زمان : 26 Farvardin 1391 - 18:56
شناسه : 49324
بازدید : 2840
اصلا تا تزکیه نباشد تعلیم نیست حضرت آیت الله جوادی آملی: اصلا تا تزکیه نباشد تعلیم نیست تزکیه غیر از تدریس اخلاق است. یک وقت کسی درس فقه می‎گوید، یک وقت درس اخلاق می‎گوید، این تعلیم فقه و اخلاق است نه تزکیه. یک وقت عملا این‎ها را وادار می‎کند به وارستگی. فرمود از این‎ها زکات بگیر این‎ها را پاک کن. از این‎ها صدقات واجبه را دریافت کن این‎ها را تطهیر کن.

 حضرت آیت الله جوادی آملی

تزکیه غیر از تدریس اخلاق است. یک وقت کسی درس فقه می‎گوید، یک وقت درس اخلاق می‎گوید، این تعلیم فقه و اخلاق است نه تزکیه. یک وقت عملا این‎ها را وادار می‎کند به وارستگی. فرمود از این‎ها زکات بگیر این‎ها را پاک کن. از این‎ها صدقات واجبه را دریافت کن این‎ها را تطهیر کن.

 

***

پس تقدم تعلیم بر تزکیه، تقدم مقدمه است. اما تقدم تزکیه بر تعلیم، تقدم هدف است. این یک بیان. بیان دیگر اینکه نه! اصلا تا تزکیه نباشد تعلیم نیست. برای اینکه تزکیه همان تخلیه از رذائل است، تعلیم آن تحلیه به فضائل است. آن خوی سرکشی و تمرد را باید از جان‎ها گرفت و زدود تا زمینه صاف بشود و آن وقت علوم در آن زمینه صاف جا کند. اگر تزکیه نباشد تعلیم هم نیست. تا آن عقائد جاهلیِ باطل را تطهیر نکنند که علوم الهی در آنجا جا نمی‎گیرد. اول تزکیه است بعد تعلیم. تا اخلاقِ رذائل را نزدایند که فضائل نفسانی جای نمی‎گیرد. از این جهت تزکیه مقدم بر تعلیم است. یعنی تخلیه نفس از رذائل مقدمه است تا اینکه نفس را انسان به فضائل مُحلّیٰ کند. اینکه می‎گویند تخلیه مقدم بر تحلیه است از این جهت است. تا انسان از رذائل تطهیر نشود به فضائل مُحلّیٰ نخواهد شد. از این جهت تزکیه هم مقدم بر تعلیم است. عمده آنست که نمونه هایی از این تزکیه را خدای سبحان ذکر فرمود.

در جریان تزکیه که فرمود «وَ یُزَکِّیهِمْ»، نمونه‎های این تزکیه را هم ذکر می‎کند که این تزکیه هم می‎تواند راجع به مسائل اخلاقی باشد، هم تصرف باطنی، که بحثش علی حده است، خواهد آمد. در آیه صد و سه سوره توبه خدای سبحان به رسولش فرمود «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها»، معلوم می‎شود تزکیه غیر از تدریس اخلاق است. یک وقت کسی درس فقه می‎گوید، یک وقت درس اخلاق می‎گوید، این تعلیم فقه و اخلاق است نه تزکیه. یک وقت عملا این‎ها را وادار می‎کند به وارستگی. فرمود از این‎ها زکات بگیر این‎ها را پاک کن. از این‎ها صدقات واجبه را دریافت کن این‎ها را تطهیر کن.

