زمان : 02 Farvardin 1391 - 01:27
شناسه : 48398
بازدید : 4198
چرا احمدی نژاد، مصدق نشد و چگونه مصدق می شود؟! چرا احمدی نژاد، مصدق نشد و چگونه مصدق می شود؟!

چرا احمدی نژاد، مصدق نشد و چگونه مصدق می شود؟!

 

در طول شش سال و اندی اخیر، محمود احمدی نژاد تلاش فراوانی کرد که خود را در تاریخ سیاسی ایران به عنوان یک قهرمان ملی ثبت سازد و اگرچه برخی فعالیت هایش می توانست در این مسیر تعبیر شود اما به واسطه عملکردش، در مجموع فضا خلاف انتظاراتش پیش رفت اما چرا رئیس دوول نهم و دهم نتوانست به چهره ای سیاسی -ملی چون دکتر مصدق نزدیک شود و در این یک سال چه باید بکند که بیش از یک رئیس جمهور ایران نامش در تاریخ ثبت و ضبط شود.

 

به گزارش بازتاب، حتی اگر از تقویم رسمی کشور، حذف شود، از حافظه ملت ایران هیچ گاه محو نخواهد شد: 29 اسفند روز ملی شدن نفت ایران به دست باکفایت دکتر محمد مصدق و همراهانش در دورانی که شاه مملکت خود در آغوش بیگانگان بود تا امروز که نامش را به نیکی یاد می کنیم، نفت ایران زیر سلطهٔ مستقیم بریتانیا از «شرکت نفت ایران و انگلیس» یاهمان «بریتیش پترولیوم» کنونی (Bp) نباشد و البته مزد این خدمت آقای نخست وزیر، بعدها جز زندان تبعیدش و اعدام نزدیک ترین یارش نبود. مزدی که برای وطن پرستی چون او در نظامی خودکامه چندان دور از انتظار نبود.

 

 

 

روایت شده زمانی که قرار بود دادگاه لاهه برای رسیدگی به دعاوی انگلیس در ماجرای ملی شدن صنعت نفت تشکیل شود، دکتر مصدق با هیات همراه زودتر از موقع به محل رفت. در حالی که پیشاپیش جای نشستن همه ی شرکت کنندگان تعیین شده بود، دکتر مصدق رفت و به نمایندگی هیات ایران روی صندلی نماینده انگلستان نشست. قبل از شروع جلسه، یکی دو بار به دکتر مصدق گفتند که اینجا برای نماینده هیات انگلیسی در نظر گرفته شده و جای شما آن جاست، اما پیرمرد توجهی نکرد و روی همان صندلی نشست. جلسه داشت شروع می شد و نماینده هیات انگلیس روبروی دکتر مصدق منتظر ایستاده بود تا بلکه بلند شود و روی صندلی خویش بنشیند، اما پیرمرد اصلاً نگاهش هم نمی کرد.

 

 

 

 

جلسه شروع شد و قاضی رسیدگی کننده به مصدق رو کرد و گفت که شما جای نماینده انگلستان نشسته اید، جای شما آن جاست. کم کم ماجرا داشت پیچیده می شد و بیخ پیدا میکرد که مصدق بالاخره به صدا در آمد و گفت: «شما فکر می کنید نمی دانیم صندلی ما کجاست و صندلی نماینده هیات انگلیس کدام است؟ نه جناب رییس، خوب می دانیم جایمان کدام است. اما علت اینکه چند دقیقه ای روی صندلی دوستان نشستم به خاطر این بود تا دوستان بدانند برجای دیگران نشستن یعنی چه؟ سال های سال است دولت انگلستان در سرزمین ما خیمه زده و کم کم یادشان رفته که جایشان این جا نیست و ایران سرزمین آبا و اجدادی ماست نه سرزمین آنان.»

 

 

 

 

سکوتی عمیق فضای دادگاه را احاطه کرده بود و دکتر مصدق بعد از پایان سخنانش کمی سکوت کرد و آرام بلند شد و به روی صندلی خویش قرار گرفت با همین ابتکار و حرکت، عجیب بود که تا انتهای نشست، فضای جلسه تحت تاثیر مستقیم این رفتار پیرمرد قرار گرفته بود و در نهایت نیز انگلستان محکوم شد. مصدق در آن دادگاه سخنرانی سنگینی نیز قرائت کرد و البته شبیه آن را نیز در سال 1330 در سازمان ملل بیان کرد که به شدت کوبنده و ضدآمریکایی و ضدانگلیسی بود. این نگاه یک سیاستمدار پخته وطن پرست بود که در روز توزیع کیف های انگلیسی، مقابل اصلی ترین مسیر سرقت سرمایه های ملت ایران را گرفت و مسیر تاریخ را به گونه ای دیگر تغییر داد و اگرچه مسیر حذفش را از صحنه سیاست در آن دوران هموارتر ساخت اما نامش را به عنوان قهرمان ملی ماندگار کرد و البته نام همراهانش را کما اینکه دکتر مصدق بعد از مرگ فاطمی دست راستش چنین گفت: «اگر ملی شدن نفت خدمت بزرگی است از آن کسی که اول این پیشنهاد را نمود باید سپاسگزاری کرد و آن کس شهید راه وطن دکتر حسین فاطمی است. در تمام مدت همکاری با این جانب حتی یک ترک اولی هم از آن بزرگوار دیده نشد.»

