غلامحسين پيرواني مي گويد: من نمي دانم آقايان از فوتبال شيراز چه مي خواهند؟ فوتبال شيراز را نابود کردند و هنوز هم دست بردار نيستند. با اين صحبت به يکباره به فکر نام سرهنگ جعفري فجرشهيد سپاسي مي افتيم، اما پيرواني ادامه مي دهد: نه آقا سرهنگ را چکار داريد! اگر برخي از افراد امثال جعفري ها نبودند الان که ديگر نامي از فوتبال شيراز باقي نمانده بود! پيرواني مي گويد: نه اينکه آدمي باشم که روي زمين بمانم و به خاطراين مسائل اين حرف ها را بزنم، نه! دلم براي فوتبال شهرم مي سوزد که روزي بهترين فوتبال ايران را داشت، به ياد فوتبال ليگ قدس مي افتم که هيچ تيمي درشيراز جان سالم به درنمي برد دلم به حال روزهاي اوج برق شيرازمي افتد که يقه بزرگان فوتبال ايران را درهمين حافظيه مي گرفت.
پيرواني که دل پردردي دارد، ادامه مي دهد: ببينيد برق را نابود کردند به صورتي که ديگر نامي از اين تيم نيست، حالا هم آمده اند سراغ تيم فوتبال فجر شهيد سپاسي شيراز و مي خواهند اين تيم راهم نابودکنند! اين تيم پول مي خواهد و ديگرسپاه و بسيج نمي توانند جوابگوي هزينه هاي بالاي آن باشند. بايستي يکي پيدا شود وآستين همت بالا بزند واين تيم راساپورت کند،حالا يا آن را بخرد و يا کمک مالي کند.
وي مي گويد: درشهر شيراز و استان فارس آدم هاي متمول فراواني وجود دارد اما هيچکدام شان ورزشي نيستند و همه اش به دنبال ساخت وسازهستند. آتشي که به خرمن فوتبال شيراز انداخته اند را اگرخاموش اش نکنند، حالا حالا ها خواهدسوخت.
پيرواني ادامه مي دهد: من خودم از دو سه باشگاه ليگ برتري پيشنهاد همکاري داشتم اما دلم نيامد که بروم و کارکنم. وقتي مي بيني فوتبال شهرت را نابود کرده اند، ديگردلت به کارنمي رود.