزایی در این مراسم و چند مراسم مشابه، تنها حاشیه حضور رئیس دفتر پر حاشیه احمدینژاد نیست؛ بلکه گفتوگوی چند دقیقهای او پس از چندین ماه سکوت ظاهری برای خبرنگارانی که انبوهی سئوال از تحرکات انتخاباتی حلقه انحراف دارند شاید فرصتی مغتنم است.
خبرنگاری از او میپرسد که "آقای مهندس! چرا سکوتتان را نمیشکنید و الان مشغول چه کاری هستید" که مشایی میگوید" همین بهتر است. نامه میبینیم" خبرنگار هم در مقابل، پاسخ معناداری به رئیس دفتر رئیس جمهور میدهد "پس شما فقط نامه پاراف میکنید!"
خبرنگار میپرسد " آقای مشایی آیا کنارهگیری شما از کمیسیون فرهنگی دولت و نمایندگی دولت در شورای نظارت بر صدا و سیما، انتخاباتی است". مشایی هم که در این لحظات از حرکات سر و دست به جای زبانش استفاده میکرد، دستی به سر و روی خبرنگار کشید و اینگونه سئوالش را بی جواب گذاشت.
* پس از مشایی نوبت به جوانفکر میرسد که این بار نه از سوی خبرنگاران که از سوی یکی از اعضای کابینه مورد بازخواست همراه با گلایه قرار میگیرد؛ آنجا که این عضو کابینه با حالتی گلایهآمیز به جوانفکر میگوید "حالا دیگر ما را میزنی؟".
شاید اشاره این عضو کابینه به تیتری بود که روزنامه ایران در روزهای گذشته با سایز بزرگ در صفحه اول خود چاپ کرده بود "ردصلاحیت گسترده حامیان گفتمان احمدینژاد!".
خبر آنلاين به نقل از نسیم نوشت:
محمدرضا باهنر در نشست هفتگی جبهه حامیان ولایت گفت:
- مجلس نهم یک ویژگی خاص دارد که آن هم، اولین انتخابات بعد از جریان فتنه بودن است
- بعد از انتخابات 88 فتنهگران می خواستند کمی آرای خود را با جنگ خیابانی پر کنند
- یک فتنه عظیمی راه انداختند و به نام تقلب می خواستند یک دغدغه ناباوری و بی ایمانی در افکار عمومی ایجاد کنند
- با این کارشان، عدم اعتماد به نظام را کلید زدند و دنبال مردد کردن مردم بودند و هزینههای زیادی را به نظام تحمیل کردند
- قبل از انقلاب هم منافقین در زندانهای طاغوت بودند اما بعد از انقلاب به دنبال سهم خواهی بودند و احساس کردند نظام جمهوری اسلامی سهم اینها را نمی دهد و شروع به دشمنی با نظام کردند
- در انتخابات، فتنهگران و انحرافی ها دو هدف را دنبال می کنند: دلسرد کردن مردم و وارد کردن افراد خود در انتخابات
- تحریمها و تحریکهای دشمن هم برای کاهش حضور مردم در انتخابات است
- همه اصلاحطلبان فتنهگر نیستند. مثلا اصلاح طلبان مجلس هشتم، نامه های ما علیه سران فتنه را امضا کردند و به همین دلیل از نظر ما افراد مناسبی هستند. یکی از بحث های ما با جبهه پایداری همین است
- احمدینژاد خدمات زیادی به نظام داشته است. برای همین امیدواریم خدا او را نجات دهد و این لاله و لادن را از هم جدا کند
- 11 روز خانه نشینی رئیسجمهور هم مانند چاقو زدن به شکم خود احمدینژاد بود
- جبهه انحراف پیچیدگی بیشتری نسبت به جریان فتنه دارد
- به جای اینکه بگوییم من بیشتر انقلابی هستم و شما کمتر، بیاید با هم علیه دشمنان مشترک کار کنیم
- در ایام انتخابات، شادابی و طراوت و امید به آینده باید وجود داشته باشد؛ چرا که انتخابات ضریب امنیت ملی را افزایش میدهد
19 دی ماه 90
15دی ماه 90
27آذر ماه 90
كرشمه هوشمندي
آرش خوشخو: مطلب آقاي هدايتي درباره اهداف پنهان سياستگريزي هفت صبح (در صفحه آخر تهران امروز يكشنبه 27 آذر) در يك كلام در حوزه «كرشمه هوشمندي» قرار ميگيرد. كرشمهاي كه قرار است آقاي هدايتي و دوستانش را هوشيار جلوه دهد و پرده بر اشتباهات و پيشداوريهاي پرخطاي آنان بكشد. ميدانيد، اگر اين مطلب در روزنامه ديگري منتشر ميشد، دغدغه جواب نداشتم. اما در تهران امروز چاپ ميشود كه به هرحال 23ماه در آن كار كرديم و ايده ريختيم و در يك بستهبندي زيبا تقديم دوستان كرديم.
