اصلاحطلبان حضور در قدرت به هر قیمتی را قبول ندارند/ ما به قانون اساسی که یک اصل آن ولایتفقیه است، التزام داریم/ اصلاحطلبان برای براندازی نظام هیچگونه اقدامی نخواهند کرد/ هیچوقت نگفتیم انتخابات را تحریم میکنیم
اعتماد گفتگویی با رضا خاتمی کرده و به نقل از وی نوشت: اصلاحطلبان با وجود همه شرایط سخت و فشارهایی که وجود دارد، هر آنچه را که برای اداره کشور لازم است، نه تنها حفظ کردهاند، بلکه آن را پرورش و گسترش هم دادهاند. اما این طور نیست که اصلاحطلبان در خانههای خود نشسته باشند و دعا کنند بلکه از تمام توان وامکاناتشان برای اینکه بتوانند این وضعیت را تغییر دهند استفاده میکنند
من این نکته را میخواهم صریحا اینجا اعلام کنم و این دندان طمع را از همه بکشم. من اعلام میکنم که در هیچ زمانی اصلاحطلبان برای براندازی این نظام هیچگونه اقدامی نخواهند کرد و مخالف جدی آن هستند.
محورهای گفتگوی این فعال سیاسی اصلاحطلب با روزنامه اعتماد بدین شرح است:
-شرایطی که امروز در جامعه بوجود آمده، نیاز به اصلاحطلبی را بیش از گذشته کرده است.
-در هیچ زمانی اصلاحطلبان برای براندازی این نظام هیچگونه اقدامی نخواهند کرد.
-ما به عنوان منتقدان وضع موجود و به عنوان کسانی که خواستار اصلاحات هستیم، نباید صبر و حوصله خودمان را از دست بدهیم.
-مخالفان سرسخت اصلاحات روز به روز عِده و عُدهشان کمتر میشود.
-گفتمان غالب امروز در جامعه گفتمان اصلاحات است.
-ناکارآمدی دولت در اداره کشور، باعث نفوذ کلام اصلاحطلبان و افزایش اعتماد عمومی به آنها شده است.
-یکی از اهداف اصلی فشارها به اصلاحات این بوده که ما را از این دایرهای که معتقدیم دایره نظام و قانونمداری هست بیرون بیندازد.
-در جریان انتخابات مجلس نهم، هماهنگی و انسجام و وحدت رویهیی که اصلاحطلبان داشتند، در طول تاریخ اصلاحات بینظیر بوده است.
-اصلاحطلبان هیچوقت نگفتند انتخابات را تحریم میکنند بلکه گفتند این حق ماست که تصمیم بگیریم در یک انتخابات کاندیدا معرفی بکنیم یا معرفی نکنیم.
-من نمیگویم همه اصلاحطلبان راجع به اصل ولایت فقیه یک جور فکر میکنند و یک اعتقاد دارند؛ اما در اینکه ما به این قانون اساسی که یک اصلش هم ولایت فقیه است، التزام داریم، تردیدی وجود ندارد.
-آنهایی که سعی میکنند قرائتی متفاوت از نظام ولایت فقیه ارائه دهند اصلا از بابت مخالفان خارجی و براندازان احساس خطر نمیکنند؛ بلکه همه نگرانی آنها از بچه مسلمانهایی است که به نظام و انقلاب اعتقاد دارند اما واقعا طرفدار مردمسالاری هستند و میخواهند این نظام را مردمسالارانه اداره کنند.
-اصلاحطلبان حضور در قدرت به هر قیمتی را دیگر قبول ندارند.
-اصلاحطلبان انتخابات را شاخص مهمی برای دموکراسی و حضور در قدرت میدانند
*****
در روزهایی که اصلاحطلبان با محدودیتهای فعالیتهای سیاسی مواجه هستند، یا فعالیتهای دانشگاهی را بر عالم سیاست ترجیح دادهاند یا سکوتی از سر اجبار اختیار کردهاند، هر روز فردی از گوشه و کنار اقلیم سیاسی ایران برای اصلاحات نسخهیی تجویز میکند و تحلیلگران هم بر اساس آنچه در ذهن دارند و آنچه که در عالم ظاهر رویت میکنند، گمانههایی درباره آینده اصلاحات و به ویژه نحوه برخورد این جریان با انتخابات سال آینده مطرح میکنند. در این شرایط شاید بهترین راه برای دانستن آنچه که اصلاحطلبان در سر دارند، نشستن پای صحبتهای نایبرییس مجلس ششم و البته برادر رییسجمهور دوران اصلاحات باشد. دکتر محمدرضا خاتمی، در گفتوگوی تفصیلی با «اعتماد» بر حفظ اصل نظام و خودداری اصلاحطلبان از ورود به فاز براندازی، حتی در صورت بسته شدن تمام راههای اصلاح، تاکید کرد و برگزاری «انتخابات آزاد» را تنها خواسته یاران و همفکران خود دانست.
*****
با توجه به آنچه که از پایان کار دولت اصلاحات تا امروز اتفاق افتاد و نتیجه تلاشهای اصلاحطلبان برای اصلاح امور در چارچوب قانون اساسی، به نظر شما اصلاحات به بن بست رسیده یا همچنان راهی برای ادامه دادن این روش وجود دارد؟
به عقیده من شرایطی که به وجود آمده، نیاز به اصلاحطلبی را بیش از گذشته کرده است. وضعیتی که الان کشور در آن به سر میبرد، مطلوب هیچکس نیست. چه آنهایی که در درون حاکمیت هستند و چه منتقدان، همه به نامناسب بودن اوضاع اعتراف دارند. این بد بودن هم در یک زمینه نیست که مثلا بگوییم اوضاع سیاسی بد است. چون به همان میزان که اوضاع سیاسی بد است، اوضاع اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی هم نگرانکننده است. به همین دلیل این سیاست قابل ادامه دادن نیست و وضعیت فعلی نمیتواند دوام پیدا کند. اما درباره اینکه چه راهحلی برای این مشکل داشته باشیم، به نظر من تجربه تاریخی به ما میگوید که باید سنگی روی سنگ بگذاریم. یعنی نمیتوانیم با نفی همه گذشته و شروع از نقطه صفر، به آرزوها و مطالبات خود برسیم. این تجربه سنگینی بوده که ملت ایران در طول یک قرن گذشته و به ویژه در طول سالهای بعد از انقلاب آن را آزموده است.
