ملتها نیز همانند افراد دائما در حال رو برو شدن با موضوعات و رویدادهای جدید می باشند. رویدادها و موضوعاتی که شاید پیش از این تجربه روبرو شدن با آنها را نداشته اند. اما یک فرق مهم ملتها را از افراد متمایز می کند. یک فرد در هنگام روبرو شدن با رویدادهای جدید راحت تر می تواند با موضوع کنار بیاید. البته این سخن در عمل و در برخی موارد میتواند مورد مناقشه قرار گیرد. برای ما آدمها نیز روبرو شدن و کنار آمدن با برخی از واقعیتهای زندگی اطرافمان بسیار سخت است. پدر مرحومم نتوانست پس از مرگ مادرم واقعیت مرگ او را بپذیرد و پس از چهل روز درگذشت . افراد بسیاری هستند که به علت ناتوانی در کنار آمدن با مشکلات یا ناتوانی در کنار آمدن با تغییرات جدید محیطی دست به خودکشی می زنند. اما با وجود این نمونه ها ، کنار آمدن ملتها با چالشها و رویدادهای جدید بسیار سخت تر از کنار آمدن افراد با چالشها و مشکلات پیش رویشان می باشد. می توان با فردی که در کنار آمدن با مشکلاتش گرفتاری دارد گفتگو کرد ، اگر در درک شرایط جدید ناتوان است با گفتگو آگاهیهای لازم را در اختیارش گذشت تا با دست پر به جنگ با گرفتاریهایش برود.
اما به علت گستردگی یک ملت ، تنوع و گستردگی اقشار فکری ،اجتماعی و تفاوت فاحش سلایق و آرمانها و نیز متفاوت بودن و گاهی متضاد بودن منافع آنها با یکدیگر چنین مفاهمه ای در مدت کوتاهی امکان پذیر نیست. اگر اقشار فکری و اجتماعی یک کشور نتوانند با شرایط جدید کنار بیایند با جامعه ای در حال فروپاشی روبرو خواهیم بود. جامعه ای که گروههای فکری با نفرت با یکدیگر سخن می گویند و حرف یکدیگر را نمی فهمند در چنین جامعه ای تنها با فشار و زور می توان اجزاء مختلف آن را در کنار یکدیگر نگه داشت تا جامعه متلاشی نشود.
چند ویژگی این امکان را به ملتها و گروههای اجتماعی داخل آن می دهد تا قادر به درک شرایط جدید شوند و امکان زیست موفقیت آمیز را در کنار یکدیگر را داشته باشند.
1- زمان : اگر زمان کافی در اختیار گروههای اجتماعی قرار گیرد گروههای اجتماعی این توانایی را خواهند داشت تا خود را با پدیده های جدید سازش دهند. زمان راه را برای دریافت آگاهیهای جدید و سازش پذیری گروههای اجتماعی با شرایط جدید فراهم می سازد.اگر زمان کافی وجود داشته باشد آگاهیهای جدید به راحتی از طریق نخبگان گروههای اجتماعی به درون آن گروهها قابل انتقال دادن می باشد.
2- امید : گروههای متفاوت اجتماعی بایستی این امید را داشته باشند که حرفشان شنیده می شود و اگر به درستی و قانونمندانه تلاش کنند اهرمهای قدرت را در اختیار خواهند داشت .
3- تک قطبی نشدن جامعه : یکی از خطرات مهلکی که می تواند باعث ناتوانی جامعه و گروههای اجتماعی موجود آن در درک شرایط جدید شود و قدرت انطباق یک ملت را با شرایط جدید کم کند تک قطبی شدن جامعه می باشد . در جامعه تک قطبی گروههای اجتماعی ضعیف تر نمی توانند صدایشان را به بقیه برسانند .
