زمان : 17 Tir 1391 - 17:39
شناسه : 53897
بازدید : 5166
زلال بايد شد ... تقدیم به دکتر سلطانی زلال بايد شد ...

زلال بايد شد ...

برای گفتن او زلال باید شد

یزدفردا :برای گفتن زلال باید شد و البته برای زلال شدن نیز صداقت لازم است .

روز گذشته سروده ای را به مناسبت سالگرد درگذشت استاد علی سلطانی بنیان گذار دانشگاه آزاد اسلامی یزد در یزد فردا منتشر نمودیم که البته این سروده در مراسم بازنشستگی استاد سلطانی در دانشگاه آزاد اسلامی یزد قرائت شده بود و لوحی مزین به این سروده تقدیم دکتر سلطانی شده بود و در ویژه نامه چهلمین روز درگذشت دکتر سلطانی هم انتشار یافته بود

www.iauyazd.ac.ir/UserFiles/File/soltani1220ss.pdf 

که بعد از انتشار در یزدفردا متوجه شدیم که این سروده برگرفته از سروده مرتضی امیری اسفندقه است که در مدح مولای متقیان علی (ع) سروده شده بوده و در تاریخ دی ماه 85 در نشریه شمیم انتشار یافته است .

ضمن عذر خواهی ازمرتضی امیری اسفندقه به دلیل انتشار غیرعمدی سروده زیبای ایشان با نام فرد دیگری از  فرداییان محترم نیز به واسطه کوتاهی صورت گرفته عذرخواهی کرده و اصل سروده که متعلق به مرتضی امیری اسفندقه است تقدیم مخاطبان می شود .

البته این نکته را نیز یاد آور می شویم که یزدفردا هرگز در صدد تحریف مطالب و یا پایمال نمودن حق و حقوق پدید آورندگان آثار نبوده و دوستان  نیز چنانچه از مطالب دیگران استفاده می نمایند بهتر است که نام نویسندگان پدید آورنده اثر را قید نمایند تا خدای ناکرده شائبه سرقت ادبی پیش نیاید

 

شعر منتشرشده با عنوان زلال باید شد 

(1)دوباره طعم خوش شعر و واژه های نجیب
(2)دوباره کشمکش اشک و بغضهای غریب

(3)ز شور نام علی، جان تازه می‌گیرم
(4)و پیش از آنکه بگویم، اجازه می‌گیرم

(5)شکوه مشرقی یک کویر در باران
(6)امیر قافله جزر و مد و یک سلطان

(7)میان جامعه پیدا و در خدا گم بود
(8)تمام قّصه او، غصّه های مردم بود

(9)دچار درد بود و دوا نداشت، علی
  (10) به اعتنای جهان اعتنا نداشت علی

(11)همیشه زندگی اش با خدا رقم خورده است
(12)به جان سبزترین لحظه ها قسم خورده است

(13)ز لفظ پاک و ترش نو بهار روئیده است
(14)و از دلش کلمات قصار روئیده است

(15)برای گفتن او زلال باید شد
(16)و رود خاطره، بحر پر تلاطم شد

سفر بخیرعلی، همیشه خاطرم شاد است
ز عطر پاک مجیدت عنایت افتاده است

 سروده زیر در نشریه شمیم یاس در تاریخ  دی 1385، شماره 46 منتشر شده است 

 قصیده واره غدیر (1)

پدید آورنده : مرتضی امیری اسفندقه ، صفحه 24

 