بنابر این عقیده من این است که مردم خواهان اصلاح هستند و میخواهند که روندها بهبود پیدا کند، اما خواهان زیر و رو شدن همهچیز نیستند. من با این برداشت و به دلیل اینکه این خواسته را یک خواسته ملی و عمومی میدانم، معتقدم اصلاحات هنوز در بهبود اوضاع کشور حرف اول را میزند.
شما از خواست مردم سخن میگویید در صورتی که آنچه به عنوان شکست یا بن بست اصلاحات مطرح میشود از رویگردانی مردم ناشی نشده است، بلکه سوال اینجاست که آیا روش اصلاحطلبانه برای تامین خواستههای مردم پاسخگو هست یا نه؟
آنچه که معمولا گفته میشود این است که ما با شرایطی روبهرو هستیم که این شرایط علائم و نشانههای اصلاحپذیری را از خود نشان نمیدهد. شاید در حاکمیت کسانی باشند که در برابر تغییر ولو کوچک میخواهند مقاومت کنند ولی به نظر من این حرف درستی نیست که بگوییم هر آن چیز که آنها میخواهند همان میشود. ممکن است اراده آنها این باشد که همین وضعیت را ادامه دهند و هیچ راه و مجالی برای اصلاحات باقی نگذارند. اما تجربههای انسانی نشان میدهد که در بستهترین حکومتها ، وقتی اراده ملی شکل میگیرد و خواستههای مردمی تجمیع پیدا میکند و مطالبات ملی روشن میشود، آن حاکمیت چارهیی ندارد جز اینکه در مقابل این خواسته تسلیم شود. اما مساله مهم این است که ما به عنوان منتقدان وضع موجود و به عنوان کسانی که خواستار اصلاحات هستیم، نباید صبر و حوصله خودمان را از دست بدهیم. باید بدانیم که تاریخ برای یک سال و دو سال و پنج سال و ده سال نوشته نمیشود. تجربه بشری نشان میدهد که آنچه ماندگار شده است حرکتهای اصلاحطلبانه است و حتی یک انقلاب پس از زیر و رو کردن همهچیز اگر نخواهد به اصلاحات دست بزند و بخواهد بر پایه همان ساز و کارهای رژیم قبلی مشی کند محکوم به فنا است. درباره اصلاحات هم بارها گفته شده است که به تدریج و در طول زمان و با حرکتهای مستمر و مداوم، یک نهضت یا جنبش یا یک حرکت اصلاحطلبانه به نتیجه میرسد. بنابراین ما نمیخواهیم انقلاب کنیم. چون اگر حتی شدنی باشد نتیجه آن پس از چند سال یا چند دهه همان خواهد شد که اکنون با آن دست به گریبان هستیم.
به نظر من، اگر ما صبر و حوصله داشته باشیم، آینده به نفع اصلاحات است، چون این سیستم بدون اصلاحات و بدون تغییر در سیاستها نمیتواند ادامه مسیر بدهد. مخالفان سرسخت اصلاحات روز به روز عِده و عُدهشان کمتر میشود، توانشان کاهش مییابد، قدرت سازماندهی و تشکیلات آنها تحلیل میرود و مهمتر از همه ایده و انگیزه آنها هم رنگ میبازد. من معتقدم حتی در درون حکومت کسانی هستند که بسیار در برابر اصلاحات سرسختی میکنند، در کنار همان افراد، نیروهای دیگری هستند که در حال پذیرش این واقعیت هستند که راهی جز اصلاحات وجود ندارد و کم و بیش ما آثار و علائم این را میبینیم. به همین دلیل من خیلی امیدوارم به اینکه اصلاحات سرانجام نیکویی خواهد داشت. البته در عین حال باز هم تاکید میکنم که نباید عجله داشت و فکر نمیکنیم با یک انتخابات یا در عرض کمتر از چهار یا پنج سال، ما بتوانیم به نتیجه برسیم، اما آینده از آن اصلاحطلبان است. باید به این نکته هم توجه کرد که اصلاحطلبان در درون کشور از قدرت فکری و ایدهپردازی خوبی برخوردارند و تجربه سازماندهی و انسجام خوبی هم داشتهاند که هنوز هم این انسجام کم و بیش وجود دارد. گفتمان غالب در جامعه هم گفتمان اصلاحات است. پس تردیدی نیست که این گفتمان سرانجام به نتیجه خواهد رسید و کار خود را خواهد کرد.
این صبر شما چه تفاوتی با انفعال دارد؟ اینکه منتظر باشید تا حاکمیت به این نتیجه برسد که شما میتوانید کشور را بهتر اداره کنید، میتواند باعث انزوا و حذف شما شود. حاصل جمع نارضایتی عمومی از وضع موجود و بیاثر بودن اصلاحطلبان هم، همانطور که گفتید ممکن است به یک اراده عمومی برای تغییر منجر شود. اما تضمینی نیست که این اراده در صورت تحقق و سرریز شدن، کار را به دست اصلاحطلبان بسپارد.
اصلا اینطور نیست که ما منفعل و بیاثر باشیم. اگرچه به دلیل شرایط حاکم بر کشور و مسائل سیاسی و امنیتی موجود، اصلاحطلبان نمیتوانند آن طور که باید و شاید خود را بروز بدهند اما این به معنای منفعل بودن و کنار نشستن نیست. اصلاحطلبان با وجود همه شرایط سخت و فشارهایی که وجود دارد، هر آنچه را که برای اداره کشور لازم است، نه تنها حفظ کردهاند، بلکه آن را پرورش و گسترش هم دادهاند. طبعا در این فشارها عموم مردم از این اقدامات اطلاع ندارند. اما این طور نیست که اصلاحطلبان در خانههای خود نشسته باشند و دعا کنند که فرجی حاصل شود بلکه از تمام توان وامکاناتشان برای اینکه بتوانند این وضعیت را تغییر دهند استفاده میکنند، نه اینکه منتظر باشند تا حوادثی خارج از اراده آنها اوضاع را تغییر دهد. البته این موارد هم ممکن است باشد. مثلا مسائلی مانند ناکارآمدی دولت در اداره کشور، باعث نفوذ کلام اصلاحطلبان و افزایش اعتماد عمومی به آنها شده و در واقع به کمک اصلاحطلبان آمده است. ولیکن این طور نیست که اصلاحطلبان منتظر بنشینند تا دولت در جایی ناکارآمدی خود را نشان دهد و بعد اصلاحطلبان سوت و کف بزنند.
