بخش هایی از گفت و گو با اسدالله عسگر اولادی که سال گذشته خود را هفتمین ثروتمند ایرانی معرفی کرد را در ادامه می خوانید:
* خانواده من از خانوادههای اصیل و تقریباً هزار ساله دماوند است. به روایتی، اجداد من حتی جزء سادات مازندران بودهاند. من به شخصه، سید بودن خودم و خانوادهام را تایید نمیکنم اما در دماوند امامزادهای وجود دارد که به حدود ۴۵۰ سال پیش برمیگردد که در بررسی اسناد این امامزاده به دست آمده است که این امامزاده منسوب به طایفهای است که در دماوند پسوند «اولادی» و بعدها «عسگر» دارند. اما ما چون نمیدانیم این اسناد را در کجا باید بررسی کنیم پی آن را نگرفتهایم. اما همین اندازه اشاره میکنم که خانواده بنده از متعهدین و متشخصین دماوند بودهاند.
*دماوند منطقه و شهری قدیمی است که از زمان سلجوقیان وجود داشته. پدربزرگ من که نامش «عسگر» بود، از افسران نادرشاه بوده است. بر اساس اسناد تاریخی، جنگی میان نادرشاه و محمود افغان در دماوند رخ میدهد که پدربزرگ بنده در این جنگ مجروح و به ناچار در دماوند ماندگار میشود و در این منطقه تشکیل زندگی میدهد. بنابراین، فرزندان و نوادگان او که ابتدا به شهرت «اولادی» نامگذاری شدند بعدها به «عسگراولادی» شهرت مییابند.
*اما چرا شایعاتی درباره برادر من حاج حبیبالله، مبنی بر پسوند «مسلمان» ایشان و اینکه اتهام سابقه یهودی بودن را به ایشان و خانواده من نسبت دادهاند؟ ابتدا این نکته را یادآوری کنم که در خانواده ما تنها در شناسنامه حاج حبیبالله پسوند «مسلمان» قید شده است و دیگر اعضای خانواده حتی پدر ما هم این پسوند را ندارد. برادر من در مرداد ماه سال ۱۳۱۱ متولد شده است. در زمان تولد ایشان، خانه پدری ما در محله سیروس سابق بود. در آن زمان، ما در خانه شماره ۲۰ کوچه حمام گلشن که به خیابان سیروس متصل بود متولد شدیم. کوچه حمامگلشن روبهروی بازار سیداسماعیل بود که هنوز هم این کوچه باقی مانده است. ۵۰ سال پیش به این کوچه و خانه شماره ۲۰ سر زدم اما نمیدانم امروز آن خانه هنوز برقرار است یا خراب شده است.
* در آن زمان، خیابان سیروس شامل محلهای به نام «عودلاجان» میشد که یکی از محلات هشتگانه قدیم تهران بود. در واقع عودلاجان محله یهودینشین تهران محسوب میشد که هنوز هم آثار آن تا حدودی باقی مانده است. دفتر اداره ثبت و احوال تهران در این محله مستقر بود و یهودیهای عودلاجان برای صدور شناسنامه تنها به این دفترخانه مراجعه میکردند. پدر من پس از تولد حاج حبیبالله به این دفترخانه مراجعه میکند تا برای او شناسنامه دریافت کند. هنگامیکه ایشان به این دفترخانه مراجعه میکند، یهودیانی را میبیند که برای گرفتن شناسنامه نوزادان خود دور تا دور محل ثبت اسناد نشستهاند. پدر من برای آنکه به رئیس این دفترخانه بفهماند که یهودی نیست و با دیگر حاضران قاطی نشود، چندین بار تاکید میکند که او و فرزند تازه به دنیا آمدهاش مسلمان هستند و اصرار میکند که واژه مسلمان را فراموش نکند. رئیس آن دفترخانه نیز میگوید که فرقی نمیکند و برای فرزند وی نیز مانند دیگر افراد، شناسنامه صادر میکند اما پدرم تاکید زیادی میکند که او واژه «مسلمان» را یادداشت کند. از این رو، رئیس ثبت احوال محله عودلاجان در شناسنامه حاج حبیبالله در قسمت نام خانوادگی مینویسد «حبیبالله عسگراولادی مسلمان».
*بنابراین پسوند مسلمان فقط در شناسنامه برادرم قید شده و در شناسنامه سایر اعضای خانواده این پسوند نیامده است. من چندین بار از حاج حبیبالله خواستم که پسوند «مسلمان» را از شناسنامه خود حذف کند و مانند سایر اعضای خانواده، تنها «عسگراولادی» بماند اما ایشان اصراری برای این کار ندارد و معتقد است که چون قید این پسوند در شناسنامه وی به اصرار مرحوم پدر بوده، به آن احترام گذاشته و نام کامل خانوادگی خود را تغییر نخواهد داد.
*هجوم تبلیغاتی و شایعات از زمانی آغاز شد که حاج حبیبالله در دولت آیتالله خامنهای به وزارت بازرگانی رسید و از آن روز به این گونه شایعات علیه ایشان دامن زده شد.
