زمان : 20 Bahman 1390 - 01:18
شناسه : 45773
بازدید : 8067
مناسبات‌ مانكجي‌ هاتريا با بها‌ئيان‌ مناسبات‌ مانكجي‌ هاتريا با بها‌ئيان‌

 

مناسبات‌ مانكجي‌ هاتريا با بها‌ئيان‌


نويسنده: ‌موسي‌ فقيه‌حقاني



‌بها‌ئيت‌ و سرويس اطلاعاتي‌ انگلستان‌ ‌*

مقاله حاضر پس از انتشار ، به دلیل اهمیت موضوع، با استقبال گسترده پژوهشگران مواجه گردید، که خواهان بررسی وروشنگری بیشترراجع به مسئله بودند. این جانب نیز درادامه تحقیقات خود پیرامون مانکجی هاتریا، کارگزارزبده استعمارانگلیس درایران وکشورهای پیرامون، به نکات جدیدی راجع به اودست یافتم که به شناخت بیشترو کامل تروی و ماموریت هایش کمک می داد. خوشوقتم که اکنون با ارائه ویرایشی جدید ازمقاله «مناسبات مانکجی هاتریا با بهائیان»، پژوهشگران محترم را درجریان آخرین تحقیقات خود در این زمینه قرارمی دهم.


مانکجی درخدمت ارتش استعماری انگلستان

مانکجی لیمجي‌ هوشنگ‌ هاتريا سال‌ 1813م/ 1328ق‌ در يكي‌ از بخشهاي‌ بندر «سورات» هند به‌ دنيا آمد. دراواخرقرن شانزدهم گجرات توسط اکبرشاه ضمیمه قلمرو مغولان هندوستان شده وبندر سورات مرکزمعتبر ومهمی برای تجارت باغرب شد.(1)

ادعا مي‌شود اجدادش‌ اززرتشتياني‌ بودند كه‌ در زمان‌ صفويه‌ از ايران‌ به‌ هند مهاجرت‌ كردند.پارسیان هند درزمان ترکتازی استعمارگران پرتغالی درمنطقه به همکاری باآنها پرداختند .باتسلط انگلستان برهند پارسیان اولین گروهی بودند که با آنها همکاری کردند. پدرمانکجی نیز‌ جزء كاركنان‌ دولت‌ انگليس‌ در سورات‌ بود. با انتقال‌ فعاليتهاي‌ انگليسي‌ها از سورات‌ به‌ بمبئي، پدر او به‌ بمبئي‌ رفته‌ در آنجا اقامت‌ گزيد. (2)‌

‌‌مانكجي‌ در جواني‌ وارد خدمات‌ دولتي‌ و نظامي‌ شد وظاهرا پيشكاري‌ برخي‌ از تجار را به‌ عهده‌ گرفت‌ و به‌ نقاط‌ مختلف‌ هند سفر كرد. منابع‌ طرفدار وي‌ معمولاً‌ از ذكر روشن‌ و شفاف‌ مشاغل‌ و مأموريت‌هايش‌ طفره‌ مي‌روند، بويژه‌ شغل‌ صندوقداري‌ او در ارتش‌ هند بريتانياوماموریت هایش درهند وافغانستان يا مطرح‌ نمي‌شود و يا به‌ شكلي‌ مبهم‌ از كنار آن‌ مي‌گذرند. همچنين‌ نقشش‌ به‌ عنوان‌ يك‌ نيروی‌ اطـلاعـاتـي‌ كـتـمـان‌ مـي‌شـود. در 15 سـالـگـي‌ (1828/1244) همراه‌ وزير مختار انگليس‌ روانه‌ سند هندوستان‌ شد. شغل‌ و منصبش‌ در اين‌ سفر تحويلداري‌ نقدي‌ پول‌ دولت‌ بود كه‌ بايد به‌ مصارف‌ قشون‌ مي‌رسيد. به‌ عبارت‌ روشنتر او صندوقدار قشون‌ استعماري‌ انگليس‌ در سند بود.(3) با پايان‌ اين ‌ مأموريت‌ به‌ بمبئي‌ بازگشت‌ و سه سال‌ بعد با همان‌ وزير مختار در 1250ق‌ به‌ كجبوج‌ افغانستان‌ سفر كرد. در اين‌ سفر نيز شغلش‌ صندوقداري‌ ارتش‌ بود. چهار سال‌ در كجبوج‌ همراه‌ سر جانكين، فرمانده‌ جنگي‌ انگليسي‌ و سر هنري‌ پاتينجر بود. 1254ق‌ با قشون‌ انگليس‌ به‌ قصد تسخير كابل‌ حركت‌ و به‌ همراه‌ بخش‌ مالي‌ تداركاتي‌ آن‌ در نگرتته‌ مستقر شد. در اين‌ مأموريت‌ جنگي‌ ــ اطلاعاتي، مبلغ‌ 250 ميليون‌ طلا و نقره‌ مسكوك‌ و غيرمسكوك‌ در اختيار مانكجي‌ بود.(4) اين‌ مأموريت‌ نيز سه سال‌ طول‌ كشيد.این لشگرکشی به بهانه آمدن محمدشاه به هرات صورت گرفت ولی دراصل هدف انگلیسی هاتصرف سرزمین سند ،اشغال افغانستان ومسلح نمودن ممالک آسیای مرکزی علیه دولت ایران بود.این قشون چهل هزارنفره قندهاروغزنه راتصرف و به همراه شاه شجاع الملک که موضعی ضدایرانی داشت واردکابل شد .شاه شجاع به یاری پول ونیروهای انگلیسی به پادشاهی افغانستان رسید.اما امورلشگری وکشوری بدست خود انگلیسی ها اداره می شد.درجریان این لشگرکشی انگلیسی ها صندوق های طلا رابرای جلب نظر افغان ها بدون شمارش درتمام افغانستان پخش کردند.(5)

در جنگهاي‌ 1261 بين ‌ انگليسي‌ها و افاغنه‌ و تسخير سند، به‌ سند رفت‌ و هفت سال‌ در آنجا و فيروزپور ماند.(6) منابع، از كم‌ و كيف‌ كارهاي‌ او در اين‌ دوران‌ چيزي‌ نمي‌نويسند. ظاهراً‌ مانكجي‌ به‌ عنوان‌ يك‌ عنصر اطلاعاتي‌ در اين‌ مناطق‌ اشغالي‌ بسر مي‌برده‌ است و کماکان وظیفه صندوقداری وتوزیع پول بین عوامل انگلیس وافراد مورد نظررابرعهده داشته است. پاتينجر، دوست‌ و همراه‌ مانكجي، جاسوسي‌ كاركشته‌ بود كه‌ همچنین در خلال‌ جنگ‌ ايران‌ و شورشيان‌ افـغـان‌ در 1254ق/ 1838م‌ در راسـتـاي‌ مـنافع‌ استعماري‌ انگلستان‌ فعاليت‌ داشت. با مروری‌ به‌ فعاليتهاي‌ او، با كار اين‌ گروه‌ كه‌ مانكجي‌ هم‌ عضو آن‌ محسوب‌ مي‌شد، آشنا می شویم.

