. اساس این ساختمان بر نقشه و برنامه است. ساختن این ساختمان نیاز به چیدمان بسیار دقیق دارد. نسلهای متمادی آجرها را یکی یکی روی هم و در جایی که بایستی باشد ،قرار می دهند. کافی است ،در جایی در چیدن آجرها سهل انگاری کنیم و یا در چیدن آجرها به جای اینکه به استحکام ساختمان فکر کنیم به خودمان بیندیشیم ، در این حالت ساختمان ما ساختمان محکمی نخواهد بود.
فرض کنید در اتاق بزرگی هستیم. در این اتاق صد نفر زندگی می کنند. صد بسته کالایی نیز در این اتاق وجود دارد. دارایی هر فرد در این اتاق هزارتومان وجه نقد است که با آن می تواند بسته کالایی مورد نیازش را بخرد. طبیعی است که هر فرد ساکن این اتاق می تواند با هزار تومان دارایی خود یکی از این بسته های کالایی را بخرد.حال اگر مقدار بسته های کالایی همان صد بسته باشد ، اما به جای هزار تومان هریک از افراد اتاق دارای یک میلیون تومان وجه نقد باشند ، دیگر یک فرد ساکن در اتاق نمی تواند با هزار تومان مالک یکی از بسته های کالایی شود . او در رقابت با دیگران برای تصاحب بسته های کالایی مجبور است یک میلیون تومان هزینه کند تا با آن یکی از آن بسته های کالایی را دریافت کند. چنانچه دارایی افراد آن اتاق همان هزار تومان باشد ، اما بسته های کالایی ده برابر شود ، به نسبت بالا رفتن بسته های کالایی قیمت آن بسته ها کاهش می یابد. در آن هنگام هر یک از افراد اتاق می توانند با هزار تومان صاحب ده بسته کالایی شوند.
پس از پایان جنگ ایران و عراق ، دولتها در کشورمان بیشتر از اینکه خود را جزوی از نظام سیاسی کشور و وسیله ای برای برآورده سازی اهداف راهبردی نظام سیاسی کشور بدانند،خود و آبروی خود را به هدف راهبردی فعالیتهایشان تبدیل نمودند. آنها خود را جزوی از زنجیره ای ندیدند که بایستی برای استحکام آن تلاش کنند. به یادگار نهادن نام و خاطره ای خوب تبدیل به یکی از اولویتهای آنان شد. ساده ترین راه برای به جای گذاری این یاد و خاطره خوب ، ولخرجی بود .بیشتر دولتها در اواخر دوره های پایانی عمر خود پول بیشتری را به اقتصاد کشور تزریق نمودند. از سال 1373 تا امسال یعنی سال 1390 طبق خوشبینانه ترین آمارها ، حجم نقدینگی کشور حدود 27 برابر افزایش یافته است. سطح دستمزدها نیز به همین نسبت افزایش یافته است. این در حالی است که در اقتصاد کشوری مانند ایالات متحده آمریکا رشد سطح دستمزدها از سال 1373 تا 1390 کمی کمتر از دوبرابر بوده است.چنانچه عدد 27 را بر 2 تقسیم کنیم رشد دستمزدها در کشورمان 14 برابر بیشتر از رشد دستمزدها در کشور آمریکا بوده است. اگر چه در این سالها رشد اقتصادی کشورمان بیشتر از رشد اقتصادی آمریکا بوده است اما چنین رشدی در دستمزدها با واقعیات اقتصادی کشورمان و نرخ رشد اقتصادی کشورمان همخوانی نداشت. رشد قیمت نفت و نیز رشد قیمت طلا در سالهای اخیر مانع از آشکار شدن ناهماهنگی در روند رشد اقتصادی با رشد دستمزدها گردید. اکنون به نظر میرسد چنین دوران طلایی سپری شده است . کشور ما بایستی با واقعیتها و توانمندیهای حقیقی اقتصاد خویش کنار بیاید. دولت فعلی نبایستی تنها خود را مسئول این وضعیت بداند. چنانچه دولت فعلی گرفتار بی اعتمادی به خود شده و با احساسات و عصبانیت بخواهد برخلاف سیل و جریانی که واقعیت اقتصادی کشور موجب آن است ایستادگی نماید ، ضربات ناشی از این ایستادگی بیشتر از خود سیل به اقتصاد کشور صدمه خواهد زد. ما شاهد نشانه هایی از این بی اعتمادی به خود در دو نرخی کردن قیمت ارز می باشیم. فساد ناشی از دو نرخی کردن قیمت ارز دهها برابر بیشتر از اختلاس سه میلیارد دلاری بر کشور آسیب وارد خواهد کرد. با هفت هزار کیلومتر مرز آبی و خاکی کشورمان ، منابع با ارز ارزان از کشورمان به بیرون از کشور قاچاق خواهد شد. ارز چند نرخی و مبارزه با قاچاق باعث ایجاد خدشه در ارتباط خوب دولت با مرزنشینان خواهد شد.
