زمان : 15 Tir 1390 - 00:54
شناسه : 35662
بازدید : 4897
خیال روی تو خیال روی تو

 

خیال روی تو

یادداشتی از احمد مسجد جامعی به مناسبت درگذشت امام جمعه یزد

 

احمد مسجد جامعی:

پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران - تهران
 
 به روال همیشگی سفر به یزد، به دیدار مهدی آذریزدی رفتم. مرحوم آذریزدی برای ناهار دعوت کرد که بمانم. گفتم ناهار میهمان آقای صدوقی امام جمعه یزد هستم. با شناختی که از او داشتم، می‌دانستم که از حضور در مجالس رسمی پرهیز دارد. با این حال، از او هم خواستم که با هم برویم. او نپذیرفت و احساس کردم کمی هم دلخور شد. میهمان آقای صدوقی بودیم که خبر دادند کسی پایین مرا می‌خواهد. رفتم و دیدم آقای آذریزدی است. دلش طاقت نیاورده بود و آمده بود. پس از ناهار، هنگام خداحافظی آقای آذریزدی گفت: این آقای صدوقی که آدم خیلی خوبی است ! پس چرا تلویزیون اینها را این جوری نشان نمی‌دهد؟ باریک‌بینی او مثل همیشه جالب بود.  آقای صدوقی تنها پسر شهید محراب آیت‌الله صدوقی امام جمعه پیشین یزد بود که از شاگردان آیت‌الله مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حایری یزدی است.دیروز همزمان با فوت ایشان مراسم سالگرد شهادت آن مرحوم در مسجد حضیره یزد بود. در چنین روزی به تاریخ قمری (29 رجب) مادر مرحوم آقای صدوقی فوت شده بود و در این روز فرزند نیز به دیدار والدین خود رفت.  شهید صدوقی یکی از روحانیونی بود که به آیت‌الله حایری در تاسیس نظام حوزوی کمک کرد. مرحوم امام او را «فقیه متعهد و فداکار» خوانده‌اند. ایشان به همراه فرزندش از همراهان نزدیک امام راحل در جریان‌های مختلف انقلاب بودند. 
... ایشان همچنین در امور خیریه و کمک به ایجاد تاسیسات تاثیرگذار در حوزه دین و اجتماع بویژه کمک به محرومان و درماندگان نیز نقشی موثر داشتند. همین خصلت‌ها به فرزند برومندشان حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمدعلی صدوقی نیز رسیده بود. ایشان نیز در مردمداری و امور خیریه مشارکت گسترده‌یی داشتند و دینداری و اخلاق پیشه کرده بودند. به مردم علاقه داشتند و مردم نیز متقابلا به این روحانی گرانقدر علاقه‌مند بودند. خاندان صدوقی از طریق پدر، تبارشان به عالم بزرگ شیعه در قرن چهارم ابوجعفر محمدبن‌علی معروف به شیخ صدوق می‌رسد و خاندانی بوده‌اند که نسل در نسل در نشر علوم و معارف اسلامی و رسیدگی و خدمتگزاری به مردم کوشش کرده‌اند و نام نیک بر جای نهاده‌اند. در این خاندان نام‌های بزرگ دیگری نیز می‌توان یافت، اما خاندان صدوقی از طریقی دیگر به خاندانی دیگر وصل شده است که نام نیک آنان نیز زبانزد است.
ایشان داماد مرحوم آیت‌الله خاتمی، عالم با اخلاص و به تعبیر مرحوم امام؛ «چهره تابناک روحانیت روشن ضمیر» است. بزرگ منشی، مردمداری و خصال نیکوی خاندان خاتمی نیز زبانزد مردم بویژه در خطه یزد است.
درباره خصایل و فعالیت‌های نیکوی مرحوم صدوقی بسیار می‌توان نوشت. او با وجود مشاغل سیاسی و اجرایی بسیاری که داشت هیچگاه ارتباط گسترده مردمی خود را کم نکرد و در همه فراز و فرودها در کنار مردم ماند و جز طریق اعتدال و میانه‌روی نپیمود و با تدبیر و خویشتنداری و درایت، از تلخی‌ها و تندی‌ها کاست.
گردآوری و تصحیح و تنقیح مجدد مجموعه آثار گسترده شیخ صدوق را در دستور کار خود داشت و تقریبا تمام نسخ خطی کتاب‌های او را شناسایی و جمع‌آوری کرد که امید است مجموعه این آثار هرچه زودتر منتشر شود. به شیخ صدوق تا 300 کتاب نسبت داده‌اند و دست کم نجاشی در کتاب رجالی خود 180 عنوان از آنها را فهرست کرده است. کتاب مشهور او من لایحضره الفقیه بر اساس کتاب پزشکی محمد زکریای رازی نوشته شده است و بیانگر توجه به جسم و جان در فرهنگ ایران اسلامی است. او همچنین به جمع‌آوری نسخ خطی کمیاب همت گماشت و دست کم تعداد 600 نسخه تا چندی پیش جمع‌آوری کرد.
ارتباط ایشان با اهل علم و هنر همیشه استوار بود و در گنجینه ارزشمند او نمونه‌هایی فاخر از هنر خوشنویسی و گرافیک و نقاشی و سایر هنرهای ایرانی و اسلامی وجود داشت و دایما برآن می‌افزود.
 درباره روحیه مهربان و آرامش بویژه خویشتنداری او بسیار می‌توان گفت. خاطرات زیادی از او دارم که اکنون در نبودش هر یک گوشه‌یی از شخصیت او را بیان می‌کنند، اما دوست دارم از جنبه‌یی از شخصیت او بگویم که کمتر شناخته شده است و آن هم اهل ذوق بودن ایشان است و بخشی از آرامش و مهربانی‌شان شاید ریشه در همین ویژگی داشته باشد.
چند سال پیش در سفر عمره، ایشان و فرزندانشان را در حرم دیدم. ایام نوروز بود. سعادتی بود که سال را در خانه خدا تحویل کنیم و امیدوار بودیم که همین به دگرگونی حالمان کمک کند. محمد آقا فرزندشان از من خواست که برایشان فالی بگیرم. من دیوان حافظ همراه نداشتم. او دیوان کوچکی از حافظ به من داد که یادم آمد سال‌ها پیش خودم به پدرشان تقدیم کرده بودم. فال را گرفتم و برایشان خواندم. الان فال به درستی یادم نیست، اما مصرعی را که در صفحه اول دیوان به یادگار نوشته بودم کاملا به یاد دارم:
«خیال روی تو در هر طریق همره ماست»!