یزدفردا :مطلب زیر از یاد داشت های شخصی اقای محمود احمدی نژاد رئیس جمهور ایران است در باب بوروکراسی اداری در وبلاک شخصی وی منتشر گردیده است
ديوانسالاري در خدمت مردم نه مردم در خدمت ديوانسالاري
مدتهاست كه به خدمت ها و خيانتهاي ديوانسالاري (بوروكراسي) مي انديشم.
ديوانسالاري موجود، چقدر به حل مشكلات كمك مي كند و چه ميزان به تثبيت مشكلات مي انجامد؟
ديوانسالاري پديده جديدي نيست وتمدن ها و حكومتهاي مقتدر، هرگز بدون انضباط ديواني نبوده اند. در دوره هاي اخير هم بوروكراسي را تجسم مديريت عقلي و علمي دانسته اند ولي بايد ديد که آنچه روي كاغذ آمده و موضوع بحثهاي نظري در باب عقلانيت ابزاري بوده با آنچه عملاً اتفاق افتاده و بخصوص آنچه با پوشش مدرنيزه كردن دولت ها در دهه هاي اخير تحقق يافته ، واقعاً چه مقدار دولت را عقلاني و چه مقدار عقل ها را دولتي يعني رسمي، كليشه اي و اداري كرده است؟
بسياري از انقلابها در تارهاي عنكبوتي بوروكراسي، گرفتار شده اند، تارهايي كه خاصيت ارتجاعي و بازگرداننده دارند و همه شور و شعور انقلابي را خنثي مي کنند و اوضاع را به عصر ماقبل انقلاب ها باز مي گردانند.
خواص مثبت ديوانسالاري را كاملاً مي پذيريم مشروط به آنكه براستي به مديريت علمي بينجامد.
اما دست كم دركشورهايي چون كشور ما كه دهه هاي متوالي تحت سلطه رژيمهاي وابسته بوده اند و الگوهاي جعلي، تحميلي و وارداتي پوسيده را تجربه كرده اند، مساله بوروکراسي، غالباً نوعي دولت در دولت را مي سازد تا ظاهراً بودجه اقتصاد و مملكت را محاسبه پذير، برنامه ريزي شده و علمي وشفاف نشان دهد اما در واقع مسائل بسياري را غيرشفاف، غيرعملي و حتي تبديل به ضد برنامه مي نمايد.
حتي بهتر است بگويم بوروكراسي گاهي، نقش ابزاري خود را از دست مي دهد، تبديل به يك ايدئولوژي مي شود و اخلاق ويژه اي مي سازد كه حالتي تخديري و ايستا را بركل سيستم تحميل مي كند. در نتيجه كم كم وسيله تبديل به هدف مي گردد و هدف به وسيله!
ايدئولوژي ديوانسالارانه، عملا باعث اصطکاک درون سيستمي مي شود. همه چرتكه مي اندارند و هركس جزئيات كار خود را مي داند اما هيچكس از كليت كار و نتيجه عملي آن، چيزي نمي داند. همه مشغول كارند اما كاري پيش نمي رود. تلاش مي كنند ولي گره اي باز نمي شود.
به طور خلاصه بايد گفت که نظام بوروکراسي موجود چند شاخصه برجسته دارد. اول اينکه پيچک وار در حال توسعه است . يعني اصولا ميل دايمي به بسط حوزه نفوذ و سيطره اختيارات و دائره استيلاي خود دارد .
دوم اينکه با تمام توان از خود دفاع مي کند. حتي ساختمان و ابزار کار مازاد خود را هم راضي نيست که به ديگران بدهد و به بهانه هاي واهي از آن مراقبت مي نمايد .
سوم اينکه به شدت بخشي نگر و جزيي نگر است.
شاخصه چهارم اين است که در مقابل تحولات مقاوم است. هر نوع تحول را به منزله آسيب به خود تلقي و در برابر آن مقاومت مي نمايد و آخر اينکه با زدهي آن بسيار پائين و هزينه آن فراوان و رو به افزايش است.
درچنين وضعيتي چه راه حل هايي وجود دارد؟
عده اي تسليم مي شوند و بيلان كار از پائيني ها مي گيرند و به مسئولين بالاتر مي دهند و وجدانشان با همين آمارها آرام مي گيرد در حالي كه براي امثال من آدم ها مهمند نه آمارها. آمارها را همه دولتها و مديران مي دهند و بازي با اعداد را بلدند يعني طبق گزارش هاي رسمي شان همه چيز خوب و ايده آل است. همه مي توانند آرام بخوابند كه بوروكراسي، بيدار است!
