زمان : 06 Aban 1385 - 16:51
شناسه : 3224
بازدید : 11437
حاج اسكندر اصلاني رئيس شوراي اسلامي شهر يزد پس از يك عمر خدمت صادقانه به مردم يزد به ديار باقي شتافت انتخابات شورای شهر حاج اسكندر اصلاني رئيس شوراي اسلامي شهر يزد پس از يك عمر خدمت صادقانه به مردم يزد به ديار باقي شتافت

 حاج اسكندر اصلاني كه در تاريخ بيستم مهرماه جاري در ماه مبارك رمضان به هنگام سحر دچار ضايعه قلبي شده بود پس از بستري شدن در بيمارستان شهيد رهنمون به بيمارستان افشار منتقل و به علت گرفتگي رگهاي قلب مورد درمان قرار گرفته بود و حال عمومي وي خوب گزارش شده بود ديشب به علت سكته مغزي دار فاني را وداع گفت

media/news_img/

 

 

يزدفردا ضمن تسليت اين ضايعه به خانواده ان مرحوم كه به حق در طول دوران خد مت اين عزيز يار و ياور وي بودند و به تمامي همشهريان عزيز كه وي در طول عمر خود به حق خدمتگزاري صديق ودرستكار ي برايشان بود تسليت گفته و اميد واريم كه مردم با حضور خو.د در مراسمات اين عزيز ثابت كنند كه خدمت صادقانه بي پاسخ نخواهد بود و مردم تفاوت سره را از ناسره خواهند گذاشت  

 

حاج اسكندر اصلاني  

 

خود اينچنين كارنامه خود را مي گويد

متولد سال 1325 هستم. اهل میانه آذربایجان شرقی!

اولا که من یزدی هستم، غیر یزدی نیستم، در دعوا نرخ تعیین نکنید! من 34 سال است که در یزد هستم. من از 27 سالگی، دوره سربازی و خدمتم را در یزد شروع کردم. در دوره سربازی، سپاهی بهداشت بودم. و طی دوران سپاهی گری تمام دهات یزد را کوچه به کوچه و کوه به کوه گشتم. اکثر کارگاههای قالی بافی بهداشتی. درمانگاه. حمام و رختشویخانه هایی که دارید و موجود هست، در دوره ای ساخته شده که من در سپاه بهداشت بودم!

بعد از پایان دوره خدمت رفتم آذربایجان و در دانشگاه تبریز بعنوان دبیر گروه علوم روانشناسی استخدام شدم. بعد انجمن شهر آنزمان یزد، یک نامه و تلگرافی برای من فرستادند، و متن تلگرافشان این بود، که جناب سروان اصلانی، ما شما را بعنوان معاون شهردار یزد انتخاب کردیم، و شما بسرعت تشریف بیاورید و در شهرداری یزد مشغول کار شوید

.

 

سال 1350 – بعد من نیامدم. تلگرافات ادامه یافت. این تلگرافات در پرونده من هست. تلگراف بعدی آمد، جناب سروان اصلانی، مردم حق شناس یزد، چشم براه آمدن شما هستند. خب! آذری بودیم و جواب دادیم و فکر کردیم که پشت دروازه قرآن منتظر ما هستند! استادی داشتم بنام «دکتر خانلو» با او برای رفتن به یزد مشورت کردم، و او گفت: تو بدرد دانشگاه نمی خوری! تو باید بروی استانداری، فرمانداری، شهرداری! بیا برو و ما یکسال پست ترا حفظ می کنیم، و بعد آمدیم یزد و آقای مهندس موئد اعلائی شهردار بود، و محل ساختمان شهرداری هم آنزمان جلوی محل فعلی اورژانس کلانتری قرار داشت. خلاصه معرفی شدیم و بعد، محبت یزدیها و ارادت من به مردم و تقدیر، باعث ماندگاری ما در یزد شد. نکته اینجاست

که در پرونده کاری من تقاضای استخدام نیست. دعوت بکار شدم و در یزد ماندم.
در هر ملتی! در هر کشوری! در هر شهر و استانی! یک خصوصیاتی خاص مردم آنجا می باشد، که به آن مشهور هستند و با آن خصوصیات شناخته می شوند. یک عده می گویند وجدان عمومی. یک عده می گویند فرهنگ عمومی. یک عده می گویند فرهنگ اصیل! و اما از شاخصه های مردم یزد، اعتقاد و زحمت کشی و حق شناسی آنهاست. مردم یزد را معتقد، تلاشگر و حق شناس می شناسم... و اما در مورد مقایسه و تفاوت شهرداری آن زمان با این زمان! خیلی مشکل است که شهرداری آن زمان را با این زمان مقایسه کرد

.

