افراطیون نگذاشتند دولت موقت به سرمنزل برسد و آن را مجبور به توقف اجباری در ایستگاه استعفا کردند و در اولین دوره ریاست جمهوری نیز معرکه 14 اسفند بپا کردند و با نهایت انحصارگرایی، چنان مظلومنمایی کردند که امام(ره) با همان عقل سیاسی وارد کار زار شدند و پس از شهادت دکتر بهشتی و 72 تن در فاجعه هفتم تیر، امام با اشاره به شعار «مرگ بر بهشتی» و غوغاسازی مخالفان روحانیت اصیل در انحصارطلبی، گفتند: «خدا انصاف بدهد به آنهایی که انحصارطلب بودند و میخواستند بهشتی و خامنهای و رفسنجانی را از صحنه خارج کنند.» / «قانون گریزی»، «وعدههای توخالی»، «نارضایتی عمومی»، «تمسخر اعتقادات مردم»، «تبلیغات چکشی»، «بیلبوردهای چند ده متری»، «فشارهای کمرشکن اقتصادی»، «اشراف نوکیسهها»، «رانتخواری»، «زد و بندهای کلان مالی»، «بیکاری»، «تورم و فساد» و «اختلاس» از جمله مواردی است که تیم رسانهای جریان مرموز آنان را «اتهامات غیرقابل انکار و مستند عملکرد دولت [آیتالله] هاشمی رفسنجانی» میداند و معلوم نیست برای رفتارهای قانونگریز جریان کنونی و مشکلات و معضلات اقتصادی و معیشتی مردم که فریاد دوست و دشمن را بلند کرده است و دادگاههای فسادهای مالی و اختلاسها چه توجیه و توضیحی دارند؟
رضـا سلیمـانی در خبرآنلاین نوشت: عقلانیت سیاسی و افراطگرایی، جدالی همیشگی دارند و حافظه تاریخ مشحون از مقاطع فراوانی است که سیاسیون و طرفداران این دو شیوه اداره جامعه، بسیار فراتر از انتقاد، رودرروی هم صف کشیدهاند.
نگاهی از سر تأمل به آغاز نهضت روحانیت در سال 1342 مبیّن این ادعاست که از یک طرف شاهدوستان و شاهپرستان سوار بر توسن افراط با چنگ انداختن اختاپوسی بر منابع و منافع ایران، یغماگری میکردند و از طرف دیگر عقل سیاسی امام به عنوان نابغه فقه حکومتی، ابتدا سخن از اصلاح امور بر پایه همان قانون اساسی میگفت و وقتی دید نصایح خیرخواهانه در گوش و هوش افراطگرایان جایی ندارد، علم مبارزه را برافراشت تا اینکه در زمستان 57 بیرق کفر سرنگون گردید.
با پیروزی انقلاب اسلامی، انتظار میرفت افراطیون با تأسی به تجربههای سیاسی، از زیادهخواهی و زیادهگویی بپرهیزند و با پیروی از عقل سیاسی امام در راه اعتلای ایران و اسلام بکوشند، اما متأسفانه از همان آغاز، گروهی به دلیل عدم درک تفاوت اقتدار و قدرت، به جای منافع ملی، سنگ منافع باندی و جناحی خویش را به سینه میزدند و باز هم نصایح دلسوزان را انفعال آنان در برابر قدرت خویش میپنداشتند و کمافیالسابق طریق افراط میپیمودند.
این شیوه اداره جامعه که مصداق بارز روزمرگی سیاسی بود، در مقاطع مختلف ظرفیتهای بالقوه کشور را برای حرکت به سوی توسعه همهجانبه در جهت معکوس به فعلیت میرساند و تمام توان انقلاب و انقلابیون جوان را صرف بازیهای افراط و تفریط میکرد که اگر قرار باشد از دوره دولت موقت و پس از آن، از دوره اولین رئیس جمهور نمونه بیاوریم، آن قدر زیاد است که میتوان کتابها نوشت، کما اینکه نوشتند.
افراطیون نگذاشتند دولت موقت به سرمنزل برسد و آن را مجبور به توقف اجباری در ایستگاه استعفا کردند و در اولین دوره ریاست جمهوری نیز معرکه 14 اسفند بپا کردند و با نهایت انحصارگرایی، چنان مظلومنمایی کردند که امام(ره) با همان عقل سیاسی وارد کار زار شدند و پس از شهادت دکتر بهشتی و 72 تن در فاجعه هفتم تیر، امام با اشاره به شعار «مرگ بر بهشتی» و غوغاسازی مخالفان روحانیت اصیل در انحصارطلبی، گفتند: «خدا انصاف بدهد به آنهایی که انحصارطلب بودند و میخواستند بهشتی و خامنهای و رفسنجانی را از صحنه خارج کنند.»
