هر كس اراده ميكرد ايشان را ببيند، ميتوانست.
در همه اين جايگاهها «مردم» برايش اصل بودند
تهمتهايي به ايشان زده و القابي به ايشان داده ميشد.
مرحوم آقا شيخ محمدعلي فرزند هفتم اين خانواده بودند
در اين زمينهها خيلي ايشان را مورد آزار و اذيت قرار دادند.
خود ما هم فكر نميكرديم كه اينقدر در بين مردم محبوب باشند.
ترور شخصيت درباره آقاي صدوقي در يزد به حد اعلا انجام شد.
يكي ديگر از خصوصياتي كه داشتند تواضع و مردمداري ايشان بود.
ايشان زيرمجموعههايي داشت و حواسشان بود كه از رانت استفاده نشود.
ايشان پاسخ ميداد اگر غيبت باشد راضيام، اما اگر تهمت باشد، نميگذرم
امام آن زمان ميفرمودند كه هر كجا سيلي يا زلزلهاي باشد نام صدوقي هست.
وقتي آيتالله صدوقي شهيد شدند، اتفاقاتي افتاد. گروههاي مختلفي از مخالفان در يزد بودند
ايشان در جايي گفتهاند كه در اين شهر دو دوره نماينده مردم بودم و بعضيها مخالف و بعضيها موافقم بودند
اين نشان ميدهد كه ايشان و پدرشان به يك اصل اعتقاد داشتند كه هر جا مشكلي هست بايد در كنار مردم باشند.
او شبها در روضههاي مردم و مراسم و مجالس ديگر آنها حضور داشت و زندگي و شخصيتش با آنها عجين بود.
ايشان هميشه از حفاظت گريز داشتند و عمده آن به اين دليل بود كه حفاظت را باعث دوري خود از مردم ميدانستند
آقاي صدوقي عضو مجمع روحانيون مبارز و از موسسان آن بودند و حتي اولين جلسه مجمع روحانيون در منزل ايشان بود.
ایشان گفتند:بدون اينكه رجوعي به يادداشتها داشته باشم همه را از بين بردم يعني پدرم با هيچ شخص و گروهي حالت حب و بغض نداشتهاند
كار به جايي رسيد كه شهيد صدوقي كه فرد موجهي در بين مردم بود و چيزي از فوت ايشان نگذشته بود پسرشان كانديداي نمايندگي يزد شد اما راي نياوردند!
اين سوال را پاسخ دادند كه چرا به اين تخريبها و حملات پاسخ نميدهد و مختصري از زندگي شخصي خود را گفتند و يادم هست كه ايشان در آن سخنراني گريه كردند
گريه كردند و گفتند كه من مال شخصي ندارم و تنها يك خانهاي دارم كه براي دخترم تهيه كردم و ميدانم كه در پشت سر من چه ميگذرد اما در برابر اين تهمتها سكوت كردم.
تا حالا هر كسي ميآمد و ميگفت غيبتي كرده من ميگفتم غيبت را راضيام ولي از تهمت نميگذرم ولي الان ميگويم همه را حلال ميكنم چه غيبت و چه تهمت، اما اين حرف من مجوزي براي آينده نيست.
یزدفردا :شیخ محمد صدوقی نوه سومین شهید محراب آیت الله صدوقی و فرزند مرحوم حجت الاسلام محمد علی صدوقی نماینده ولی فقیه در استان یزد و امام جمعه فقید شهر یزد که فارغ التحصیل رشته مهندسی بوده و دروس حوزوی را نیز دنبال می کند و بعد از درگذشت مرحوم صدوقی ملبس به لباس روحانیت شده و با تفویض اختیار رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای متولی و مسئول دفتر شهید صدوقی بزرگ که همیشه و در همه حال این دفتر به عنوان یک مرکز مورد توجه یزدی ها فعال بوده و امور خیریه و امور بنیاد معظم صدوق که توسط آیت الله صدوقی بزرگ بنیان نهاده شده است را مدیریت می کند.
شیخ محمد صدوقی در اولین سالگرد ارتحال جانسوز مرحوم صدوقی و سالروز شهادت سومین شهید محراب در گفتگویی از پدر گفت از گفته ها و نا گفته ها که در ادامه می آید :
:براي شناختن شخصيت حجتالاسلام والمسلمين حاج شيخ محمدعلي صدوقي، شناخت موقعيت خانواده و زمان و مكان مهم است.پدر ايشان آيتالله صدوقي يك روحاني مقبول و از نظر مالي در وضعيت مناسبي بودند و جايگاه اجتماعي ايشان بسيار ويژه بود.