 

 

 

 

ماندگاری نام اما به تنهایی کافی نیست که امثال زاهدی و اردوبادی ها که با کودتا مصدق را زمین زدند نیز نامشان در گوشه ای از تاریخ به رنگ لجنی نوشته شده است. مسئله ماندگاری به نیکی است که دوام ماندگاری را تضمین می سازد و هرچه از زمان اثربخشی صاحب نام در تاریخ بگذرد، این نام بزرگ تر و عظیم تر می شود، کما اینکه نسل کنونی انقلاب به مراتب بیش از دو یا سه نسل پیش عظمت حرکت دکتر مصدق را درک می کنند و به همین میزان نیز احترام بیشتری برای او قائل هستند. در مقطع کنونی اما چه کسی گرایش های ملی گرایانه داشته و در صدر قدرت است و البته همچون مصدق بر آمریکا و انگلیس می تازد؟ چه کسی دنبال یک حق ملی ایران است که آمریکا و انگلیس حاضر به پذیرشش نیستند و تا تهدید جدی به جنگ هم با ایران پیش رفته اند؟


بی شک این روحیات حداقل در چهار سال اخیر در احمدی نژاد تبلور بیشتر داشته است. او وانمود می کند که از ملی گرایی به شدت حمایت می کند و حتی همسر سابق دکتر فاطمی را کنار خود می نشاند. او از داریوش و کوروش می گوید و البته از ملی گرایی و گرایشات ملی گرایانه حمایت های تلویحی حداقل در گفتار انجام می دهد. او نیز در مقر سازمان ملل به شدت بر آمریکا، انگلیس و غربی ها می تازد و البته او بر سر موضوع انرژی هسته ای مواضعی متفاوت با دولت های پیشین در دستور کار قرار داده و معتقد است این حق باید حفظ شود که به زعم برخی بزرگان نظام، انرژی هسته ای و حفظ و دستیابی به دانشش دست کمی از ملی شدن نفت ایران ندارد.


 

احمدی نژاد اما علی رغم آنکه برخلاف مصدق موفق شده در بین توده علی الخصوص جامعه روستایی و شهرهای کوچک پایگاه ثابتی به دست بیاورد که حتی عده ای احساس خطر جدی نمایند، نتوانسته آنچنان باشد که در نزد عموم مردم به عنوان چهره ای ملی تلقی شود و بخش قابل توجهی از نخبگان و عامه مردم او را بیش از یک رئیس جمهور نمی دانند و این یعنی او در صورت پایان ریاست جمهوری اش در همین سطح باقی مانده و شاید همچون سلفش حتی عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام که در این چند سال حتی در آن حاضر نشده، نیز نشود. این سرنوشت در حالی برای احمدی نژاد آن هم با خوش بینی مفرط قابل تصور است که تنها یک سال و چند ماه به پایان دوران حضور آقای رئیس در پاستور زمان باقی مانده است و باید اذعان کرد ساعت شنی پایان عمر دولت احمدی نژاد در سال 91 با سرعت بیشتری به آخرین دانه شن نزدیک می شود.

 


 

شاید مهم ترین دلیلی که باعث شده احمدی نژاد در حدود 7 سال اخیر نتواند در مصدر امور، به حرکتی دست بزند که جزو چند نخبه سیاسی تاریخ ایران شود، عدم ثبات در تصمیم گیری و تغییر جهت در خصوص مواضعی بوده که داشته است. او از افشای نام مفسدینی حرف زده که هنوز نام و مستندات مفاسدشان منتشر نشده است، او شعار آوردن نفت بر سر سفره های را داده اما هدفمندی نتوانسته انتظارات را برآورده سازد، او از کوتاه نیامدن در خصوص مواضعش همچون بحث های ملی گرایی سخن به میان آورده ولی وقت بحث به برخورد با صخره رسید، تغییر مسیر داده و توجیه و تعدیل مواضع خودش و مشایی که شباهتی به فاطمی ندارد پرداخته و در یک کلام ده ها مورد دیگر از این موارد بوده که او گفته و یا پایش نیاستاده یا حتی خلافش عمل کرده است و این بخشی از هواداران آتشینش که بدون او به بهشت نمی رفتند را داغ کرده است.

 

احمدی نژاد اما هنوز فرصت جبران دارد، او می تواند افشاء کند آنچه مدعی است می داند و عده ای می ترسند که او این دانسته های مگو را بر زبان بیاورد، می تواند گره هایی که خاتمی هم جرات بیانش را نداشت و بخشی از برنامه هایش را زمین زد بازگو کند، می تواند توضیح دهد که چه میزان از آنچه گفته یا عمل کرده بر اساس توصیه ها و نظر دیگران بوده و علیرغم میل باطنی اش صورت پذیرفته و خلاصه می تواند به کلی نگاه مردمی که او را مصدق نمی پندارند نسبت به خود زیر و ضبر سازد اما آیا او چنین خواهد کرد یا عافیت طلبی را ترجیح داده و تن به خطر نخواهد داد؟ 91، سال پاسخ به این پرسش است، چرا که سال 92 شاید خیلی دیر باشد.