آیرونساید در یادداشتهایش آورده که یک دیکتاتور نظامی کلیه مشکلات ما را در ایران حل خواهد کرد به عقیده من با تقویت رضاخان و استقرار دیکتاتوری نظامی نیروهای انگلیسی میتوانند بدون دردسر ایران را ترک کنند.» در سوم اسفند 1299 رضاخان با افراد تحت فرماندهی خود که در قزوین مستقر بودند وارد تهران میشود و کلیه مراکز نظامی و ادارات دولتی را تصرف میکند. بسیاری از رجال و صاحب منصبان و روحانیون را بازداشت میکند. احمدشاه و ولیعهد خود محمدحسن میرزا به کاخ فرحآباد میگریزند و فتحالله خان سپهدار رشتی (نخست وزیر) به سفارت انگلیس پناه میبرد. رضاشاه با استقرار بر پایتخت اعلامیه معروف «حکم میکنم» را منتشر ساخت و خود را رئیس کل قوا نامید.
مرادعلی هفت پسر داشت که اکثر آنها مشاغل نظامی داشتند. عباسقلی در سال 1193ش در آلاشت متولد شد و دوران جوانی را در تهران گذراند و مانند پدر به حرفه نظامیگری درآمد و در فوج سوادکوه مشغول شد. عباسقلی دوبار ازدواج کرد. حاصل ازدواج اول سه فرزند دختر بود. اما همسر دوم عباسقلی نوشآفرین (زهرا) از مهاجران گرجستان بود که تنها پسر او یعنی رضا را به دنیا آورد. شش ماه پس از تولد رضا عباسقلی از دنیا میرود و نوشآفرین به دلیل اختلافات خانوادگی به تهران نزد برادرش ابوالقاسم بیگ میرود. در این سالها نوشآفرین با فردی به نام «حدیکجان آتابای» ازدواج میکند و پسری به نام هادی به دنیا میورد. رضا مشاغلی چون شاگرد آهنگری و کارگری در اصطبل خانه سفارت انگلیس را تجربه م یکند و با پیشنهاد دایی خود ابوالقاسم بیگ در سن 15 سالگی به قزاقخانه میپیوندد. ابوالقاسم بیگ خیاط قزاقخانه بود و با انتقالش به فوج سوادکوه رضا را هم با خود به آنجا میبرد. رضا در سوادکوه با نصرالله خان یاور فوج اختلاف پیدا میکند و به تهران نزد کاظم آقا در قزاقخانه برمیگردد. رضاخان مدتی به سمت وکیل باشی گروهان شصت تیر منصوب میشود و به همین علت معروف به رضا شصت تیر میشود. که بعدها به فرماندهی این گروهان میرسد. و در نبرد جهت سرکوب سالارالدوله به فرماندهی میرزا فرمانفرما شرکت میکند.
سالارالدوله قصد اشغال تهران و به قدرت رساندن برادرش محمدعلی شاه را داشت. رضاخان در این سالها در بسیاری از درگیریها و آشوبها شرکت داشت و شهرتی میان متنفذین بدست آورد. عبدالحسین میرزا فرمانفرما از شاهزادگان قاجاری به او توجه ویژهای داشت و حتی اسلحه مخصوص خود مسلسل ماکسیم را به او سپرد که پس از این رضا شصت تیر به رضا ماکسیم معروف شد. در این سالها او مدارج ترقی را طی نمود و مأموریتهای مختلفی را از جمله سرکوب نهضت آزادیخواهانه جنگل به رهبری میرزا کوچک خان را انجام داد. رضاخان با فرمانده روسی قزاقخانه ژنرال «استاروسلسکی» اختلاف نظر داشت و او را خائن میدانست. رضاخان در سال 1324هـ.ق به همراه محافظین عینالدوله به فریمان میرود. در جریان این سفر مورد توجه عینالدوله قرار میگیرد و به آموزش درس و سواد میپردازد. او با درجه میرپنجی به مقام فرماندهی آتریاد همدان رسید و به همراه سواران بختیاری و ارامنه جهت سرکوب شورشها به زنجان و اردبیل و گیلان اعزام شد. قلدری، قدرت خشونتآمیز، کمسوادی و روحیه خشک نظامی او باعث شد تا در چشم ژنرال آدموند آیرونساید گزینه مناسبی برای انجام کودتا علیه حکومت قاجار باشد. آیرونساید در یادداشتهایش آورده که: «یک دیکتاتور نظامی کلیه مشکلات ما را در ایران حل خواهد کرد به عقیده من با تقویت رضاخان و استقرار دیکتاتوری نظامی نیروهای انگلیسی میتوانند بدون دردسر ایران را ترک کنند.» در سوم اسفند 1299 رضاخان با افراد تحت فرماندهی خود که در قزوین مستقر بودند وارد تهران میشود و کلیه مراکز نظامی و ادارات دولتی را تصرف میکند. بسیاری از رجال و صاحب منصبان و روحانیون را بازداشت میکند. احمدشاه و ولیعهد خود محمدحسن میرزا به کاخ فرحآباد میگریزند و فتحالله خان سپهدار رشتی (نخست وزیر) به سفارت انگلیس پناه میبرد.