پاتینجربرای اولین باردرحوالی مارس 1810طی یک ماموریت اطلاعاتی به ایران آمد.ماجرا ازاین قراربود که سرجان ملکم تهدید ناپلئون مبنی برتصرف هندبریتانیا را بسیارجدی گرفته بود وبرای جلوگیری ازوقوع این امرهمت خود رامصروف شناخت راههایی نمود که امکان دسترسی وحمله رقبا به هند رافراهم می کرد لذاانگلیسی ها متوجه ایران شدند. آنها می خواستند مطمئن شوند«که آیا یک ارتش اروپایی می تواندازسواحل جنوب ایران به هند نفوذ کند».برای کسب اطلاع دراین زمینه اودرسال1809دبلیو.پی گرانت رامامورشناسایی سواحل مکران کرد ووی به چابهاروبندر عباس سفرنموده واطلاعات لازم راکسب کرد.سپس در1810دوافسر کمپانی هند شرقی کاپیتان به نام های چارلز کریستی وسروان هنری پاتینجر راروانه همین مناطق نمود.آن دوبه بلوچستان آمده وبطور مجزا ماموریت خودرا دنبال کردند .پاتینجر به عنوان یک سیاح به گشت وگذاردربلوچستان پرداخت واطلاعات زیادی درباره قبایل منطقه جمع آوری کرد.پاتینجر خاطرات خودراازاین ماموریت تحت عنوان «سفردربلوچستان وسند»در1816 منتشر کرد.وی دراین کتاب به طرززننده ای درباره ایرانیان به قلمفرسایی پرداخته وایران رابه صورت«منبع اصلی تمام گونه های استبداد،بی عدالتی ،باجگیری ورسوایی که می تواند طبیعت بشری راآلوده سازد»توصیف کرده است.(7)

پاتينجردرهيئت‌ يك‌ مولوي‌ و با لباس‌ روحاني‌ به‌ هرات‌ رفته‌ و خود را مولوي‌ هندي‌ معرفي‌ و در هرات‌ به‌ تدريس‌ و در مسجد هرات‌ به‌ پيشنمازي‌ مشغول‌ شد و اهالي‌ را عليه‌ ايران‌ تحريك‌ مي‌نمود... وانمود مي‌كرد كه‌ از الهامات‌ روحاني‌ مستفيض‌ و مطلع‌ مي‌شود و بر همين‌ پايه‌ اطلاعات‌ قشون‌ ايران‌ را به‌ كامران‌ ميرزا (مخالف‌ دولت‌ ايران) مي‌داد و ضمن‌ دادن‌ مشاوره‌ به‌ او با پرداخت‌ وجه‌ [كه‌ صندوقدار آن‌ مانكجي‌ بود] او را قادر به‌ تهيه‌ لوازم‌ جنگ‌ نموده‌ به‌ كمك‌ دولت‌ انگلستان‌ مستظهر مي‌ساخت.(8)‌

‌‌درجریان مـحـاصـره‌ هرات‌ دردوره‌ محمدشاه‌ (ق1254-1838 ) پاتينجر كه‌ لباس‌ روحاني‌ پوشيده‌ بود نزد كامران‌ ميرزا رفت‌ و او را از تسليم‌ شدن‌ بازداشت‌ و مطمئن‌ كرد كه‌ دولت‌ انگليس‌ به‌ ايران‌ اعلان‌ جنگ‌ خواهد داد. نيز متعهد شد كه‌ تا 7 ماه‌ قشون‌ ايران‌ را از دور هرات‌ پراكنده‌ سازد. او در هرات‌ شروع‌ به‌ پرداخت‌ وجه‌ كرد و مبالغ‌ گزافي‌ پرداخت‌ و موجب‌ شد اهالي‌ قلعه‌ بيشتر مقاومت‌ كنند.(9) مستر مك‌نيل، سفير انگلستان‌ در ايران، نيز در ارتباط‌ عميق‌ با پاتينجر، اطلاعات‌ اردوي‌ ايران‌ را براي‌ او مي‌فرستاد. در جنگ‌ 1257ق‌ انگليس‌ با افاغنه، او جايگزين‌ مكناتن‌(سرویلیام مکنوتن) فرمانده‌ مقتول‌ انگليس‌ در كابل‌ شد و با پيمان‌ صلحي‌ كه‌ با افاغنه‌ منعقد كرد سعي‌ كرد قشون‌ انگليسي‌ را از افغان‌ نجات‌ داده‌ و بيرون‌ بكشد. او در همين‌ مأموريت‌ به‌ اسارت‌ انگليسي‌ها درآمد.(10‌)

درکتاب افغانستان درمسیرتاریخ اثرمیرغلام محمد غبا درصفحات 525-527اشارات گویایی به فعالیتهای جاسوسی ماموران انگلیسی وعوامل هندی وافغانی آنها درافغانستان برعلیه ایران ومردم افغانستان آمده است که حکایت ازگسترده گی عملیات مخفی وجاسوسی انگلیسی ها درآن مقطع دارد.

‌‌عمليات‌ پيچيده‌ انگليسي‌ها در افغانستان‌ عليه‌ ايران‌ با نقش‌آفريني‌ پاتينجرومانكجي‌ حكايت‌ از وابستگي‌ آنها به‌ سرويس‌ اطلاعاتي‌ بريتانيا دارد.


مانکجی درایران با سفارشنامه انگلیسی ها

مانكجي‌ مدتي‌ پس‌ از بازگشت‌ به‌ هند مأمور ايران‌ شد و با اخذ چهار سفارشنامه‌ خطاب‌ به‌ سفرا و مقامات‌ انگليس‌ در بغداد،اسلامبول،بوشهر و تهران(11)، در1854م/ 1270ق‌درشرایطی حساس به‌ ايران‌ آمد.درگیری پنهان روسها وانگلیسی ها دراروپا،پیشنهاد روسیه به شاه ایران مبنی برعدم همکاری ایران بادشمنان روسیه وانعقاد عهدنامه مخفی بین دوکشور درآستانه جنگ کریمه شرایط منطقه رابسیاربغرنج نموده وموجب تشدیدفشارها وتحرکات انگلیسی ها درایران گردیده بود.دراین دوره سیاست انگلستان نسبت به ایران سخت شده بود. محمل ظاهری فعالیت مانکجی درایران اشتغال به تجارت بود امادرپوشش تجارت و درادامه فعالیت های مشکوک خوددرخدمت به امپراطوری بریتانیابه اقدامات گسترده ای دست زدکه شرح آن خواهد آمد .