به این دلایل است که میگویم اصلاحطلبان نهتنها گفتمان غالب هستند، بلکه نسبت به هر جریان سیاسی دیگری در کشور، امکانات غالب هم دارند و کسانی که از نزدیک با اصلاحطلبان آشنایی دارند به این مسائل توجه دارند. با در نظر گرفتن همه این موارد من کاملا به آینده امیدوارم. این را هم اضافه کنم که تاکید من بر لزوم صبر و حوصله به این معنا نیست که منتظر آینده خیلی دوری هستیم.
اما همچنان من به پاسخ این سوال نرسیدم که اگر نارضایتی عمومی در همین دوران بیرون گود بودن شما، تبدیل به یک حرکت شد، شما چه خواهید کرد تا این حرکت عمومی، اصلاحطلبی را بر سایر روشها ترجیح دهد؟
البته نمیتوان در عرصه جامعه به فعل و انفعالات مختلف توجه نکرد. این فرضیهیی که مطرح میکنید درست است. یعنی اگر حکومتی باشد که همه راههای اصلاح را ببندد، طبعا نتیجه آن، میدان دادن به انقلابیون و امکان دادن به کسانی است که میگویند اصلاحات در این مملکت جواب نمیدهد و باید به شیوههای دیگر عمل کرد. اما حتی خود تجربه انقلاب ما نشان میدهد که لزوما انقلاب به معنای حل شدن مشکلات و مسائل نیست. بنابراین ما نباید اجازه دهیم وضعیت به جایی برسد که همه راههای اصلاحات مسدود شود. شاید الان یکی از روشهایی که اصلاحطلبان اتخاذ میکنند همین مساله است. ما میتوانیم کاری کنیم که جریان مخالف اصلاحات آنقدر به تندروی رو بیاورد که همه راههای اصلاحات بسته شود. اما میتوانیم به گونهیی هم رفتار کنیم که طرف مقابل متوجه شود نمیتواند بدون بخش عمدهیی از جامعه، مدیران، کارآفرینان و نیروهای باتجربه، کشور را اداره کند. این هم یک روش است که در میان اصلاحطلبان مورد توجه بوده است. شاید اگر گاهی مواضعی مطرح میشود که به مذاق برخی اصلاحطلبان و دیگر منتقدان نظام خوش نمیآید، به علت این استراتژی اصلاحطلبان است. چون در کنار حکومت ما هم میتوانیم به تندروان کمک کنیم که جریان اصلاحات به بنبست برسد، اما معتقدیم که نباید این کار را انجام دهیم. به عنوان مثال در طول سه سال گذشته بیشترین فشار روی اصلاحطلبان بوده است. از ممنوعیتها و محرومیتها تا زندانها و گرفتاریهای مختلفی که احتیاج به بازگو کردن ندارد و همه از آن باخبر هستند. یکی از اهداف اصلی این فشارها این بوده که ما را از این دایرهیی که معتقدیم دایره نظام و قانونمداری هست بیرون بیندازد و ما دست به رفتارهای خشونتآمیز بزنیم یا از اصول شناخته شده اصلاحات دست بکشیم. میخواستند ما دست به کارهای غیرقانونی و ساختارشکنانه بزنیم یا به خارجیها پناهنده شویم. اما با وجود همه تبلیغاتی که کردند، اصلاحطلبان با درک درست مطلب، زیر این فشارها عصبانی نشدند و از کوره در نرفتند. در حقیقت اصلاحطلبان مرزهای هویتی و حرکتی را که برای خودشان تعریف کرده بودند، نشکستند و وارد صحنهیی که خواسته مخالفان اصلاحات بود نشدند. رفتار اصلاحطلبان باعث شد که تیغ تندروها کند شود و در درون حاکمیت هم جا برای میانهروترها کمی فراخ شود. امروز در جامعه ما به درستی شکست سیاستهای سه سال گذشته که البته ریشه حداقل یک دههیی دارد مشخص شده است. من فکر میکنم در رسیدن به نقطه شکست این سیاستها، اصلاحطلبان نقش مهمی داشتند و این یعنی اصلاحطلبان منفعل نیستند، بلکه برنامه دارند و ممکن است در یک مقطع، برنامه آنها ایستادگی و مقاومت و صبر باشد. ممکن است مانند زمانی که در حاکمیت بودند و امکانات داشتند، در عرصههای پر سر و صدا نمایان نشوند. اما برای تحکیم اصلاحات و زمین گیر کردن حرکتهای ضد اصلاحات، استراتژیها و تاکتیکهایی داشتند که به عقیده من در مجموع موفق بوده است. اگر از این دید نگاه کنیم، ما دوران سختی را گذراندهایم. اما این دوران سخت را با موفقیت گذراندهایم و الان به نظر من مهمترین دستاورد ما این است، که بعد از سه سال که کمر به نابودی کامل اصلاحات بسته بودند، اصلاحات نه تنها از هشت سال قبل و از سال ۷۶ که محل اوجگیری این جریان بود، ضعیفتر نشده، بلکه قویتر هم شده است. این پتانسیلی است که باید به آن توجه کرد.
