زمان : 14 Mordad 1391 - 11:23
شناسه : 55233
بازدید : 8389
گذری برمشاغل زنان روستائی درقدیم گذری برمشاغل زنان روستائی درقدیم محمد رضا قانع عزآبادی

یزدفردا: محمد رضا قانع عزآبادی:و باز اگر برگی دیگر از اوراق کتاب زندگانی پیشینیان خود را ورق بزنیم و درصفحه صفحه رنج و زحمت آنان به دقت بنگریم متوجه می شویم که مادران ما علاوه بر وظیفه مادری درهمه زمینه های اقتصادی ، اجتماعی ، فرهنگی ، مذهبی و... نقش فعال و موثری داشتند .

درجوامع روستائی زن دوشادوش مرد همراه و همیار تلاش ها و سختی های او بود. یزدی ها قدیم معتقد بودند زن ومرد باید دست در دست هم زندگی خود را بسازند وضرب المثل "زن کاری ومرد کاری ، تا بگردد روزگاری "مویداین اعتقاد است .

زنان قدیم درروستا علاوه برپخت وپز ، شست و روفت ، دوخت و دوز  و بچه داری وبسته به نوع شغل همسران خود به فعالیت های دیگری نیز مشغول بودند

صبحگاهان قبل از طلوع آفتاب مادران ما (که خدای همه آنان را رحمت کند) کار شست و روفت را از بیرون خانه آغاز می کردند و آن را ثواب و موجب برکت می دانستند ، جلو درب خانه را جاروب و با مقدار اندکی آب ، آب پاشی می کردند.حتی بعضی ها برای این عمل خود چله داشتند یعنی برای رسیدن به حاجت خود چهل روز قبل از طلوع آفتاب جلو درب منزل خود را آب و جارو می کردند

سپس کارها دیگر آغازمی شد درخانه یک مرد کشاورز که لاجرم دامدار هم بود زنان روستائی وظیفه تیمارگاو وگوسفندان و مرغ و طیور را نیز عهده داربودند همه این وظایف به خاطردردسترس نبودن آب با مشکل دوچندان همراه بود کشیدن آب ازچاه ، شستن کاه و شلغم و چغندرعلوفه ای برای دام ها ، جمع کردن فضولات آنان و خشک نمودن آنها به منظور تامین سوخت مورد نیاز ازجمله این وظایف بود.

بعضا زنان دوشیدن شیر و به ثمر رساندن آن ازجمله بستن ماست و پنیر را نیز به عهده داشتند

تهیه غذا و پخت نان نیز به علت نبود موادسوختنی دشوار بود  خمیر کردن آرد از جمله کارهای صبحگاهی یک زن روستائی محسوب می شد ، ساعتی بعد باید آن را "ورز "می داد و چاشتی دیگر موقع آتش کردن تنور یا شعله ورنمودن اجاق برای پخت نان بود .

مادران ما درکنار همه این وظایف ومسئولیت ها به کارهای دیگری نیز اشتغال داشتند چون دراستان ما پنبه کاشت می شد زنان کار پشم ریسی وتبدیل پنبه به نخ  وکار شعربافی یعنی تبدیل نخ به پارچه را نیز انجام می دادند وتمام این مراحل با ابزار ووسایل ابتدائی وساده صورت می گرفت که نیروی محرکه آن بازوی شیرزن روستا بود

 

چرخ ریسان اچتماع زنان آبادی درشبانگاهان بود که دریک حلقه روی درروی هم ودرپشت چرخ گردون به نخ ریسی مشغول بودند وکلافه نخ را برروی ماسوره می پیچیدند این اجتماع یکی از مهمترین پاتوق های زنانه محسوب می شد وبه عبارتی تمام کارکردهای پاتوق های تابستانی که درنوشته قبلی به آن اشاره کردم به صورت تخصصی برای جنس اناث قابل تعمیم است . چرخ ریسان محل شکل گیری وانتقال فرهنگ ها ، خرده فرهنگ ها ، آداب ورسوم ازجمله فکلورها ، لالائی ها ، متل ها ، ضرب المثل ها و... بود

دربیشتر خانه ها کارچاله ای یا همان دستگاه تبدیل نخ به پارچه نیز دیده می شد وزنان دروقت فراغت به وسیله نخ ، پارچه می بافتند " کرباس " نام پارچه ای بود که بیشتر درآبادی ما بافته می شد

.چادرشب ، حرمی ، دستمال ، لنگ وشال از دیگر بافته های زنان روستائی دریزد به شمار می رود

بعدهاکه قالیبافی نیز به روستای ما راه یافت وبه سرعت مورد استقبال زنان آبادی قرارگرفت وکارگاه قالیبافی یکی پس ازدیگری درمنازل برپا شد .

البته زنان روستائی درانجام کارهای کشاورزی اعم از کاشت ، داشت وبرداشت محصول نیز مشارکتی فعال داشتند .

یکی ازمهمترین وظایف زنان ودختران روستا دربخش کشاورزی درآن روزگاران گرفتن "سن گندم "بود درآن ایام که هنوز سموم دفع آفات دردسترس نبود ومردم قوت سال خود که همانا گندم وجو بود را خود بایستی به عمل آورند .مزارع گندم با حمله نوعی آفت یا حشره ای به نام "سن" روبرو می گشت واگر با این حشره مقابله نمی شد سن گندم تمام خوشه را می خورد ودرخوشه جز کاه چیزی باقی نمی گذاشت ولذا زنان وظیفه داشتند با گرفتن این حشره آنان را معدوم کنند و واقعا کار سخت وطاقت فرسائی بود

وظیفه خطیر بچه داری نیز درآن روزگاران عاری از بهداشت وپزشک و دارو سختی های خاص مربوط به خود راداشت .مادری می گفت 13 بار زایمان کردم وبچه هایم را تا دو سالگی بزرگ می کردم ولی همینکه به قول معروف می بایستی ازگربه گیری خارج شوند دچار اسهال یا بیماری های متداول آن روز می شدند وازکفم می رفتند .او با گریه افزود درهیچ قبرستانی از قبرستانهای آبادی و سایر آبادی های منتهی به شهر نیست که من پاره ای از پاره های تنم را دفن نکرده باشم .او ادامه داد 7 پس و3 دختربچه ام ازدنیا رفتند وحالا می فهم که همه این مصیبت ها به علت کمی اطلاعات ودانش وتوجه به خرافات ازیکسو وعدم دسترسی به دارو وپزشک ازسوی دیگر بود .

خدای رحمت کند آن مادرخسته دل آهی کشید وگفت چه بگویم مادر آن روزهای تاریک وظلمانی که الهی هرگز پشت کوه طلوع نکند .نه برقی بود ونه هیزمی دراجاق برای روشنی ، اگر می خواستی جوشانده ای به بچه بدهی ساعاتها با خاروخاشاک بایستی دست وپنجه نرم کنی تا اتشت شعله ورگردد.وعاقبت جوشانده ای که آیا افاقه کند یا نکند .

ان مادرافزود به یاد دارم که می گفتند فلان کس درتاریکی شب می خواسته طفل خود را قنداق کند ولی درظلمت شب به جای انکه پای بچه را درقنداق بپیچد سر اورا قنداق کرده ونزدیک بوده بچه خود را خفه نماید .