زمان : 19 Aban 1391 - 18:50
شناسه : 60052
بازدید : 8758
شورا در جابلقا شورا در جابلقا زبان دراز

زیان دراز آیینه یزد "و اما به قصه جابلقا شويم كه سرزميني است در كنار سواحل مجمع‌الجزاير سرانديب روايت شده است: در عهد پيشينيان آن جا را مجلسي بود شورا نام كه امور مهمه را بدان واگذار كرده بودند. راوي گويد ساكنان شورا خصوصيات بسيار بايد داشته باشند اول ثابت قدم و آن اين باشد كه حرف بزنند و محكم گويند و امضاي خود بس حرمت گذارند و اين امضا بايد ماندگار بماند.
اما در آن مجلس مشورتي براي چند نفري تا يك ساعت. و البته ساعت بعد حال دگرگونه مي‌شد.
مثلاً تا 2 ساعت كه عزم بر استيضاح بود پشيمان مي‌شدند و به امور ديگر مي‌پرداختند بعضي با يكديگر سخن گفتن و اخبار اتفاقيه خواندن و چرتيدن پيشه خود ساخته بودند.
دوم آنجا را محلي بود كه بر قواي ديگر نظارت كنند و روسا فرا خوانند.
ولي در عهد يكي از امرا آنجا تا حدودي رنگ باخته و هيبت كم شده بود. در پايان سالي هوس بود كه با هم بگويند و بخندند و پس امير را به بهانه سوال آنجا آوردند از جهت تفنن و او هم خنديد و شنوندگان را مچل فرمود.
اما آن قوم متنبه نشدند و باز هوس شوخي كردند دوباره امير وردي خواند آن عده ماست‌ها را كيسه كردند ورد امير بگم! بگم بود. كه بر سر زبان‌ها بود.
تا امير مي‌گفت بگويم گروهي تسليم و سر به زير مي‌گرديدند.
از امير پرسيدند كار شورا چيست؟
گفت: نمي‌دانم؟ اما هر چه در سينه‌ها باشد اجرا كنيم. آنها سئوال كنند وزراي ما جواب مي‌دهند و ما خودمان مي‌دانيم چه بايد انجام دهيم.
پس آنها كه در راس امور بودند به پايين آوريم و ما خود در راس قرار گيريم.
اگر دوباره هوس شوخي كنند ما هم اهل شوخي هستيم.
ولي اين بار مي‌گويم: بگم تا آنها گويند ما را سر دعوا نيست و كار ختم به خير ‌شود.