شما معتقدید که صبر و سکوت و عمل شما مبتنی بر برنامه و تاکتیک است و اینکه جامعه از آن بیخبر است به دلیل فشارها است. اما وحدت رویه در بین اصلاحطلبان دیده نمیشود و به عنوان نمونه در انتخابات مجلس نهم، مردم شاهد بودند که چهرههای شاخص اصلاحات از لزوم برگزاری انتخابات آزاد سخن گفتند و اعلام کردند در این انتخابات شرکت نمیکنند، اما آقای خاتمی در انتخابات شرکت کرد و رای داد. این تناقضات هم بخشی از برنامه یا تاکتیک شماست؟ اینکه اعلام میشود اصلاحطلبان کاندیدا ندارند و باز برخیها به نام اصلاحطلب در انتخابات شرکت میکنند نشان از تفرق آرا نیست؟
من گمان نمیکنم اینطور باشد. شما یک مثال خاص مثل رای دادن آقای خاتمی را مطرح میکنید. اما من دقیقا میخواهم بگویم در جریان انتخابات مجلس نهم، هماهنگی و انسجام و وحدت رویهیی که اصلاحطلبان داشتند، در طول تاریخ اصلاحات بینظیر بوده است. اگر آن قطعه خاص رای دادن آقای خاتمی را کنار بگذاریم، که البته آن هم توجیهات و منتقدانی دارد، اصلاحطلبان یکصدا یک حرف را زدند. آقای خاتمی یکسری شرایط را تعیین کرد، همه آن شرایط را تایید کردند و گفتند اگر این شرایط نباشد ما به هیچوجه کاندیدا معرفی نمیکنیم. شما ممکن است بگویید یک افرادی به اسم اصلاحطلب حرفهایی میزنند یا وارد انتخابات شدند. خب مگر آنها در جامعه چقدر برد دارند؟ چه کسی اینها را به عنوان نماد اصلاحات میشناسد؟ ما نباید در دام رسانههای وابسته به محافل اصولگرایان بیفتیم که هر روز یک اصلاحطلب میتراشند و سعی میکنند اصلاحطلبان قلابی را به عنوان اصلاحطلبان واقعی به مردم معرفی کنند و البته نقشهشان هم نگرفته است. اصلاحطلبی یک جریان با هویت است که مرزهای آن کاملا مشخص است و در طول سه سال گذشته موضعگیریهای صریحی راجع به همه مسائل داخلی، خارجی، اقتصادی و سایر مسائل داشته است. ممکن است فشارها مانع از این شود که مواضع ما به گوش مردم برسد. اما همین امروز شما در جامعه نظرسنجی کنید و بپرسید اصلاحطلبها یعنی چه کسانی؟ کاملا مشخص است که نتیجه چیست. من فکر میکنم جریان اصلاحات در طول این مدت به انسجامی رسیده که بینظیر است. وحدت عملی که ما امروز به آن رسیدیم در طول سالهای گذشته بینظیر بوده است. شما به انتخابات سال ۸۴ نگاه کنید. تفرق و عدم انسجامی که ما آن زمان داشتیم را با انتخاباتهای بعد از سال ۸۴ مقایسه کنید. ما در انتخابات مجلس هشتم با وجود اینکه یکسری از اصلاحطلبان کاندیداهایی که بودند را خیلی مناسب نمیدانستند اما باز هم به وحدت رسیدند و کسی ساز مخالف نزد. اوج این وحدت هم همین انتخابات اخیر مجلس بود. اگر ما یک حرکت فردی آقای خاتمی را کنار بگذاریم که آن هم قابل بحث است، وحدت مواضع اصلاحطلبان در این انتخابات بینظیر بود. مهمتر از این وحدت هم نتیجه آن بود. یعنی با وجود اینکه اصلاحطلبان رسانه عمومی و رسمی برای اعلام مواضع خود ندارند، با وجود اینکه تحت فشار هستند اصلاحطلبان وقتی برای انجام دادن یا انجام ندادن کاری اراده کنند، این اراده در جامعه ما اثرگذار است. بنابراین من ادعای متفرق بودن اصلاحطلبان را قابلقبول نمیدانم و اینکه تصور شود در میان اصلاحطلبان هر کس حرف خودش را میزند، تصور صحیحی نیست. البته اصلاحطلبان همیشه در درون خود به نیروهایشان آزادی عمل دادهاند و با وجود اینکه ممکن است خوششان نیاید اما مانع اظهارنظر افراد نمیشوند. حتی در میان احزاب و گروههای اصلاحطلب هم ممکن است این مباحث مطرح باشد که نمیتوان آن را به معنای تفرق دانست.
من بار دیگر تاکید میکنم که اصلاحطلبی یک جریان شناسنامهدار با هویت است، جریانهای اصلی و رهبران آن برای مردم شناخته شدهاند و مردم به آنها نگاه میکنند و در بسیاری از موارد مردم حرکات خود را با آنها تنظیم میکنند. ممکن است هرکسی بیاید به عنوان اصلاحطلبی حرفی بزند، اما مردم از جریانها و افراد شناخت کامل دارند و این نقطه قوت اصلاحطلبی است که با وجود همه تلاشهای مخالفان، توانسته هویت خود را حفظ بکند.
برنامه مشخص شما برای انتخابات مجلس نهم چه بود؟
برداشت من از حرکت اصلاحطلبان این بود که اولا هیچوقت نگفتند انتخابات را تحریم میکنند بلکه گفتند این حق ماست که تصمیم بگیریم در یک انتخابات کاندیدا معرفی بکنیم یا معرفی نکنیم. این حق ماست که اظهارنظر کنیم و بگوییم این انتخابات حداقل موازین یک انتخابات آزاد را دارد یا ندارد و به مردم اعلام کنیم. اما ما این حق را برای خود قائل نیستیم که برای مردم تعیین تکلیف کنیم. ما نمیتوانیم به مردم بگوییم که شما در انتخابات شرکت بکنید یا شرکت نکنید. آنها هیچوقت این کار را نکردند چون نمیخواهند قیم مردم باشند. آنها به مردم اعلام کردند که از دیدگاه ما این انتخابات چنین شرایطی دارد و ما هم در این انتخابات نخواهیم بود و کاندیدا معرفی نمیکنیم. اما برای مردم تعیین تکلیف نمیکنیم و این خود مردم هستند که تصمیم میگیرند. این کلیت برنامهیی بود که هیچوقت اصلاحطلبان از آن تخطی نکردند. حالا ممکن است یک نفر هم بیاید و صریحا از مردم بخواهد که در انتخابات شرکت نکنند، اما این یک اعلام شخصی است و نه موضع اصلاحطلبان و البته منافاتی هم با اصول اصلاحات ندارد.