آنزمان، فرهنگ خاص خودش را داشت. اصول خاص خودش را داشت. آنزمان مسئله باورها و اعتقادات به گونه دیگری مطرح می شد. من نمی خواهم بگویم مردم بی دین بودند. نه! همان مسلمانهای قبل از انقلاب، انقلاب را پیش آوردند. ولی در کل اعتقادات مبنی نبود. مسائل اصول خاص خودش را داشت. ولی الان باورها و اعتقادات، هم معیار بر مبنی شهر است و هم شهرداری و هم سایر ادارات و سازمانها... و این یکی ازشاخصه های تفاوت شهرداری و ادارات قبل از انقلاب با بعد از انقلاب می باشد. من یادم هست یزد آن زمانها یک استانداری داشت، و روزی به من گفت: که حال شما چطور است؟ گفتم الحمدلله! زیر سایه پروردگار! و ایشان با کمال پررویی به من گفت که نخیر! زیر سایه اعلیحضرت

!

این فرقش هست. واقعا رفتار مسئولین آنزمان و سردمداران آنزمان مبنای اعتقادی نداشت. مسئولین این زمان با آن زمان قابل مقایسه نیستند. اما الان یک بحثی پیش آمده که نگران کننده است، و آن اینکه الان دولتمردان این زمان، یک مقدار اطلاعاتشان در مورد قوانین کم است، و کمتر مسلط هستند و کمتر مطالعه می کنند، کمتر بررسی می کنند و به تخصص کمتر بهاء می دهند، نه آنکه آنزمان بیشتر بهاء می دادند، الان کمتر بهاء می دهند! و یکی از مشکلات ما اینست که الان مسئولین کارشناسی هم می کنند! و کارشناسان ما تابع نظر مسئولین هستند! این خیلی ضربه سختی برای ماست، اگر مدیران مدیریت کنند و کارشناسان کارشناسی کنند، مسلما وضع ما بهتر از اینی که هست می شود؟
من دوبار از شهرداری رفتم. یکبار قبل از انقلاب. که آنزمان شهرداریها اتحادیه شهرداریها داشتند در وزارت کشور که الان سازمان شهرداری هست. این اتحادیه در چهار منطقه کشور تشکیل شد، من آنموقع معاون شهرداری بودم، در منطقه جنوبشرق که شامل یزد و کرمان و سیستان و بندرعباس بود انتخابات صورت گرفت، و من رای آوردم و شدم قائم مقام اتحادیه شهرداریها! و بعد از چندماه بعنوان شهردار یزد انتخاب شدم در قبل از انقلاب، و بعد تا سال 64 شهردار یزد بودم. بعد از انقلاب، حکم من را شهید صدوقی داد و بعد از آنهم شورا تشکیل شد، بعد استاندار آمد و حکم مرا تائید کرد، بعد از آن شورا مرا بعنوان شهردار انتخاب کرد، و من تا سال 64 بمدت هشت سال شهردار یزد بودم و بعد شورا منحل شد، و شورا که منحل شد، شهرداری برنامه دیگری به خود گرفت و شهردار هم به خودی خود رفت پی کارش، و بعبارتی من را نه برکنار کردن و برداشتن، نه استعفاء دادم.

اصلا! من نه کنار گذاشته شدم و نه استعفاء دادم. چون عرض کردم که من قائم مقام اتحادیه بودم، اتحادیه منحل شد، من شدم جزو کارمندان وزارت کشور و من کارمندی بودم که یک ساعت در وزارت کار نکرده بودم، بعد شورا که منحل شد، استاندار شد قائم مقام و دیگر تا شورایی که الان تشکیل شد، دیگر شورایی نبود و من رفتم وزارت کشور و حدود هشت ماه بعنوان کارشناس کار کردم و بعد هم بعنوان مامور خدمت از وزارت کشور آمدم قائم مقام دانشگاه آزاد اسلامی شدم. آن مسئله ای که شما به آن اشاره کردید، یک دیواری تخریب شده بود که به ثبت رسیده بوده، ما هم تخریب نکرده بودیم. یک پرونده برای من تشکیل دادند و مدیر کل ارشاد آن زمان شکایت کرده بود و بعد هم آمد رضایت داد و این قضیه ارتباطی با رفتن من از شهرداری نداشت.

 

 

و در ادامه هم كه اصلاني در دور اول شوراي اسلامي شهر يزد كانديد و با راي ملت فهيم يزد به شورا راه يافت و در دور دوم نيز به همان منوال مردم اعتمادشان را به او نشان داده و وي تا آخرين لحظه هاي زندگي با فكر مردم و براي مردم يزد زيست و و با در گذشت اصلاني شهرداري يزد واقعا يتيم شد و پدري دلسوز و مهربان را از دست داد كه به قول يكي از شهرداران رابطه شهرداري با اصلاني رابطه مريد است و مراد 

روحش شاد راهش پر رهرو باد  

يزدفردا