واقعيت اين است كه هفت صبح از همان ابتدا تا به حال همين بوده كه هست. بارها گفتيم كه وابسته به هيچ جرياني نيستيم و نميخواهيم در اين مسابقه ايجاد تشنج شركت كنيم. گفتيم كه نميخواهيم در تنشهاي سياسي دخيل باشيم يا تريبون هيچ گروه و جرياني شويم. به شدت نيز در اين ماجرا و حفظ اين ايده دقت و مراقبت كرديم. گفتيم كه اي دوستان تند خو و عجول و انديشمند، كمي صبر كنيد. تامل كنيد. از خردتان استفاده كنيد. اما دوستان شتاب داشتند تا زودتر چهره شوند. همه آن دوستاني كه جايگاه اصليشان در ميتينگهاي حزبي است و از مطبوعات به عنوان نردبان ارتقاي سياسي - آن هم به روش «غير از زور بازو نان خوردن»- استفاده ميكنند.
حالا در آستانه انتخابات و در اوج بده بستانها و تسويه حسابهاي سياسي، هفت صبح آرام و كوچك همان شيوه وعده داده شده را ادامه ميدهد. در تناسب با وسعمان و تواناييهاي اندك مالي و انسانيمان. . . اما دوستان زيركنماي ما در دوران اشتباه درآمدن پيشداوريها، بازهم يك برگ جديد در آستين رو ميكنند و در يك طنازي غريب پرده از رازهاي پنهان اين شيوه ثابت روزنامه هفت صبح برميدارند، مثل همين يادداشت آقاي هدايتي.
مشكل اينجاست كه برداشت آقاي هدايتي و دوستان از روزنامه، فقط چيزي در حد يك بولتن سياسي است. يك تريبون كاغذي. نردبان صعود، يا در بهترين حالت ارگان يك حزب و جريان (كه البته در جاي خود محترم است). آنها به روزنامهنگاري به عنوان يك بيزينس مشروع اقتصادي نميتوانند نگاه كنند. پس به دنبال اهداف پنهان هستند. در تمام لحظات زندگي خود در آتش بيامان افشاگري ميسوزند و به خود ميپيچند.
هفت صبح در تلاشي سخت ميكوشد خودش را با قوانين اقتصاد بازار و سليقه مخاطبان وفق دهد. هدايتي عزيز دقت كن: نميخواهيم سليقه خاصي توليد كنيم. ميخواهيم طبق سليقه بخشي از خوانندگان مطبوعات منتشر شويم. درك اين ماجرا براي بسياري از دوستان تا امروز، 9 ماه به طول انجاميد و بخشي ديگر مثل شما - كه ماشاءالله از فحواي كلامتان در اين يادداشت مشخص است از چه سطح هوشمندي خيرهكنندهاي برخورداريد - هنوز رضايت ندادهاند. ايرادي ندارد. ما بازهم صبر ميكنيم.