ايشان حلال مشكلات مردم بودند. البته علما دستشان از نظر مالي چندان باز نيست، زيرا وجوهي كه در اختيار دارند وجوهات شرعي است و در امور خاص ميتوانند خرج كنند.شهيد صدوقي از نظر مالي متمكن بود و از لحاظ اجتماعي و علمي جايگاه خوبي داشتند؛ چه در قم و چه در يزد. ايشان در زماني كه در يزد بودند مورد اعتماد مردم بودند.
مرحوم آقا شيخ محمدعلي فرزند هفتم اين خانواده بودند. شش دختر بودند و يك پسري كه در بچگي فوت كرده بود و ايشان در يك خانواده خانزاده متولد شدند و مورد توجه ديگر خواهران و مادر بودند.البته در خانواده روحانيون فرزند پسر از توجه خاصي برخوردار ميشود و آقاي صدوقي در چنين خانوادهاي متولد ميشود.
خانواده مرحوم شهيد صدوقي در شهر يزد جزو طايفه خانها بودند و اين خانواده در بحبوحه انقلاب وارد مبارزات شدند و يك قدرت سياسي هم پيدا ميكنند؛ خصوصا نزديكي ايشان به حضرت امام (ره) و نيز وصلتي كه ايشان انجام دادند كه باز هم با يك خانواده روحاني و موجهي در يزد (آيتالله خاتمي) بود.
آقاي صدوقي همه اين پتانسيلها را داشت و مناصب مختلفي هم كسب كردند از جمله در كميته تشكيل سپاه در يزد، معاون شورايعالي قضايي، نماينده امام در يزد، نمايندگي مجلس و... . وقتي پدرشان شهيد شدند ايشان 35-34 سال داشتند. روحاني جواني بودند و از طرف امام مورد اعتماد بودند و امور پدر به ايشان واگذار شده بود.
امام آن زمان ميفرمودند كه هر كجا سيلي يا زلزلهاي باشد نام صدوقي هست. اين نشان ميدهد كه ايشان و پدرشان به يك اصل اعتقاد داشتند كه هر جا مشكلي هست بايد در كنار مردم باشند.
وقتي آيتالله صدوقي شهيد شدند، اتفاقاتي افتاد. گروههاي مختلفي از مخالفان در يزد بودند و كار به جايي رسيد كه شهيد صدوقي كه فرد موجهي در بين مردم بود و چيزي از فوت ايشان نگذشته بود پسرشان كانديداي نمايندگي يزد شد اما راي نياوردند! ولي ايشان همچنان در يزد فعاليت داشتند و در دفتر و منزل ايشان روي همه باز بود.
در مجلس سوم نماينده مردم تهران ميشوند. در همين اثنا آيتالله خاتمي به رحمت خدا ميروند و ايشان از طرف امام (ره) به عنوان امام جمعه يزد منصوب ميشوند. در 40سالگي و با همه مشكلات و جو بدي كه حاكم بوده ايشان در جايي گفتهاند كه در اين شهر دو دوره نماينده مردم بودم و بعضيها مخالف و بعضيها موافقم بودند و تمام خاطرات آن دوره را يادداشت كرده بودند.
بعد از اصرارهايي كه ايشان داشتند مبني بر عدم پذيرش امام جمعه كه كارساز نشد، گفتند اولين كاري كه كردم بدون اينكه رجوعي به يادداشتها داشته باشم همه را از بين بردم يعني پدرم با هيچ شخص و گروهي حالت حب و بغض نداشتهاند.
البته بايد تاكيد كرد كه ايشان يك تفكر سياسي داشتند و به آن تفكر شناخته ميشد. آقاي صدوقي عضو مجمع روحانيون مبارز و از موسسان آن بودند و حتي اولين جلسه مجمع روحانيون در منزل ايشان بود.
از طرف ديگر با افراد و گروههاي مختلفي در طول انقلاب نزديكي داشتند و از آن مجموعه جدا نشدند. البته ايشان در هر جايگاهي كه قرار ميگرفت محو آن جايگاه ميشد. اگر در جايگاه سياسي بود يك مرد سياستمدار بود و اگر در جايگاه امام جماعت بود آن شأن و شووناتي كه براي آنجا در نظر گرفته شده بود را رعايت ميكرد. ولي در همه اين جايگاهها «مردم» برايش اصل بودند. يكي ديگر از خصوصياتي كه داشتند تواضع و مردمداري ايشان بود.