مشکل دیگر کشور ما مشکلات ساختاری نظام سیاسی کشور می باشد. نظام سیاسی کشور بایستی از چنان انعطافی برخوردار باشد تا در هنگام بروز مشکلات ، برای تسکین افکار عمومی ، یک مقام اقتصادی یا اجرایی را حتی در اوج بیگناهی و بی تقصیری از مقام خویش کنار گذارد . این کنار رفتن به معنی بی تدبیری مقام مربوطه نیست . این کنار رفتن راه را برای ادامه مقتدرانه مسیر و برنامه های اقتصادی کشور بوسیله افراد دیگر فراهم خواهد نمود.این کنار رفتن آرامش و امید را به جامعه باز خواهد گردانید.
مشکل دیگر نظام اطلاع رسانی و مطبوعات کشور است. آیا نظام اطلاع رسانی کشور بایستی با هر نوسانی در منحنی های اقتصادی کشور به مدیریت اقتصادی و اجرایی کشور فشار وارد نماید تا دولت آن نوسان را مدیریت کند ؟چنانچه این فشار وارد شود نظام اطلاع رسانی کشور خود به بزرگترین بلا برای تاراج منابع و ذخایر کشور تبدیل خواهد شد.چرا بایستی دولتها مسئول حباب سکه طلا دانسته شوند؟ وظیفه ذاتی دولتها حفاظت از ذخایرشان می باشد. افراد می توانند مالشان یا ذخایرشان را زیر قیمت واقعی بفروشند. اما دولتها نماینده منافع همه کشور هستند و بایستی از ذخایرشان محافظت کنند. آیا نظام اطلاع رسانی از وجود جنگی پنهان بین منافع فردی افراد و منافع جمعی افراد که دولتها امانتدار آن می باشند اطلاع دارد؟ نظام اطلاع رسانی در کدام سوی این جنگ پنهان ایستاده است؟ از سوی دیگر آیا نظام اطلاع رسانی کشور می خواهد ذخایر کشورمان از طریق مرزها به تاراج رود؟ تا چه زمانی بایستی دولت مسئول و تعیین کننده نرخ ارز در کشورمان شناخته شود ؟ آیا زمانی فرا خواهد رسید که بانک مرکزی به عنوان امانتدار منافع و اموال مردم یکی از جایگاههای تشخیص دهنده صلاحیت برای تصدی مقامهای کلیدی کشور شود؟ آیا خود بانک مرکزی به درجه ای از اقتدار و اعتبار خواهد رسید تا دخل و خرج کشور زیر نظر آن انجام شود؟
مشکل دیگر اسراف نظام دولتی می باشد. آشنایی که از یک کشور ثروتمند آمریکای شمالی باز گشته بود می گفت ، همین که از شهر مهم ایالتی خارج می شده هیچ چراغی در طول مسیر اتوبان وجود نداشته است. حالا این وضعیت را با چراغانی کردن مسیرهای بیرون شهر خودمان مقایسه کنید. هریک چراغ نورافکنی که در بیرون شهر ایجاد می شود ما را مجبور می کند تا نور خانه خود را کم سو تر کنیم. در بقیه ادارات دولتی وضعیت چگونه است؟ در زمستانها من به گرمای داخل بانکی که با آن کار می کنم حسودیم می شود . آیا کارمندان بانک در خانه خودشان نیز همینطور گاز مصرف می کنند؟ آیا در ادارات دماسنجی برای اندازه گیری دمای محیط وجود دارد؟
مشکل دیگر نظام آموزشی و دانشگاهی کشور ما است . چگونه می شود نظام دانشگاهی کشورمان اقتصاد دانانی را تربیت کند که نسخه ورود پلیس به بازار را تجویز می کنند؟ آیا حاصل سالها دود چراغ خوردن و دکترای اقتصاد گرفتن این است که پلیس و بخش اقتصادی وزارت اطلاعات بایستی در حل مسئله به کمک ما بیاید؟