تمشیت امورجاسوسا ن

یکی ازاقدامات وی پرداخت مطالبات وبه تعبیری روشنترپرداخت حقوق عوامل انگلستان درایران بود.درجریان دستگیری بابیان وبهائیان درسال 1300قمری، بواسطه ترددگسترده عوامل این فرق ضاله به نزد مانکجی ،خانه وتجارت خانه او تحت مراقبت ماموران مخفی حاکمیت ایران قرارگرفت ودرنتیجه تعدادی ازاین افراد دستگیر شدند.(البته وابستگی تمامی آنان به فرق ضاله معلوم نیست)دربین این افراد نام میرزا ابراهیم خان، فرزند میرزا ابوالحسن خان ایلچی حقوق بگیرانگلستان ،اولین ویا دومین عضو ایرانی تشکیلات استعماری فراماسونری وهمکار سرگوراوزلی فرستاده مرموز دولت انگلستان وتشکیلات جهانی فراماسونری به مرکزیت لندن به ایران نیز به چشم می خورد.اودرپاسخ به این سوال مستنطق که "سبب اینکه شما رفتید درخانه مانکجی خبر کردیدچه بود؟ می گوید:"چون ماتنخواهی داریم درهند به جهت تنخواه هند رفته بودم مانکجی را ببینم اوراندیدم ..."(12). تنخواه هند حقوقی است که میرزا ابوالحسن خان ایلچی ازانگلیسی ها به جهت خیانت به ایران وجاسوسی دریافت می کرد. پرداخت این تنخواه توسط مانکجی گویای بخشی ازماموریت های اودرایران است . به ارتباط بهائیان وبابیان بامانکجی درجای خود اشاره خواهدشد .

هنگامي‌ كه‌ اعضاي‌ انجمن‌ اكابر پارسيان‌ هند از قصد مسافرت‌ مانكجي‌ آگاه‌ شدند از او خواستند در يزد براي‌ ساختن‌ دخمه‌اي‌ اقدام‌ كند و پولي‌ نيز براي‌ اين‌ كار به‌ او سپردند (مارس‌ 1854/ رمضان‌ 1270ق).( 13) مانكجي‌ نخستين‌ نماينده‌ تام‌الاختيار اين‌ انجمن‌ بود. او تبعه‌ دولت‌ بريتانيا بود و پشتيباني‌ سفارتخانه‌ها و وزيران‌ مختار انگليس‌ از او، از عوامل‌ مهمي‌ است‌ كه‌ در پيشبرد اهدافش‌ تأثيري‌ بسزا داشت.(14) وي‌ از سوي‌ سرويس‌ اطلاعاتي‌ بريتانيا، انجمن‌ اكابر پارسيان‌ هند و سازمان‌ فراماسونري، مأموريت‌هايي‌ در ايران‌ داشت‌ كه‌ با مهارت‌ آنها را به‌ انجام‌ رساند. مانکجی همچنین داراي‌ روابط‌ نزديكي‌ با ديپلمات‌هاي‌ انگليسي‌ در ايران‌ نظير سر هنري‌ راولينسون، ادوارد ايستويك‌ و سر رونالد تامسون‌ بود. ‌


همسفرمیرزا حسین خان سپهسالار

‌‌مانكجي، از بمبئي‌ با كشتي‌ بخار عازم‌ ايران‌ شد و در كشتي‌ با ميرزا حسين‌خان‌ سپهسالار (صدراعظم‌ «انگلوفيل» و «ماسون» بعدي‌ ناصرالدين‌ شاه) كه‌ از مـأمـوريـت‌ «سـركـنـسـولـگـري‌ بـمـبـئـي» بـه‌ ايـران‌ بازمي‌گشت، آشنا شد و اين ‌ آشنايي‌ منجر به‌ دوستي‌ بين‌ آنها شد. حمايت‌ مانكجي‌ و شبكه‌ دوستانش‌ در صعود سپهسالار به‌ مسند صدراعظمي‌ ايران‌ نقش‌ اساسي‌ داشت. سپهسالار نيز همواره‌ از او حمايت‌ مي‌كرد.( 15) ‌

‌‌فعاليتهاي‌ مانكجي‌ در ايران، عمدتاً‌ در محورهاي‌ زير صورت‌ گرفت: اشاعه‌ باستان‌گرايي‌ (ايران‌ منهاي‌ اسلام) در فرهنگ‌ ايراني‌ با همكاري‌ ميرزا فتحعلي‌ آخوندزاده‌ (و در واقع: بالگونيك‌ فتحعلي‌ آخوندوف) و جلال‌الدين‌ ميرزا قاجار و ديگران، حمايت‌ و تقويت‌ فرقه‌ ضاله‌ بهائیت، ارتباط‌ و حمايت‌ از فرقه‌هاي‌ صوفيه‌ وکمک به تأسيس‌ سازمان‌ فراماسونري‌ در ايران.‌


تلاش برای ایجاد پایگاه

از جمله‌ اقدامات‌ مانكجي‌ درایران ‌‌اعمال‌ نفوذ در حكومت‌ قاجار به‌ وسيله‌ بذل وبخشش واهداي‌ هدايا و ارتباط‌ با گروهها و قشرهاي‌ مختلف‌ مسلمان‌ و غيرمسلمان‌ بود. ايجاد تغييرات ‌ در بين ‌زرتشتيان‌ که در راستاي‌ حذف‌ تأثيرات‌ فرهنگ بومي‌ ايراني‌ ــ اسلامي‌ از آداب‌ و مراسمشان،ونیزکم کردن نفوذ موبدان وایجاد تغییرات گسترده درجامعه زرتشتی بودرانیزمی توان ازجمله اقدامات اودانست.ظاهرقضیه آن است که او آتشكده‌ها و زيارتگاههاي‌ زرتشتي‌ را تعمير كرد، دخمه‌هايي‌ جهت‌ اموات‌ ساخت‌ و ضمناً‌ از تعدد زوجات،طلاق دادن زنان، قرباني‌ كردن‌ و خوردن‌ گوشت‌ حيواناتی نظیر گاووشتر،کشیدن قلیان و مراسمي‌ چون‌ حنابندان‌ كه‌ داخل‌ رسومات‌ زرتشتي‌ شده‌ بود، جلوگيري‌ به‌ عمل‌ آورد. ‌(16)


باستان گرایی ،اسلام ستیزی

بخشی از ‌‌اقدامات‌ مانكجي‌‌ دربین زرتشتيان‌ ایجاد تفرقه و دور كردن‌ آنان‌ از امتزاج‌ فرهنگي‌ با هموطنان‌ مسلمان‌ خود بود. در همين‌ راستا او در يزد «انجمن‌ زرتشتيان» را پي‌افكند تا اختلافات‌ دروني‌ جامعه‌ زرتشتي‌ به‌ محاكم‌ عرف‌ و شرع‌ (كه‌ اين‌ دومي‌ زير نظر فقهاي‌ پارسا و پرنفوذ شيعه‌ اداره‌ مي‌شد) راه‌ نيابد و اختلافات‌ در انجمن‌ مذكور توسط‌ ريش‌سفيدان‌ اين‌ طايفه‌ رسيدگي‌ شود(17) .اودراصل ‌ سعي‌ داشت‌ جامعه‌ زرتشتي‌ را از بدنه‌ جامعه‌ ايراني‌ جدا ساخته‌ و از امكانات‌ آنان‌ به‌ عنوان‌ يك‌ اقليت‌ در پروژه‌ باستان‌گرايي‌ (ايران‌ بي‌اسلام) استفاده‌ نمايد. وي‌ در انجام‌ اين‌ ماءموريت‌ از همفكري‌ اسلام‌ستيزاني‌ نظير فتحعلي‌ آخوندوف‌ (سرهنگ‌ قشون‌ تزاري‌ و دستيار نائب‌ السطنه‌ روس‌ تزاري‌ در قفقاز اشغالي) بهره‌ مي‌برد. مانكجي‌ از همرازان‌ ميرزا فتحعلي‌ آخوندوف‌ بود(18) و آخوندوف‌ او را يادگار نياكان‌ مي‌ناميد.(19) ‌