پاسخ به «كرشمه هوشمندي»
بهمن هدایتی: انتظار نمیرفت دویست کلمه ناقابل در نیوفولدر دیروز، باعث صدور جوابیه بلند بالا - توام با عصبانیت و کمی هم البته پرخاش- سردبیر محترم هفت صبح شود، دلیل این پرخاش را متوجه نمی شوم، آیا من توهینی به آقای خوشخو کرده بودم، حتی برخی از دوستان از مطلب دیروز، برداشت تایید و تبلیغ هفت صبح کرده بودند اما چه چیزی آقای خوشخو را چنین عمیق رنجانده؟
آقای خوشخوی عزیز! درک می کنم که بهخاطر خوکردن با دنیای زیبا و رمانتیک سینما، نمی توانید پیچیدگیهای نهچندان زیبا و مهربانانه سیاست را کاملا درک و هضم کنید، اما شما باهوش تر از این هستید که پیشفرضهای بدیهی مطبوعات و بخصوص روزنامه ها –که در ایران با سیاست گره خورده است-را ندانید، ندانستن -یا خود را به ندانستن زدن- گزاره های بدیهی و روشنی مثل «وجود هدف و استراتژی سیاسی برای راه اندازی یک روزنامه» و «لزوم حمایت مالی و معنوی برای انتشار روزنامه» قابل انکار نیست و انکار آنها توسط شما، باعث تزلزل جایگاه حرفه ای تان -حتی نزد آماتورترین همکاران و حتی مخاطبان معمولی-می شود. البته امیدوارم منظور آقای خوشخو از تاکید مداوم بر عدم وابستگی هفتصبح به هیچ جریان و ...این نباشد که مدعی باشند منابع بیزينس اقتصادی مورد نظر صرفا از محل کمکهای مردمی(!) تامین میگردد. البته سیاست زدگی اصحاب رسانه چیز مقبولی نیست، اما پنهان شدن سیاست زیر پرده فرهنگ، در ایران، چیز عجیب و جدیدی نیست، «حزب توده» سردمدار این راهبرد در تاریخ معاصر بود، شما حتما تاریخ خواندهاید و میدانید که این تودهایها بودند که هنرهای مدرن از جمله تئاتر را به ایران آوردند-رجوع به زندگی عبدالحسین نوشین- البته میزان سازگاری حزب توده با شرایط مختلف هم داستان جداگانهای است، تودهایها حتی بعد از انقلاب، ادعا می کردند طرفدار خط امام هستند - دقیقا براساس آنچه که سیاستورزی حرفهای مینامیدنش- ولی کسی باور نمی کرد و البته باورکردنی هم نبود.
آقای خوشخوی عزیز!
کرشمه ابزار دلبری و چاشنی واگذاری خود به بالاترین قیمت و بهترین پیشنهاد است، بگذار خودمانی و با مزاح تمام کنم که «برادر! ما اصلا داغون! تو خوبی! میدونی؟!» برایت موفقیت و سربلندی آرزومندم.
26 آذر ماه 90
نيوفولدر/تهران امروز:
شایعات و واقعیات میگویند «روزنامه هفت صبح» ارگان رسانهاي وابسته به آقاي خاص است، روزنامهای سراسر رنگی با گلچینی از روزنامهنگاران ورزیده و حرفهای را به خدمت گرفته است. با تیترهایی کاملا فانتزی، اجتماعی و سوژههای کفخیابانی- کف اینترنتی! روزنامهای که سه ستون طنز روزانه دارد، روزی نیست که کمیک استریپ نداشته باشد، با قالبی کاملا متفاوت و حتی عجیب، خیلی خلاصه...روزنامه ای معمولی نیست که بشود خیلی راحت ورق اش زد، چیزی است پر از قلاب یا شاید تله!
اما نکته جالب این است که اگر هفت صبح را زیر و رو کنید، بسیار به ندرت اسمی از مشایی و بقایی و ...پیدا می کنید، خبری از حرفهای خاص مشایی درباره دین و پیامبران و به اصطلاح «مکتب ایرانی» هم نیست حتی، اتفاقا بخش سیاسی هفت صبح، کمحجم ترین و کمرنگترین جای روزنامه است، با این اوصاف، ظاهرا باید به عقل جریان انحرافی شک کرد! نه؟ چرا باید هزینه هنگفتی را هرروز، بدون استفاده سیاسی به پای چنین روزنامه کاملا اجتماعی و سانتی مانتالی بریزند؟
شاید بشود این استراتژی رسانه ای را «ضدیت با رسمیت» تعریف کرد، در هفت صبح، مخاطب می بیند و میفهمد که میشود چیزهایی را که 99 درصد روزنامههای دیگر، تیتر می کنند را «تیتر» نکرد-توجهی نکرد- یا چیزی را تیتر کرد که 99 درصد روزنامه های دیگر- از جناح و طیف های مختلف- اصولا تیترش نمیکنند. حالا شاید بتوان بهتر به این سوال جواب داد که «هفت صبح» چه چیزی را «هدف» گرفته است...تغییر ذائقه اجتماعی- فرهنگی که به تدریج ذائقه سیاسی مخاطب را هم عوض می کند، با کمترین هزینه، بدون هزینه های قضایی و حقوقی، توقیف و ...و اصلاحطلبانی که شاید نادانسته، هیزم کوره این تغییر ذائقه شده اند. می دونی؟
22شهریور90
پارسينه، در حالي كه فرايند وحدت اصولگرايان زير نظر جامعتين(جامعه روحانيت مبارز و جامعه مدرسين حوزه علميه قم) با فرمول 8+7 در حال جريان است، اين سئوال كه نهايتا بدنه اجتماعي جريان اصولگرا به كدام يك از اضلاع اين جبهه گرايش دارد، به يكي از دغدغه هاي اصلي گروههاي اصولگرا تبديل شده است.