در تک قطبی شدن جامعه دو اتفاق مهم می افتد : گروههایی که شرایط به نفعشان پیش می رود و همه اهرمهای قدرت در اختیارشان می باشد یکه تازی می کنند. آنها گروههای اجتماعی ضعیف تر را فراموش می کنند و به منافع آنها بی توجه می شوند.
به همان اندازه که یکه تازی آنها بیشتر می شود بر وزن و خواسته های گروههایی از آنها که افراطی تر می اندیشند ، اضافه تر می شود.
این اضافه تر شدن خواسته ها باعث جدا شدن بخشی از افراد همان گروه اجتماعی می شود که از ابتدا همراه آنان بوده اند.
اتفاق دومی نیز که می افتد نا امیدی کامل گروههای اجتماعی ضعیفتری است که از ابتدا منافع متفاوتی از گروه غالب داشته اند و می بینند صدایشان دیگر در جامعه شنیده نمی شود .
چنین نا امیدی بوجود آورنده خطرات بزرگی برای ملتها و همبستگی بین آنها می باشد . در چنین حالتی دیگر گروههای اجتماعی با حسن ظن و خوشبینی با یکدیگر سخن نمی گویند و از یکدیگر متنفر می شوند.
تروریسم و استفاده ای که بیگانگان از تنفر گروههای اجتماعی موجود در یک کشور می برند ، دو محصول جامعه تک قطبی می باشد. هم تروریستها هم بیگانگان از میان گروههای اجتماعی که صدایشان شنیده نمی شود سربازگیری می کنند.اهمیتی هم ندارد که کسانی که صدایشان شنیده نمی شود چه گروههایی از اجتماعمان می باشند .
ترور آقای سعید حجاریان یکی از نشانه های روند تک قطبی شدن جامعه ایران در دوران استیلای دوم خرداد بر کشور بود .
یکی از وظایف مهم نهاد های نظارتی کشورهایی که خواهان اقتدار کشورشان از راه جلب مشارکت همه گروههای اجتماعی است ، جلوگیری از تک قطبی شدن جامعه می باشد. این مستلزم آن است که نخبگان همه گروههای اجتماعی نگاه فرامرزی به گروه اجتماعی خود داشته باشند . نخبگان گروههای اجتماعی بایستی به این درجه از آگاهی برسند ، زمانی به اقتدار نسبی گروه اجتماعی خود دست می یابند که کشورشان در اقتدار مطلق قرار داشته باشد.
با دست بدست شدن قدرت در انتخابات ۱۳۸۴ زمینه تک صدایی شدن جامعه در آن دوره تاریخی از بین رفت . گروههایی از اجتماع که صدایشان را محو شده می دیدند خود را در هرم قدرت یافتند . با در اختیار گرفتن قدرت زمینه آشنایی آن گروهها با اداره جامعه فراهم گردید. اما آنها با واقعیتها و الزاماتی روبرو شدند که تنها به هنگام در اختیار داشتن قدرت امکان آشنایی با آنها میسر است . چنین آگاهیهای جدیدی باعث ایجاد رهیافتهای جدید و تغییر رفتار کسانی گردید که صاحب قدرت شده بودند.
این موضوع باعث مواجه شدن کشور با خطر جدیدی شد . افرادی که قدرت را بدست آورده بودند به پایگاه اجتماعی که آنها را به قدرت رسانیده بود پشت می کردند.
شاید چند جمله فوق ما را بیدرنگ به یاد رفتار رئیس جمهور محترم فعلی پس از پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری در دور دوم بیندازد. اما این مورد تنها نمونه نیست. افراد شاخص اصلاح طلبان و تغییر طلبان کنونی نیز از بطن اصولگرایی اول انقلاب بیرون آمده بودند . برخی از آنان در اوایل پیروزی انقلاب چنان مواضع اصولگرایی تند روانه ای داشتند که روحانیون مسن تر و خدا ترس تر همراه خود را متهم به کندروی و غیر انقلابی بودن می کردند.