با این نهیب بیداری، افراطیون «سر در جیب مراقبت فرو بردند» و در دورههای بعد هر وقت فرصتی مییافتند، با ذات افراطگری خویش هیاهو میکردند، اما عقلانیت سیاسی امام(ره) تا آنجا بود که حتی برای جلوگیری از موجسواریهای افراطیون در اختلافات قانونی مجلس و شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت را تأسیس کردند.
با ارتحال امام(ره) در خرداد 1368، افراطیون زمان را برای انتقام از اعتدالیون مناسب دیدند و با لیدرهای فکری خویش به میدان آمدند و شروع به سربازگیری از بخشهای مختلف جامعه کردند، اما نمیدانستند جانشین امام(ره) رهبری فرزانه است که هم از زبرالحدید بود و هم دل پرخونی از افراط و تفریط دارد.
با شروع دولت سازندگی که اتفاقاً سیاستهایش را امام(ره) در آخرین ماههای حیات پربرکت خویش به رئیس جمهور وقت، آیتالله خامنهای نوشته بودند، افراطیون که سیاست تعدیل را برنامه اجرایی اندیشههای معتدل در ابعاد مختلف اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و به خصوص سیاست خارجی میدانستند، از همان آغاز برای دیکته ننوشته غلط تراشیدند و با سوءاستفاده از عنایت نظام در نهادینه کردن نقد منصفانه، دست به سیاهنمایی زدند و ابتدا به ساکن درباره تعبیر آیتالله هاشمی رفسنجانی از «کابینه کار» تحلیلهای وارونه نوشتند تا جایی که این بار مقام معظم رهبری مانند امام وارد کار زار شدند و فرمودند: «یک نکته مهم در راز موفقیتهای دولت سازندگی این بود که این کابینه، یک کابینه کاری بود. نه یک کابینه سیاسی. معنای کابینه کاری این نیست که اشخاصی که در این کابینهاند، اهل سیاست نیستند، یا در سیاست دخالت نمیکنند، بلکه معنایش این است که نقطه مشترک و کاری و التقاء آنها- دور آن میزی که اسمش هیأت دولت است- اهتمام به انجام کار کشور است. این نقش زیادی داشت و خیلی خوب بود.»
نکته جالب توجه در این افراطگراییها که بهترین نشانه برای عدم استناد اقوالشان به عقل سیاسی، علم اقتصادی، پشتوانه فرهنگی و اطلاعات اجتماعی بود، عدم ثبات آنها در جناحهای موجود کشور است، به گونهای که زمانی افراطیون جناح راست در مسائل سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی و به ویژه در تخریب چهرههای معتدل مواضع تند میگرفتند و زمانی همان مواضع را افراطیون جناح چپ میگرفتند.
حافظه تاریخی مردم ایران فراموش نمیکند، وقتی دور اول ریاست جمهوری آیتالله هاشمی رفسنجانی به پایان رسید، چه سیاهنماییهایی که از عملکرد انقلاب اسلامی نمیشد و تندروها که افول افکار خویش را در محبوبیت رئیس جمهور وقت میدیدند، برای تخریب چهره انقلابی ایشان، علاوه بر شایعهسازیهای به روز، به آرشیو مندرس منافقین و گروهکهای مارکسیستی مراجعه کردند و این بار نیز آیتالله خامنهای به استمداد انقلاب آمدند و در خطبههای نماز جمعه مورخ 7/1/1371 فرمودند: «بنده که از نزدیک در جریان مسائل قرار دارم. میبینم که رئیس جمهور محبوب، زحمتکش و پرکار ما، چقدر تلاش میکند! کشور را پیش بردن، آن هم در اقیانوسهای توطئهای که دشمنان علیه ما به وجود میآورند، کار آسانی نیست.»
در مورد شخص آیتالله هاشمی رفسنجانی نیز در کوران شایعهسازیها و در آغاز دوم ریاست جمهوری ایشان فرمودند: «خدای بزرگ را سپاس که در این نوبت نیز، رأی مصیب ملت، مسئولیت را به دستهای توانای مردی سپرد که در میدانهای دشوار، لیاقت و امانت و صلاحیت و کاردانی و برجستگی او را آزموده است. مردی بزرگ از سابقین اولین انقلاب و از حواریین و انصار دیرین امام راحل. عالمی متفکر، سیاستمداری هوشمند، فقیهی زمانشناس، مجاهدی خستگینشناس، برادری مهربان برای ضعیفان و مدیری کاردان برای کشور.»