آیا درباره علت مشکلات کشور هم این وحدت نظر بین بدنه اجتماعی و گروههای سیاسی، اصلاحطلب و مهمتر از آن در میان چهرهها و گروههای شناخته شده اصلاحات وجود دارد؟ به بیان صریحتر شما فکر نمیکنید در بدنه اجتماعی و حتی در لایههای بالاتر جریان اصلاحات درباره علت مشکلات هم اختلاف نظر هست؟ به این معنا که عدهیی مشکل را در اصل نظام میدانند، برخی مشکل را در وجود نهادهای خاص در قانون اساسی میدانند و به دنبال ایجاد تغییر در قانون اساسی هستند و برخی دیگر اساسا معتقدند که در چارچوب همین نظام و همین قانون اساسی باید امور اصلاح شود و برخی دیگر فقط به اشخاصی که الان در راس کار هستند نقد دارند و با هیچ بخشی از کلیت ساختار مشکلی ندارند؟
من میخواهم باز هم تاکید کنم جریان هویتدار و شناخته شده اصلاحات، در این موارد در عمل اختلاف ندارند و البته من الان قصد ندارم وارد تئوری عمل اصلاحات شوم. در عمل همه نیروهای اصلاحطلب میگویند ما میخواهیم در چارچوب قانون اساسی فعالیت کنیم. این چارچوب قانون اساسی هم به این معنا نیست که این قانون هیچ عیب و ایرادی ندارد. اما باید در طول زمان و با راهکارهایی که در خود قانون اساسی وجود دارد یا راهکارهای دیگر قانون اساسی اصلاح شود. اصلاحطلبان بچههای این انقلاب هستند، برای این انقلاب زحمت کشیدهاند، شهید دادهاند، مجروح شدهاند، بسیاری از اصلاحطلبان از خانواده شهدا هستند، جانباز هستند، در جنگ حضور داشتهاند، در جریانهای ضدنفاق و ضدترور شرکت داشتهاند. اما در اصل نظام هیچ تردیدی ندارند و قرائتی از نظام دارند که با قرائت مخالفان اصلاحات تفاوت دارد. قرائت مخالفان اصلاحات از نظام متاسفانه یک قرائت بسته و محدود است، در حالی که ما از نظام یک قرائت دموکراتیک داریم. معتقدیم کلیت تصویری که امام از نظام ترسیم کرده بود ؛ نظامی که مبتنی بر رای مردم است و هیچ کس حق ندارد در رای مردم دخالت کند. اتفاقی که افتاده انحرافاتی است که در طول این سالها ایجاد شده است. همه اصلاحطلبان روی این موارد اتفاق نظر دارند. من نمیدانم کجا و کدام اصلاحطلب گفته است که نظام باید عوض شود . من نمیگویم همه اصلاحطلبان راجع به اصل ولایت فقیه یک جور فکر میکنند و یک اعتقاد دارند. اما در اینکه ما به این قانون اساسی که یک اصلش هم ولایت فقیه است، التزام داریم، تردیدی وجود ندارد. ..
فکر میکنید همچنان در چارچوبی که برای خودتان تعریف کردید میتوانید مردمسالار بودن نظام را به این دو گروهی که نام بردید بقبولانید؟ به ویژه درمقابل مخالفان داخلی خودتان ابزار و امکان تثبیت مواضعتان را دارید؟
ممکن است در عمل ما بعدا به مشکلاتی برخورد کنیم و نیاز به اصلاحات دیگر هم احساس شود. اما اصلاحطلبان درون این چارچوب کار میکنند و به دنبال کار و روش دیگری نیستند. اتفاقا آنهایی که سعی میکنند قرائتی متفاوت از نظام ولایت فقیه ارائه دهند اصلا از بابت مخالفان خارجی و براندازان احساس خطر نمیکنند؛ بلکه همه نگرانی آنها از بچه مسلمانهایی است که به نظام و انقلاب اعتقاد دارند اما واقعا طرفدار مردمسالاری هستند و میخواهند این نظام را مردمسالارانه اداره کنند. نقطه ضعف مخالفان اصلاحات هم همینجاست. چون نه میتوانند از نیروهای اصلاحطلب، ایراد اخلاقی بگیرند، نه میتوانند ایراد اقتصادی بگیرند و نه میتوانند آنها را به خارج منتسب کنند. با وجود همه فشارها، این بچههای اصلاحطلب در داخل مملکت ماندهاند و دارند کارشان را میکنند. هیچوقت هم از کوره در نرفتهاند و از حدود قانونیشان خارج نشدهاند. خب مخالفان احساس میکنند، برخوردی که باید با اصلاحطلبان شود، باید شدیدتر از برخوردی باشد که با براندازان خارجی میکنند. به نظر من اصلاحطلبان در این زمینهها اتفاقا در عمل وحدت کامل دارند، اگرچه ممکن است در نظرات آنها مثلا درباره ولایت فقیه اختلاف وجود داشته باشد. ما همه متفقالقولیم که چارچوب عمل همه ما قانون اساسی است، با وجود همه ایراداتی که نسبت به آن داریم. ما حق خودمان میدانیم که این ایرادها را بیان کنیم. ما خودمان را سانسور نمیکنیم که بیاییم و اعلام کنیم قانون اساسی بدون عیب و ایراد است ولی تا وقتی که این قانون هست به آن پایبندیم و در چارچوب آن عمل میکنیم. من معتقدم که خطر در قانون اساسی نیست .