تا پيش از تغيير و تحولات غيرمنتظره محمود احمدي نژاد و بروز جريان موسوم به جريان انحرافي، اصولگرايان مجبور بودند در نهايت بخاطر چذب و جلب پايگاه اجتماعي توسط احمدي نژاد به نوعي در برابر وي كوتاه بيايند،اما در شرايط جديد حاميان سابق احمدي نژاد و به قولي "اخراجي هاي دولت نهم و دهم" با جدا كردن راهشان از احمدي نژاد از يكسو و ادامه مرزبندي با اصولگرايان منتقد(لاريجاني-قاليباف-رضايي) سعي در جلب و جذب بدنه اجتماعي حامي احمدي نژاد دارند كه اينك دچار نوعي سردرگمي و تعجب از شرايط جديد هستند.
به بيان ديگر جبهه پايداري گروه هدف-مخاطب اصلي خويش را "حزب اللهي ها" قرار داده است تا با مدد گفتمان انقلابي-تهاجمي آرمانخواهانه بتواند ريزش احمدي نژاد را جبران كرده و بتواند با راي اين بدنه اجتماعي به كرسي هاي قابل قبولي در مجلس نهم برسد.
از سوي ديگر اصولگرايان سنتي-موتلفه اسلامي- نيز به دليل وجود تشكيلات و سابقه قديمي مدعي هستند بطور ثابت و در همه انتخابات هاي گذشته، راي طيفي از اقشار مذهبي و سنتي را در اختيار دارند.
به نظر مي رسد جبهه پايداري كه با شخصيت هايي چون "حميد رسايي، روح الله حسينيان، صادق محصولي، مهدي كوچك زاده ، كامران باقري لنكراني،غلامحسين الهام " شناخته مي شود بعد از آنكه زمزمه هاي عدم پذيرش نماينده اين گروه در 8+7 آشكار شد، تصميم گرفته اند بدنه اجتماعي مورد نظر خود را مستقل از فرايند وحدت اصولگرايان به سوي خود بكشانند.
سخنراني هاي داغ و سلسله وار در دانشگاههاي كشور با محوريت كساني چون "حسينيان و غلامحسين الهام" راهبردي است كه اخيرا از سوي جبهه پايداري شدت گرفته است و هرچه قدر احتمال تفاهم اين گروه با جريان اصلي اصولگرايان كاهش مي يابد، شدت و تنوع و تعدد اين سخنراني ها نيز افزايش مي يابد.
اين سخنراني هاي زنجيره اي محتوايي تقريبا يكسان و البته مورد پسند "حزب اللهي ها" دارد: "حمله و انتقاد به اصلاح طلبان" ؛" مشايي" و "نخبگان بي بصيرت يا ساكتين فتنه"
به گزارش پارسينه، جريان جبهه پايداري مهمترين نقطه قوت و مايه جلب آراي حزب اللهي ها را مواضع انقلابي و بعضا راديكال در جريان حوادث بعد از انتخابات رياست جمهوري 1388 مي داند و معتقد است به خاطر برخوردهاي رسانه اي راديكال با "جريان فتنه" مي تواند حتي بدون ريش سفيدي ها و مصلحت سنجي ها و گعده هاي اصولگرايانه، موفق شود و راي بدنه اجتماعي جريان اصولگرا را از آن خود كند.
اگر اين دو قطبي " 8+7 " و "جبهه پايداري" تا انتهاي انتخابات مجلس نهم باقي بماند، نتايج انتخابات نهم مي تواند يك وزن كشي آشكار ميان اين دو طيف باشد، وزن كشي حساس و مهمي كه مي تواند بخشي از تقدير انتخابات يازدهم رياست جمهوري(1392) را هم رقم بزند.
18شهریور 90
بعد از تحولات فروردین ماه 1390 و ماجرای وزیر اطلاعات، اسفندیار رحیم مشایی، بر اثر فشارها و جو سیاسی شدیدی که علیه وی ایجاد شده بود، فعالیت های علنی خود را کاهش داد و ترجیح داد در سکوت و سپر احمدی نژاد کارش را ادامه دهد، نتیجه این تغییر راهبرد، سکوت صد و اندی روزه مشایی در برابر رسانه ها بود.
پارسینه نوشت، از فروردین 90 تا شهریور 90 گفتمان "جریان انحرافی" توسط برخی جریانات سیاسی بال و پر گرفت با این هدف که حساب احمدی نژاد را از مشایی جدا کنند و ضمن تاکید بر راستی و درستی رئیس جمهور، "انحرافی" را که در "اطرافیان" او ایجاد شده است گوشزد کنند تا کم کم زمان جراحی تومور انحرافی دولت و شخص مشایی یا بقایی فراهم شود، اما احمدی نژاد در روزهای اخیر نشان داده است که پادزهر این سیاست را به خوبی می داند: او خود مشایی شد!
