«حامیانی که منتقد شدند» این پدیدهای است که محمود احمدینژاد با آن مواجه است و دولت اصولگرایش در حالی انتقادات متعددی را متوجه خود میبیند که چهرههای طیف رقیب ترجیح شان این است که تماشاگر و شنونده انتقادات اصولگرایان از دولت باشند.
حال این سؤال مطرح است که «چرایی چنین شرایطی در چیست» و آیا میتوان گفت که «ضعفهای آشکار دولت از حد معمول فراتر رفته است» و به همین دلیل آنهایی که برای ریاست جمهوری احمدینژاد تحرکات زیادی از خود نشان داده بودند، حالا تبدیل به منتقدانی شده اند که تندترین نظرات را علیه او مطرح میکنند، به طوری که در میان منتقدان به «منتقدین سرسخت احمدینژاد» معروف شدهاند.
همچنین بحثی که این روزها مطرح میشود، این است که در یکسال باقی مانده باید چه کرد و در قبال اشکالات احتمالی دولت چه تدبیری اندیشید؟ آیا می توان در مدت زمان کم باقی مانده پایانی برای چالش های موجود بین دولت و چهره های برجسته اصولگرایی متصور بود؟ و "آیا"های دیگری که این روزها به عنوان سوال های اصلی در ادبیات سیاسی جایگاه ثابتی را به خود اختصاص داده اند.
عباس سلیمی نمین یکی از چهره هایی است که به آنها «حامیانی که منتقد شدند» اطلاق می شود. وی درباره روش دولت و کارنامه ای که از خود به جای گذاشته است، با تاکید بر اینکه "دولتیها در میانه راه دولت نهم به این فکر افتادند که بلکه به نوعی بتوانند موقعیت خود را تمدید کنند و بر همین اساس همه فکر و توان خود را به کار گرفتند تا به این هدف خود برسند. طبیعی بود که آنها با این ذهنیت نتوانند هدف اولیه خود را اولویت قرار بدهند و به همین دلیل رفتارشان تغییر کرد" به پرسش های عصرایران در همین رابطه پاسخ می گوید:
دولت احمدینژاد انتقادات زیادی را متوجه خود میبیند، چرایی این همه نقد شدن را در چه چیزی میبینید؟ اینکه دولت، دولتی است که منتقدان بیشماری دارد و حتی حامیان گذشته خود را هم در مقام منتقد یا حتی میتوان گفت مخالف میبیند، امری است که هیج کس نمیتواند انکارش کند. به همین دلیل دولتیها باید به این فکر باشند تا پاسخهایی منطقی به سؤالات موجود بدهند تا بتوانند اذهان عمومی را قانع کنند، چرا که اگر اینطور نشود، شرایط روز به روز دشوارتر خواهد شد و هم دولتمردان خود را همچنان زیر سوال خواهند دید و هم جامعه و البته مردم مشکلات و محدودیتها را باید تحمل کنند و هم برنامههای اصولی و راهبردی کشور زیر سایه حاشیههای بیاثر خواهد رفت.
«و هم برنامههای اصولی و راهبردی کشور زیر سایه حاشیههای بیاثر خواهد رفت.» یعنی بایدها و نبایدها زیر سایه حاشیه هستند؟ ببینید! در حالی مشکلات خودنمایی میکند ، همه درگیر چالشهای مختلفی هستند و برنامههای کشور با سرانجام مناسبی مواجه نمیشوند که دولت فعلی با شعار عدالت و مهرورزی از مردم رای گرفته بود.
اما مشاهدات موجود و اتفاقهایی که در این چند سال افتاده نشانگر این مساله است که آنها نتوانستند حتی ذرهای از وعدههای خود را عملی کنند. این شرایط زمانی مهم تلقی میشود که به یاد بیاوریم که احمدینژاد با حمایت همه جانبه اصولگرایان توانست در سال ۸۴ رای لازم را برای رفتن به خیابان پاستور به دست آورد.
اصولگرایانی که حالا به سرسختترین منقتدان تبدیل شدهاند؟ اوضاع به قدری غیرقابل تحمل است که هر چهره دلسوزی سعی میکند با بازگویی نظراتش کاری کند تا شاید در بهبودی احتمالی شرایط و کاهش معضلات تاثیرگذاری مثبتی داشته باشد.
حتی حامیانی که از احمدینژاد «تحت هر شرایطی» حمایت میکردند؟ بله، حتی حامیانی که از احمدینژاد «تحت هر شرایطی» حمایت میکردند. وقتی تحرکات غیرمنطقی برای دولتیها به بدعت بدل میشود، باید هم منتظر این بود که دوستان خود را از دست بدهند.