تلاش این گروه احیای باستان گرایی دربرابراسلام گرایی ملت ایران بود میرزاآقاخان کرمانی ازلی نیز ضمن نقد اقدامات مانکجی درترویج پارسی سره نویسی که کسی ازآن سردرنمی آورد می نویسد:خوب بود مانکجی پارسی که به ایران آمده بود(زمان ناصرالدین شاه)درتاریخ اصیل ایران تحقیق می نمودو«حکم عقلیه »آن راآشکار می ساخت.(20)

‌‌آخوندوف‌ طي‌ نامه‌اي‌ در 21 ژوئن‌ 1871 با مانكجي‌ راجع‌ به‌ رساله‌ كمال‌الدوله‌ و جلال‌الدوله‌ مشورت‌ و مانكجي‌ توصيه‌ مي‌كند كه‌ نام‌ جلال‌الدوله‌ حذف‌ و به‌ جاي‌ آن‌ اقبال‌الدوله‌ بيايد تا كسي‌ به‌ شاهزاده‌ جلال‌الدوله‌ (ركن‌ فراموشخانه‌ فراماسونري‌ ملكم‌ خان) شك‌ نكند.(21) اين‌ دو در زمينه‌ ايران‌باستان‌ و اسلام‌ستيزي‌ هم‌عقيده‌ بوده‌ و مكاتباتي‌ داشتند.(22) آخوندوف‌ حمايت‌ همه‌جانبه‌اش‌ را از زرتشتيان‌ (نه‌ به‌ عنوان‌ يك‌ اقليت، بلكه‌ به‌ عنوان‌ كساني‌ كه‌ اسلام‌ حقشان‌ را ضايع‌ كرده!) اعلام‌ مي‌كرد و صراحتاً‌ به‌ مانكجي‌ مي‌گفت‌ نبايد گذاشت‌ احدي‌ از زرتشتيان‌ به‌ دين‌ اسلام‌ درآيند و مي‌افزود: همچنين‌ بايد در طبايع‌ خودمان‌ تقليد به‌ اخلاق‌ حميده‌ نياكان‌ نماييم.(23) به‌ مانكجي‌ مي‌گفت‌ نجات‌ شما با توسل‌ به‌ شيخ‌ مرتضي‌ انصاري‌ تحقق‌ پيدا نمي‌كند، و به‌ او توصيه‌ مي‌كرد راه‌ نجات‌ را از جلال‌الدين‌ ميرزا (ركن‌ فراموشخانه) و مؤ‌لف‌ كمال‌الدوله‌ پي‌ گيرد كه‌ سعي‌ دارد ايران‌ را از ظلمت‌ و جهالت‌ به‌ نورانيت‌ معرفت‌ برساند.(24) موبدان‌ پارسي‌ هند نظير پشتوتن‌جي‌ مـتـرجم‌ كتاب‌ دين‌ كرد و جاماسب‌جي‌ مؤ‌لف‌ فرهنگ‌ پهلوي، آخوندوف‌ را درود گفتند.‌

‌‌آخوندوف‌ از مانكجي‌ خواست‌ كه‌ كتاب‌ تند ضداسلامي‌ كمال‌الدوله‌ را در بمبئي‌ يا گجرات‌ چاپ‌ كند.(25) تندي‌ زبان‌ و قلم‌ كمال‌الدوله‌ در حدي‌ بود كه‌ مانكجي‌ چاپ‌ آن‌ را در هند صلاح‌ ندانست‌ و به‌ آخوندوف‌ نوشت‌ به‌ طوري‌ كه‌ تحقيق‌ شد در هندوستان‌ هم، چون‌ اهل‌ اسلام‌ بايد كتابت‌ كنند، ممكن‌ نيست.(26) مانكجي‌ بيشتر ملاحظه‌ حال‌ خود را مي‌كرد تا مخالفت‌ با اصل‌ مطلب. بعدها خلف‌ او سر اردشير ريپورتر (اردشير جي) همين‌ حرفها را عليه‌ اسلام‌ به‌ رضاخان‌ كودتاچي‌ زد. كتاب‌ كمال‌الدوله‌ كه‌ نزد جلال‌الدوله‌ بود به‌ واسطه‌ مرگ‌ او به‌ دست‌ مـانكجي‌ افتاد و مانكجي‌ آن‌ را با يادداشتهاي‌ جلال‌الدوله‌ براي‌ آخوندوف‌ فرستاد.(27)


بذل وبخشش ازکیسه کمپانی

‌‌مانكجي‌ با پرداخت‌ هدايا و پيشكش‌هاي‌ بسيار،به شاه‌ و درباريان‌ و با ارتباطات‌ مستقيم‌ و غيرمستقيم‌ از طريق‌ پايتختهاي‌ اروپايي، وزيران‌ مختار انگليس‌ در ايران، كارمندان‌ سفارتخانه‌هاي‌ اروپا، مقامات‌ عالي‌ رتبه‌ فرانسوي‌ همچون‌ «كنت دوگوبينو» و خصوصاً‌ وزير مختار انگليس‌ ــ ر.ف. تامسون‌ ـ توانست‌ شاه‌ ايران‌ را به‌ الغاي‌ حكم‌ اسلامي‌ «جزيه» وادارد. جزيه، ماليات‌ سرانه‌اي‌ است‌ كه‌ اسلام‌ (در ازاي‌ مالياتهاي‌ معمول‌ اسلامي‌ كه‌ اهل‌ كتاب‌ از پرداخت‌ آن‌ معافند) از پيروان‌ اديان‌ ديگر مي‌گيرد و درواقع، هزينه‌ حراست‌ حكومت‌ اسلامي‌ از جان‌ و مال‌ و امنيت‌ اقليتهاي‌ ديني، و ارائه‌ خدمات‌ شهروندي‌ به‌ آنها است. اين‌ حكم‌ در 1299ق/جولاي‌ 1882 صادر شد.(28) مانكجي‌ به‌ مناسبت‌ اين‌ امر، جشن‌ مفصلي‌ در تاريخ‌ 7 صفر 1299 در باغ‌ ظهيرالدوله‌ برپا ساخت. خـود نيز نطقي‌ جامع‌ و مفصل‌ درباره‌ اوضاع‌ زرتشتيان‌ ايران‌ ايراد كرد.(29)‌