وقتی فشارها و انتقادات -به خصوص در هفته های اخیر- اوج گرفت، احمدی نژاد شاید آخرین برگ برنده یا برگ بازنده! خویش را رو کرده است، احمدی نژاد مشایی شده است تا توهم اینکه حساب جریان انحرافی از رئیس جمهور جداست را بشکند و به رقبایش بفهماند که برخورد با آنچه که "جریان انحرافی" خوانده می شود، برخورد با احمدی نژاد است و هیچ فاصله ای در این میان وجود ندارد.
سخنان عجیب و بی سابقه احمدی نژاد در حوزه گفتمانی و معرفتی که تاکنون مشایی آن را برعهده داشت، مانند اینکه " انسان میتواند مظهر خلاقیت خدا شود و هر آنچه خدا خلق کرده است انسان هم میتواند خلق کند" یا حمله به مفهومی چون ارتش سایبری و تقابل و تضاد فرهنگ ها و... می تواند سرفصل جدیدی از رفتارهای سیاسی محمود احمدی نژاد در دوسال پایانی دورانش باشد.
در کنار این رویکرد، به میان آوردن بحث "یارانه ها" و تاکید بر اینکه "امکان سه برابر شدن یارانه ها" هم وجود دارد، نشان از آن است که تیم احمدی نژاد، نه تنها تاکنون "عقب نشینی " نکرده است بلکه هرگز از انتخابات مجلس نهم غافل نشده است و می خواهد به دور از هرگونه ائتلاف با اصولگرایان؛ مجلس نهم را با وعده های اقتصادی خیره کننده و عجیب فتح کند.
با این اوصاف، نباید تعجب کنیم اگر سخنان جنجالی تر و شبیه مشایی تری(!) در هفته های آتی بر زبان محمود احمدی نژاد جاری شود، سخنانی از جنس دین که مستقیما "روحانیت" را به چالش می گیرد.
25دی ماه 89
از زمزمه های غیررسمی و اخبار محافل سیاسی چنین برمی آید که زنگ انتخابات یازدهم ریاست جمهوری نواخته شده است و برخی از چهره های سیاسی خود را عملا برای حضور در این رقابت آماده کرده اند یا در برابر پیشنهادات احزاب و گروهها برای حضور برای انتخابات قرار گرفته اند.
این تلاش ها در مورد برخی از چهره ها حتی به ورطه تشکیل ستادهای انتخاباتی غیررسمی در استانهای کشور کشیده شده است.
شنیده های پارسینه حاکی است آقایان " حسین صفارهرندی، عزت الله ضرغامی، اسفندیار رحیم مشایی،علی اکبر ولایتی، محمد باقر قالیباف، سید حسن خمینی، سعید جلیلی، علی اکبر صالحی، پرویز فتاح، کامران باقری لنکرانی،حمید بقایی" از بالقوه ترین نامزدهای احتمالی انتخابات آتی ریاست جمهوری نام برده می شود.
بر اساس این گزارش محسن رضایی و علی لاریجانی نیز تمرکز خود را برای عهده دار ریاست مجلس نهم قرار داده اند.
12آذر89
16اردیبهشت 89
لورا سکور خبرنگار نشریه آمریکایی "نیویورکر" گفتگویی با اسفندیار رحیم مشایی، رئیس دفتر رئیس جمهور ترتیب داده است که متن آن را از نظر می گذرانید:
صبح دیروز فرصت کمیابی داشتم تا با مردی گفتگو کنم که خیلی ها او را دست راست و مورد اطمینان ترین مشاور رییس جمهور ایران میدانند.او دوست قدیمی احمدی نژاد،فامیلی سببی، و از اعضای حلقه یاران اوست.هم مسلکی آن چنان نزدیک که دسته جدیدی در دسته حاکم بر ایران شکل داده.نام او اسفندیار رحیم مشایی است و در حال حاضر رییس دفتر رییس جمهور ایران است.او را که برای گفتگوهای این هفته سازمان ملل در مورد معاهده منع گسترش سلاحهای هسته ای به اینجا آمده بود در هتلی در نیویورک ملاقات کردم.مردی لاغراندام و 49 ساله با موهای جوگندمی و ظاهری مصمم در حالیکه کت تیره و پیراهن راه راه بدون یقه ای پوشیده بود.