اگر چه هر کسی که نماینده گروه اجتماعی خود می باشد حق دارد که در هنگام روبرو شدن با واقعیات جدید در رهیافتها و قضاوتهایش تجدید نظر کند . اما چنین تجدید نظری بایستی با اقناع گروه اجتماعی خود یا دست کم اقناع نخبگان گروه خود همراه شود . چنانچه این افراد بدون اقناع سازی همراهان و پشتوانه های فکری خود ، رفتار خودشان را تغییر دهند و حتی به این باور برسند که از ابتدا نیز پایگاه اجتماعی دیگری به غیر از گروه اجتماعی خود داشته اند ،نه تنها به گروه اجتماعی پشتیبان خود خیانت نموده اند بلکه روند پیشرفت و عبور کشور به مراحل بعدی را با اختلال و کندی مواجه می کنند.
از طرف دیگر آن دسته از گروههای اجتماعی که قدرت را به چنگ می آورند اما مواجه با پشت کردن و بی اعتنایی نمایندگانشان در قدرت می شوند نمی توانند به راحتی از زیر بار مسئولیت خود شانه خالی کنند. اگر چه آنها می توانند به راحتی خود را از نمایندگانشان جدا کنند و از آنها برائت بجویند اما دیگر نمی توانند به راحتی اعتماد مردمی که به آنها تکیه داشتند جلب نمایند . در جلوی مردم یک سوال بزرگ قرار می گیرد: چه تضمینی وجود دارد که در دوره های بعدی نمایندگان جدید آنها هنگامی که به قدرت رسیدند همانند نمایندگان قبلی به آنها بی اعتنایی نکنند؟
دلایل بسیار عمیق و روشنی در پشت این تغییر رفتار وجود دارد . به علت اینکه از موضوع بحث که انتخابات می باشد دور نشویم مجبوریم تشریح این دلایل را به فرصت دیگری موکول کنیم.
نخبگان گروههای اجتماعی بایستی به جای نا امیدی سریع از نمایندگانشان در قدرت و بی پشتوانه کردن آنان که واکنش متقابل آنها را در پی دارد به جستجوی علت و ریشه یابی چنین تغییر رفتاری در آنان بپردازند. چنانچه به دلایل عمیقی برای چنین تغییر رفتاری پی بردند با نظریه پردازی به آنان کمک کنند تا مسیر درست را بدون از دست دادن بدنه فکری و اجتماعی خود بپیمایند .این کار تنها با همراهی نخبگان فکری گروههای اجتماعی امکانپذیر می باشد . یکی از ویژگیهای فقه پویای جعفری اجتهاد می باشد. چنین فقه پویایی با قواعد فقهی آن که ابزار اجتهاد فقها و مجتهدین می باشد به سنتی ترین اقشار فکری کشور ما این امکان را می دهد تا بتوانند با جدیدترین تغییر و تحولات اجتماعی جهان کنونی سازگاری یابند .
به هر حال چنانچه نخبگان فکری جریانات اجتماعی به راحتی خودشان را از نمایندگانشان در قدرت جدا ندانند و نمایندگان آنها در قدرت نیز از تلاش در اقناع سازی یا طرح مشکلاتشان و راهنمایی خواستن از نخبگان فکری جریان اجتماعی خود کوتاهی نکنند ، شکاف بین گروههای اجتماعی در فهم و درک مشکلات کشور به راحتی قابل پر شدن است .
نتیجه این روند در انتخابات به همبستگی ملی منتهی می شود . همبستگی ملی نیز سرافرازی یک ملت را به دنبال می آورد . هر انتخاباتی که نتیجه ای غیر از همبستگی اقشار متنوع فکری و اجتماعی داشته باشد گامی است به سوی استبداد عنان گسیخته . اگر در انتخابات ، کلاممان را با هزاران شعار صلح و آزادی و آرمانی و دینی آذین بندی کنیم اما نتیجه آن همبستگی ملی نباشد ، همه آن شعارها چیزی جز یک دروغ بزرگ نیست.