تواضع وقتي مهم ميشود كه شخصيتي باشي و موقعيتي داشته باشي و تواضع كني؛ اگر من تواضع كنم كار مهمي نكردم ولي آقاي صدوقي با آن شرايطي كه عرض شد، باز هم رابطه صميمي با مردم داشت. بعد از انقلاب با ترورهايي كه شد خواه ناخواه ايجاد حلقههاي حفاظتي مسوولان را از مردم دور كرد، اما ايشان هميشه از حفاظت گريز داشتند و عمده آن به اين دليل بود كه حفاظت را باعث دوري خود از مردم ميدانستند.
الان بعد از فوت ايشان، اقشار مختلف در كوچه و بازار و مجالس روضه و هر كسي كه ميآيد به من ميگويد كه من خيلي با باباي شما رفيق بودم و وقتي ميگويند من فكر ميكنم كه فقط رفاقت آنها با مرحوم ابوي خاص بوده و ديگران چنين رابطهاي را نداشتند در حالي كه اين حالات بين ايشان و بسياري از مردم بود. اما واقع امر بايد گفت هر كس اراده ميكرد ايشان را ببيند، ميتوانست.
او شبها در روضههاي مردم و مراسم و مجالس ديگر آنها حضور داشت و زندگي و شخصيتش با آنها عجين بود. يادم هست يك روز داشتيم ميرفتيم، ديديم يك صف طولاني گاز تشكيل شده، ايشان پياده شدند و با رانندهها صحبت كردند و جوياي مشكلات آنها شدند. يعني مشكلات را پيگيري ميكردند و اگر مسوولان كوتاهي ميكردند بيرودربايستي در خطبههاي نماز آن را ميگفتند. خود ما هم فكر نميكرديم كه اينقدر در بين مردم محبوب باشند.
يكي از روشهايي كه دشمن داشت و دارد ترور شخصيت است نه ترور فيزيكي و اين امر درباره آقاي صدوقي در يزد به حد اعلا انجام شد. به هرحال تهمتهايي به ايشان زده و القابي به ايشان داده ميشد. در اين زمينهها خيلي ايشان را مورد آزار و اذيت قرار دادند. اما هيچگاه چيزي نگفتند.
افرادي ميآمدند كه ميگفتند ما غيبت شما را كرديم.ايشان پاسخ ميداد اگر غيبت باشد راضيام، اما اگر تهمت باشد، نميگذرم. ايشان زيرمجموعههايي داشت و حواسشان بود كه از رانت استفاده نشود تا كار آنها شبههناك نباشد و حساسيت ايجاد نشود. ولي در مورد حرف و حديثهايي كه پشت سر ايشان گفته ميشد سكوت اختيار ميكرد و گلايه نميكردند.
زماني بود كه شبنامههايي عليه ايشان در يزد پخش و تهمتهايي زده ميشد كه در بين سالهاي 75 تا 80 اوج آن بود. اما يادم نميآيد كه ايشان در اين مورد هرگز چيزي را بيان كند. فقط يكبار در اينباره حرف زدند.
پس از درگذشت مرحوم آيتالله سيد عباس خاتم نماينده مردم يزد در مجلس خبرگان انتخابات مياندورهاي در يزد برگزار شد و گروههاي مختلفي از ايشان درخواست كردند كه بيايند در انتخابات شركت كنند.ايشان سخنراني كردند در آنجا و اين سوال را پاسخ دادند كه چرا به اين تخريبها و حملات پاسخ نميدهد و مختصري از زندگي شخصي خود را گفتند و يادم هست كه ايشان در آن سخنراني گريه كردند و گفتند كه من مال شخصي ندارم و تنها يك خانهاي دارم كه براي دخترم تهيه كردم و ميدانم كه در پشت سر من چه ميگذرد اما در برابر اين تهمتها سكوت كردم.
سپس حديثي را نقل كردند كه اگر كسي تهمتي به كسي بزند و ناروا باشد تمام سيئات كسي كه مورد اتهام قرار گرفته به تهمتزننده ميرود. من هم در پرونده خودم عمل خوبي نميبينم، شايد اين وسيلهاي باشد تا مورد رحمت خدا قرار بگيرم.
يكبار ديگر هم اين بحث را در نماز جمعه بيان كردند، در سفر آخري كه به حج داشتند و گفتند تا حالا هر كسي ميآمد و ميگفت غيبتي كرده من ميگفتم غيبت را راضيام ولي از تهمت نميگذرم ولي الان ميگويم همه را حلال ميكنم چه غيبت و چه تهمت، اما اين حرف من مجوزي براي آينده نيست.