علی معلم : ظاهرا قرار است همه مشکلات هنری و سیاسی و اجتماعی در جامعه ما، بیفتد گردن سینما!
یادداشت علی معلم : اظهار لطف به حکیم باشی! آورده اند که در روزگاران گذشته مردی قوی هیکل و سبیل از بناگوش دررفته پیش حکیم باشی آمد که دردش دوا کند. حکیم پس از اطلاع یافتن از دردِ مرد، که ناراحتی معده بود، به عالیجنابِ قوی تن اعلام کرد که برای رهایی از درد و خلاصی از آن بایستی تنقیه کند! حضرت آقا که در کلاس کارشان این حرف ها نبود از جسارت حکیم باشی عصبانی شده و فرمودند: «بله؟! من باید تنقیه شوم؟!» جناب حکیم باشی از ترسِ مردانگی متراکم ایشان فرمودند: «خیر قربان چرا شما، من را باید تنقیه کنند.» و چنان شد. حکیم باشی را دراز کردند و از سر تصادف جناب هلاکوخان بعد از دراز کردن حکیم باشی حال شان خوب شد. ماجرا اما به این یک نوبت پایان نیافت. جناب قوی تن هر وقت دچار مرض و دردی می شد دستور می فرمودند که حکیم باشی را دراز کنند! و بیچاره حکیم باشی که قرار بود همواره جورکش درد و دوای درمان ایشان باشد.
حالا حکایت سینمای ایران است. هرازچند گاهی هر چه بدبختی و بیچارگی و کم کاری و بن بست و سوءمدیریت و چه و چه پیش می آید فوراً سینما را دراز می کنند. هر چه کمبود و بلیه و مشکل اجتماعی و اقتصادی و معیشتی و فرهنگی و اعتقادی و غیره (حکایتی است این و غیره...!) برای جامعه پیش می آید، فلک زده ترین موجود سینماست. هر که در هر مقام و منصب و جایگاهی همه بلاها و تقصیرها را به گردن یک صنعت نصفه و نیمه نهایتاً پنجاه میلیاردی (که قیمت یک فقره مجموعه آپارتمانی در همین تهران خودمان است) و دویست سیصد نفر اهالی مؤثر آن می اندازد و راه به راه تحقیر و کوچک شمری و توسری زدن و تودل خالی کردن می شود راه حل نجات بخش. فساد جنسی به گردن سینما می افتد، کم کاری فرهنگی فقط مختص سینماست، زراندوزی را سینما دستور داده، بی غیرتی را سینما گسترش می دهد، سینماست که موجب فقر اقشار آسیب پذیر است، خودکشی و جدایی و کودک آزاری و همسرکشی و سرقت بانک و بدرفتاری والدین و الی غیرالنهایه همگی از تبعات سی چهل تا فیلم سینمایی است که آن هم به قول دوستان تازه 2 درصد جامعه این فیلم های کوفتی را می بینند. شکر خدا نود و هشت درصد جامعه هم که به قول دوستان با سینما قهرند و از بس وفور نعمت های فرهنگی در کشور موجود است، اصلاً با این هنر و هنرمندان اش کاری ندارند. یکی نیست بگوید که فدایتان شوم اگر این سینما 3-2 درصد تماشاگر دارد و قلابی است و نادان و عقب افتاده و کج و کول، خب چطور می توان گناه همه مصائب و مسایل اجتماعی را به گردن اش انداخت. پس یکی از راه های فرار از چالش های جدی همین دراز کردن حکیم باشی است. گویا همه فراموش کرده اند که اگر در جامعه معضلات اخلاقی و اجتماعی و کم توجهی به اخلاق و آداب و وجدان فردی و جمعی وجود دارد مسئله باید ریشه یابی شود نه ریشه مالی! در جامعه ای جوان که اوقات فراغت اغلب مردم شهرنشین به بطالت می گذرد، کتاب خوانی رونق ندارد، مطالعه روزانه نشریات کم بنیه است، گرایش به سلامت جسم و ورزش ضعیف است، جریان نقد اجتماعی و فرهنگی کم زور و آسیب پذیر است، انواع و اقسام فقر (از اقتصادی بگیر تا فرهنگی) وجود دارد. سنت های ناپسند و غیردینی (مثل بیش خواهی و تنوع طلبی و لوکس گزینی و بی عدالتی) رواج دارد و تنها به شعارهای رسانه ای اکتفا شده، آیا این سینمای میان مایه مقصر اصلی است؟ نمی خواهم وظایف کلان سینما را نادیده بگیرم (که این خود جفایی بزرگی به سینماست که تاکنون روا شده) اما دردناک است که همه گروه های اجتماعی وظایف خود را فراموش کرده و صرفاً شده اند دکتر سینما! عزیزان نطّاق در گوشه و کنار به عوض صحبت راجع به ریشه های ناراستی و عافیت طلبی در جامعه، همه بلایا را ناشی از وجود این موجود ناموزون می دانند. و دریغ که یادشان می رود مشکلات سینما و کمبودها و حقارت های آن خود زیرمجموعه ای از فقر فرهنگی بزرگی است که در جامعه وجود دارد.
کمی انصاف، بی انصافی نیست!
منبع:کافه سینما