شیخ ابوسعید، یکبار به طوس رسید، مردمان از شیخ خواستند که بر منبر رود و وعظ گوید . شیخ پذیرفت . مجلس را آراستند و منبرى بزرگ ساختند. از هر سو مردم مى آمدند و در جایى مى نشستند .چون شیخ بر منبر شد، کسى قرآن خواند. جمعیت ، همچنان ازدحام مى کردند تا آن که دیگر جایى براى نشستن نبود. شیخ همچنان بر منبر نشسته بود و آماده سخن.
کسی برخاست و فریاد برآورد: خدایش بیامرزد هر کسى را که از جاى خود برخیزد و یک گام فراتر آید. شیخ چون این بشنید، گفت: و صلى الله على محمد و آله اجمعین. و از منبر فرود آمد. گفتند: یا شیخ، جمعیت از دور و نزدیک آمده اند تا سخن تو بشنوند؛ تو ترک منبر مى گویى ؟ گفت: هر چه ما مى خواستیم که بگوییم و آنچه پیامبران گفتند، همه را آن مرد به صداى بلند گفت .
مگر جز این است که همه کتب آسمانى و رسالت پیامبران و سخن واعظان ، براى این است که مردم ، یک گام پیش نهند؟ آن روز، بیش از این نگفت. » این حکایتی که از کتاب « اوصاف پارسایان » نقل کردم در « رسوایی » - آخرین ساخته مسعود ده نمکی – هم مورد استفاده قرار گرفته است. شیخ وارسته داستان (اکبر عبدی) در حال موعظه است که بدمن زنباره و چشم چران فیلم (شریفی نیا) سر درون مسجد می کند و فریاد می زند: اگه همه یه قدم جلو برن برای بقیه هم جا پیدا می شه. ( نقل به مضمون ) شیخ هم تایید می کند و مراسم ادامه می یابد.
به نظر من مشکل اصلی رسوایی و آثار پیشین ده نمکی را می توان با مقایسه اقتباس این روایت روشن کرد. معلوم است که ده نمکی شیفته این روایت پر مغز و زیبا شده، و قصد کرده هر جور که شده بی ربط و یا با ربط، آن را در فیلمش بگنجاند. به این ترتیب بدون آنکه مقدمه و زمینه ای برای گنجاندنش در داستان مهیا کرده باشد؛ اجرایش می کند. همان طور که در سه گانه « اخراجی ها » هم شوخی های فیلم مثل کلیپ های مجزایی که فقط توسط یک گروه بازیگر ثابت اجرا می شد، می آمدند و می رفتند. گاهی مفرح هم بودند اما چیزی بیش از وصله هایی بعضاً ناهمرنگ با روایت نبودند. نکته دیگر اجرای همین روایت عارف نامی – شیخ ابوسعید ابوالخیر – است.
همان طور که در تذکره ذکر شده دیدید، نکته سنجی شیخ تاثیر اصلیش را وقتی می گذارد که او بی مقدمه و تنها با ذکر صلوات منبر را ترک می کند و بعد که با عملش کنجکاوی همه حاضرین را تحریک کرده، چرایی عملش را بی زیاده گویی تبیین می کند و این همان چیزیست که این داستانک را تا زماننا پایدار و عبرت آموز داشته است. در حالی که در رسوایی این اتفاق در میانه وعظ اتفاق می افتد و پس از آن هم ادامه می یابد. انگار که نه خانی آمده و نه خانی رفته! فقط ما فهمیده ایم که کارگردان فهیم و عارف مسلکی داریم که با تذکره الاولیا آشناست! در ضمن اوج بی سلیقگیست که چنان کلامی را بر زبان منفی ترین شخصیت فیلم گذاشت و بعد انتظار هم داشت که تماشاگر جدیش هم بگیرد.
جناب آقای ده نمکی خلاف آنچه شما فکر می کنید، موجی بر علیه عرفان و معنویت راه نیفتاده. آن همه کتابی که جوانان همین روزهای ما در مورد شبه عرفان های سرخپوستی، حلقه ها و ... می خوانند؛ خود نشان از نیازی دارد که ارضا نشده است. اگر موجی هم هست برعلیه سطحی نگری ایست که فکر می کند، مردم آن قدر کودک مسلک و نابالغند که با خطابه یک بازاری فاسد، زنی را سنگسار می کنند و با شعارهای همان زن بدنام ناگهان شخصتشان کن فیکون شده و نماز جماعت را در خیابان و پشت سر شیخ پاکدامنمان اقامه می کنند!
امانویل کانت در نوشته بسیار مشهور و خواندنی « روشنگری چیست؟ » می گوید: روشنگری همانا به در آمدن انسان است از حالت کودکیای که گناهش به گردن خود اوست. کودکی یعنی ناتوانی از به کار گرفتن فهم خود بدون راهنمایی دیگران و اگر علت این کودکی نه فقدان فهم، که نبود عزم و شجاعت در به کارگیری فهم خود بدون راهنمایی دیگران باشد، گناه آن به گردن خود انسان است. شعار روشنگری این است: جرات دانستن داشته باش!
کارگردان محترم! آن ابراهیم حاتمی کیایی هم که شما در پایان فیلمت از او تشکر کرده ای کسیست که واقعاً به بلوغ مخاطبانش معتقد است. « آژانس شیشه ای»، « روبان قرمز»، «ارتفاع پست» و « گزارش یک جشن » را اگر دیده باشی احتمالاً حرفم را تصدیق می کنی. به امید آن روزی که شما هم فیلمت را برای آنانی بسازی که بلوغشان را باور داشته باشی.
« من عاشق سپیده صبحم » به کارگردانی علی کریم با فضای کیارستمی وار و مستند گونش، فیلمی شیرین و جذاب از کار درآمده است. اثری در مورد تنهایی آدم ها که در دام شعارگویی های تلخ نمی افتد و با تکیه بر همراهی با حوادثی که در زندگی تمام انسان ها ناگزیر اتفاق می افتد، به یک روز از فیلمبرداری فیلمی می پردازد که ساخته شدنش به دلایل متنوعی می تواند به تاخیر بیفتد، اما ادامه پیدا می کند، چون زندگی هم ادامه دارد. اشکال اصلی فیلم دیر راه افتادنش است که با کوتاه کردن دقایقی از ابتدای اثر و تدوین مجدد می تواند جذابتر هم باشد.
بابک کریمی هم که فوق العاده است! و امید به اینکه معجزه ای اتفاق بیفتد و فیلم اکران محدودی بگیرد. ان شا الله.
« خسته نباشید » اولین ساخته محسن قرایی بهترین فیلمی بود که در روز ششم جشنواره دیدم. فیلمی داستانگو، با روایتی خطی و شخصیت های باورپذیر. درونمایه نزدیک بودن آدمیان هر چند از فرهنگ هایی کاملاً متفاوت بسیار خوب و پذیرفتنی از کار در آمده است. آن سکانس همراهی رومن و مرد مقنی هم عالیست. میرکریمی در جایگاه تهیه کننده هم توانسته حلاوت آثارش را به فیلم ببخشد. آقایان قرایی، هاشمی و میرکریمی واقعاً خسته نباشید!