مشکل دیگر خودخواهی و خود اندیشی است. تا زمانی که به این باور نرسیم که کشورهای منطقه ای بایستی با کمی پیش و پس هم آهنگ حرکت کنند مشکلات اقتصادی کشورمان تمام نخواهد شد. رشد اقتصاد در کشورمان با رشد همسایگانمان مقدور خواهد شد . اختلال در رشد یا فقر در کشورهای همسایه و کشورهای منطقه ای گریبان ما را نیز خواهد گرفت . به همین جهت مجبوریم چه در حوزه مدیریت اقتصادی و سایر حوزه های دیگر آگاهی هایمان را با همسایگانمان مبادله کنیم.
مشکل دیگر جدانکردن اقتصاد از حوزه مناقشات گروهی و جناحی است .اقتصاد درخت گردوی دیر پایی است که یک دولت می نشاند و ممکن است چند دولت بعد میوه آن را برداشت نماید . نبایستی تمامی موفقیتهای اقتصادی به پای یک دولت و تمامی کاستیها به پای دولتی دیگر نوشته شود.نمودار نشان دادن در مناظرات تلویزیونی برای نشان دادن موفقیتها یا شکستهای اقتصادی در دوره ای کوتاه ، اهانت به شعور مردمی می باشد که اندکی آگاهیهای اقتصادی دارند.
همانطور که در ابتدای این قسمت گفته شد ساختمان اقتصاد آجرهای بسیاری دارد که بایستی درست چیده شوند . آیا در صورت چینش درست آجرها ، دیگر سربالایی را در اقتصاد نخواهیم داشت؟ جواب منفی است. همواره در اقتصاد سربالایی را خواهیم داشت . اگر نفسمان در سربالایی ها بگیرد و حاضر به ادامه راه نشویم ، سربالایی ها تمامی نخواهد داشت. تنها در صورت ادامه راه و نترسیدن از سر بالایی ها و جا نزدن از ادامه مسیر است که شیرینی سرازیری را نیز مشاهده خواهیم کرد.چند بار در تاریخ کشورمان سربالایی ها باعث شده است راهمان را ادامه ندهیم . نمونه آن در دوره ریاست جمهوری آقای رفسنجانی و طرح تعدیل اقتصادی است . آیا سربالایی کنونی در اقتصاد کشور دولت را در ادامه دادن مقتدرانه سیاستهای خود و طرح هدفمندی یارانه ها منصرف خواهد نمود؟
در اینجا لازم می دانم از زرنگی دولتهای غربی در زمان اجرای تحریمها تقدیر نمایم. زمان اعمال تحریمهای شدید بر ضد ایران زمانی بود که اگر بهترین روابط نیز با آنان می داشتیم اقتصاد کشورمان چنین روندی را طی می نمود. کاشکی غربیها چنین زرنگی و هوشیاری را در ارتباطات خود و دیگران به کار می بردند. چنانچه چنین زرنگی را در ارتباطات انسانی داشتند نه جنگ عراق و افغانستان پیش می آمد و نه میلیونها نفر از مردمشان در جنگ ویتنام و جنگ جهانی اول و دوم به هلاکت می رسیدند.استفاده از نیروی نظامی یا تهدید به بکارگیری اسلحه در ارتباطات انسانی نشانگر مبتدی بودن غرب در علوم انسانی می باشد.
در قسمت پایانی پی آمد های منفی یار گیری و فشار وارد کردن به نهادهایی که متعلق به همه مردم هستند ،شرح داده می شود.