معلمان بهایی برای مدارس زرتشتی

تأسيس‌ مدارس‌ زرتشتي‌ براي‌ آموزش‌ نونهالان‌ و كودكان‌ اقدام‌ ديگر او بود(30).گماردن معلمان بهایی برای آموزش فرزندان زرتشتی وبهایی شدن تعدادی ازاین دانش آموزان نشان می دهد مانکجی خیلی هم بفکر زرتشتیان نبود.اقدامات‌ مانكجي‌ در جامعه‌ زرتشتي‌ مخالفتهايي‌ را ايجاد كرد و برخی بزرگان زرتشتی اقداماتي‌ را عليه‌ او سازماندهي‌ كردند. از جمله‌ اين که ،‌ مخالفين‌ دست‌ به‌ نامه‌نگاري‌ عليه‌ او زدند و كار به‌ جايي‌ رسيد كه‌ انجمن‌ اكابر پارسيان‌ مدرسه‌ يزد را موقوف‌ كرد و پولي‌ جهت‌ مخارج‌ آن‌ نفرستاد.

سوزان استایلز اقدامات مانکجی را یکی ازعوامل موثردرگروش زرتشتیان به بهائیت می داند:«همۀ نوآئینان اوّلیّۀ زردشتی از میان قشر سرآمد تحصیلکرده ای بودند که اصلاحات مانکجی، رشد روابط تجاری با بمبئی، و شرائط در حال تحوّلِ داخل ایران همگی با هم بوجود آورده بود.»(31)استایلز ادعا می کندحسینعلی نوری با بکار بردن پارسی سره در مکاتبات با زردشتیان، بنفسه از اهمیّت سابقۀ اسلامی امر به نفع جنبه های ایرانی آن کاستند. شجره نامۀ بهاءالله نیز مفید همین فائده بود.(32)

نفوذ بهائیان درمیان طیف خاصی اززرتشتیان منجر به شبه کودتایی برعلیه دستوران وموبدان زرتشتی شد.بعد هادرانجمن ناصری که به منظوربه حاشیه راندن موبدان زرتشتی تاسیس شد از بیست و سه نفری که اوّل بار به عضویّت انجمن انتخاب شدند اکثریّت یا بهائی بوده و یا علاقۀ زیادی به آئین بهائی داشتند. عبدالبهاء نیز لوحی ارسال نموده و به مناسبت تأسیس انجمن به جامعۀ زردشتی تهنیت گفت . از میان اعضای نخستین انجمن که یا خود بهائی بوده و یا نسبت به دیانت بهائی علاقمند بودند می توان افراد زیر را نام برد: جوانمرد شیرمرد – کیخسرو خداد- ملاّبهرام- دینیار بهرام کلانتر – استاد کیومرث وفادار خرّمشاهی – ماستر خدابخش – رستم خدامراد- سروش بهمن نوذر – بهمن جمشید – ارباب گودرز مهربان و خسرو مهربان آله آبادی (33) .

برای مقابله با این اقدامات و نیز جلوگیری از فعّالیّت های بهائیان، "مجمع حقّ شناس و حق گوی یزد" تشکیل شد.ودرگیری هایی بین آنها وانجمن ناصری درگرفت .این اتفاقات حاصل اقدامات تخریبی مانکجی دربین زرتشتیان بود که به مروربه با نشست ودرزمان حضوراردشیرجی درایران تکمیل شد.


مانکجی وهمسرش

درویش فانی

‌‌مانكجي‌ پس‌ از يك‌ سال‌ و دو ماه‌ به‌ كرمان‌ رفت‌ و فعاليتهاي‌ فوق‌ را در آنجا نيز سامان‌ داد و ضمناً‌ به‌ ماهان‌ رفت‌ و با «رحمت‌علي‌شاه» -‌قطب‌ دراويش‌ نعمت‌اللهي‌- روابط‌ دوستي‌ عميقي‌ بهم‌ زد و از جانب‌ وي‌ لقب‌ «درويش‌ فاني» گرفت.(34) مانكجي‌ در اكثر مكاتبات‌ و مطالبي‌ كه‌ پس‌ از اين‌ نوشته، خود را به‌ اين‌ لقب‌ معرفي‌ مي‌كند، كه‌ به‌ نظر مي‌رسد همچون‌ لقب‌ طريقتي‌ ادوارد براون‌ (مظهرعلي شاه)!، كه‌ اتفاقاً‌ او نيز مثل‌ مانكجي‌ در جهت‌ «سمت‌ دهي» استعماري‌ به‌ اقليتهاي‌ ديني‌ ايران‌ مي‌كوشيد، افزاري‌ براي‌ كاستن‌ از حساسيت‌ مسلمين‌ نسبت‌ به‌ خويش، جهت‌ نفوذ بيشتر و آسانتر در بين‌ آنان‌ و فريب‌ ايشان‌ باشد. مانكجي‌ پس‌ از اقامت‌ دو ماهه‌ در كرمان‌ به‌ يزد بازگشت، توقفي‌ كوتاه‌ نمود و سپس‌ رهسپار تهران‌ گرديد.


سرقت آثارباستانی وکتب خطی

او در همه‌ جا با افراد مختلف‌ ارتباط‌ برقرار مي‌كرد و از اين‌ طريق‌ سعي‌ داشت‌ سکه وكتب‌ خطي‌ و كمياب‌ را خريداري(35) و از ايران‌ خارج‌ نمايد. وي‌ پس‌ از اين‌ مدت‌ اقامت‌ به‌ سفر پرداخت‌ و از طريق‌ آذربايجان، كردستان‌ و كرمانشاه‌ به‌ عتبات‌ عاليات‌ رفت. در عراق‌ عرب‌ با بابيان‌ و بهائيان‌ ارتباط‌ برقرار كرد و با ميرزا حسين‌علي‌ بهاء مكاتبه‌ داشت.(36)‌


همکاری بابهائیان

‌‌بهائيان‌ مي‌گويند مانكجي‌ كه‌ مدتي‌ در سلك‌ نظام‌ بود براي‌ حل‌ و فصل‌ مسائل‌ ايرانيان‌ زرتشتي‌ در حدود سال‌ 1270ق‌ از طريق‌ بغداد وارد ايران‌ شد، در بغداد با بهاء ملاقات‌ كرد و هر چند به‌ او مؤ‌من‌ نشد، اما محب‌ شد (!). او وقتي‌ وارد ايران‌ شد با پول‌ خرج‌ كردن، اطرافيان‌ شاه‌ از جمله‌ ظل‌السلطان‌ را شيفته‌ خود ساخت‌ و او نيز مساعدتهاي‌ زيادي‌ به‌ مانكجي‌ كرد. بهائيان‌ اقدام‌ مانكجي‌ را در رفع‌ جزيه‌ از زرتشتيان‌ يكي‌ از علائم‌ ظهور معرفي‌ مي‌كنند. كدام‌ ظهور؟!، معلوم‌ نيست. چون‌ باب‌ و بهاء ادعاي‌ خود را قبل‌ از لغو جزيه‌ طرح‌ كرده‌ بودند! او در طهران‌ با بهائيان‌ حشر يافته‌ بود لذا ابوالفضل‌ گلپايگاني‌ كه‌ پارسي‌ سره‌نويس‌ بود جهت‌ تدريس‌ زبان‌ فارسي‌ سره‌ در مدرسه‌اي‌ كه‌ تأسيس‌ كرده‌ بود گمارد و همو را منشي‌ خود نيز ساخت.(37) همان طورکه ذکرشدبعضي‌ از شاگردان‌ زرتشتي‌ آن‌ مدرسه‌ بهائي‌ شدند،افرادی نظير استاد جوانمرد و ملا بهرام(38) . مانكجي‌ به‌ واسطه‌ ميرزا ابوالفضل‌ گلپايگاني‌ (نويسنده‌ و مبلغ‌ مشهور بهائي) با بهاء ارتباط‌ داشت‌ و لوحي‌ در حدود پنجاه‌ صفحه‌ براي‌ او نوشته‌ شد.(39).

