چه کوچکان بزرگی !! برادر عزیز،حقوقدان وپژوهشگر ارزشمند وارزشی جناب آقای صدر الدین دهقان که عشق من با خط مشکین او امروزی نیست چند روز پیش فرمودند کتابی به نام "شیشه ی عطری که شکست" جهت چاپ دوم با الحاقات در دست انتشار می باشد که درباره ی کوچکترین شهید استان محمد حسین ذوالفقاری واز من خواستند شعری برای آن شهید بسرایم ودر آن کتاب درج شود ومن به عشق آن شهید وهمه ی شهیدان گلگون کفن اسلام وانقلاب این غزل را سرودم وتقدیمشان کردم. باشد تا در روز فقر وفاقه که شهیدان درکنار عالمان وانبیا شفاعت میکنند این کوچکِ بزرگ دست مرا هم بگیردوعنایتی فرماید.شهید ذوالفقاری که باید اورا فهمیده ی استانمان بنامیم نه ماه از شهید فهمیده کوچکتر بود.او برادر شهید وکلاس اول راهنمایی بود ودر هنگام عروج دوازده سال سن داشت..روحش شاد وراهش پر رهرو باد.
زعشق مانــده در این باغ یادگاریهــــا
گلی وگلشنی از فصل ِبیقراریـــــــــها
گلی که بوی ِشرف دارد وشمیمِ وصال
نسیم نرگسـی از سمت ِرستگاریــــــها
چمن چمن، همه از داغِ لاله ها ،لبریز
ورق ورق ،همه خون نامه ی ِقناریها
هنوز لاله از این باغ می دمد خونرنگ
هنوز میرسد از خاک، بویِ یاریــــها
مباد شوقِ شــــــــکفتن کز التهاب افتد
مباد بشکنـــد آیینـــــــــــه ی ِبهاریها
نشسته مردم ِچشمم زگریه، حسرتناک
شکسته زورقِ جانـــــــم،زشرمساریها
کجاست همتِ مــــــــردانِ آهنین پیمان
کجاست قامـــــــــت ِبشکوهِ پایداریها
چرا چو شمع نسوزم زغم نگردم آب
که برد بختِ ســـــــــیاهم به نابکاریها
خزانِ غفلتم از فصل برگ وبار انداخت
درختِ بی ثمرم ســــــــاخت در نداریها
سفینه هایِ نجات از میانه رفت ونهــاد
مرا به دامـــــــــــن طوفانِ ناگواریــها
گذشت قافله ی صـــبح ومن سحر نشدم
در امتدادِ شـــــــــــــــبانِ سیاهکاریها
هنوز حسرتِ فـــــهم درست می کُشدم
دگر چه فایـــــــده، دلمویه های زاریها
چه کوچکانِ بزرگی به عرش کوچیدند
خبر شـــــــــــــدند وخریدند کامکاریها
نگار ما چه شنید از حدیثِ صحبتِ دوست
که جان ســـــــــپرد درآغاز ِدلسپاریها
کویر گر عطشِ وصل ِ رستگانت هست
بخوان حکایـــــــــت خونین ِذوالفقاریها