یزدفردا "سعید دهقان مروست:یادم می آید که چند دهه آنطر ف تر که سیاست بازی توی هر سوراخ سنبه ای سرک می کشید به این ضرب المثل سعدی هم گیر می داد که بوی سازش و سازش کاری می دهد.و مخاطب سیاست زده هم فکر می کرد که ای بابا این سعدی هم چقدر سازش کار و محافظه کار تشریف داشته اند و بعدش هم هزار قس و قافیه که گویی دوره سعدی هم مثل دوره جنگ سرد با دو جناح چپ و راست روبرو بوده است و مثلا عده ای سوپر انقلابی دو آتشه و عده ای دیگر راست افراطی بوده اند, و سعدی هم لابد ایدئولوگ جناح راست ...
بوده است.جالب این جاست که گاهی وقت ها هم از لج سعدی هم که شده بود با تجاوز به این ضرب المثل آن را تغییر داده و می گفتند :"زمانه با تو نسازد تو با زمانه ستیز".
اکنون که بعد از تغییر و تحولات دو دهه اخیر روشنگری ها و نوآوری هایی صورت پذیرفته و سیاست هم توانسته است کمی گرد و غبار سر و صورت خود را بتکاند وپس از خانه تکانی نفسی تازه چاق کند و همین طور حوزه های دیگر علم و اندیشه مانند روانشناسی ٬فرهنگ ٬اقتصاد ٬ جامعه شناسی و غیره مرزهای خود را تا حدودی شفاف سازی کنند و دیگر حاضر نیستند به سادگی چند دهه پیش پایشان را از گلیم خودشان درازتر کنند٬ اظهار نظر شکل واقعی تر و تجربی تری را به خود گرفته است.
حالا برگردیم به این ضرب المثل .کتاب های روانشناسی خانوادگی امروزی که مورد استقبال هم قرار گرفته است بر مبنای اکتشافاتی شکل گرفته است که در فرهنگ بومی ما ایرانیان نیز ریشه دارد .یکی از این اکتشافات این پند روانشناسی است که اگر نمی توانی دنیا را در راستای هدف های خود تغییر دهی می توانی خود را بر پایه واقعیات بیرونی تغییر دهی.خوب این حرف و حدیث همین ضرب المثل فارسی خودمان است که شسته و رفته و در قالب وزن ذوق پسند ارائه شده است. و اتفاقا هم همین طور است.انسان نیاز هایی نا محدود دارد در حالی که منابع محدود می باشند . از طرف دیگر هر انسانی از نظر توانمندی های جسمی و هوشی و محیطی از ظرفیتی محدود برخوردار می باشد . ضمن این که نرسیدن به اهداف سرخوردگی و در نتیجه افسردگی یا پرخاشگری را توی کاسه آدم می گذارد و همینطور که ثابت شده است ریشه بسیاری از بیماری های جسمی و روانی همین احساس سرخوردگی می باشد.اگر تفکری نیرومند به یاری انسان نشتابد وی به زودی از پای در می آید.یکی از این جنبه های فکری پذیرفتن تغییر خود بر پایه واقعیات و امکانات موجود می باشد و نه لجبازی و بچه گرایی و قهر کردن از زندگی.البته جایگاه قهرمانان و سازندگان و تغییر دهندگان حالتی دیگر دارد. این شخصیت ها با کشف توانایی های خود و پرورش آن ها و تمرکز بر قابلیت های خود به چنان اهرمی تبدیل شده اند که می توانند خیلی ازبارهای سنگین علمی و اجتماعی را یک تنه جابه جا کنند.ولی یادمان باشد که از نظر توزیع آماری هوش و امکانات همه نمی توانند در گروه نوابغ قرار گیرند٬ گرچه هر گاه فردی از همین حداقل توانایی های خود حداکثر استفاده را به عمل آورد خود یک قهرمان و نابغه ولو در سطح فردی خود می باشد.این رشته سر دراز دارد .