اگر به چنین نقطهیی برسیم جریان اصلاحطلب چه خواهد کرد؟
من این نکته را میخواهم صریحا اینجا اعلام کنم و این دندان طمع را از همه بکشم. من اعلام میکنم که در هیچ زمانی اصلاحطلبان برای براندازی این نظام هیچگونه اقدامی نخواهند کرد و مخالف جدی آن هستند. اصلاحطلبان تمام تلاششان را میکنند که این نظام را اصلاح کنند، اما اگر نظام اصلاحپذیر نبود و اصلاح نشد وارد فاز دیگری نخواهند شد. ممکن است گوشهگیری و سکوت پیشه کنند یا به دنبال کار و زندگی خود بروند. اصلاحطلبان در عرصه سیاسی که ارتباط با حاکمیت پیدا میکند، هیچوقت، تاکید میکنم هیچوقت وارد فاز براندازانه نخواهند شد. آقایان خیلی تلاش کردند و به ویژه در طول این سه سال تلاش مضاعفی صورت گرفت تا اصلاحطلبان را به براندازی بکشانند چون میدانستند اگر اصلاحطلبان وارد این فاز شوند به راحتی آب خوردن از بین خواهند رفت. اما اصلاحطلبان وارد این دام نشدند. ما شدیدترین انتقادات را داریم و آنها را عنوان میکنیم. اما این انتقادات را به نظام نسبت نمیدهیم، چون فکر میکنیم این نظام برآمده از خواستههای ملی مردم این کشور است و همه ما برای تحقق این نظام زحمت کشیدهایم. ما حاضر نیستیم به همهچیز پشت پا بزنیم تنها به این دلیل که یک عده خاص، این نظام را به انحراف کشاندهاند. اصل این نظام مال ماست و از آن دفاع میکنیم و برای اصلاحش هم تمام تلاشمان را خواهیم کرد. هرچند عدهیی تلاش میکنند بگویند نظام یعنی این فرد یا این نهاد ولی به نظر من نظام یعنی آرمانهایی که مردم برای آن انقلاب کردند و به هیچ فرد و گروهی وابسته نیست که رفتن او باعث تضعیف نظام شود.
فرض میکنیم دوباره اصلاحطلبان بتوانند دولت را در دست بگیرند و در بهترین شرایط مانند سالهای ۷۸ تا ۸۲، مجلس را نیز در دست داشته باشند. با در نظر گرفتن همه شرایط و ساختارهای حکومتی موجود، فکر میکنید کاری میتوانید انجام دهید یا باز هم همان اتفاقاتی که در هشت سال دولت اصلاحات افتاد تکرار خواهد شد؟
در آن صورت همهچیز تغییر خواهد کرد. شرایط امروز با دوران اصلاحات اصلا قابل مقایسه نیست. شما تصور کنید در سال ۷۶ جنبشی شکل گرفت که در واقع یک «غافلگیری ناخواسته» بود. چون نه اصلاحطلبان و نه حاکمیت انتظار چنین چیزی را نداشتند. بعد از آن هم ۱۶ سال تجربیات عظیم انسانی و اجتماعی را هم ما و هم حکومت داشتهایم. فراز و نشیبهای فراوان، دعواها و آشتیها و همکاریها و قهرها داشتهایم. من معتقدم آنچه که شما فرض گرفتید بالاخره اتفاق خواهد افتاد و این اتفاق زمانی که روی دهد یک خواسته آگاهانه از طرف جامعه، حاکمیت و اصلاحطلبان خواهد بود. چون این اتفاق آگاهانه خواهد بود، حتما مقتضیات آن هم رعایت خواهد شد. یعنی مثلا درباره آزادیهای مدنی که وجود داشت، این آزادیها حتما دوباره تحقق پیدا خواهد کرد اما هم حاکمیت و هم اصلاحطلبان با تجربهیی که از برخی تندرویها و نتایج آنها دارند، خطوط قرمزی که طرف مقابل را تحریک میکرد، رعایت خواهند کرد. بنابراین اتفاقی که خواهد افتاد برخلاف اتفاق ۱۶ سال پیش که ناخواسته بود، اینبار به صورت آگاهانه و خواسته شده خواهد بود.
یعنی مشکل اصلاحات در رعایت نکردن خطوط قرمز بود و از سوی مقابل مشکلی در آینده ایجاد نخواهد شد؟
جامعه ما عوض شده و اصلاحطلبان تجربیات زیادی کسب کردهاند. من معتقدم ما در طول دو دهه گذشته یک انقلاب اجتماعی بزرگ داشتهایم. و این انقلاب آثار و تبعات خود را لامحاله در همه بخشها و از جمله حاکمیت خواهد گذاشت و حتی اصلاحطلبان را هم مجبور به بازبینی در رفتارهای خود خواهد کرد. درست است که ما در طول چند سال گذشته با هجمه همهجانبه به همه مظاهر این انقلاب روبهرو بودهایم اما به نظر من دست و پا زدن از روی ناچاری بوده است. شما مطمئن باشید که اگر طرف مقابل به این عقلانیت برسد که با این شیوه دیگر کشور قابل اداره کردن نیست و نیاز به حضور اصلاحطلبان هست، و این امکان فراهم بشود که اصلاحطلبان یا هر نیروی وطنپرست و دلسوز دیگری با امکانات و قوا و خرد جمعی خود وارد عرصه بشوند، نه اینکه طرف مقابل برای ما تعیین کند که چه کسی و چگونه وارد انتخابات شود، ما یک مرحله بسیار مهم در توسعه ایران را پشت سر خواهیم گذاشت. چون ما مردم فهیم و نخبگان فکور و درد آشنایی داریم که از همه تجربیات گذشته برای آینده استفاده خواهند کرد.
این وعدهها مربوط به زمانی است که به گفته شما، امکان حضور اصلاحطلبان بدون اعمال نظرهای فرادستی، موجود باشد. در شرایط فعلی واقعیت فضای سیاسی این است که شما فعلا امکان این کار را ندارید. با این حساب ترجیح میدهید با گزینههای حداقلی وارد انتخابات شوید تا فقط در عرصه سیاسی باقی بمانید یا همچنان به گزینهیی به عنوان نماینده خواستههای حداکثری اصلاحطلبان فکر میکنید؟
در اینجا چند نکته وجود دارد. اول اینکه اصلاحطلبان حضور در قدرت به هر قیمتی را دیگر قبول ندارند. زمانی استراتژی بخشی از اصلاحطلبان این بود و از زمان مجلس هفتم این نظر مطرح شده بود و همواره در میان اصلاحطلبان مورد مناقشه بود اما امروز دیگر همه به این نتیجه رسیدهاند که به هر قیمتی نباید به دنبال حضور در قدرت باشیم. نکته دوم این است که اصلاحطلبان «انتخابات» را شاخص مهمی برای دموکراسی و حضور در قدرت میدانند. یعنی دوست ندارند با روشی غیر از روش انتخابات وارد قدرت شوند. مثلا لابی کردن با حاکمیت و مثلا توافق بر سر اینکه این بخشها دست ما باشد و آن بخشها دست شما باشد، یا اینکه امور اجرایی دست فلان گروه باشد و مجمع تشخیص دست شما باشد یا طرحهایی از این دست حتی اگر امکانش هم موجود باشد، در برنامههای اصلاحطلبان جایی ندارد. چون معتقدند که باید با رای مردم سر کار بیایند. اما مساله بعدی که وجود دارد، این است که انتخابات استاندارد یک سری شاخص دارد. این شاخصها هم باید نمود عینی داشته باشد و نمیتوان با قول و قرار نسبت به وجود این شاخصها ابراز اطمینان کرد. اینکه مثلا من به شما قول بدهم انتخابات خوب برگزار شود تضمین مناسبی برای برگزاری یک انتخابات استاندارد نیست. برای پذیرش این قولها یکسری مسائل باید قبل از وعده دادن خودشان را نشان دهند. من اصلا قصد ندارم وارد محتوای انتخابات سه سال قبل و مسائل مربوط به آن شوم، اما بالاخره ما از این انتخابات یک تجربه داریم، آن انتخابات موجب شده که بخشهای عمدهیی از جریان اصلاحات زندانی شوند و دچار گرفتاریها و محدودیتهای بسیار سنگینی شوند. بنابراین برای اینکه ما بخواهیم از انتخابات آینده حرف بزنیم، ابتدا باید نتیجه عواقب آن انتخابات مشخص شود.