به نظر من انتقادات چهرههای اصولگرا مهر تاییدی بر این نظریه است که دولت، دولتی است که خود را مقید به رعایت اصول نمیداند و این ذهنیت را دارد که نظراتش از هر نظری صحیحتر است.
این شرایط برای دولتی که با شعار عدالت طلبی روی کار آمده بود، وضعیتی نامطلوب است.
یعنی «عدالت طلبی» دولت را ماموریتی ناتمام میدانید؟ کارهای صورت گرفته در شهرهای کوچک و روستاها موید این قضیه است که احمدینژاد و مهرههای دولتش واقعا دغدغه رفع محرومیت از قشر مستضعف را در سر داشتند و به همین دلیل مشخص ، تاکید این است که نباید به دلیل بروز خطاهایی که اتفاقا زیاد و مهم هم هستند، این مساله را از یاد ببریم که در این چند سال برنامههای زیادی برای سطح محروم کشور تدارک دیده شده است و دقیقا به همین دلیل مشخص باید گفت که با وجود انتقادات جدی هیچ کس تجت هیچ شرایطی نمیتواند اینطور عنوان کند که در کشور عدالت به طور کامل به دست فراموشی سپرده شده است.
اما واقعا جای تاسف و تأمل است که دولتیها با برخی از ندانم کاریها موجب شدند تا کارهای خوبشان هم زیر سایه این عملکردها برود. این مساله هم ریشه در این دارد که دولتیها برداشت صحیحی از موقعیت خود ندارند و «حتما» خود و موقعیت خود را بالاتر از آنی میبینند که باید ببینند و به همین دلیل به همه دستگاهها و چهرههایی که خارج از قوه مجریه در حال فعالیت هستند، نگاهی توام به تکبر میاندازند.
غرور و تکبر؟ بله، واقعیت تلخ دولت مغرور بودنش است. این غرور تا جایی پیش رفته که من بارها در گفتگوهای مختلف اشاره کردهام که حتی آنها برای توسعه عدالت هم فقط به تواناییها و تفکر خودشان اتکا کردند و به همین دلیل نتوانستند از همه پتانسیلهای موجود در کشور برای هدف مهمی چون عدالت بهره ببرند، آن هم در شرایطی که در مقاطعی واقعا تنها دغدغهشان اجرای عدالت بود.
هر مجموعهای که دچار پدیدهای به نام غرور شود، نمیتواند همیشه در چارچوب منطق حرکت کند و به همین دلیل بارها مشاهده شده که مغروران به واسطه رفتارهای غلط و بروز ناهنجاریهای متعدد وجهه خود را مخدوش شده میبینند و خب! طبیعی است که در این شرایط نتوانند آن طور که باید به عملی کردن برنامههای خود امیدی داشته باشند.
شاید به همین دلیل است که رییس اصولگرای دولت در حالی انتقادات زیادی را متوجه خود میبیند که بیشتر منتقدان مهر اصولگرایی را بر پیشانی خود دارند.
این حالت در شرایطی برای رییس قوه مجریه پیش آمده است که با رویکردی عدالت پرور خود را در معرض رای مردم قرار داد و توانست در راس دولت قرار بگیرد، اما از زمانی که آنها دستگاه اجرایی کشور را برعهده خود دیدند، هدفشان تغییر کرد و رفتارهایی از خود نشان داد که به هیچ وجه با شعارهای اولیه همخوان نبودند و به همین دلیل است که حالا وضعیتی دشوار را در حال تجربه کردن هستند و همانطور که بارها اشاره شده، دوستان خود را در مقام منتقد میبینند.
«هدفشان تغییر کرد» را توضیح میدهید؟ واضح است که دولتیها در میانه راه دولت نهم به این فکر افتادند که بلکه به نوعی بتوانند موقعیت خود را تمدید کنند و بر همین اساس همه فکر و توان خود را به کار گرفتند تا به این هدف خود برسند.
طبیعی بود که آنها با این ذهنیت نتوانند هدف اولیه خود را اولویت قرار بدهند و به همین دلیل رفتارشان تغییر کرد تا شرایط فعلی، هم دولتیها را زیر سوال ببرد و هم آسیبهای زیادی را به مردم و جامعه تحمیل کند.
آنها به طور جدی در این فکر هستند تا پس از پایان دولت دهم بازهم در ساختار قدرت باقی بمانند که نقض صریح قانون اساسی است. البته این هدفی غیرقابل دسترس است و «حتما» سرانجامی جزء ناکامی برایشان نخواهد داشت.