زمان : 07 Mordad 1391 - 19:01
شناسه : 54853
بازدید : 8583
محمدرضا مشکیان، در نود و یکمین سال زندگی، آفتاب عمرش غروب کرد محمدرضا مشکیان، در نود و یکمین سال زندگی، آفتاب عمرش غروب کرد محمد رضا شوق الشعراء

یزدفردا :محمد رضا شوق الشعراء:سال 1355 وقتی تنها پس از دو ساعت حضور از دبیرستان امیرکبیر در رفتیم و بجای رشته ادبی، رشته ساختمان را انتخاب کردیم و وارد هنرستان در حال ساخت «ملک زاده» شدیم، بعد از تابلوی «بنیاد یزد» و درختان کاج و استخر آبی که جلوی یک ساختمان آجری قدیمی قرار داشت، شخصیتی موقر و متین با موهای سپید جذبمان کرد، بعد از مرحوم قمی، که در کسوت مدیر مدرسه راهنمایی صالحی زاده، جذبه و شخصیت بزرگ و عجیبی داشت، اینک دوباره با جذبه و شخصیت بزرگتری آشنا می شدیم. مشکیان، مردی ضعیف اندام و لاغر با موهای سپید
شبانه رشته ساختمان رفته بودیم، جایی که افراد بزرگتر و تنومند و «گردن کلفت» گاه زن و بچه دار هم درس می خواندند و همکلاس و هم هنرستانی ما بودند، و اما وقتی صف تشکیل می شد و هنرجویان رشته های مختلف هنرستان سرصف می ایستادند، و مشکیان وارد می شد، «بو» از هیجکس در نمی آمد و سکوت سنگینی همه جا را فرا می گرفت و این تاثیر شخصیت و جذبه مشکیان بود. مدیری «آهنین» که شیوه مدیریت و تربیت و سخن گفتن با نسل جوان را بلد بود و اما ...
مکانی که الان ساختمان شهرداری منطقه یک یزد و در اختیار شهرداری یزد است، دفتر کار مشکیان و دفتر بنیاد یزد بود و از دفتر مدیریت هنرستان جدا بود و اما او از دور بر هنرستانی که با کمک هنرجویان رشته ساختمان ساخته می شد نظارت داشت. هنرستان ملک زاده ( هنرستان انقلاب) شاید اولین ساختمان بتونی در یزد بود، که در دومین سال شروع بکار، دبیرانی سخت کوش، با همراهی مشکیان، سعی در پرورش نسلی برای فردای ایران داشتند.
در طول سالهای تحصیل، معدود معلمانی بودند که تاثیر عمیق و زیادی بر ما گذاشتند، و در یک مقطعی و برای یک مدت کوتاه، مشکیان نیز «معلم» ما بود و این معلم بودن باعث می شد تا هرگاه او را می دیدیم بعنوان «شاگرد» به او ادای احترام کنیم.
بعد از انقلاب و تا سالهای سال  او را ندیدیم و از او بی خبر بودیم، تا دادگاه «شب بخیر رئیس جمهور» که او  عضو هیئت منصفه بود و نامه و یادداشتی با خود داشت که در بعد از دادگاه به ما نشان داد، یادداشت رضایت «سید محمد خاتمی»، و گفت که خاتمی راضی به برگزاری این دادگاه نبوده و گفت که آمده بوده است تا رضایت دیگر اعضاء هیئت منصفه را برای تبرئه جلب نماید و ...
در این سالها، مشکیان پیر و خمیده تر با «عصا» به بعضی از مجالس می آمد و بعبارتی او را می آوردند. بیشتر در تنهایی آپارتمان کوچکی که داشت با «تنهایی» سر می کرد. مشکیان یک «پسر» و یک «نوه» داشت که از او دور بودند و این خواست و جبر روزگار بود و قضاوت در این رابطه سخت مشکل است.
محمد رضا مشکیان، عمر طولانی مفید و خاطرات بسیار ارزشمندی داشت از نود سال تاریخ یزد و ایران، که اگر جایی «بدرستی» بازگو و نوشته نشده باشد، فرهنگ یزد تا سالهای سال چیزی در خود کم خواهد داشت. در همه این سالها در جستجوی بهانه ای بودیم تا با او به صحبت بنشینیم و چند بار هم قرار گذاشتیم، و عجب شاگرد بدقول بی وفایی بودیم، شاگرد بازیگوش تنبلی که فرصت بزرگی را از دست داد، فرصتی که دیگر هیچگاه بدست نخواهد آمد و اینک ما مانده ایم و یک افسوس خیلی خیلی بزرگ!
محمدرضا مشکیان فرهنگی سیاستمداری بود که آلوده سیاست و پست و منصب های سیاسی نشد، و نیمه پنهان او همچنان برای مردم و دوستانی که او را می شناختند پنهان ماند.
خدایش او را که دلسوز مردم و فرهنگ بود بیامرزد. آمین
درگذشت محمد رضا مشکیان را به جامعه فرهنگی یزد تسلیت می گوییم.