یزدفردا :هفت صبح مشایی دیروز اولین شماره خود را در معرض قضاوت مخاطبان قرار داد و از یک گاف شروع کرد که بعضی آن را نوعی وسله جلب توجه مخاطبان و معرفی هفت صبح می خوانند و بعضی دیگر :گاف بزرگ در اولین شماره؛روزنامه مشایی شرور جنوب شرق را شهید خواند!
در صفحه دوم روزنامه هفت صبح می خوانیم: «شهادت یکی از اشرار جنوب شرق کشور، موجی از شادی را در میان مردم ساکن منطقه کهنوج بر انگیخت. این شرور که شهاب محمودی نام داشت، با اقداماتی از قبیل قتل و گروگانگیری، جو رعب و وحشت را در در میان مردم منطقه کهنوج از توابع استان کرمان ایجاد کرده بود...».
دادنا: اولین شماره روزنامه منتسب مشایی در حالی امروز منتشر شده که در همان شماره اول یک گاف بزرگ از زیر دست تیم تحریریه و ویراستاران این نشریه عبور کرده و در صفحه دوم جاخوش کرده است.
در صفحه دوم روزنامه هفت صبح در بخشی که به نظر می رسد به مرور اخبار مهم روز اختصاص یافته، خبری وجود دارد که در ابتدای آن می خوانیم: «شهادت یکی از اشرار جنوب شرق کشور، موجی از شادی را در میان مردم ساکن منطقه کهنوج بر انگیخت. این شرور که شهاب محمودی نام داشت، با اقداماتی از قبیل قتل و گروگانگیری، جو رعب و وحشت را در در میان مردم منطقه کهنوج از توابع استان کرمان ایجاد کرده بود...».
در حالی لفظ مقدس «شهادت» برای هلاکت یک شرور در صفحه دوم این روزنامه مورد استفاده قرار گرفته که معمولاً اعضای تیم تحریریه و ویراستاری روزنامه های اینچنینی سعی می کنند، حداقل در شماره های نخست نهایت دقت و ظرافت را مبذول بررسی مطالب کنند تا درج گاف های اینچنینی سبب خدشه دار شدن اعتبار روزنامه در همان شماره های نخست نشود، آن هم روزنامهای با این همه سروصدا و جنجال که از مدت ها موضوع تحلیلها و گمانه زنی های اهالی رسانه بوده و شایعات و حقایق بسیاری در باب آن منتشر شده است.
و اما پاسخ حقیقت نژاد به صبا آذرپیک که حضور او در هفت صبح را بی شرمی خوانده :
حقیقت نژاد در وبلاک خود نوشت:خانم صبا آذرپيك از دوستان روزنامهنگار كه به ادعاي خودشان بسيار حرفهاي هستند، درباره دوستي من و عماد بهاور عزيز نوشتهاند و آن را به كار كردن در روزنامه هفت صبح و بيشرمي من نسبت دادهاند.
يادم هست كه چند ماه پيش كه بنده مسئوليت سرويس سياسي روزنامه تهرانامروز را بر عهده داشتم، يكي از مديران ارشد روزنامه، بنده را احضار كردند و توصيه كردند كه چون صبا آذرپيك گفته است بچه خوبي شده و ميتواند خودش را با اصول روزنامه اصولگراي وابسته به دكتر قاليباف تطبيق بدهد، از حضور و توانش در سرويس استفاده كن.
عليرغم مخالفتهاي جدياي كه در سرويس با حضور ايشان بود، موافقت كردم ولي به هر دليل نيامدند.
البته پيش از اين در تهرانامروز همكار بنده بودند و خيلي هم مشتاقانه در اين روزنامه اصولگرا كار ميكردند و بنده و امثالهم را تشويق به ادامه كار ميكردند.
چند ماه پيش هم يكبار تماس گرفتند و كلي توضيح دادند كه به مطلبي در تحليل وضعيت مجالس پس از انقلاب نياز دارند و كلي فشار آوردند و من را مجبور كردند كه دو روزه گزارشي براي نشريه نسيم بيداري بنويسم.
