یزدفردا

عيد
الله اكبر از لحظاتي كه عيد شد
برپا كنيد بانگ صلاتي كه عيد شد

شكرانه قبولي يك ماه صبر سبز
آماده شد بساط زكاتي كه عيد شد

از ربناي خيس همان روز اولش
مي شد شنيد اين نغماتي كه عيد شد

شعر دعاي تو كه به سمت خدا وزيد
جاري شد از زبان، كلماتي كه عيد شد

از يمن آشنايي "پرواز" و "آسمان"
پر شد زمانه از بركاتي كه عيد شد

با ديدنت توازن منظومه ها شكست
سر زد دوباره آن حركاتي كه عيد شد

لبخند مي زدي كه زمين گيج شد، نشست
سر به هوا شد آن لحظاتي كه عيد شد

با تو ورق كه خورد كتاب قطور عمر
آمد دوباره تا صفحاتي كه عيد شد

گويا فرشتگان به حسودي عطر تو
افشانده اند اين نفحاتي كه عيد شد

با ندبه خوانده اند دو چشمان خيس من
آنقدر بي صدا دعاي سماتي كه عيد شد

بفرست با تمام اميدت به روز وصل
بر روي ماه خود، صلواتي كه عيد شد