میرزا ابوالفضل گلپایگانی نیزدرزمره بهائیانی بودکه در1300قمری مورد بازجویی قرارگرفت .البته او یکبارنیز در1293 قمری دستگیر شده بود.وی معاشرت بابهائیان رابرای حفظ نفس وازروی تقیه اعلام کرده ودرپاسخ این سوال که:"بطلان اینها رادراین مدت فهمیدید یا تردید دارید"؟گفت:"تردیدی ندارم ولی اگر روبروی اینها بخواهیداین کلمه را بگویم به حکم تقیه نخواهم گفت...یک طلبه فقیربادوطایفه بزرگ نمی تواند معاندت کرد...خدالعنت کند رئیس ومرئوس اینها را..."(40).


ظن ماموران مخفی ناصرالدین شاه به مانکجی

پیشتربه ماجرای دستگیری میرزا ابراهیم پسر میرزا ابوالحسن خان ایلچی اشاره شدعلت دستگیری نامبرده حضوردرخانه مانکجی وگفتگو پیرامون دستگیری بهائیان بود. میرزا ابراهیم خبردستگیری بهائیان را به نقل ازکربلایی حسن بزازعنوان نموده وبا بابی های {بهائیان}حاضردرآنجا دراین خصوص صحبت می کندودرپاسخ بازجو می گوید :"من چه می دانستم که درآن مجلس بابی هست یانیست برخود میرزا علیمحمد باب که ادعای قائمیت کردودرتبریز کشته شد وبرمیرزا حسینعلی که ادعای ظهورحسینی می کند والان درعکاست لعنت خداورسولش بادو...".(41)

مشهدی نصرالله تنباکو فروش نیزبه خاطر حضور درخانه مانکجی دستگیر شده ومی گوید جهت وصول طلب خوداز میرزا ابوالفضل {احتمالا همان میرزاابوالفضل گلپایگانی}به خانه مانکجی رفته وسپس دستگیر شده. اونیز بالعنت برباب وبها ازفرقه بابیه وبهائیت اعلام برائت می کند.(42) این موارد آشکارمی سازد که ماموران مخفی عصرناصری به ارتباط مانکجی بابهاییان پی برده ونسبت به این ارتباط حساس شده بودند.دستگیری میرزاابوالفضل گلپایگانی نیز به همین دلیل صورت گرفت.اودردستگاه مانکجی آمدوشد وبااودرزمینه های مختلف همکاری داشت..ا ومعلمی مدرسه مزد یسنان و منشی گری تجارت خانه اش را به یک بهایی یعنی ابوالفضل گلپایگانی سپرد. (43)لذااغلب‌ اسناد مربوط‌ به‌ وي‌ در خلال‌ سالهاي‌ 1296-1300ق‌ به‌ خط‌ «ميرزا ابوالفضل‌ گلپايگاني» است. گلپایگانی‌ در يكي‌ از نامه‌ها مي‌نويسد: «در چند روز پيش‌ مانكجي‌ ليمجي‌ پارسي‌ مرا بخواند و نامه‌ [...] سركار را كه‌ به‌ او نوشته‌ بوديد بنمود و خواهش‌ نگاشتن ‌ پاسخ‌ آن‌ را از من ‌ بنده‌ بفرمود زيرا كه‌ خود بهره‌اي‌ از نوشتن‌ و خواندن‌ پارسي‌ ندارد» (44).


سره نویسی مانکجی

گلپايگاني‌ در ترويج‌ فارسي‌ سره، با‌ مانكجي‌ همکاری می کرد. او‌ هر چند تندروي‌ مانكجي‌ را در اين‌ زمينه‌ نمي‌ پذيرفت، اما خود تبحر خاصي‌ در سـره‌نـويـسـي‌ داشـت. او هـمـچـنـيـن‌ در اقـدامـي‌ باستانگرايانه‌ و جعلي‌ نياي‌ حسينعلي‌ نوري‌ را به‌ يزدگرد سوم‌ رساند. (45). شجره نامۀ بهاءالله می باید در زمانی که میرزا ابوالفضل در استخدام مانکجی بود تنظیم شده باشد. این شجره نامه برای گرویدن زردشتیان به بهائیت اهمیّتی ویژه یافت. (46)

اين ‌گونه‌ اقدامات‌ در تاريخ‌ ايران‌ معمولاً‌ از سوي‌ كساني‌ صورت‌ مي‌گرفت‌ كه‌ داعيه‌ قدرتمداري‌ و شهرياري‌ داشتند و انتساب‌ بهاء به‌ يزدگرد سوم‌ حركتي‌ سياسي‌ است‌ براي‌ مشروعيت‌ بخشيدن‌ به‌ اقدامات‌ بهاء در جهت‌ قبضه‌ كردن‌ قدرت‌ در ايران‌ آرزويي‌ كه‌ به‌ جايي‌ نرسيد.

مانكجي‌ افراد را به‌ پارسي‌ سره‌نويسي‌ تشويق‌ مي‌كرد ـ كاري‌ كه‌ مي‌دانيم‌ اگر (به‌ فرض‌ محال) هم‌ به‌ جايي‌ برسد، ملت‌ ايران‌ را با آثار حافظ‌ و سعدي‌ و ديگر گنجوران‌ ادب‌ و فرهنگ‌ ايران‌ اسلامي، بيگانه‌ خواهد ساخت. از جمله‌ اين‌ افراد، گلپايگاني‌ بود كه‌ خود به‌ پوچ‌ بودن‌ اين‌ كار اعتراف‌ داشت.(47) ظاهراً‌ ارتباط‌ با امثال‌ آخوندوف‌ و تلاش‌ براي‌ اسلام ‌زدايي‌ در اين‌ كار دخيل‌ بوده‌ است. او همچنين‌ مجموعه‌ دساتير را كه‌ مجموعه‌اي‌ از جعليات‌ تاريخي‌ با صبغه‌ باستان‌گرايي‌ بود در 1000 نسخه‌ تجديد چاپ‌ كرد.