ميگفت حق التحرير خوب ميدهند. مطلب چاپ شد، چند بار ايشان را ديديم و چيزي نگفتيم.
يكبار يكي از بچههاي نسيم بيداري را ديدم. بحث به اين مسائل كشيد، گله كردم كه اينقدر فشار ميآورند كه مطلب بنويسيد، بعد حاضر نيستند پول بدهند.
گفت اي بابا، صبا پول شما را گرفته.
يك بار به مطهره شفيعي گفتم كه به صبا بگو اين كارها خوب نيست.
ظاهرا پيگيري ايشان هم جواب نداد و خبري از حقالتحرير نشد كه نشد.
حالا اين مبلغ كه چيزي نيست، اصلاحطلبان عزيز كه معمولا 40، 50 هزار تومان بابت مطالب نميدهند ولي وقتي كسي به همخانه و مستاجر بودن بنده با عماد بزرگوار اشاره ميكند، و بعد بنده را متهم به بيشرمي ميكند، من هم به خودم حق ميدهم كه به اين مسائل خصوصي اشاره كنم، مستندشان قرار دهم و بگويم كه شما لطفا حقالتحرير امثال بنده را بالا نكشيد، شرافت روزنامهنگاري پيشكش.
ضمنا خانم آذرپيك عزيز، بنده عماد بهاور را عزيزتر از جانم ميدانم، نهضت آزادي را شرافتمندانهترين نهاد سياسي پس از انقلاب ميدانم و تنها نهادي بوده كه روزگاري درخواست دادم عضو شاخه جوانانش باشم كه نشد.
شجاعت بيان عقيده سياسيام را در مواقع لازم دارم. هفت صبح هم كه آمدهام، همين حرفها را زدهام و ميزنم. خواستند، در خدمتشان هستيم، نخواستيم، عرضه پيداكردن كار جديد را دارم...
البته نوشته 5 مرداد 88 رضا حقیقت نژاد در مورد شباهت های کردان و مشایی هم خالی از لطف نیست :
شباهتهاي ناتمام ماجراهاي كردان و مشايي
مرغ يك پا دارد
اجماع كم سابقه اصولگرايان براي حذف مشايي كه ابوترابي، نايب رئيس مجلس شوراي اسلامي با اشاره به ابلاغ كتبي رهبري به احمدينژاد براي حذف مشايي، آن را تصميم استراتژيك نظام توصيف كرد، در نهايت با اين پاسخ احمدينژاد روبرو شد كه چرا مشايي بايد استعفا دهد؟ او باز هم سرسختانه از ادامه كار معاون اول جديدش دفاع كرد و گفت: آقاي مشايي چهار سال به عنوان معاون رييسجمهور و رييس سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري در خدمت دولت بوده و خدمات فراواني داشته است. او باز هم مشايي را از مديران سادهزيست، انقلابي، فداكار و دلسوز معرفي و خاطرنشان كرد: چهار سال خدمات آقاي مشايي خدمات آقاي مشايي در عرصههاي مختلف ميراث فرهنگي، گردشگري و صنايع دستي ايران اگر بينظير نباشد كمنظير است. احمدينژاد در ادامه با اشاره به گلايههاي مطرح شده درباره عملكرد مشايي گفت: انتقادها و گلايه ها درباره آقاي مشايي دو دسته است؛ عدهاي با هر كار و اقدامي كه دولت انجام ميدهد، مخالف هستند و برخي نيز از روي دلسوزي و برداشت خود نسبت به آقاي مشايي از ايشان انتقاد و گلايه ميكنند، اما اگر كسي از نزديك با آقاي مشايي آشنا شود، نظراتش تغيير خواهد كرد.