اما آقای خاتمی گفته بود که ما گذشت میکنیم.
اینکه اصلاحطلبان میگویند ما گذشت میکنیم به این معنا نیست که حافظه خود را پاک میکنیم و میگوییم همه چیز گل و بلبل است. بلکه ما میگوییم گذشته برای ما عبرت است و میخواهیم به آینده نگاه کنیم. ما گذشته را به چشم عبرت نگاه میکنیم و نگاه انتقامگیرانه و کینهتوزانه نداریم. اما حرفمان این است که شما در انتخابات قبل یکسری هزینهها را به ما تحمیل کردید. البته من معتقدم بخش عمده هزینهها به ملت تحمیل شد. ولی به هر حال بخشی از این هزینهها هم به اصلاحطلبان تحمیل شد. این اراده باید نشان داده شود که میخواهند این هزینهها را جبران کنند. بنابراین برگزاری انتخابات آزاد، به این معناست که قبل از فرا رسیدن روز انتخابات فضایی حاکم شود که همه احساس کنند میتوانند حضور تاثیرگذار داشته باشند و رای مردم هم محترم است.
در فضای کنونی و مشخصا انتخابات ریاستجمهوری همه اصلاحطلبان منتظر فراهم شدن چنین فضایی هستند؟ آیا وحدتی که از آن سخن گفتید، در این شرایط هم وجود دارد؟
بخشهایی از جریان اصلاحات به شرایط خوشبین هستند. اما گذر زمان در حال تبدیل کردن این خوشبینی به بدبینی است. من خبر دارم برخی از دوستانی که داشتند خودشان را برای شرکت در انتخابات آماده میکردند، با رصد کردن فضا دارند یکی یکی کنار میکشند. برای اینکه احساس میکنند بالاخره سرمایهیی در میان ملت دارند و نمیخواهند این سرمایه و اعتبار را به آسانی از دست بدهند. همه اینها امید داشتند که جریان مقابل بر سر عقل بیاید و میدانهایی را باز کند، اما هرچه جلوتر میرویم، میبینیم نه تنها میدان باز نمیشود بلکه بستهتر هم میشود. بنابراین کسانی که عرق ملی دارند و به دنبال منافع ملی هستند و در عرصه انتخابات منافع شخصی خود را جستوجو نمیکنند، احساس میکنند این میدان جای بازی آنها نیست و کنار میروند.
فکر میکنید تغییر قابل ملاحظهیی در رفتار سیاسی جریان مقابل اصلاحات صورت پذیرد یا همچنان اصلاحطلبان بیرون از عرصه خواهند بود؟
من باز هم میگویم باید ابتدا نشانههای یک انتخابات آزاد حس شود. این هم در حد سخنرانی و قول و حرف فایده ندارد و باید در عمل خود را نشان دهد. به نظر من اصلاحطلبان بر اساس شرایطی که وجود دارد میتوانند در تاکتیکهای چندگانهیی که دارند، نحوه حضور خود را در انتخابات مشخص کنند. اما اگر شرایط مثل همین وضعیت امروز باشد، اصلاحطلبان هیچ رغبتی برای شرکت در انتخابات ندارند. حالا باید منتظر باشیم و ببینیم در آینده چه تغییر و تحولاتی در کشور اتفاق خواهد افتاد.
با این توضیح شما، امکان حمایت اصلاحطلبان از یک گزینه معتدل اصولگرا که اخیرا چندبار توسط برخی افراد پیشنهاد شده، منتفی است؟
این تصور خیلی سادهانگارانه است که ما از یک کاندیدای اصولگرا ولو معتدل حمایت کنیم. عدهیی از دوستان تصور میکنند که همه مشکلات ناشی از آقای احمدینژاد است و اگر او برود همهچیز درست میشود. البته من منکر این نیستم که سلیقهها و نحوه مدیریتها در کشور تاثیرات مهمی دارد، اما تغییر اساسی با تغییر یک رییسجمهور شکل نمیگیرد.
در واقع علاوه بر تغییر فضا منتظر تغییر سیاستهای فرادستی هم هستید. این تغییر را چگونه احساس خواهید کرد؟
ببینید سیاستی که از آن حرف میزنیم این بود که میگفتند اگر حاکمیت یکدست باشد و همه قوا یک خط و هماهنگ باشند، همهچیز درست میشود. اینها میگفتند همه مشکلات از اینجا ناشی میشود که درون مجلس عدهیی یک حرف میزنند، در دولت حرف دیگری زده میشود و سایر نهادهای حاکمیتی نظر دیگری داشتند. اینها میگفتند اگر همه یکدست شوند مشکلات حل میشود و همین کار را هم کردند. اما سیاست آنها امروز شکست خورده است و در عین حال همچنان برخی آقایان این شکست را قبول ندارند. بلکه میگویند سیاست یکدست کردن حاکمیت سیاست خوبی است و احمدینژاد نتوانسته مجری خوبی برای این سیاست باشد. اینها به دنبال آوردن یک چهرهیی بهتر از احمدینژاد برای سیاست یکدستسازی حاکمیت هستند.