رضاشاه با استقرار بر پایتخت اعلامیه معروف «حکم میکنم» را منتشر ساخت و خود را رئیس کل قوا نامید. پس از چند روز از سوی احمدشاه به سمت فرماندهی دیوزیون قزاق و بعدها از طرف سیدضاء طباطبایی که بعد از کودتا نخستوزیر شده بود به سمت وزیر جنگ منصوب و از این پس با عنوان سردار سپه معرفی شد. او به سرعت قدرت خود را تحکیم کرده و به مقابله با محمدتقی خان پسیان در خراسان و قیام جنگل در گیلان پرداخت. سردارسپه با ادغام نیروهای ژاندارم و قزاق ارتش 000/40 نفری مرکب از پنج لشکر ایجاد کرد و با این ارتش به سرکوب نیروهای محلی پرداخت در سال 1301 با کردهای آذربایجان غربی و شاهسونهای آذربایجان شرقی و کهکیلویهایهای فارس درگیر شد. در سال 1302 با کردهای سنجابی کرمانشاه و در سال 1303 با بلوچهای جنوب شرقی و لرهای جنوب غربی جنگید. در سال 1304 ترکمنهای مازندران و کردهای خراسان و طرفداران شیخ خزعل در خوزستان را سرکوب کرد. همزمان با این اقدامات رضاخان در تهران فعالیتهایی جهت تحکیم قدرت خود انجام داد از جمله: برپا کردن تکیه عزاداری امام حسین(ع) در قزاقخانه، راه انداختن دسته عزاداری، کاه بر سر ریختن و گل به سر و صورت مالیدن، سرزدن به تکایا و مساجد دیگر. با این کارها او سعی داشت نظر روحانیون و مردم مذهبی را به خود جلب کند. در همین سالها (1302) او به سمت نخست وزیری رسید. او با طرح مساله جمهوریت سعی در به دست گرفتن حکومت داشت که با مخالفت شدید روحانیون به ویژه آیتالله سیدحسن مدرس و علمای قم که بیع آن داشتند که وضعیتی شبیه ترکیه در ایران برقرار شود مواجه شد و تیر جمهوریخواهی او به سنگ خورد. بعد از این او تنها راه قدرت را در سلطنت میدید. با سفر احمدشاه به فرانسه وضعیت مناسبی ایجاد شد تا رضاخان تبلیغاتش را بر علیه احمدشاه شروع کند و او را حاکمی نالایق، عیاش و خوشگذران معرفی کند. زمانی که اذهان مردم برای سقوط قاجاریه آماده شد در نهم آبان ماه سال 1304 ماده واحدهای به صورت طرح به مجلس تقدیم شد که انقراض سلسله قاجاریه را اعلام و حکومت موقت را به رضاخان پهلوی میسپرد. و مجلس هم در همان روز طرح را با رأی موافق 80 نفر از نمایندگان تصویب کرد و اعتراض کسانی چون آیتالله مدرس و محمد مصدق و حاج میرزایحیی دولتآبادی بینتیجه ماند. در آن جلسه تعیین تکلیف حکومت قطعی به مجلس موسسان واگذار شد. ظهر همان روز به این مناسبت 12 توپ در تهران شلیک شد و دو روز بعد رضاخان عفو زندانیان سیاسی را اعلام کرد (11/7/1304). دولت انتخابات مجلس موسسان را برگزار کرد و ترتیبی داده شد تا افراد وفادار به رضاخان وارد آن شوند. مجلس موسسان در 15 آذر 1304 با نطق رضاخان شروع به کار کرد و ظرف مدت یک هفته با تغییر اصول 36، 37، 38 قانون اساسی حکومت ایران را به رضاخان پهلوی رسید و سلطنت در خاندان او موروثی شد. رضاخان در روز 24 آذر در مراسم تحلیف خود در مجلس شرکت کرد و روز بعد در کاخ گلستان به تخت نشست. وزیر مختار انگلستان به عنوان شیخ نسفرا به وی تبریک گفت. اما تاجگذاری اصلی به اردیبهشت سال بعد موکول شد. روز هشتم بهمن ماه رضاشاه فرمان ولایتعهدی فرزند ارشد خود محمدرضا را صادر کرد. 4 اردیبهشت 1305 گروهی از مقامات دولتی و نمایندگان سیاسی کشورهای خارجی و عدهای از علما و نمایندگان اصناف