صدای کیست چنین دلپذیر می آید؟ کدام چشمه به این گرمسیر می آید؟
صدای کیست که این گونه روشن و گیراست؟ که بود و کیست که از این مسیر می آید؟
چه گفته است مگر جبرئیل با احمد؟ صدایِ کاتب و کلکِ دبیر می آید
خبر به روشنی روز در فضا پیچید خبر دهید: کسی دستگیر می آید
کسی بزرگ تر از آسمان و هر چه در اوست به دست گیری طفلِ صغیر می آید
علی به جای محمد به انتخاب خدا خبر دهید: بشیری نذیر می آید
کسی به سختیِ سوهان، به سختی صخره کسی به نرمیِ موجِ حریر می آید
کسی که مثل کسی نیست، مثل او تنهاست کسی شبیه خودش، بی نظیر می آید
خبر دهید که: دریا به چشمه خواهد ریخت خبر دهید به یاران: غدیر می آید
به سالکان طریق شرافت و شمشیر خبر دهید که از راه، پیر می آید
خبر دهید به یاران: دوباره از بیشه صدای زنده یک شرزه شیر می آید
خمِ غدیر به دوش از کرانه ها، مردی به آبیاریِ خاک کویر می آید
کسی دوباره به پایِ یتیم می سوزد کسی دوباره سراغ فقیر می آید
کسی حماسه تر از این حماسه های سبُک کسی که مرگ به چشمش حقیر می آید
غدیر آمد و من خواب دیده ام دیشب کسی سراغ من گوشه گیر می آید
کسی به کلبه شاعر، به کلبه درویش به دیده بوسیِ عید غدیر می آید
شبیه چشمه کسی جاری و تپنده، کسی شبیه آینه روشن ضمیر می آید
علی همیشه بزرگ است در تمام فصول امیر عشق همیشه امیر می آید
به سر بلندیِ او هر که معترف نشود به هر کجا که رود سر به زیر می آید
شبیه آیه قرآن نمی توان آورد کجا شبیه به این مرد، گیر می آید؟
مگر ندیده ای آن اتّفاق روشن را؟ به این محلّه خبرها چه دیر می آید!
بیا که منکرِ مولا اگر چه آزاد است به عرصه گاهِ قیامت اسیر می آید
بیا که منکرِ مولا اگر چه پُخته، ولی هنوز از دهنش بویِ شیر می آید
علی همیشه بزرگ است در تمام فصول امیرِ عشق همیشه امیر می آید

غربت مولا

(1)دوباره طعم خوش شعر و واژه های نجیب (2)دوباره کشمکش اشک و بغض های غریب
دوباره سبز شده شعر سر بریده من جنون چکیده از این مصرع دریده من
دوباره از دل تفتیده، سیل جاری شد شکافت چشم و دعای کمیل جاری شد
منم، منم که رجز خوان زخم های شبم حریف می طلبم، هان! حریف می طلبم
بگو نگیرد امشب کسی سراغ مرا که یاد داغ علی، تازه کرده داغ مرا...
(3)ز شور نام علی، جان تازه می گیرم (4)و پیش از آنکه بگویم، اجازه می گیرم:
وسیع آبی یک آسمان، تصور کن تمام غربت یک کهکشان، تصور کن
(5)شکوه مشرقی یک کویر در باران و روح عالیه ای بین «خالق» و انسان
(6)امیر قافله جذر و مدّ اقیانوس اسیر جذبه «یا نور» و شوق «یا قدوس»
به نزد نام علی، حرف و هر عدد، صفر است و هر چه مشرک و «عمر بن عبدود» صفر است

(7)میان جامعه پیدا و در خدا گم بود         (8)تمام قصه او، غصّه های مردم بود

(9)«دچار» بود و دردش دوا نداشت،علی      (10) به اعتنای جهان، اعتنا نداشت علی

نخواست کیسه اش از مال خلق، پر باشد      نخواست صاحب افسار این «شتر» باشد

ز تنگنای جهان گر چه سیر بود، علی    دلش به وسعت روز غدیر بود، علی

ز درد عشق، طبیب این زمان چه می داند؟   که تیغ پای علی هم نماز می خواند

(11)همیشه زندگی اش با خدا رقم می خورد    (12)به جان سبزترین لحظه ها، قسم می خورد

(13)ز خطبه های علی، نوبهار می روئید       (14)و از دلش «کلمات قصار» می روئید

شهاب، جلوه ای از برق تیغ تیزش بود   و کائنات و هر آنچه در آن، کنیزش بود

ستاره ها، همه نان های کیسه دوشش     و ماه، تکه ای از وصله های پاپوشش

صعود غیرت مولا، سقوط «خیبر» بود   ستون هستی و در یک کلام «حیدر» بود

نشان سبز ولایت و جانشین رسول شهید سرخ شب قدر و قدر او مجهول

شریک تشنگی «کربلا» و «علقمه» بودشریک ماتم «زینب» و «درد فاطمه» بود

کسی به غیر علی، زیر خاک یاس نکاشت و مثل اهل مدینه، جفا و داس، نکاشت...

فغان که جاده تقوی و حلم را بستند حرامیان که درِ «شهر علم» را بستند

حرامیانِ زغن پرورِ عسس آلود    کلاغ های کبوتر کُشِ قفس آلود

همیشه موضع اینان تقیّه بود، همه همیشه صحبتشان «شقشقیّه» بود، همه

همیشه منطق این قوم خیره، بر نیزه است و دستِ بیعتشان دست نیست، سر نیزه است

همیشه غیرت ایشان «مغیره» آلود است حدیث بودنشان، «بو هریره» آلود است.