و البته كه همين جملات شجاعتي دوچندان به حاميان مشايي بخشيد. چه كه اندكي پس از آنكه خبرگزاري ايرنا كوشيد با انتشار مصاحبهاي، توضيحات و دفاعيههاي مشايي را مستمسكي براي اثبات ناصواب بودن برخي حملات اصولگرايانه عليه او قرار دهد، به ناگاه در سايت شخصي مشايي، متني منتشر شد كه مخالفان انتصاب مشايي را با عباراتي چون مغرض، حسود، جاهل و نادان خطاب كرده بود كه دنبال سهمخواهي هستند. در اين نوشته، با رد اينكه چنين موضعگيريهايي دلسوزانه و يا از سر خيرخواهي نيست، سياست اصولگرايان در حمايت از احمدينژاد و مخالف با مشايي را یک بام و دو هوا توصيف شده بود و خبر از نيات ديگري داده بود كه در آينده معلوم خواهد شد.
اقدامات معلوم، نيات نامعلوم
اما اصولگرايان در پافشاري از بر بركناري مشايي چه نياتي ميتوانند داشته باشند؟ ارديبهشتماه سالجاري، مهدي كوچكزاده، نماينده اصولگراي تهران در حمايت از انتخاب مجدد احمدينژاد سنگ تمام گذاشت، در پاسخ به پرسشهاي مكرر دانشجويان بسيجي دانشگاه امام صادق (ع) كه به شدت معترض حضور مشايي در هيئت دولت بودند، گفت: رئيسجمهور در برخي موارد قانع نميشود، نه اينكه لجبازي ميكند. او از احمدينژاد نقل قول كرد كه كه مسئله مشايي نيست، ميخواهند نفر اول را بزنند، بعد سراغ دومي و بعدي ها بروند. كوچكزاده افزود: مثلا همه عالم اگر متفق شوند كه آقاي احمدينژاد فلان كس را در اين پست نگذارد، ايشان چون قانع نميشود و نه اينكه لجباز است آن كار را انجام نميدهد. در همان نشست، كوچكزاده گفت: از احمدينژاد پرسيدم چرا اينقدر در مساله كردان پافشاري كرد؟ وي در پاسخم گفت كردان مال اين جبهه نبود، ولي آمد و قسم خورد كه ميخواهم كار كنم و از آنها بريدهام. به وي پيغام دادند كه كاري با تو ميكنيم كه نتواني سر بلند كني.
چنين تعابيري در سخنان احمدينژاد هم يافت ميشود و بسياري از هواداران خاص و سرسخت او نيز چنين باوري دارند. به عبارت روشن، مي توان گفت احمدينژاد همه تلاشهاي صورت گرفته عليه كردان و مشايي را در چارچوب سياستورزيهاي معمول و از سر سهمخواهي ميداند و بدان بياعتنايي ميكند. همچنانكه در مجلس خداحافظي كردان تاكيد كرد كه اگر در اين چند سال نيز كوتاه آمدم، ديگر كوتاه نخواهم آمد و ديگر نميپذيرم كه براي رضايت فلان آقا، فردي سست را بكار بگيرند. همچنانكه پيش از استيضاح كردان گفته بود ظاهرا عدهای میخواهند دولت را از اکثریت انداخته و کلیت آن را با مشکل مواجه کنند. و شايد به همين دليل است كه آيتالله يزدي در نشست مطبوعاتي هفته گذشتهاش با نارضايتي خبر از نافرماني احمدينژاد در برابر امر و نهي همه اصولگرايان به جزء مقام معظم رهبري ميدهد و بزرگان اصولگرا چون آيتالله خاتمي، مكرر بر دلسوز بودن خويش در قبال دولت تاكيد ميورزند.