از ديگر بهائياني‌ كه‌ با مانكجي‌ ارتباط‌ داشتند مي‌توان‌ از آقاعزيزالله‌ از يهوديان‌ بهائي‌ شده‌ مشهد نام‌ برد كه‌ واسطه‌ آشنايي‌ گلپايگاني‌ با ادوارد براون‌ بود.


تاریخ سازی به سبک مانکجی

مانكجي‌ در زمينه‌ «تاريخ‌سازی» نيز فعال‌ بود. به‌ گفته‌ ميرزا ابوالفضل، مانكجي‌، ميرزا حسين ‌ همداني‌ را تشويق‌ به‌ نوشتن‌ كتابي‌ درباره‌ بابيه‌ كرد. محمداسماعيل‌ زند نيز كه‌ سره‌نويس‌ بود مأمور تأليف‌ تاريخ‌ پادشاهان‌ عجم‌ شد و كتاب‌ فرازستان‌ را به‌ فارسي‌ خالص‌ نوشت وبه تعبیرگلپایگانی «آن کتاب راانبانی ازاوهام وافسانه های شاهنامه وچهار چمن ودساتیر ساخت».(48)

ميرزا حسين همدانی ‌ براي‌ تأليف‌ كتاب‌ درباره‌ بابيه‌ به‌ ابوالفضل‌ گلپايگاني‌ متوسل‌ شد و گلپايگاني‌ هم‌ او را به‌ تصحيح‌ كتاب‌ منسوب‌ به‌ ميرزا جاني‌ كاشاني‌ راهنمايي‌ كرد، تا با افزودن‌ تاريخ‌ سنين‌ و شهور از ناسخ‌التواريخ‌ و ملحقات‌ روضه‌الصفا به‌ آن، آن‌ كتاب‌ را براي‌ حاجي‌ سيد جواد كربلايي‌ كه‌ خود از اول‌ در ماجراهاي‌ باب‌ بود، قرائت‌ كند و با تأييد او، بدين‌ ترتيب‌ تاريخ‌ ميرزا جاني‌ كاشاني‌ را تصحيح‌ كند. دفتر اول‌ در تاريخ‌ بابيه‌ توسط‌ ميرزا حسين‌ همداني‌ تمام‌ شد و او در رشت‌ مرد. گلپايگاني‌ مي‌گويد مانكجي‌ نگذاشت‌ همداني‌ آن‌گونه‌ كه‌ او توصيه‌ كرده‌ بود تاريخ‌ را تصحيح‌ كند. بلكه‌ او را واداشت‌ هرچه‌ او (مانكجي) مي‌گويد بنويسد.شرح ماجرای دخل وتصرف مانکجی درتدوین کتاب تاریخ جدید چنین است :«لیکن مانکچی نگذاشت که آن تاریخ بدان گونه که نامه نگارگفته بودانجام یابد بلکه مورخ مذکوررابرآن داشت که آنچه اوگوید بنگارد زیرا که عادت مانکچی این بودکه مطلبی رابه منشی می گفت بنویس ومسوده آنرابمن بخوان ونخست منشی مسوده ای راکه به سلیقه خودوقریحه درست ترتیب داده بودبراومیخواندوپس ازاکثاروتقلیل عبارت وجرح وتعدیل مطلب درمسوده به بیاض می برد وچون مانکچی رادرخط ولسان پارسی حظی وعلمی نبود ازاین راه اکثرکتب ورسائلی که به اومنسوب است عباراتش غیرمرتبط وگسیخته وزشت وزیبا بهم آمیخته است. (49)

ادواردبراون معتقداست کتاب تاریخ جدید اثرمیرزا حسین همدانی بانظرمخصوص نوشته شده وازبیان حقیقت منحرف شده است وخواسته اند بها الله رابرخلاف واقع تجلیل کنند.(50)

تاريخ‌ كاشان‌ اثر عبدالرحيم‌خان‌ ضرابي‌ به‌ تشويق‌ او نوشته‌ شد. همچنين‌ اثري‌ درباره‌ تاريخ‌ كرمان‌ كه‌ نسخه‌ خطي‌ آن‌ در كتابخانه‌اش‌ موجود است.مانكجي‌ آثار زيادي‌ را از ايران‌ خارج‌ كرد كه‌ در بمبئي‌ نگهداري‌ مي‌شود. ‌

بهائيان‌درمجموع در آثار خود از مانكجي‌ به‌ نيكي‌ ياد مي‌كنند.درزمره آخرین آثارمی توان به کتاب تورج‌ امينی، تاريخ‌نويس‌ بهائي‌ معاصر،اشاره کردکه در سال‌ 1380‌ مجموعه‌ اسناد زرتشتيان‌( موجود در سازمان‌ اسناد ملي‌) را در قالب‌ كتابي‌ تحت‌ عنوان‌« اسنادی از زرتشتيان‌ معاصرايران‌» با تمجيد از مانكجي‌ و اردشيرجي، جاسوسان‌ مشهور انگليس‌ كه‌ هر دو با بهائيت‌ در پيوند بودند، به‌ چاپ‌ رساند و به‌ نحوي‌ نسبت‌ به‌ ايشان‌ اداي‌ دين‌ كرد.

‌‌مانكجي‌ پس‌ از يك‌ سال‌ اقامت‌ در بغداد در1280قمری به‌ بمبئي‌ رفت‌ و گزارش‌ اعمال‌ و اقدامات‌ خود را به‌ افراد مافوق‌ خود ارائه‌ كرد. در همان‌ سال‌ ــ 1280ق‌ ــ كتاب‌ «اظهار سياحت‌ ايران» را كه‌ درواقع‌ شرح‌ مختصر ايام‌ اقامتش‌ در ايران‌ بود به‌ زبان‌ گجراتي‌ و فارسي‌ چاپ‌ كرد. انجمن‌ اكابر نيز نامه‌ها و مكاتباتش‌ را در 4 جلد انتشار داد.(51). در 1282ق‌ به‌ ايران‌ بازگشت. در كرمان‌ با حاجي‌ سيد جواد امام‌ جمعه‌ و حاجي‌ محمدكريم‌خان‌ كرماني‌ ــ رئيس‌ شيخيه‌ ــ ملاقات‌ نمود و روابط‌ صميمانه‌ برقرار كرد. در خصوص‌ فعاليتهاي‌ ماسوني‌ مانكجي‌ بايد در فرصت‌ ديگري‌ به‌ بحث‌ پرداخت. اما عجالتاً‌ مي‌توان‌ به‌ عضويت‌ او در لژهاي‌ هندوستان‌ قبل‌ از عزيمت‌ به‌ ايران‌ و ارتباط‌ گـسـتـرده‌ و عـمـيـقـش‌ بـا مـلكم‌خان‌ و شاهزاده‌ جلال‌الدين‌ ميرزا سردمداران جریان فراماسونری درایران اشاره‌ كرد. ‌


پایان کار

زندگي‌ او در رمضان‌ 1307ق/ فوريه‌ 1890م‌ / 1269شمسی در تهران‌ به‌ پايان‌ رسيد. او دو بار ازدواج‌ كرد: يك‌ بار در هند با «هيرابايي» نام‌ كه‌ ثمره‌ آن‌ پسري‌ به‌ نام‌ «هرمزدجي» و دختري‌ به‌ نام‌ «دوسي‌ بایي» بود. پس‌ از مرگ‌ همسر هنديش دربمبئی، در ايران‌ با فرنگيس‌ نام‌ ــ دختر هرمزد يار بنداركرمانی‌ ــ ازدواج‌ كرد، اما از وي‌ فرزندي‌ نياورد.(52) خانواده‌هاي‌ «خراس» و «داور» در هندوستان‌ از اخلاف‌ «هرمزدجي» اکنون نیزبرقرارند.(53)


پی نوشت :


1.کای بار،دیانت زرتشتی (مجموعه سه مقاله) ص140.