با این حساب میتوان گفت ورود اصلاحطلبان به عرصه حاکمیت از ابتدا اقدامی بینتیجه بوده است؟
من درباره شرایط امروز صحبت میکنم. در سال ۷۶ چنین شرایطی وجود نداشت اما بعد از روی کار آمدن دولت اصلاحات یک استراتژی جدید از طرف مقابل اتخاذ شد، این استراتژی به تدریج پرورش پیدا کرد و تکمیل شد تا اینکه در سال ۸۴ به بار نشست. اینها به این سادگی حاضر نیستند سیاستهایی را که اجرا کردهاند تغییر بدهند. تا زمانی که این سیاستها تغییر نکند، چه یک اصلاحطلب رییسجمهور شود، چه یک محافظهکار، چه تندرو و چه معتدل، نهایتا در حد خیلی مختصر، اوضاع تغییر خواهد کرد. اما اگر سیاستها تغییر کند آن وقت بحث دیگری است. ممکن است سیاستها واقعا عوض شود، ولی آقایان بگویند ما با شما چند نفر مشکل داریم و روی شما حساسیت وجود دارد و نمیخواهیم شما چند نفر بیایید. اگر ما بدانیم سیاستها تغییر کرده است، هیچ مشکلی نداریم. اگر ما مانع تغییر سیاستها هستیم حاضریم کنار برویم. ما میگوییم اگر سیاستها عوض شود و انتخابات آزاد برگزار شود و در آن انتخابات همین آقای احمدینژاد هم به عنوان رییسجمهور انتخاب شود، همه در چارچوب قانون میپذیریم. اما اصل جای دیگری است. اصل این نیست که حسن بیاید یا حسین بیاید. امروز اگر این سیاستها تغییر نکند، حتی اگر برای کاستن از فشارهای خارجی اجازه بدهند شاخصترین چهره اصلاحطلب هم وارد انتخابات شود و پیروزیاش را هم اعلام کنند، باز هم چیزی تغییر نمیکند و همین جنگ و دعواها بلکه شدیدتر از قبل ادامه خواهد یافت.
با این حساب دوباره به همان نقطه ابتدای بحث میرسیم. یعنی اینکه اصلاحطلبان توان تغییر شرایط را ندارند و شرایط باید از محل دیگری تغییر کند و اگر این تغییر در محل خودش صورت بگیرد، یک نیروی اصلاحطلب یا حتی نیروی غیر اصلاحطلب میتواند اوضاع را بهتر کند. در واقع بهتر شدن اوضاع از دست شما خارج است و راهی هم برای تغییر اوضاع ندارید و باید امیدوار باشید که سیاستها تغییر کند.
برخی از دوستان تصور میکنند که اگر در حاکمیت نباشیم هیچگونه اثرگذاری نخواهیم داشت. اما اینطور نیست. با این اوضاع و احوال که فعلا در کشور هست، تحریمهای شدید بینالمللی، مشکلات اقتصادی، تورم، بیکاری و در مجموع وضعیت حاد و خاصی بر کشور حاکم شدهاست. در این شرایط ما نمیتوانیم با دعوا برای تغییر سیاستها تلاش کنیم. ما روی مواضع خود ایستادهایم اما در این شرایط مواضع خود را با زور و فشارهای غیرعادی نمیخواهیم محقق کنیم. ما معتقدیم ارتباطمان با بدنه جامعه باید برقرار باشد که هست، معتقدیم باید سازماندهی وجود داشته باشد که دارد، معتقدیم باید همه امکانات را برای اداره کشور، آماده و مهیا کرد که این کار شده است. ما معتقدیم هیچ قدرتی در بلندمدت نمیتواند در برابر اراده قوی ولی مسالمتآمیزی که داخل کشور وجود دارد و روزبهروز هم قویتر میشود، مقاومت کند. به عقیده من اوضاع درون حاکمیت هم امروز نسبت به سه سال قبل خیلی فرق کرده است. آنهایی که آن زمان قهاریتشان بر همه غلبه میکرد امروز دیگر آن قدرت را ندارند، نه به دلیل اینکه فقط نمیتوانند بلکه درون خودشان به لحاظ توجیه فکری هم به مشکل خوردهاند. ما توانایی این را داریم که در یک تعامل سازنده و مثبت و نه یک تعامل خشونتگرای براندازانه، این تغییرات را به تدریج نهادینه کنیم و حتی بتوانیم سیاستهای بالادستی را نیز به تدریج تغییر دهیم.
این تغییر تدریجی ممکن است تا قبل از انتخابات سال آینده به نقطه مطلوب شما برسد؟
ممکن است این تغییرات در انتخابات پیش رو حاصل نشود و هنوز ما نشانهیی از آن ندیدهایم. اما این اطمینان را داریم که تغییرات در آیندهیی نهچندان دور خودشان را نشان خواهند داد.
میتوانیم از مجموع حرفهای شما اینطور نتیجهگیری کنیم که اصلاحطلبان وقتی به عرصه برمیگردند که اگر کاندیدای آنها رییسجمهور شد، دیگر تدارکاتچی نباشد؟
نه، ما میگوییم اصلاحطلبان زمانی میآیند که انتخابات آزاد باشد. وقتی انتخابات آزاد با مقدمات و مشخصاتی که گفتیم برگزار شود، معنایش این است که سیاستهای اصلی تغییر کرده است. وقتی این سیاستها عوض شود حتی لزوم و تاکیدی نداریم که حتما یک اصلاحطلب رییسجمهور شود. بلکه یک اصولگرای عاقل هم میتواند وضعیت مملکت را سر و سامان دهد. ما هیچوقت نگفتهایم یا ما یا هیچکس! اصلا هدف اصلاحطلبی نهادینه کردن مردمسالاری است، خواه ما رییسجمهور باشیم و خواه نباشیم. هدف برگزاری انتخابات آزاد است. برگزاری انتخابات آزاد یعنی اعلام عملی تغییر سیاستها و یعنی همه چیز و همه کس در چارچوب قانون.