و روزنامهنگاران در کاخ گلستان جمع شدند و فاجعه غمانگیز دو هفته پیش که ضرایح مقدسه ائمه بقیع به دستور قاضیالقضات وهابی تخریب شده بود را به فراموشی سپرده و جشن تاجگذاری رضاشاه را برگزار کردند. مرداد ماه همان سال رضاشاه برای رسیدگی به وضع قشون به خراسان سفر کرد. در تاریخ 29 مهر ماه رضاشاه به همراه عدهای به مازندران سفر کرد. 9 روز بعد آیتالله سیدحسن مدرس در تهران ترور شد اما این سوءقصد ناکام ماند. رضاشاه اعلامیهای صادر کرد و این عمل را محکوم کرد اما همه میدانستند که دست خود او در این سوءقصد در میان است. شب اول فروردین 1305 موقع تحویل سال نو ملکه مادر و عدهای از همراهان درباری به حرم حضرت معصومه(س) مشرف و در رواق بالای غرفههای «ایوان آیینه» جای میگیرند. چون حجاب او و عدهای از همراهان کامل نبود یکی از وعاظ اعتراض نمود و سپس شیخ محمد بافقی دستور اخراج آنها را داد ولی با دخالت خدام آستانه خانواده سلطنتی به رواق دیگری منتقل شدند و موضوع را به اطلاع رضاشاه رساندند روز بعد رضاشاه به همراه عدهای زرهپوش وارد قم شد و به حرم رفته و دستور داد شیخ محمد بافقی را خوابانیده و با چوب به شدت مجروح کنند. همچنین رئیس نظمیه را هم مضروب و زندانی کرد. دوم تیر ماه همان سال استفاده از کلاه پهلوی را اجباری اعلام کرد که این آغاز روند متحدالشکل نمودن مردم و کشف حجاب بود. شانزدهم مهر 1307 محمد درگاهی رئیس نظمیه رضاشاه سیدحسن مدرس را دستگیر و به شهر خواف در سرحد ایران و افغانستان تبعید نمود. رضاشاه در روزهای پایانی همین ماه سفر خود به خوزستان را آغاز کرد.
طی سالهای بعد رضاشاه اقدام به برخی اصلاحات از طریق مشاورانش میکند. در سال 1311 چون مذاکرات با کمپانی نفت به جایی نرسید پرونده نفت را در بخاری خود سوزاند و قرارداد دارسی را یک طرفه لغو نمود. اما در اردیبهشت سال بعد قراردادی سنگینتر از دارسی به امضا رسید که مدت آن شصت سال بود و حداقل حقوق دولت ایران در آن منظور شده بود. در این سالها رضاشاه در پی ایجاد دیکتاتوری و افزایش قدرت خود برخی اطرافیان خود را مورد غضب قرار داد. فیروز فیروز در 9 اردیبهشت 1309، حبیبالله شیبانی در تاریخ 20 شهریور 1309 و سرتیپ فضلالله زاهدی رئیس نظمیه 20 اسفند 1309 خلع منصب و زندانی شدند. در سال 1311 عبدالحسین تیمورتاش وزیر مقتدر پهلوی و از نزدیکترین افراد به شخص رضاشاه مورد غضب شاهانه قرار گرفت و از کار برکنار شد و سال بعد به جرم دریافت رشوه محکوم به 5 سال حبس شد و در نهم مهر 1312 در زندان قصر کشته شد. همچنین همچنین سردار اسعد بختیاری که در 26 آبان ماه 1312 دستگیر شده بود در فروردین 1313 به دست پزشک احمدی کشته شد. محمدعلی فروغی (نخست وزیر سابق) در سال 1314 بعد از واقعه گوهرشاد از کار برکنار و خانهنشین شد. شیخ خزعل هم در سال 1315 به وسیله عمال نظمیه به قتل رسید. علیاکبر خان داور وزیر دادگستری هم در بهمن ماه همان سال در خانه خود مجبور به خودکشی شد. سیدحسن مدرس هم در آذر 1216 در کاشمر به طرز دلخراشی کشته شد. رضاشاه خرداد ماه سال 1313 تهران را به مقصد ترکیه جهت دیدار مصطفی کمال آتاتورک ترک میکند. در این سفر یک ماهه او از ارتش ترکیه بازدید نمود و با برخی اقدامات آتاتورک در جهت غربی نمودن کشور آشنا شد.