داستان دو پيام
در تطبيق داستان فراز و فرود كردان و مشايي، داستان دو پيام نيز شنيدني است. پيام نخست كه شفاهي بود، كردان را به اوج برد و پيام دوم كه مكتوب بود، مشايي را در آستانه حضيض قرار داد. در پيام نخست، رئيس دولت كه آتشبار سنگين مجلس هشتم عليه كردان را غيرقابل دفاع ميديد، از جلسه خويش با رهبري درباره كردان گفت و تلويحا سخن از موافقت رهبري با انتصاب كردان سخن راند. چنين نقل قولي بازي را به سود رئيس دولت برگرداند و روز بعد كه نمايندگان و بخصوص مديرمسئول روزنامه كيهان، به نقل از منابع موثق درباره گفتههاي احمدينژاد در مجلس ترديد روا داشته بودند، دفتر رهبري مهر تاييد بر گفتههاي رئيسجمهور زد و احمدينژاد بازي كردان را برد. اين پيروزي 15 مرداد 87 در كارنامه احمدينژاد ثبت شد. نامه دوم كه خبر ابلاغش را سه شنبه هفته جاري ابوترابي، نايب رئيس مجلس داد و رحماندوست، مشاور احمدينژاد تاييدش كرد، اما داستاني متفاوت داشت. اينبار اصولگرايان بخصوص روحانيون مجلس نشين از رهبري استمداد طلبيدند تا رديهاي مكتوب براي بركناري مشايي دريافت كنند و سرخوش از ابلاغ اين رديه، آن را عيدانه به اصولگرايان نام نهادند.
قاموس مشترك
ديگر وجه تشابه پرونده كردان و مشايي را بايد در واكنشهاي اين دو چهره جنجالساز جستجو كرد. هر دو از مظلوميت مفرط خويش سخن ميگويند، نيت مخالفان را پاك نميدانند و بر گذشته مملو از خلاقيت و افتخار خويش تاكيد ميكنند. چنانچه وقتي كه همه نمايندگان و چهرههاي سياسي اصولگرا نوميد از قانع شدن احمدينژاد سراغ كردان رفتند و از او خواستند كه استعفا دهد، با اين گفته روبرو شدند كه در قاموس من به عنوان خادم نظام جمهوري اسلامي استعفا معني ندارد. مشابه چنين واكنشي را نيز ديروز مشايي اتخاذ كرد كه در پاسخ به درخواستهايي براي استعفا، به خبرگزاري آريا گفت: بنده به جناب آقاي رييس جمهور قول همكاري در اين مسئوليت را داده ام و لذا استعفا معنا ندارد. هر چند اين مقاومت معنايي ديگر يافت و سرانجام او مجبور به استعفا شد.
بهترين دفاع حمله است
سوي ديگر پافشاري دولت بر حضور چهرهايي چون مشايي در تركيب كابينهاش از يك مولفه استراتژيك دولت نهم پيروي ميكند. اين مولفه كه در ادبيات رئيس دولت بخصوص در حوزه سياست خارجي دولت نهم گرايش پررنگتري داشته است، بهترين دفاع را حمله ميداند و بر تهاجميبودن سياستها تاكيد ميكند. انتصاب مشايي نيز شايد از همين زوايه قابل تحليل باشد. چنانكه احمدينژاد در سخنراني انتخاباتياش كه در روزهاي پاياني تبليغات انتخابات رياست جمهوري دهم مقابل مسجد دانشگاه شريف ايراد كرد، به صراحت بزرگترين اشتباه دولتش را انتصاب برخي افراد خواند و گفت: ”البته نظر بنده اين نبود، بلکه من به توصیه دوستان توجه و عمل کردم ولي مطمئن باشيد كه در دولت بعدي ديگر از اين اشتباهات تكرار نميشود.“
