زمان : 29 Bahman 1385 - 21:41
شناسه : 5139
بازدید : 5329
آذر یزدی، اقتباس کننده است، نه خلق کننده! آذر یزدی، اقتباس کننده است، نه خلق کننده!

به بهانه مراسم بزرگداشت آذر یزدی

آذر یزدی، اقتباس کننده است، نه خلق کننده!

«پیرمرد» بارها و بارها و در هر مصاحبه و گفتگو تکرار کرده است و باز تکرار می کند، که به مدرسه نرفته است و درس نخوانده است و اما نویسنده شده و برای کودکان قصه نوشته است، و کودکان و نوجوانان، به حرف های اقتباس و تدوین کننده قصه های خوب برای بچه های خوب گوش می کنند، و با خود شاید که بگویند، برای نویسنده شدن، نباید مدرسه رفت و درس خواند.

آذر یزدی همسر ندارد. فرزند ندارد. عروس و داماد ندارد. نوه ندارد؛ و بخاطر شرایط و موقعیت، هیچگاه و هیچوقت با کودکان و نوجوانان، رابطه و هم صحبتی و دوستی نداشته است. او پدربزرگ نیست. چرا که او هیچگاه حتی پدر هم نبوده و درد و رنج و لذت پدر بودن را حس و لمس نکرده است، و اما امروز، در ادامه حرکت هایی که در چند سال گذشته و از زمان مدیریت کاظمینی بر ارشاد یزد آغازشده، معدودی از پرکشیدگان کاظمینی، که خود را «وارث» آذر یزدی می دانند، در داخل شهر و استان یزد، برای کسب منافعی! مدام سعی بر بت ساختن و بزرگ کردن و پدر بزرگ نامیدن او دارند، تا نام کوچک خود را در کنار نام او گذاشته و بنوعی با «بزرک» شدن آذر یزدی، بزرگ و مطرح و مشهور شوند.

فاصله آذر یزدی با صمد بهرنگی و شاملو و اسلامی ندوشن و باستانی پاریزی و صادق چوبک و هدایت و ساعدی و مرادی کرمانی و جمال زاده و جلال آل احمد بسیار زیاد است و قابل مقایسه نیست، و اما بزرگان ادبیات ایران، که «خلق» کننده «اثر» بوده اند، هیچگاه به کوچک اندیش ها ، فرصت رشد زیر سایه خود را نداده اند و نمی دهند.

آذر یزدی، الگو و استثناء و قهرمان و استاد و صاحب سبک و خلق کننده داستان و قصه نیست، یک اقتباس کننده و نویسنده بسیار عادی و معمولی است، که در شرایطی و بخاطر حمایت موسس موسسه انتشاراتی امیرکبیر فرصت رشد یافته، و در سالهای حاکمیت خفقان و استبداد، نه «ماهی سیاه کوچولو» برای بیداری نوجوانان، که از درون متون گذشتگان، قصه های خوب، برای خواب بچه های خوب درآورده و «اقتباس» کرده است.

آذر یزدی با زحمت و سختی و فقر بزرگ شده و رشد کرده است، و عقده نخواندن های کودکی را با خواندن در دوران جوانی و پیری خالی کرده است، و بدون معلم، خواندن و نوشتن را یاد گرفته است، همه اینها ارزش دارد و قابل احترام است، و اما همه اینها، دلیلی برای بهتر بودن و الگو بودن و مفاخر و الگو و استاد شدن او نمی باشد.

آذر یزدی در آذربایجان و کرمان و فارس و خراسان و بسیاری دیگر ازاستانها گم و محو می گشت و هیچگاه مطرح نمی شد، چرا که نور او در مقابل بزرگان ادبیات آن استانهای سرشار ازخلاقیت، کورسوی لرزانی بود، و اما استان صنعتی و اقتصادی و ثروتمند یزد، که در بسیاری از زمینه های فرهنگی و هنری دستش سخت خالی است، و در موسیقی و تئاتر و سینما و نقاشی و ادبیات چهره ماندگار و هنرمند شاخص و مطرحی نداشته است و ندارد، با توجه به سرمایه و ثروتی که در استان وجود دارد، هرازچند گاهی از کاه کوه می سازد، و برای تحریف تاریخ، با بزرگداشت ها و مراسم های مختلف، چهره هایی را مطرح و ماندگار و جزو مفاخر اعلام می کند، که شاهکار ماندگاری خلق نکرده اند، و مهمترین نکته اینجاست، که اسلامی ندوشن و آذر یزدی نیزمیدان رشد و پیشرفت و شهرت را در خارج ازیزد یافته و پیدا کرده اند، و اگر آذر یزدی در یزد مانده بود و به تهران نرفته بود، شاید که الان بزرگترین کتابفروش و چاپخانه دار یزد بود، و خانه و سامان و دهها فرزند و نوه داشت! و شاید هم که همچون خواهرزاده اش، در سختی، برای یک لقمه نان «عریضه» می نوشت.

هیچگاه بخود اجازه نمی دهیم تا آذر یزدی را با «صمد بهرنگی» و حتی اسلامی ندوشن مقایسه کرده و نام این دو را که هنر و تفکراتشان بسیار دور ازهم است، در کنار هم بگذاریم، چرا که اسلامی ندوشن، خلق کننده است و با آذریزدی اقتباس کننده قابل قیاس نیست، و فقط با کمی ارفاق می توان، نام مسرت را که محققی توانمند است، در کنار نام آذر یزدی گذاشت و آنها را تا حدودی با هم مقایسه کرد.

آذر یزدی، تا آن لحظه که وجودش منافع نام و نان قلیلی را تضمین کند در صحنه باقی می ماند، و جوایز و امتیاز و سود چاپ کتابهایش نصیب کسانی می شود، که مدتهاست از نمد آذر یزدی برای خود گلیم بافته و در سایه خانه او، برای خود خانه ساخته و در خانه او نشسته اند.

آری اینجا یزد است، دیاری که در قطعه خاص مفاخر و هنرمندانش، همسران نیز، در کنار شوهرانشان دفن گشته و بعد ازمرگ، مفاخر و هنرمند و صاحب «سنگ» می شوند، و این حکایت «قند و عسل» است، تنها شاهکار ارزشمند آذر یزدی، و افسوس که پیرمرد، در این سالهای تنهایی، دیگر حتی قادر به شکستن کندو و دفاع از عسل ریخته اش هم نیست، و مدام ...

نمی دانم که در همه این سالهای طولانی، که با سختی و تنهایی برای آذر تنها گذشته، آیا آذر یزدی، «ژان کریستف» رومن رولان را خوانده است یا نه؟! و ای کاش که آذر، یکبار دیگر ژان کریستف را بخواند، و خود را در این دیار، به تعاریف و تملق و تمجیدها دلخوش نسازد.

محمد رضا شوق الشعراء 29/11/85 یزد