یزدفردا :درخبرها داشتیم در هفته معلم و یکروز پس از برگزاری صبحگاه سپاس :◄ ضرب و شتم معلم تربیتی آنهم توسط پلیس راه تفت در استان یزد !!!!!
مطلب زیر به قلم یکی از فرداییان در همین رابطه نگاشته شده است که عینا منتشر می گردد:
اَلیوم شانزدهم شهرجمادیه است و از مراسم تکریم و تجلیل مقام معلم توسط زمامداران بلدیه و نظمیه و عدلیه خبری به چشم و گوش نمی آید گوئی تعظیم علم و تقدیرِ عالم را فرصتی خاص می باید
تلامیذ چونان گذشته درمدارس به کسبِ فضائل مشغولند و عظائم برصدر منابر به هدایت خلق همت گمارده اند و اساتید در عرضه ی علوم و هدایتِ نفوس از هیچ کوششی فرو گذار نمی کنند
جمله ی راهها درامن و امان است و آمد وشُدها به برکتِ جاده های صاف و هموار بدون لغزش وسقوط است و...
القصه دریوم جاریه با توافق دیوانیه و صدورمجوز آنیه ، ما هنرجویان هنرستان فنّیه درمعیت معلمان رسمیه و به قصد مطابقت آموخته های ماضیه با واقعیات زمانیه ، عازم مناطق ییلاقیه شدیم
به یمینِ طریقتِ هموار وحراستِ پلیسِ رهوار ، طیِ طریقِ انصار به طَرفتُ العینی به وصلِ طبیعت و اَشجار انجامید و اَقربا درمجاورت اَنهار و حفاظتِ اَکبار به تمدید اَعصاب و بعضاً تفسیرِ اَسرار پرداختند .
گُذرِ اوقاتِ خوشحالیه چونان تیرِ پّرانیّه سپری گشت و فرصت ِ میعاد به فراغت ِ دیدار اَنجامید و همراهان ِ پرنشاط سرمست از شراب دشت و کوهسار برمرکب شهسوار همی نشستند تا مابقی شیطنت های بی شمار، بازمانده از اَیام بی کتاب را در اتوبوس ، برقرار ، به بروز و ظهور برسانند .
موکب عالیه به منظور ثبت ِ ساعت و ثانیه مقابل پلیس راه انتظامیه توقفی کوتاهیه داشت که یکی از تلامیذ جاریه به قرائت شعری بی قافیه ، درجه داران این وادیه را مخاطب کرد که " الا یا اَیها السروان ، سلامت باد ای قربان "
این کلام بی نظم و این حرکات پرنقص بر مَذاق آن پرفضل ناخوش آمد و به قصد تعلیم مقرر، و تربیت مُوجّل ، امر به تأدیب داد تا آن تلمیذ خاطی را از فراز به فرود نشانند .
به اَمر معمول ، آن مربی مألوف و معلم مأنوس درحمایت تلمیذ محکوم ، قیام کرد که به مدد مشت و لگد افسران مأمور، به قعود قناعت کرد و مربی اُستوار درمقابل دیده متربیان پرسوأل ، فرصت انعکاس نداشت .
موضوع جرم واقعه ، به احکام قضائیه وضمانت إجرائیه همنشین شد و آیه شریفه اَشداءُ علی الکفار رحماءُ بینهم تفسیری معکوس یافت .
جمعی از معلمان شهر جاریه که دراتوبوس ثانیه عازم مأموریتی متعالیه بودند این داستانیه را شاهد بودند و شرح ما وقع را درتلفن همراهیه به تصویر کشاندند و از جسارت رئیس پاسگاهیه به زمان و زمانیه ازصدر تا ذیلیه درعجب و حیرانیه بودند.
آن سکوت حاکمه و آن حیرت فائقه با سیاهی شب و مظلومیت عارضه درهم آمیخت و شام شبمان را با آن قصه عجیب وغصه ی غریب همراه کرد
آنچه با عقل ناقصه و فکر قاصره ی خود اندیشیدم شباهتی با آن روز خوشحالیه و آن شام تاریه نیافتم و انچه به مقایسه ومضاربه پرداختم مشابهت و مؤانستی از گفته ها و کرده های دیروز و آن مراسم ماضیه و ماجرای مافیّه نیافتم (1)
آن شب به یاد سخنان مرحوم مادر بزرگم افتادم که می گفت "درطول عمرم شبی را با غمِ کهنه سر به بالین ننهادم چرا که هرشب غمی نو و تازه داشتم " با این غم و خاطره پرغصه به بستر رفتم و با خدای خود زمزمه همی کردم که یارب :
راه شبمان تهی زمهتاب مباد بادیده ما وسوسه خواب مباد
رودیم و به لب سرود دریا داریم با ما نفس هرزه مرداب مباد
پاورقی :
(1) منظور سخنان دیروز فرماندهی انتظامی استان یزد دراهمیت وجایگاه معلم درمراسم صبحگاه سپاس که درفرماندهی انتظامی استان برگزارشد و حرکت امروز پلیس راه تفت درضرب وشتم یک معلم درمقابل دیدگان دانش آموزان است