با رسیدن مترجم، من با در ذهن داشتن پاسخهای قبلی مشایی،پرسیدم که آیا او فکر میکند اسراییل دلیلی برای اینکه ایران را تهدیدی برای بقای خود بداند دارد یا نه.مشایی به من گفت افراد زیادی اند که دست به این تبلیغات می زنند که ایران قصد تهاجم به اسراییل را دارد.این فقط یک پروپاگاندای منفی است و حرف اشتباه و بی پایه ایست.
ایران دولت اسراییل را مشروع نمی داند اما این دلیل بر این نیست که بخواهیم قدمی علیه اسراییل برداریم.این فقط تفکر ماست.دولت اسلامی ایران راه حل دموکراتیکی برای مسئله اسراییل و فلسطین دارد.ما معتقدیم اگر به فلسطینی ها،کسانیکه در حقیقت ساکن این سرزمینند این حق انتخاب داده شود تا رژیم خود را تعیین کنند در ان صورت بدیهی است که،به طور طبیعی دیگر رژیم اسراییل دولت آن مردم نخواهد بود. افراد زیادی دست به این تبلیغات می زنند که ایران قصد حمله به اسراییل را دارد.
این فقط یک پروپاگاندای منفی و حرف اشتباه و بی پایه ایست.همیشه اسراییل کسی بوده که ایران و دیگر ملتهای منطقه را تهدید کرده است.همیشه این اسراییل بوده که به کشورهای همیسایه ش حمله کرده. هیچکس هرگز به اسراییل حمله نظامی نکرده است.ما معتقدیم رژیم اسراییل باید به این نقطه برسد که دارد اثرگذاریش را از دست میدهد.و نمی تواند برای ملتهای قدرتمند منطقه قانون تعیین کند.این هزینه زیادی برای آمریکا دارد.راه حل ما مطلقا" و تماما" دموکراتیک است.
-میخواهم به مسائل داخلی ایران برگردیم.دیشب در برنامه چارلی رز،آقای احمدی نژاد گفتند که اپوزیسیون در ایران آزادانه فعالیت میکند.و آنهایی که به زندان افتادند فقط کسانی اند که به تخریب اموال عمومی پرداختند.کسانی که شیشه ها را شکستند و ماشینها را آتش زدند.آیا این را مقارن با حقیقت میدانید؟
کاملا" صحیح است.در حقیقت افراد زیادی در زندان نیستند.صدها و هزاران نفر از مردمی که به خیابان ها امدند عقایدشان را بیان کردند.اگر قرار بود همه آنها را بگیریم که زندانها اینقدر جا نداشتند.معدودی که در زندانند کسانی اند که خرابکاری کردند، خشونت آفریدند و امنیت مردم را سلب کردند.
و هنوز گروه های بین المللی گزارش می دهند که 38 ژورنالیست در زندانهای ایرانند و 18 نفر دیگرشان نیز در مرخصی اند.اتهامات آنها هیچ ارتباطی با خرابکاری ندارد.چرا این افراد در زندانند؟
خرابکاری کردن فقط این نیست که شما خودت دست به بزهکاری بزنی.این افراد عملا" دیگران را به انجام خرابکاری تحریک کرده اند.ما هزاران ژورنالیست داریم که در زمینه های مختلف کار میکنند و هنوز فعالند و هرگز هم دست از کارشان نکشیده اند.اما آنها فضایی آفریدند که خشونت در آن غالب شود.
این که شما از آن صحبت می کنید یک جرم سیاسی است نه آتش زدن ماشین.شما می گویید این افراد به خاطر حرف هایشان...
در هر کشوری قوانینی وجود دارد.و مردم برای داشتن جامعه ای سالم باید از ان پیروی کنند.هیچکس به خاطر گفته هایش دستگیر نشده است اما افرادی بوده اند که کمپین های عظیم تبلیغاتی به راه انداختند تا مردم را تحریک کرده و در کشور هرج و مرج به راه بیندازند.به همین طریق آنها قصد خشونت آفرینی داشتند.البته جرمهای متفاوت مجازات متفاوتی دارند.این هم وظیفه دولت نیست بلکه وظیفه دستگاه قضایی است که قوه مستقلی محسوب میشود.من فقط تلاش میکنم نظرم را بگویم.افرادی هستند که در فعالیتهای سازمان شده ای دخیلند.انها گروهای خاصی تشکیل داده و سعی کرده اند از شهرهای مختلف ماشین و چیزهای دیگر به تهران بیاورند و در انجا افرادشان را متمرکز کنند.همچنین کسانی وجود دارند که وابسته به این گروهها هستند و از طریق رسانه های عمومی به وظیفه شان عمل میکنند.اینها با کسانی که فقط ژورنالیستند فرق دارند.افراد زندانی شده بخشی از همان گروه های سازمان یافته هستند.طبیعتا" من نمی توانم بگویم که اینها مجرم نیستند.جایگاه دولت کمک به این افراد در طی پروسه قضایی است.دستگاه قضایی مستقل است اما دولت قصد خیری دارد تا به این افراد کمک کند.