اما در صحنه زندگي واقعي مردم، مشكلات حل نشده باقي مي ماند، اين همان خطري است كه من از دوران مسئوليتم در شهرداري تهران و حتي قبل از آن، همواره از آن رنج برده ام و خواسته ام با شکستن سنت هاي غلط و بدعت هاي وارداتي، دستگاه اداري را از اين تار گسترده عنكبوتي خارج نمايم كه البته گاهي امكان پذير شده و گاهي نيز نشده است.
راه دوم براي رهايي از باتلاق بروکراسي، قانون شكني يا دور زدن قانون است كه بسياري براي منافع ايل وتبار وحزب هاي دولت ساخته و يا منافع شخصي خود بارها و بارها به اين اعمال مبادرت كرده اند. اين اعمال با اعتقادات و منش من سازگار نيست و به هيچ وجه به چنين راه هايي اعتقاد نداشته و ندارم و براي اصلاح آن آمده ام. چرا که عميقا معتقدم تا برابري همگان در برابر قانون تأمين و تضمين نشود، به دولت اسلامي نخواهيم رسيد.
راه سوم، اصلاح انقلابي و آني قوانين و خانه تكاني سنگين در سيستم ديوانسالاري كشور است. اين وظيفه مهم و مشترك مجلس و دولت است كه بايد در همين دوران و در سريعترين زمان ممكن تحقق هرچند نسبي يابد درغير اينصورت به اين زودي ها ديگر چنين اتفاقي رخ نخواهد داد و يا حداقل كار روز به روز سخت تر خواهد گرديد، كما اينكه تاكنون چنين روندي را شاهد بوده ايم. اگر بوروكراسي كه مظهر عقل ابزاري است و بايد ابزار باشد، خود تبديل به هدف و شغل اصلي دولت شود، به جاي آنكه هزينه ها را كم كند و بودجه ها را شفاف و برنامه ها را عملي كند، تبديل به ترمز سيستم مي شود و بلكه بايد گفت اين اختلال تا جايي پيش مي رود که شبكه هايي ايجاد مي شود كه بودجه عمومي را هزينه خصوصي مي كند، ساختاري براي توقف خلاقيت ها و تبديل رودخانه مواج انقلابي ومبتكر به مردابي مرده و ساکن.
اينک ما بر سر دو راهي مهمي قرار گرفته ايم : انقلاب فداي بوروكراسي يا ديوانسالاري درخدمت انقلاب؟
نكته ديگر در اين رابطه ، آن است كه بايد به نقطه تعادل ميان نظريه و عمل برسيم. ما با دو خطر در اين مسير همواره مواجه هستيم. يكي برخورد غير كارشناسانه و غير علمي و بدون توجه به مشكلات كشور است كه آن را مي توان عمل زدگي ناميد. (البته بايد توجه داشت که عمل زدگي با عمل گرايي متفاوت و بلكه متضاد است.)
خطر دوم آن است كه به نام مديريت علمي يا عقلانيت و به بهانه هاي ديواني و پشت عنوان اصلاح گام به گام بخواهيم ركود و توقف و تحجر مديريتي را توجيه و تثبيت كنيم و حتي عقبگرد نماييم. عده اي مي خواهند تنبلي ها و كندي ها و وقت كشي هاي ملي و مديريتي را تحت لواي دروغين علمي بودن توجيه و تئوريزه كنند. اين هم عمل گريزي است. علمي بودن غير از ذهن زدگي است. از درون اتاق در بسته نمي توان همه مشكلات واقعي را حل كرد. علم بايد در خدمت عمل باشد. من از تفكري مي ترسم كه بودجه عمومي و فرصت تاريخي دولت نهم را قرباني ذهنيت ها و عمل گريزي و محافظه كاري ها كند. با شتابزدگي و عمل زدگي مخالفم ولي نبايد اجازه بدهيم كه انقلاب و مردم را فداي بوروكراسي كنند. وظيفه تاريخي ما آن است كه بوروكراسي را درخدمت مردم درآوريم. شعار ما اين خواهد بود : ديوانسالاري درخدمت مردم نه مردم درخدمت ديوانسالاري
محمود احمدی نژاد
رئیس جمهور ایران
1385/09/01