با پایان 8 سال دوره سازندگی که 20 سال تلاش پنهان و آشکار دشمنان انقلاب اسلامی برای ناکارآمد جلوه دادن روحانیت در اداره جامعه بینتیجه ماند و سازمانها و مجامع جهانی علیرغم میل خویش مجبور به بیان دستاوردهای انقلاب اسلامی شدند، اذناب استعمار و اندیشههای فسیل شده سلطنتطلبی منافقین و افراد و گروههای مسئلهدار در داخل، با ذره بین در طرحها و پروژههای بزرگ و کوچک دوران سازندگی که اغلب آنها با مدیریت و اجرای جوانان برگشته از جنگ صورت گرفته بود، میگشتند تا مثلاً قطرهچکانی در سدهای فراوان و یا معترضی در صفوف مردم پیدا کنند که وقتی مأیوس شدند، مرهم دملهای حقارت خویش را در کلیگوییهایی میدیدند که مثلاً «بیبرنامگیها در بخشهای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و به ویژه اقتصادی در طول سالهای 68 تا 76 صدماتی بر بنیان کشور وارد کرد و بی توجهی مبنایی به حقوق محرومان از مؤلفههای دولت سازندگی در سیاستگذاریهای کلان کشور به شمار میرود.»
اگر روزنامههای افراطیون چپ و راست را از دوران پس از جنگ تا همین امروز ورق بزنید، از این دست جملات و عبارات، اصطلاحات و کلمات برخاسته از حقارت سیاسی، فراوان میبینید که در پایان مینویسند «ما مطلقاً اعتقادی به استفاده از عبارات تحقیر یا توهینآمیز نداریم»!! و چنین روندی را «توهین به شعور خوانندگان مطالب» خویش میدانند، «اما ناگریز از بیان» آن هستند، چون چه کنند که در مکتب افراط «حرف دگر یاد نداد استادش»
لازم به تأکید است که در تمام این مدت پاسخهای متعددی با استناد به آمار و ارقام به همه شبهات داده شده که به کرات در رسانههای مختلف نیز انتشار یافته، مواردی که پس از درج در مطبوعات به شکل کتاب هم منتشر شده است. به عنوان نمونه:
1- سلسله گفتگوهای دکتر زیباکلام با آیتالله هاشمی رفسنجانی در کتاب «هاشمی بدون روتوش»
2- پاسخ آیتالله هاشمی رفسنجانی به شبهات جمعی از طلبههای حوزه علمیه قم
3- پاسخ آیتالله هاشمی رفسنجانی به نامه بسیج دانشجویی دانشگاه علم و صنعت
4- مصاحبه آقای مسعود سفیری با آیتالله هاشمی رفسنجانی
5- «بیپرده با هاشمی» مشروح 16 ساعت گفتگوی کیهان با آیتالله هاشمی رفسنجانی
اما آنچه این حقیر را در این شرایط زمانی مجاب به انتشار این مطلب مینماید، احتمال اتخاذ سیاست فرار به جلو در پایان کار یک جریان افراطی در مسند قدرت است که برای لاپوشانی سیاستهای غلطش که حتی داد طرفداران پروپاقرصش را هم درآورده، دوباره مانند تبلیغات گذشته به سیاهنمایی عملکرد نظام در 25 سال قبل بپردازد، کما اینکه رگههای شروع این شیوه مذموم در به اصطلاح مقالههای سراسر بیادبانه با عناوین مختلف پیداست.
البته مضحک است که تیم نویسندگی اینگونه مطالب موهن که در مواردی خود را متخلق به اخلاق رسانهای و اسلامی میدانند و دیگران را مذمت میکنند، خود بدترین و سیاهترین کارنامه بیاخلاقی رسانهای را دارند، ابتدا درشتترین عیوب جریان خویش در 7 سال گذشته را فهرست کرده و برای کم کردن زشتی آن دنبال معادل در دولتهای سابق میگردند.
«قانون گریزی»، «وعدههای توخالی»، «نارضایتی عمومی»، «تمسخر اعتقادات مردم»، «تبلیغات چکشی»، «بیلبوردهای چند ده متری»، «فشارهای کمرشکن اقتصادی»، «اشراف نوکیسهها»، «رانتخواری»، «زد و بندهای کلان مالی»، «بیکاری»، «تورم و فساد» و «اختلاس» از جمله مواردی است که تیم رسانهای جریان مرموز آنان را «اتهامات غیرقابل انکار و مستند عملکرد دولت [آیتالله] هاشمی رفسنجانی» میداند و معلوم نیست برای رفتارهای قانونگریز جریان کنونی و مشکلات و معضلات اقتصادی و معیشتی مردم که فریاد دوست و دشمن را بلند کرده است و دادگاههای فسادهای مالی و اختلاسها چه توجیه و توضیحی دارند؟