از دیگر اقدامات رضاشاه در سال 1313 افتتاح آرامگاه و برگزاری کنگره هزارمین سالروز تولد فردوسی بود که نشان از توجه او به ایران باستان دارد. ابتدای سال 1314 تاریخ کشور براساس ماههای شمسی تنظیم شد و به کار بردن ماههای هجری قمری ممنوع شد. همچنین یک ماه بعد فرهنگستان ایران به ریاست محمدعلی (ذکاءالملک) فروغی تاسیس شد. در 21 تیر ماه 1314 مردم مشهد در اعتراض به متحدالشکل کردن لباس و استفاده از کلاه بینالمللی تظاهراتی برگزار کرده و در مسجد گوهرشاد تجمع کردند. مأمورین انتظامی به دستور مرکز جهت سرکوب اعتراض مردم اقداماتی کردند ولی چون به نتیجه نرسیدند لشکر شرق وارد عمل شد و مردم را در مسجد به گلوله بست. بیش از دو هزار نفر مقتول و مجروح شدند و این حادثه به قیام گوهرشاد معروف شد. در 17 دی ماه همین سال طی برگزاری جشنی در دانشسرای عالی همسر و دختران رضاشاه بدون حجاب وارد جلسه شدند و از آن تاریخ به بعد موضوع کشف حجاب رسماً اعلام شد. رضاشاه در سال 1317 نامزدی محمدرضا پهلوی ولیعهد با دوشیزه فوزیه خواهر ملک فارق پادشاه مصر را اعلام کرد و به دلیل مشکل قانونی که بوجود میآمد اصل 37 متمم قانون اساسی را طوری تفسیر نمود که ازدواج آنها با مشکل مواجه نشود. او به فوزیه صفت ایرانیالاصل اعطا کرد. در همان سال مراسم عزاداری مفصلی در تهران به مناسبت درگذشت مصطفی کمال آتاتورک برگزار نمود. با شروع جنگ جهانی دوم دولت ایران رسماً در پیامی بیطرفی خود را اعلام نمود اما این اقدام اثری در حمله دو سال آینده انگلیس و شوروی به ایران نداشت.
سحرگاه سوم شهریور 1320 نیروهای انگلیس و شوروی از جنوب و شمال وارد کشور شدند. چند ساعت بعد سفرای مهاجمین یادداشتهای خود را تسلیم دولت ایران میکند که در آن تصریح شده بود که علت حمله به ایران وجود اتباع المانی در این کشور و اعمال خرابکارانه آنها و بیتوجهی دولت ایران به یادداشتهای دولت انگلیس و شوروی مبنی بر اخراج آلمانیها از خاک ایران ذکر گردیده بود. ارتش قدرتمند رضاشاه ساعاتی پس از حمله فرو پاشید و فرماندهان به سمت مرکز فرار کردند. رضاشاه در 24 شهریور آخرین جلسه دولت را تشکیل داد و اعلام کرد به زودی کشور را ترک خواهد کرد. در روز 25 شهریور استعفانامه خود را که فروغی تنظیم کرده بود امضا کرد. هنوز فروغی استعفانامه را در مجلس نخوانده بود که رضاشاه راهی اصفهان شد. او از اصفهان به همراه برخی از اعضای خانواده خود به کرمان و از آن جا به بندرعباسرفت. رضاشاه 4 بار ازدواج کرد و دارای 11 فرزند شد که در این سفر آخرین همسر او یعنی عصمتالملوک دولتشاهی و چند تن از فرزندان او را همراهی میکردند. کشتی انگلسی بندرا او و همراهانشان را از ساحل ایران به سوی بمبئی حرکت داد و در تاریخ 9 مهر 1320 به آنجا رسیدند. در بمبئی یک مأمور بلندپایه انگلیسی به نام سرکلرمونت اسکراین به رضاشاه اعلام کرد که اجازه خروج از کشتی را ندارد و همچنین گفت مقصد تبعیدشدگان جزیره موریس خواهد بود. اعتراضهای رضاشاه اثری نداشت و بعد از 5 روز به کشتی برمه منتقل شدند و پس از 9 روز سفر دریایی به جزیره موریس رسیدند نامناسب بودن آب و هوای جزیره مورس و همچنین بیماری قلبی رضاشاه باعث شد تا انگلیسیها راضی شوند که او از این جزیره نقل مکان کند. مقصد بعدی او بندر دوربان و سپس شهر ژوهانسبورگ آخرین منزلگاه شاه سابق بود. رضاشاه سرانجام بر اثر سکته قلبی در تاریخ 4 مرداد 1323 درگذشت. به دلیل شرایط نامناسب و جو ضد رضاخانی کشور او را به مصر منتقل کرده و پس از مومیایی کردن در مسجد رفاعی قاهره به مدت 6 سال به امانت گذاشتند در سال 1328 جنازه رضاشاه به ایران منتقل شد و طی مراسمی در شهرری به خاک سپرده شد. محمدرضا شاه در سال 1357 هنگام فرار از ایران جنازه پدر را همراه خود از کشور خارج کرده و به همان مسجد رفاعی برد و به خاک سپرد.