در تعجبم که چرا دولت شما باید چنین قصد خیری داشته باشد اگر این افراد ان طور که شما میگویید تهدیدی برای کشور محسوب می شوند.
آنها تهدید نیستند.این افراد دنبال تغییر دولتند و تلاش شگرفی هم برای تحقق آن کرده اند اما در موقعیتی نیستند که بتوانند خواسته شان را عملی کنند.آنها تهدید نیستند.تا ان حد نرسیدند.انها در زندانند چون قانون شکنی کردند.
خوب اگر قانون شکنی کرده اند،چرادولت شما باید برای برخورد ملایم با آنها فشار بیاورد؟
این افراد خانواده دارند.و برخی از آنها از کرده شان ابراز ندامت کرده اند و ما هیچی خطری از جانبشان نمی بینیم.بنابراین اگر موضعی برای کاهش مجازاتشان اتخاذ کنیم موضع خوبی است.
کسانی که تابستان گذشته محاکمه شدند.آیا مدعی هستید این افراد هم،از جمله محمد علی ابطحی مشاور رییس جمهور سابق و مصطفی تاجزاده در وزارت کشور،در ماشین آتش زدن و تحریک به خشونت نقش داشتند؟
آنهایی که زمینه مساعدی را برای اغتشاش فراهم می کنند و وضعیت آنارشی بوجود میاورند قانون شکنند.هر کسی می تواند متعلق به جریان اپوزیسیون باشد.اما افرادی هستند که برای تغییر حاکمیت سازماندهی و متمرکز میشوند و برای نیل به هدفشان دست به هر کاری میزنند.شما کشوری در دنیا نشانم بدهید که اینگونه فعالیتها را جرم محسوب نکند.آیا در ایالات متحده یا اروپا تشویقشان میکنند؟نه.اما انها آزادند که آزادانه عقیده شان یا مخالفت و نارضایتی خود را از دولت بیان کنند.فعالیتهایی که وضعیت آنارشی خلق کنند اکیدا در قانون منع شده.
از جوابتان گیج شدم.مثلا" مصطفی تاجزاده مدیر کمپین موسوی بود.کاندیدایی که برای حضور در رقابت انتخاباتی تایید شده بود.او حتی قبل از اینکه ناآرامی در خیابانها بوجود بیاید دستگیر شد.
حقیقت ندارد.هزاران نفر در کمپین های انتخاباتی شرکت داشتند.نفرات زیادی ازدوستان آقای تاجزاده وجود دارند که دستگیر نشدند.
اما افراد دیگری از سران احزاب فردای انتخابات بازداشت شدند.این قبل از هر گونه ناآرامی در خیابانها بود.
خیلی از آنها دستگیر شدند ولی به زندان نرفتند.بعضی از انها که اصلا" دستگیر نشده اند.بعضیشان موقتا" بازداشت و سریعا" آزاد شدند.اتهامی علیه آنها اقامه نشد.تفاوت در این است که این دسته افراد سعی در سازماندهی فعالیتهای خاصی در جامعه میکردند.انها آنارشی و خشونت بوجود آوردند.آقای تاجزاده دوستان دیگری دارد که در حزب فعال بودند و هنوز هم به فعالیتشان ادامه میدهند.
اما حزبشان تعطیل شده.چرا دو حزب اصلی اصلاح طلب در کشوری که اپوزیسیون آزاد دارد تعطیل شدند؟
احزاب سیاسی وظیفه دارند تا یک فضای سالم سیاسی در کشور ایجاد کنند.اگر هر حزبی در مسیری خلاف منافع ملی قدم بردارد به آن اجازه ادامه فعالیت داده نخواهد شد.قواعد مشخصی برای تشکیل یک حزب وجود دارد.بنیانگذاران حزب باید التزام به اطاعت از قانون داشته باشند.اگر قانون شکنی کردند حزبشان تعطیل خواهد شد.اما آن افراد می توانند در آینده احزاب دیگری تشکیل دهند.مسئله اینست که سران این احزاب به مشکل خورده اند.شاید بتوانند فعالیتهایشان را تجدید کرده و احزابشان را بازگشایی کنند.