2. رشيد شهمردان، تاريخ‌ زرتشتيان، تهران، سازمان‌ انتشارات‌ فروهر، 1363، ص‌618وجهانگیراشیدری،تاریخ پهلوی وزرتشتیان ،تهران ،انتشارات هوخت،2535،صص425-426وپارسی نامه،فروهر،س10،ش5،صص16-22.

3. رشيد شهمردان، تاريخ‌ زرتشتيان، ص‌ 619

4. همان، صص‌ 620-621.‌

5.محمود،محمود.تاریخ روابط سیاسی ایران وانگلیس،تهران ،اقبال ،1344،ج1،صص389-390

6. همان، ص‌ 622.‌

7.سر دنیس رایت ،نقش انگلیس درایران ،ترجمه فرامرز فرامرزی،تهران،فرخی،1361،صص230-231و237

8. سيد مهدي‌ فرخ، تاريخ‌ سياسي‌ افغانستان، تهران، احساني، 1371، ص‌ 166.وملا فیض محمدکاتب هزاره ،سراج التواریخ،تهران ،موسسه تحقیقات وانتشارات بلخ ،1372،ج1و2صص181-182

9 . سيد مهدي‌ فرخ ،همان، ص‌ 171.‌ وملا فیض محمدکاتب هزاره،همان صص183-184

10. سيد مهدي‌ فرخ ،همان، ص‌ 205.

11.‌ رشيد شهمردان، تاريخ‌ زرتشتيان، ص‌622.

12.عبدالحسین آیتی،کشف الحیل،تهران ،1326،ج3،چاپ سوم ،صص33-35

13. همان ، ص‌ 622.‌و اسنادی اززرتشتیان معاصرایران،به کوشش تورج امینی،تهران ،سازمان اسنادملی ایران،1380.ص3.

14.اسنادی اززرتشتیان معاصرایران، ص3و4

15. رشیدشهمردان ،همان، ص‌ 623.‌

16.همان ص 623واسنادی اززرتشتیان معاصر ایران،ص4.

17.اسنادی اززرتشتیان معاصر ایران،ص5.

18. فریدون آدميت، زندگي‌ و آثار آخوندزاده، ص‌ 23.‌

19. فتحعلي‌ آخوندزاده، نامه‌ها، ص‌ 249.‌

20. فریدون آدميت،اندیشه های میرزا آقاخان کرمانی،تهران ،طهوری،1346،صص219-220و255

21. همان، صص‌ 251 و403.

22. همان، ص‌ 336 «ميرزا فتحعلي‌ به‌ مانكجي، ژانويه‌ 1876» ،.

23. آدميت، «ملحقات» ، نامه‌ها، صص‌ 128، 165 و 166.

‌24. نامه‌ها، صص‌ 221 و 222.

‌25. آدميت، «آخوندزاده‌ به‌ ميرزا يوسف، 29 مارس‌ 1871» ، نامه‌ها، ص‌214.

‌26. نامه‌ها، ص‌ 430.«مانكجي‌ به‌ ميرزا فتحعلي‌ 28 ربيع‌الاول‌ 1293» ،

27. «مانكجي‌ به‌ آخوندزاده» ، نامه‌ها، ص‌406.

‌28. متن‌ حكم‌ در تاريخ‌ پهلوي‌ و زرتشتيان، صفحه‌ 436 تا 438 آمده‌ است.

29. درتاریخ پهلوی وزرتشتیان،صص439-451خلاصه خطابه مانکجی درج شده است. ( متن‌ كامل‌ اين‌ نطق‌ در ماهنامه‌ فروهر، س‌ 11، ش‌ 5 تا 9 آمده‌ است.)

30.رشید شهمردان ،همان ص626.

31.سوزان استایلز ، ایمان زردشتیان به دیانت بهائی ، ترجمۀ سیامک ذبیحی،12/3/1375،سایت پژ وهشنامه

32. سوزان استایلز ،همان

33. مصابیح هدایت. صص 404 – 406

34. تاریخ پهلوی وزرتشتیان ص427وپارسي‌نامه، همان‌ مآخذ، ش‌ 6، صص‌ 10- 15.

‌35. مانكجي‌ صاحب، اظهار سياحت‌ ايران، بمبئي، 1280ق، صص‌28-29.

36. آرشيو سازمان‌ اسناد ملي‌ ايران، شماره‌ تنظيم‌295003266.

‌37. روح الله مهرابخانی، شرح‌ احوال‌ ميرزا ابوالفضائل، ، با مقدمه‌ عبدالحميد اشراق‌خاوري، مطبوعات‌ امري، صص‌ 55-57.

‌38. همان، ص‌ 58.

‌39. همان، ص‌ 58.

40.کشف الحیل ،ج3،ص21.

41.همان صص34-35.

42.همان صص40-41

43. مانكجي، قانون‌ نامچه، ص‌27.و شرح‌ احوال‌ ميرزا ابوالفضائل، صص‌ 55-57.

44.اسنادی اززرتشتیان معاصرایران ،به کوشش تورج امینی ،سازمان اسنادملی ایران 1380.ص13ونیزر.ك: سند شماره‌ 23ص77.

45. سیاوش سفیدوش، یار دیرین، طهران، 132 بدیع (1976). ص 23.

46. سوزان استایلز ،همان

47. شرح‌ احوال‌ جناب‌ ميرزا ابوالفضائل‌ گلپايگاني، ص63.

48.همان ،ص60

49.همان،صص 59-62

50. محمود،محمود.تاریخ روابط سیاسی ایران وانگلیس،تهران ،اقبال ،1367،ج5،ص135

51. شرح‌ احوال‌ جناب‌ ميرزا ابوالفضائل‌ گلپايگاني، صص‌ 62-63

52. اشيدري، تاريخ‌ پهلوي‌ و زرتشتيان، ص‌ 428.

‌53. همان، صص‌ 452-453‌.

* متن منتشره در ایام 29 (که حکم ویرایش اول این مقاله را دارد) به صورت pdf در سایت حاضر موجود بوده و در صورت لزوم می توان به آن مراجعه کرد.

منبع: ايام 29