کسانی که در نجف در کنار امام خمینی بوده اند، خاطرات فراوانی از اخلاص و تواضع ایشان و همراهی قلبی و عملی شان با مبارزین داخل کشور دارند، به گونه ای که نقل می کنند که حضرت امام اندک آسایشی (در حد داشتن کولر در هوای گرم نجف) و یا حتی کارهای تفریحی بسیار ساده و مرسوم طلبه ها (مثل رفتن کوتاه به جایی خوش آب و هوا) را هم به دلیل سختی کشیدن های مبارزین در ایران، برای خود نمی پسندیدند. آیت الله محمود قوچانی (از ملازمان امام در نجف) ضمن خاطراتش پس از شرح ضعف شدید جسمانی امام (در اثر کم خوراکی و بدی آب و هوا) و پس از ذکر قلب درد امام و توصیه پزشک مبنی بر رفتن به سامرا یا جایی دیگر جهت تغییر آب و هوا و امتناع امام، در ادامه نکته جالب تری را نقل کرده است:
«یادم می آید که روزی حاج علی خلخالی مرا دید و گفت: "فلانی، تو که خدمت امام می روی پیشنهادی از طرف من به ایشان بده شاید حرف تو مقبول تر باشد؛ امام حاضر نیستند به کاظمین و سامرا بروند، من ماشین دارم و مال خودم هم هست، مال بیت المال نیست و از سهم امام و وجوهات نیست، از امام هم کرایه ای نمی خواهم بگیرم، حتی بنزین ماشین را خودم می زنم، اگر ایشان اجازه بفرمایند پیشنهاد می کنم روزی یک یا دو ساعت ایشان را از در منزل سوار کنم و به کنار شط کوفه ببرم تا هوایی بخورند و قبل از ظهر برگردانم. اگر کاری، مطالعه ای هم دارند همانجا انجام دهند."
خدمتتان عرض کنم علی رغم اینکه بین نجف و کوفه بیش از ده کیلومتر فاصله نبود، واقعاً هوای متفاوتی داشت و نوعاً مراجع از جمله آیت الله خویی در کوفه منزل داشتند و دائماً از آن استفاده می کردند. مرحوم آیت الله العظمی سید عبدالهادی شیرازی برای دو سه ماه تابستان [در کوفه] منزلی کرایه می کردند و می رفتند آنجا مستقر می شدند. حتی یادم می آیدکه مرحوم آیت الله آقا میرزا باقر زنجانی که از علمای بزرگ نجف و از مدرّسین بنام و درجه یک نجف بود خیلی سخت مریض شد و در منزل بستری گردید، جلسه درس و بحثشان هم تعطیل شد. برای ایشان به مدت یکی دو ماه منزلی در کوفه کرایه کردند، ایشان به آنجا رفت و حالش خوب شد و برگشت و مشغول درس و بحث شد. یعنی خوبِ خوب شد. تغییر هوای کوفه خیلی آشکار بود و برای وضعیت مزاجی امام خیلی مؤثر بود.
پس از تقاضای آقای خلخالی خدمت امام رفتم و گفتم: "آقا اگر خاطر مبارکتان باشد آن روز دکتر کویتی سفارش داه بود که شما به کاظمین و سامرا مشرف شوید اما حضرتعالی امتناع فرمودید و از این اقدام خودداری می فرمایید."
فرمودند: "بله."
عرض کردم که "خب، آقای حاج علی خلخالی این تقاضا و پیشنهاد را دارد که ماشین هست و مربوط به سهم امام و وجوهات نیست و راننده هم خودش است اگر اجازه بفرمایید ایشان هرساعتی قبل از ظهر را که تعیین می فرمایید بیایند و شما را سوار ماشین کنند، دو ساعتی در کنار شط کوفه بروید و برای تغییر آب و هوا استراحتی داشته باشید سپس مراجعه بفرمایید. ... ایشان هم افتخار می کند و این خواهش را دارد."
فراموش نمی کنم که امام تشکر کردند و فرمودند: "شما از طرف من تشکر کنید." سپس این جملات را فرمودند که "فلانی، من بروم آنجا خوشگذرانی کنم و جوانان مردم در ایران زیر شکنجه(رژیم شاه) جان بدهند؟"
امام این جمله را با حالتی بیان کردند که در وجود من اثر گذاشت ... به گونه ای که نتوانستم در جواب چیزی بگویم. ساکت شدم و پس از سکوتی مختصر، گفتم: "پس آقا با اجازه من می روم و زحمت را کم می کنم."
حرکت کردم و آمدم.»
(سال های نجف، جلد اول، نشر عروج، صفحات 176 و 177)