*پدر من دکان عطاری داشت و به این حرفه مشغول بود. دایی بنده به تجارت مشغول بود و پدربزرگم حاج حبیبالله توسلی از تجار بزرگ دوره خود بود. در واقع خانواده من منهای مرحوم پدرم در کار تجارت بودند، من نیز از کودکی به کسبوکار و تجارت علاقه داشتم. کارم را از صفر شروع کردم. اولین حقوقی که در دوره شاگردی گرفتم روزی دو ریال بود که میشد ماهی شش تومان. تلاشم شبانهروزی و کار سخت بود. کارم را با خرید یک کیسه کنجد به قیمت ۵۳ تومان از بازار تهران شروع کردم و آن کیسه کنجد را به نانوایی سر محل به قیمت ۷۰ تومان فروختم و این اولین سود من در تجارت بود. این مربوط به سال ۱۳۲۷ است. مدتی بعد برای کار اداری به یک شرکت تجاری رفتم. کار این شرکت، صادرات بود، من هم به صادرات علاقهمند شدم اما پول نداشتم. تنها داراییام خانهای بود که من و دو خواهر و پدر و مادرم زندگی میکردیم. به هر حال در سال ۱۳۳۳ یک فولکسواگن قورباغهای خریدم. با همین ماشین خواروبار از بازار میخریدم و بین نانوا و بقال توزیع میکردم. سال ۱۳۳۴ تصمیم گرفتم تاجر شوم. به اتاق بازرگانی رفتم که کارت بازرگانی بگیرم، اما گفتند هنوز بچهای و سنات اقتضا نمیکند. البته نایب رئیس اتاق بازرگانی این اختیار را داشت که امتحانم کند.
*در خانواده ما همه کاسب هستند.
* در مورد ثروت من و خانوادهام افسانهسرایی میکنند.
*من هیچ رانتی از انقلاب به دست نیاوردهام .
* ماشین من ۴۰ یا ۵۰ میلیون بیشتر نمیارزد آنها که فکر میکنند نیم میلیارد میارزد ماشینشناس نیستند.
*به نظر من در دوره اول، یعنی دولت نهم، اقدامات خوبی در اقتصاد صورت گرفت اما در دولت دهم نمره قبولی به احمدینژاد و تیم اقتصادی کابینه ایشان نمیدهم. با این حال در حوزه سیاسی و دانش و علم پیشرفتهای مناسبی داشتهایم.
*در زمان جنگ عملاً تجارت و کسبوکار من محدود شد. در این دوره تقریباً هر ماه یک مرتبه برای انتقال کمکهای اتاق بازرگانی به جبهه میرفتم.
*دهه ۶۰ یکی از سختترین دوران اقتصاد ایران بود آن هم به واسطه مصادرهها.
*به نظر من مصادره ها اشتباه بود و دولت وقت راه اشتباهی را طی کرد.
* همسر من تجربه اقتصادی و ورود به تجارت و کسبوکار را ندارد. اما در امور خیریه بسیار فعال است و با آنکه پدر مرحوم ایشان، حاج آقا توسلی، از تاجران و ثروتمندان زمان خود بود اما همسر من حجم بالایی از ارث خود را صرف امور خیریه کرد. در حال حاضر هم اگر پولی از من میگیرد، در راه خیریه صرف میکند. تاکنون پیش نیامده است که سفرهای خارجی و داخلی را بدون ایشان بروم. ۵۰ سال است که در تمام سفرهایم همسرم حضور دارد حتی پس از انقلاب همراه هیات دولت یا وزرا اگر به سفری رفتهام ایشان هم بودهاند.
*از هر چیزی که به اطلاعات من اضافه کند، استفاده میکنم. آیپد هم دارم اما راستش وقت و حوصله استفاده ندارم.
*یک دستگاه ماشین بنز بیشتر ندارم که مدل ۲۰۰۶ است و همه جا با این ماشین این طرف و آن طرف میروم. قبل از آن هم یک بنز دیگر داشتم که کهنه شد و به جای آن همین خودرو بنز سفید رنگ را سوار میشوم. اولین ماشینی که خریدم دهه ۳۰ بود، یک دستگاه فولکس واگن. پس از آن فورد آمریکایی خریدم، پس از چند سال سواری با فورد، آن را فروختم و بنز خریدم که تا به امروز هم بنز سوار میشوم.
* میتوانید بروید و پرس و جو کنید که قیمت امروز خانه ام چقدر است. امروز که شایعه میشود اسدالله عسگراولادی میلیاردر است، بیراه نگفتهاند چرا که هر کسی خانه ۱۲۰۰ متری در محمودیه داشته باشد، حتماً میلیاردر است. اما به غیر از این خانه و شرکت تجاری و انبار، دارایی دیگری ندارم. پس از انقلاب نیز نه خانهای خریدم و نه شرکت دیگری راه اندازی کردم.