یکی از اتهاماتی که به بعضی زندانیان وارد شد و من را گیج میکند این بود که به عنوان یک جرم،اتهام صحبت کردن با خبرنگاران خارجی مطرح میشد و اینک من و شما میتوانیم بدون هیچ مشکلی با هم صحبت کنیم.چه فرقی بین موقعیت انها و موقعیت شما وجود دارد؟چرا برای برخی افراد صاحب منصب رسمی مصاحبه با خبرنگاران خارجی ممکن است در حالیکه بعضی دیگر که منصبی ندارند از این حق محرومند؟
نه نه.این درست نیست.یک اشتباه است.درست نیست.ما چنین وضعیتی نداریم.انها درگذشته می توانستند با خبرنگان خارجی درتماس باشند.شاید یک چیزی باعث شد شما تصور کنید چنین اتفاقی برای انها افتاده.شاید بعضی از افرادی که دستگیر شده اند و اینک در زندانند مصاحبه هایی با خبرنگان خارجی داشتند اما این جرم واقعیشان نیست که به ان متهم شده باشند.مخالفین دولتند که میگویند این افراد فقط به خاطر داشتن مصاحبه دستگیر شده اند.اگر ما ان را جرم حساب کنیم افراد زیادی خواهند بود که باید به زندان بروند.این یک جرم محسوب نمی شود و در حال حاضر و در آینده خلاف قانون نیست و نخواهد بود.رییس جمهور ما با رسانه های جمعی خارجی صحبت میکند.اگر اینخلاف قانون باشد،رییس جمهور هم نباید اینکار را بکند.اگر خلاف قانون نیست پس هیچکس به خاطر انجام ان نباید دستگیر شود.
برای پایان دادن به این بحث و سوالات مربوط به حقوق بشر،آیا معتقد هستید که در زمان بعد از انتخابان ژوئن گذشته واقعه ای باشد که سوء مدیریت شده باشد؟ آیا چیزی هست که از نگاه دولت تاسف برانگیز باشد؟یا اینکه شما معتقدید دولت موقعیت را به خوبی مدیریت کرده است؟
هیچ سوءمدیریتی در کار نبود.غرب رهیافت دوگانه ای برای بحث حقوق بشر دارد.آنها سعی می کنند از آن به عنوان یک ابزار سیاسی استفاده کنند.مثلا" در زمان انتخابات دست به تبلیغات وسیعی علیه ایران زدند.اتفاق مشابهی همیشه در اروپا و همین آمریکا میفتد.اما آنها فقط یک طرف اخبار را پوشش میدهند.اگر مسئله ای در ایران رخ دهد انها تا ماهها درباره ش در روزنامه ها و رادیو و تلویزیون می نویسندو حرف می زنند.
هنگامی که ما برای مجمع عمومی سازمان ملل در اینجا بودیم،قبل از ان اجلاس دیگری در پیتسبورگ بود و اعتراضات و تظاهراتی اتفاق افتاد.پلیس با خشونت با مردم رفتار کرد.اتفاق مشابهی نیز در اروپا افتاد.در آن برهه هیچکس از حقوق بشر حرفی نزد و هرگز هم دیگر حرفی از آن نبود.اگر اتفاقی مانند آن در ایران بیفتد سالها در موردش حرف خواهند زد و ما باید پاسخگوی سوالاتی درباره نقض حقوق بشر باشیم.بنابراین انها همیشه استاندارد دوگانه ای را رعایت می کنند.دولتها و سیستمهای سیاسی در غرب حقیقتا" اعتقادی به حقوق بشر ندارند.
اگر شما اجازه انتشارش رادارید من میخواهم به یک حقیقت تاریخی ارجاع دهم.وقتی صدام حسین به ایران حمله نظامی کرد تقریبا"همه کشورهای دیگر از او حمایت کردند.ان وقت در ادامه حمایت هایشان از صدام گزارشهای متعددی از نقض حقوق بشر در ایران منتشر کردند و نام ایران را در لیست سیاه کشورهای ناقض حقوق بشر قرار دادند.بعدا" فهمیدند صدام حسین چه کسی است اما هیچکس سوالی درباره حمایتهای غرب از صدام حسین نپرسید.وقتی هم که خواستند او را سرنگون کنند صدام را به یک مجرم تبدیل کردند.مهم نیست چه کسی مجرم است و چه کسی مدافع حقوق بشر.مهم اینست که ببینیم غرب چه میخواهد و هدفشان چیست...