چنين اشتباهاتي مسلم است كه مشمول كردان و يا مشايي نميشد و نميشود، بلكه مقدمهاي بود براي اهتمام رئيس دولت كه در صورت پيروزي،كابينهاي بسيار خاصتر از كابينه قبل خويش ببندد و راه را بر حضور حداقلي غيرخوديها ولو اصولگرا باشند، مسدود كند. تغييرات نخست دولت دهم و ارتقا مقام ثمره هاشمي، زريبافان، بذرپاش، و مشايي، كه همگي از خاصترين ياران احمدينژاد بود نيز چنين وعدهاي را محقق ساخت و چه بسا كه اگر غائلههاي انتصاب مشايي اينچنين فراگير نشده بود، دوره تازهاي از انتصابهاي اينچنيني را شاهد بوديم. و بر همين اساس است كه بايد گفت انتصاب مشايي را بايد پيامي به مجلسيان نيز تلقي كرد، با اين محتوا كه رئيس دولت در چينش كابينه سهمي براي لابي قائل نيست و بدون احساس وابستگي به گروهها و يا چهرههاي سياسي، آرايشي تازه براي مردان دولتش در نظر خواهد گرفت. فازهاي بعدي اين سناريو نيز با فضاسازي درباره اينكه مجلس در برابر دولت قرار گرفته است، تمسك به حمايت رهبري از دولت و يا راي بيست و چهار ميليوني احمدينژاد، نيز قابل تكميل بود ولي آتش خشمي كه سر از زير خاكستر بدر آورد و دامن مشايي و رئيس دولت دهم را گرفت، موقتا چنين برنامهاي را از نفس انداخته است. هر چند برخي عقيده دارند احمدينژاد ميتوانست بازي را به سود خويش هدايت كند و با قربانيكردن مشايي، چند نفر از ياران باوفاي خويش را در كابينه جاي دهد. چنانچه قربانيشدن كردان، اين فرصت را براي رئيس دولت رقم زد كه محصولي، يار ديرينه خويش كه پيش از آن با مخالفت وسيع مجلس اصولگراي هفتم راهي به وزارت نفت نيافته بود، را راهي وزارت كشور كند.
شباهتهاي بيپايان
شباهتهاي داستان دو قلوهاي افسانهاي دولت نهم، در هزينه پردازي رئيسدولت نيز وجه مشتركي دارد. در داستان كردان، كثيري از نمايندگان مجلس و چهرههاي برجسته اصولگرا، تمام قد در مقابل دولت ايستادند و حاشيههاي ماجراي كردان، چيزي نمانده بود كه رحيمي، معاون پارلماني رئيسجمهور را نيز قرباني كند. در ماجراي مشايي نيز علاوه بر شكلگيري موجي از دلخوري در برابر احمدينژاد، بدون شك چهرههايي ديگر در تست راي اعتماد نمايندگان به كابينه دولت دهم قرباني سماجت رئيسجمهور ميشوند. نشانههاي چنين رويدادي به وضوح در ميان اظهارات نمايندگان مجلس هشتم به چشم ميخورد.
سايهها قدرتمندتر ميشوند
سوي ديگر مشتركات مشايي و كردان را بايد در روزگار كردان، پس از استيضاح جستجو كرد. او از سوي احمدينژاد بسيجي واقعي خوانده شد، در حاشيه دولت حضوري ملموس داشت و چه بسيار پيش آمد كه در تقسيم سمتها نام كردان هم شنيده ميشد. در انتخابات نيز كم نبودند شايعاتي كه حضور موثر قدرتمند كردان را در اتاق فكر ستاد انتخاباتي احمدينژاد بازگو ميكردند. به عبارت روشنتر، كردان اگرچه از اتاق كار دولت نهم رانده شد ولي در اتاق فكر همان دولت و چه بسا دولت دهم مستقر گرديد، جايي كه در خاطرات ناويراستهاش، با شوق و علاقمندي از آن سخن ميگويد. اخراج مشايي از معاون اولي دولت دهم نيز چنين پيامدي خواهد داشت و تنها جمع سايههاي قدرتمند را گستردهتر خواهد كرد. سايههايي كه نه تنها در پشتپرده دولت نهم و يا دهم، كه در ذيل و صدر همه دولتها حضور داشته و دارند، با اين تفاوت كه در ساير دولتها، چنين چهرههايي ميكوشند كه حاشيهها را از گرد دولت برانند ولي گويي در دولت احمدينژاد، چنين چهرههايي جز توليد و بازتوليد حاشيه، ماموريت ديگري ندارند.