معلوم می‎شود علاقه به مال نجس است نه خود مال. خوب بالاخره همین مال است وقتی که به دست ولی مسلمین رسید می‎شود سهم مبارک امام. خوب پس مال آلوده نیست. آنی که آلوده است، تعلق است و این تعلق مادامی که هست طرف را آلوده می‎کند. وگرنه خود مال به آلودگی متصف نمی‎شود. اگر به دست رسول مبارک برسد می‎شود جزء بیت‎المال، جزء وجوهات پربرکت. خوب همین مال است! مال- بما أنَّه مالٌ- نه آلوده است، نه طاهر. آن تعلق است که یا طاهر است یا آلوده. فرمود این تعلق را قطع کن. این تعلق، این شیء، مادامی که به این‎ها مرتبط است، این‎ها را آلوده می‎کند. «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها» که این «تُطَهِّرُهُمْ» به تعبیر شیخ طوسی رضوان الله علیه چون مجزوم نیست، این جمله در محل نصب است تا صفت برای صدقه باشد. «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها» یعنی این صدقه مطهّر است. این کار مطهّر است. وقتی انسان قطع علاقه کرد پاک می‎شود. وگرنه این مال آلوده نیست، «وَ تُزَکِّیهِمْ بِها».

خوب اگر پیغمبر بفرماید که «أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ»، این تعلیم کتاب و حکمت است، این تزکیه نیست. وقتی مأمور می‎فرستد زکات می‎گیرد، این تزکیه است، وقتی اخذ می‎کند این تزکیه است. آنجا که می‎گوید «یا أیّها الّذین آمنوا أقیموا الصّلاة و آتوا الزّکاة» این تعلیم کتاب و حکمت است. آنجا که اخذ می‎کند، صدقات را دریافت می‎کند، به بیت‎المال می‎رساند، این تزکیه است. «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها» پیغمبر مزکّی است به وسیله عمل. عمل مزکّی است برای اینکه عامل قریب است و امثال ذلک. این‎ها نموداری از تزکیه است.

معلوم می‎شود انسان هر چه روی خودخواهی پا بگذارد به طهارت نزدیک‎تر می‎شود. خواه در مسائل مالی، خواه در مسائل اخلاقی و اجتماعی. در مسائل مالی همین آیه سوره توبه بود که ذکر شد. در مسائل اجتماعی و اخلاقی در سوره مبارکه نور آیه بیست و هشتم این چنین می‎فرماید: «فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فیها أَحَداً فَلا تَدْخُلُوها حَتَّى یُؤْذَنَ لَکُمْ وَ إِنْ قیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکى‎ لَکُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلیمٌ» جایی که می‎خواهید بروید، اولا با اطلاع قبلی، با کسب اطلاع قبلی، با کسب موافقت قبلی بروید. همین طور سرزده جایی نروید. حالا اگر جایی بدون اطلاع قبلی رفتید، صاحبخانه کار داشت، گفت امروز من فرصت ملاقات ندارم، امروز برگردید، شما برتان نخورد، برگردید. این شما را تطهیر می‎کند. این خوی خودخواهی را از بین می‎برد. شما را انسان می‎کند. خوب او عذر داشت، شما که وقت قبلی نگرفتید، بدون اطلاع هم رفتید. او هم که کار داشت، گفت الان نه. دیگر نباید برتان بخورد. اگر کسی به اینجا رسید، معلوم می‎شود در صراط تزکیه است. فرمود این کارها این آداب شما را تطهیر می‎کند. همین که گفتید به من برخورد، معلوم می‎شود آلوده‎اید. اولا اشتباه کردید، چرا بدون اطلاع قبلی، با تصریح به وقت قبلی نرفتید. حالا که رفتید، اگر او معذور بود، گفت الان برگردید روز دیگر بیایید، برتون نخورد. «وَ إِنْ قیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکى‎ لَکُمْ» این شما را تطهیر می‎کند. معلوم می‎شود انسان خودخواه آلوده است. این خودخواهی آلوده است و رسول خدا این خودخواهی را می‎کَند. این با تعلیم حل نمی‎شود. یک وقت عملا سیره مبارک حضرت طوری است که وقتی انسان ببیند متعظ می‎شود، این تزکیه است. یک وقتی درس اخلاق می‎گوید، این تعلیم کتاب و حکمت است. همین آیه را که می‎خواند، این تعلیم کتاب و حکمت است. اما خود سیره حضرت، وقتی دید حضرت عملا این چنین است و اگر به او گفتند امروز نه، به او برنمی‎خورد، همین سیره آموزنده مزکّی است، انسان را تزکیه می‎کند، تطهیر می‎کند.