به شوقِ وعده شوم «معاویه» رقصان می آمدند سوی قعرِ «هاویه»، رقصان

به قصد قربت و از تیرگی، خلاص شد   نمی آمدند به ناسوتِ «عمروعاص» شدن

(هلا! جماعت خونخوار، اُف به قوت شم تمامِ کوفه هم ارزانیِ سکوتِ شما)

میان جاده تقدیر، لنگ شد کوفه شکست کعبه دل را کلنگ شد کوفه

دوباره ایلِ مردّد به ننگ راضی شد دوباره عدل به رنگِ «شُریح قاضی» شد

به دورِ شهر جفا، مارِ فتنه چنبر زد و لنجِ فاجعه پهلو به زخم بندر زد

غروب با خبری شوم از شریعه گذشت و آب سرد یتیمی، ز رأس شیعه گذشت

به ز هرناکیِ تیغ دودَم شدند سگان  به قتل «شیر خدا» هم قسم شدند سگان

در آن سحر، رمضان یک شبه محرّم شد  نقاب زد به رخ ابلیس و «ابن ملجم» شد

خدایِ آمرِ کفتار، «لات و عزّی» شد   نماز بسته شد و مشت فتنه اش وا شد

خطوط کوفی محراب، مه به تن کردند   دقیقه های مردّد، زره به تن کردند

حریم و حرمت شعر، از ازل شکافته شد  قصیده خم شد و فرق غزل، شکافته شد

و ذکر سجده عوض شد در آن    هماره غم:«قسم به صاحب کعبه، که رستگار شدم...»

خبر رسید به «صالح» که ناقه در خون شد   تمام غربتِ «نهج البلاغه» در خون شد

خبر رسید که دیگر سحر نخواهد شد        برای معجزه، «شقّ القمر» نخواهد شد

فرط حمله شب، قلع و قمع شدخورشیدتَکید،     کم سو شد، مثل شمع شد خورشید

طلسم نقره ای ماهِ خسته باطل شد     سیاه بر تن کرد و خسوفِ کامل شد

ضمیرِ دشت، از احساس آب، خالی ماند   و  اسب فاجعه پی شد، رکاب خالی ماند...

***

مدار صاعقه عشق و عاشقی کم شد شبانه مسجد و محراب غرق کژدم شد
سحرگه سایه ابلیس بر زمین ماسید سیاهِ سایه آدم شبیه «گندم» شد
شغالها به کمین، شیر بیشه را کشتند و هر چه گرگ، نگهبانِ جانِ مردم شد
ز خشکسالی غیرت، اذان ترک برداشت و قومِ شب زده، مجبور به تیمّم شد
گلوی تیره گرداب، موج را قی کرد (16)و رود خاطره، دریای پر تلاطم شد

***

... دوباره واژه شکست و عقیم شد شعرم کجاست دست نوازش؟ یتیم شد شعرم
دوباره تهمت تاریخ، شعر را سوزاند حدیث تلخ در و میخ، شعر را سوزاند
بدون مولا، میدان حق بسی تنگ است به هر کجا برویم آسمان همین رنگ است

خوشا به دعوت این خاندان، بلی گفتن برای گفتن هر بیت، «یا علی» گفتن

(15)برای گفتن از ایشان زلال باید شد«کمیت» و «دعبل» و حتّی «بلال» باید شد

سرودن از غم مولا، بهشت ما این است و انتظارِ فرج، سرنوشتِ ما این است

پی نوشت ها:

1. پهلوان معروف مشرکین که در جنگ خیبر به دست مولا (ع) کشته شد.

2. افسار شتر خلافت (به تعبیر حضرت علی (ع).

3. اشاره به خطبه معروف شقشقیّه حضرت علی (ع).

4. ابو هریره: از جاعلین حدیث بعد از پیغمبر (ص).

5. اشاره به آیه مبارکه «فَأمُّهُ هاویَة» در سوره مبارکه «القارعة».

6. بت های معروف جاهلیت.

7 و 8. از زحاف در وزن استفاده شده است. (اختیارات شاعری)

9 و 10. شاعران اهل بیت در زمان امام حسن (ع) و امام رضا (ع).