معلوم می‎شود هر چه که به خود وابسته است آلوده است. خوب حالا اگر کسی خواست آلوده را پاک کند، چه پاکش می‎کند؟ یا باید با آب پاک کند یا آتش. آب که عین نجس را پاک نمی‎کند، چاره جز آتش نیست. لذا با آتش می‎خواهند تطهیر کنند. غیر از این که نیست. آن هم اگر عین نجس عوض بشود پاک می‎شود و در آنجا چون «کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها»(النساء 56) عوض نمی‎شود، این طوری انسان می‎سوزد و تا پاک نشد به بهشت راه ندارد و هرگز هم پاک نمی‎شود، چون از بین نمی‎رود. اگر خودخواهی عجین شد، چگونه انسان او را تطهیر کند؟ آب می‎تواند متنجس را تطهیر کند، ولی عین نجس را که تطهیر نمی‎کند! آتش این قدرت را دارد که عین نجس را تطهیر کند، چون آن را به هم می‎زند اوضاعش را، خاکستر می‎کند. اما آتش جهنم کسی را خاکستر نمی‎کند. اگر کسی خاکستر بشود که راحت می‎شود. اما « ثُمَّ لا یَمُوتُ فیها وَ لا یَحْیى‎»(الأعلی 13)، همواره زنده است. چون همواره زنده است، همواره این عین آلوده آنجا باید به سر ببرد.

تمام آلودگی در خودخواهی و امثال ذلک است و این را اسلام حل می‎کند. فرمود «وَ یُزَکِّیهِمْ». اگر در دعای ابراهیم سلام الله علیه تزکیه آخر ذکر شد، نکاتی هم داشت ولی در جواب‎های خدای سبحان، وقتی خدا پاسخ می‎دهد، خواه در سوره بقره، خواه در سوره آل‎عمران، خواه در سوره جمعه، همه موارد تزکیه را مقدم می‎دارد. برای اینکه او هدف است و برای اینکه او اهم است و برای اینکه او دشوارتر است. تعلیم آسان است اما تزکیه بسیار سخت است. چون تزکیه مرکب از علم با عمل است. اینکه می‎گویند ملا شدن آسان است و آن دیگری مشکل، نه برای اینکه این‎ها در عرض همند، چون در طول همند. آن دیگری عبارت از ملا شدن با عمل است. چون کسی که ملا نشد قدرت تزکیه هم ندارد.کسی که نداند راه چیست و چاه چیست؟ روح را و خطرات روح را نشناسد و آن مارهایی که در جان آدم جای کردند، جاسازی کردند، تخم‎گذاری کردند، آنها را نشناسد که هرگز نمی‎تواند اهل سیر و سلوک باشد. او خیال می‎کند او زاهد است، خیال می‎کند عارف است. او سوداگر است، از متاع دنیا پرهیز کرده برای اینکه سیب و گلابی بهتری در قیامت نصیبش بشود. این به تعبیر مرحوم شیخ [طوسی]، این مستعیض است، این سوداگر است، این که عارف نیست. این از لذائذ دنیا به خاطر بهشت دارد می‎گذرد. اما اگر کسی بداند این دیو درون چه می‎کند با آدم، چه طور آدم را فریب می‎دهد، چه طور انسان را تحت ولایت می‎گیرد، نفس چیست، خاطرات نفس چیست، قوای نفس چیست، سود و زیان نفس چیست، فجور و تقوای نفس چیست، او کم کم می‎تواند برهد. پس اگر یکی آسان‎تر از دیگری است نه به خاطر اینکه در عِدل همند، بلکه در طول همند. یکی بسیط است، دیگری مرکب. یکی ملایی به علاوه عمل صالح است، یکی هم ملایی است وحده. لذا تزکیه به مراتب دشوارتر از تعلیم است. هم انسان باید عالم بشود که چه سودمند است چه زیانبار، هم بتواند به آن سودمند برسد و از خطر زیانبار برهد، این می‎شود مزکّیٰ.